طرفداری- در به درازا کشیده ترین پرونده قضایی تاریخ بریتانیا، سرانجام ثابت شد که 96 طرفدار لیورپول در سال 1989، نقشی در کشته شدن خود ایفا نکرده بودند و برعکس پلیس و دولت بودند که روی پرونده سرپوش گذاشته بودند.
یک سال از بازجویی و ۲۶ سال از زمانی که دیوید داکنفیلد رییس پلیس یورکشایر جنوبی و مسئول حفظ امنیت بازی نیمه نهایی اف ای کاپ در هیلزبرو بین لیورپول و ناتینگهام فارست بود میگذرد. او به تازگی اهمال در انجام وظیفه که سبب مرگ 96 تن شد را پذیرفته است داکنفیلد به همراه جمعی از صاحب منصبان سابق به دادگاه ورینگتن رفت و طی ۷ روز پر فشار رفته رفته از جایگاه شهود به جایگاه متهم تبدیل شد. از اعترافات او به بی کفایتی اش در مراقبت از امنیت ۵۴۰۰۰ نفر از مردم تا در نهایت پذیرش مسئولیت مرگ آنها اعترافات داکنفیلد یک شوک کامل بود. او همچنین اقرار کرد به گراهام کلی دبیر اتحادیه فوتبال در مورد هجوم بی اجازه هواداران لیورپول به سمت گیت اصلی دروغ گفته است در صورتیکه وی مستقیما دستور باز کردن گیت را به منظور جلوگیری از تجمع در تنگه نزدیک تونل صادر کرده بود.
سَر بازرس پیتر رایت در مورد آن شهادت داده بود که پلیس مجاز به باز کردن گیت بود اما بازجویی های دو ساله که بدل به طولانی ترین پرونده دادگاهی تاریخ بریتانیا شد، مسیر جریان را عوض کرد. داکنفیلد پلیس یورکشایر را متقاعد کرد تا با داستانی جعلی منکر هرگونه قصور و کوتاهی پلیس شوند و در عوض گناه را به گردن طرفداران بیچاره بیندازند. بر اساس مدارک و شواهد افسران پلیس یورکشایر در طی سلسله دستورات اشتباه حاصل از کالبد شکافی حرف های یک نیروی سابق پلیس به دست آمد، حقیقت را آشکار شد؛ جایی که پس از آن حادثه افسران پلیس موفقیت را جشن گرفتند. نقش کلیدی رایت به عنوان افسر تحسین شده -او در سال ۲۰۱۱ فوت کرد- در این فاجعه غیر قابل انکