اختصاصی طرفداری- در بخش سوم مرور بر 50 تیم برتر تاریخ به وسط سری یادداشت ها رسیدیم. تاریخ مبحث عجیبی است. با ورق زدن یک صفحه کتاب یا حتی با دیدن یک فیلم از قرنی به قرنی دیگر سفر می کنیم. مردمان مختلف و فرهنگ های مختلف را تجربه می کنیم. ویل دورانت تاریخ نگار شهیر جهان در جمله ای جالب اینگونه گفته است:" تاریخ آن قدر گوناگونی دارد که تقریباً برای هر ادعا و نتیجهگیری از آن نمونههایی یافت میشود". تاریخ در عین زیبایی و جذابیت و ماجراجو بودن می تواند به همان اندازه کسل کننده و مایوس کننده باشد. در کتاب تاریخ فوتبال هم شما با یک پاراگراف در جایگاه تماشاگران ورزشگاه سن سیرو می نشینید و شاید به مانند یک تیفیوسی بر سر روبرتو روزاتی در حال قضاوت فریاد بکشید و یا در پاراگراف بعدی در ورزشگاه فینال جام جهانی 2002 نشسته باشید و تنها به عنوان یک بیننده فوتبال تماشا کنید. ممکن است با خواندن چند خط بوی هولیگانیسم را بشنوید و در چند خط بعد معنی ورزش زیبا را بفهمید. تاریخ جهان هم پر است از چنین چیز هایی. در نهایت به این جمله گوستاوو لوبون اشاره می کنیم:" تجارب به دستآمده در یک نسل، عمومأ برای نسلِ بعدی مفید واقع نمیشود، از اینرو، به شهادت گرفتنِ برهان های تاریخی بینتیجهاست." شاید آقای لوبون چیزی از فوتبال نمی دانسته است. شاید به خاطر بازه زمانی زندگی اش اما بی شک در این ورزش تاریخ چیزی نیست که بشود فراموش کرد یا حتی چیزی نیست که تاریخ مصرف داشته باشد و شاید اگر خود لوبون در سال 1968 در ورزشگاه ومبلی حضور داشت و می دید که پسران بازبی چگونه از گورستان به آسمان رسیدند، حرفش را عوض می کرد.
30 – فلامینگو 1980 تا 1983 |
با بردن کوپا لیبرتادورس و البته جام بین قاره ای با شکست 3 بر 0 لیورپول به این کتاب عظیم پیوستند. البته اگر واقع بین باشیم فقط به خاطر این قهرمانی ها نبوده است. یکی از دلایل دیگر پله سفید است. زیکو همان بازیکنی بود بازی ها را با حرکاتش تغییر می داد. او در هوا عالی بود و ضرباتش والی او هم فراموش نکنید. به شوخی بعضی از عاشقان فلامینگو در روز سه مارس، روز تولد زیکو عید را به هم تبریک می گویند. البته بازیکانی چون جونیور و لئوناردو در دو سمت زمین و البته ژوائو باتیستا در کنار زیکو بودند تا این کلکسیون تکمیل شود.
زیکو، زیباترین پله بعد از پله
29-ناتینگهام فارست 1977 تا 1980 |
بدون شرح. فکر می کنم این بهترین جا در طول زندگی ام بوده است که می توانستم از این جمله استفاده کنم. به نظرم خود برایان کلاف هم نمی توانست به درستی در مورد آن روز ها صحبت کند. تیم کلاف 4 مین وآاخرین تیم لیگ جزیره است که در اولین دوره پس از صعود، موفق به قهرمانی در جزیره شده است. اگر به دنبال اعداد هستید چند جام داخلی دیگر و البته چند جام اروپایی از جمله دو قهرمانی جام باشگاه های اروپا را هم به این ها اضافه کنید. یادمان باشد دو قهرمانی اروپا در دو سال پشت سرهم بوده است. تیم کلاف بدو توپ خارق العاده بود. در فینال 1979 در مونیخ آن ها مالمو را با یک گل شکست دادند. بازیکنانی چون جان مک گاورن کاپیتان تیم تو پرانتز شاید شور انگیز تیم جهان. بود. جان رابرتسون، پیکاسوی تیم بود. انزو برزات در مورد او گفته است:" وقتی او توپ را در اختیار دارد می تواند چیزی خلق کند." و البته درون دروازه را هم به پیتر شیلتون بسپارید و برودی روی سکو بنشینید برای دیدن دو فینال اروپایی بدون بلیط. 30 می 79 در حالی که 68 هزار نفر گردهم جمع آمده بودند. کلاف و پسرانش تاریخ رابه سخره گرفتند و البته سال بعد پشت پایی به آن زدند. 364 روز بعد در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو بازهم فینال اروپا قرار بود برگزار شود اما این بار تنها ورزشگاه میزبان فینال نام آشنا نبود. ناتینگهام فارست هم بود.تک گل پیکاسوی برایان کلاف کافی بود تا به یاد ها سپرده شود که گاهی حتی نوشتن تاریخ هم سخت است.
در جمله ای معروف از کلاف در مورد بحث و گفت و گو با بازیکنان بر سر موضوعی می خوانیم:" ما حدودا 20 دقیقه صحبت کردیم و در نهایت صتمیم گرفتیم که من درست می گفتم." بله کلاف درست می گفت. کسی که 18 سال روی آب راه می رود حتما درست می گوید.
داستان برایان کلاف؛ هجده سال راه رفتن روی سطح آب
28- بوداپست هانود 1950تا 1955 |
تیم مجار در آن دورانی زمانی که نه بارسا بود و رئال و نه حتی مارادونا دل ها را ربوده بود. مجار ها موسس مجارستان شگفت آور را روی نیمکت داشتند. تیمی که در ومبلی انگلیسی های مغرور را تحقیر کرد البته حمایت ارتش مجارستان هم در این محبوبیت بی اثر نبود. 5 بار در 7 سال قهرمان لیگ داخلی شدند. البته جنگ سرد و انقلاب مجارستان لطمه بزرگی نه تنها به مجار ها بلکه به دنیای فوتبال زد.
داستان فراموش شده مجارستان؛ اولین سوپراستارکده اروپا
از مجارستان تا اسپانیا یا خود بهشت؛ پوشکاش، پوشکاش است
آغازی بر پایان یک رویا یا آغازی بر شروع یک رویا. این سوالی است که تاریخ ثابت کرده است باید بعد از هر قهرمانی تیم ملی فرانسه بپرسیم. این فرانسه همان تیمی است به درد کاور کتاب ها می خورد، به درد بنر کردن برای وبسایت ها. اما تاریخ جور دیگری از آن تیم استفاده کرد. او تصویر بالا بردن جام زرین جام جهانی توسط دشام در سال 1998 را قاب کرد و روی طاقچه گذاشت. آن ها در جام جهانی 98 در فرانسه در 7 بازی تنها دو گل خوردند. به فینال رسیدند. خب فینال احتیاج مردش دارد. و پسری 26 ساله آن روز مرد فینال بود. پسری الجزایری الاصل که قطعا می توانست آن روز تنها یک تماشاگر باشد اما او خودش فینال بود. در استادو فرانس دو بار دروازه برزیل را گشود. تمام گل هایش را فراموش کنید. به یاد آورید که چگونه به هوا پرید و سرش را چرخاند و دروازه تافارل که گویی محو تماشای اثری از ون گوک است را گشود. مردی به نام امه ژآکه هم روی نیمکت بود کسی که چند نسل برای فوتبال فرانسه ساخت. نسلی که بازیکنانی چون دسایی، پتی، زیدان، لیزارازو، یورکائف و دشام داشت و البته نسلی که بدون او یورو 2000 را با والی وهم انگیز ترزگه بردند.
فرانسه؛ یا قهرمانی یا هیچ چیز
داستان فراموش شده یک الجزایری، کاپیتان فرانسه، یک ستوان SS و خائنی مقابل جوخه آتش
فرانسه؛ خروس هایی با پرهای طلایی
دفترچه خاطرات(2): مروری بر ترکیب برخی از تیم های حاضر در جام جهانی 98 (عکس)
داستان این تیم هم کمی شبیه رویا است تا واقعیت. بازیکنان این تیم خود از آن دهه با نا م معجزه یاد می کنند. مردانی چون یوپ هاینکس که همه ما خداحافظی او از بایرن مونیخ را قبل از آمدن پپ گواردیولا را همراه با سه گانه و البته اشک، به یاد داریم. گانتر نتزر، برتی فوگس و اروین کرامرز را هم به این لیست اضافه کنید. این مردان در سال 72 به همراه تیم آلمان غربی قهرمان یورو شده بودند.
نامی که اما انگشت همگان را روی تقشه های غیر گوگل مپی آن زمان به سمت شهر گلادباخ برد، هانس وایس ویلر بود. او از معدود افرادی است که فوتبال بهش مدیون است. شاید بتوان او را با ونگر و هربرت چاپمن مقایسه کرد و او را چامپن مونشن گلادباخ نامید. وقتی که بازیکنان این تیم یکی یکی جدا می شدند و به تیم های بزرگ تر می رفتند او بازهم به دنبال استعداد هایی شکوفا نشده می گشت و بازیکنانی بزرگ می ساخت. دو قهرمانی جام یوفا و یک نایب قهرمانی جام باشگاه های اروپا در همین بازه به دست آمد و البته سلطه باواریایی های مونیخ هم با وجود مونشنی ها پاره وقت شد.
خداحافظ پادشاه پیر گلادباخ
بايرن مونيخ يوپ يا بايرن مونيخ پپ
بیداری یک غول خفته
یک زبان سخت، یک نام و سرگرمی برای هواداران
گلادباخ؛ کره اسب هایی که به پیش می تازند
25 – یوونتوس 1994 تا 1998 |
جمله معروفی از سازنده تاریخ ساز ترین تیم های فوتبال ایتالیا وجود دارد:" الزاما بهترین بازیکنان، بهترین تیم ها را نمی سازند." بله آقای لیپی آن ها بهترین مربی ها را هم احتیاج دارند. مربیانی که فرگوسن در مورد برق اراده در چشمانشان صحبت کرد، مربی که پس از فتح بزرگ ترین تورنمنت فوتبالی جهانی، سیگار در دهان به عکاس ها لبخند بزند و البته مربی که مارچلو لیپی باشد. یوونتوس لیپی در سال 1996 در شهر رم با شکست آژاکس در ضربات پنالتی قهرمان اروپا شد.
عشاق آتزوری تک به تک بازیکنان آن دوره یووه را به یاد دارند. از اینزاگی، دل پیرو، زیدان و جانلوکا ویالی گرفته تا دشام، آنتونیو کونته، چیرو فرارا، پسوتو. یادمان باشد حریف آن ها در فینال تیم فن خال بود با دو جین ستاره که حالا بزرگانی در این دنیا توپ گرد هستند. فن در سار، کلایورت، برادران دی بوئر، ادگار داودیس و البته دنی بلیند.
سه قهرمانی سری آ و البته یک قهرمانی جام حذفی را هم به این موارد اضافه کنید. اگر وقت کردید از جاه طلبی لیپی بگذرید می توانید چند جام قاره ای و بین قاره دیگر را هم به این کلکسیون نوستالوژیک اضافه کنید.
یک سیگار دیگر هم با من بکش؛ به بهانه خداحافظی مارچلو لیپی از فوتبال
معمای مارچلو لیپی و یوونتوس در لیگ قهرمانان اروپا
زمانی برای عاشقی؛ برای «معرفتی ترین» اتفاق تاریخ فوتبال مدرن
یوونتوس؛ حاکمیت تمام نشدنی
24- پریستون نورث اند اف سی 1888 تا 1889 |
ثانیه هایی قبل نام اولین تیم بزرگ تاریخ فوتبال را ملاحظه فرمودید. تیمی که قبل از حرفه ای شدن فوتبال، حرفه ای بود. بازیکنان این تیم حقوق می گرفتند. این تیم در آن سال بدون بدون باخت قهرمان شد و البته بدون باز شدن دروازه اش جام حذفی انگلیس را هم برد.
رییس وقت باشگاه که بی شک نامش در کتاب تاریخ فوتبال جهان به خاطر پشگام بودنش ثبت می شود. او به خاطر اختلاس از کارخانه نخ ریسی اش برای پرداخت به بازیکنان زندانی شد اما تاریخ این را یادش نیست. این تیم هم اکنون در رتبه 13 جدول سطح دوم فوتبال انگلیس حضور دارد.
23- بوکا جونیورز 1998 تا 2003 |
2 سال قبل از شروع قرن 21، کارلوس بیانکی هدایت تیم بوکا را به دست گرفت. تیمی که کاملا متوسط بود. اما تاریخ نوید چیز دیگری را می داد. او آمد. دیگر وقت نظاره کردن بردن تیم های دیگر نبود حالا وقت بودن جزوی از خوشحالی بعد از پیروزی رسیده بود. بیانکی دفاع هایی سخت کوش به کار گرفت و هافبک هایی منظم و البته بازیکنی در پست 10 به نام خوان رومن ریکلمه و گلزنی به نام مارتین پالرمو. دو بار شکست میلان و رئال مادرید در جام بین قاره ای، سه قهرمانی لیبرتادورس و 4 قهرمانی لیگ و ثبت رکورد 40 بازی بدون شکست را هم در پرونده ضمیمه شده است. این تیم آکادمی فوق العاده ای را هم ایجاد کرد و ستاره های زیادی را تربیت کرد.
یادداشت وارده؛ برای تمام رویاهای ناتمام مانده مان، برای ناتمامی رویاهایش
22- استودیانتس 1967 تا 1971 |
تیمی با کارلوس بیلردو که در دوران قدرت نمایی بیگ فایو آرژانتین( بوکا، ریور پلاته، ایندیپندینته، راسینگ و سن لورنزو) تاج پادشاهی بر سر نهاد. آن ها سه بار هم قهرمان لیبرتادورس شدند و البته جام های دیگری را هم به ویترین باشگاه بردند.
21 – بارسلونا 1988 تا 1994 |
"فوتبال ورزش ساده ای است، اما ساده بازی کردن کاری سخت است." یوهان بزرگ اینگونه از ورزش محبوبش یاد کرده است. بر طبق ذات این سری یادداشت ها جام و اعداد را فراموش کنید. گواردیولا گفته است به بازیکنان این دوره بارسا و شاگردان کرایوف نگاه کنید، آن ها همگی الان مربیان بزرگی هستند و البته افرادی بزرگ در دنیای فوتبال. کرایوف به پسرانش فوتبال یاد داد. همان ساده بازی کردن غیر ممکن را. همان فوتبالی که تنها یک توپ دارد و یک شماره 14. خودش تعداد زیادی نکته و فکت در مورد پوشیدن شماره 14 آورده است اما برای مجنونان و شیفتگان فوتبال مهم نیست که چرا او این شماره را پوشیده است. او 14 بود، 14 است و 14 خواهد بود. وقتی در آن دوران با بارانی بلند و اغلب خاکستری اش کنار زمین در نیوکمپ راه می رفت، شاید خودش هم نمی دانست با قدم هایش در حال ساختن چیزی است، نمی دانم چه چیزی، هنوز علم هم به آن درجه نرسیده است که بداند او چه ساخته است. برای اینکه بفهمید او چقدر خاص بوده است باید جوردی، پسرش را صدا کنید و یک قهوه بریزید و ساعت ها با او پیرامون پدرش صحبت کنید. بارسای رویایی او 4 بار قهرمان اسپانیا شد البته در این بازه 2 بار جام حذفی را برد. قهرمان اروپا شد و چند جام و عنوان دیگر.
کرایوف در جمله دیگری گفته است" حتی شانس هم بر پایه منطق است." بله. یوهان تو منطقی ترین شانس تاریخ بودی.
یادداشت وارده؛ به بهانه تولد یوهان کرایوف؛ مُشتی شمع، مُشتی خاکستر
داستان آقای کرایوف؛ نجات دهنده در گور خفته است
یوهان کرایوف، توتال فوتبالر
کرایوف و داستان دو انقلابش در کاتالونیا
کرایوف: صد سال زیستن با شماره 14
جملاتی از کتاب زندگی نامه مردی که جهان را دیوانه کرد؛ یوهان کرایوف فوتبال بازی کرد اما زمین نخورد
بخش های قبلی این سری یادداشت ها |
بخش اول
بخش دوم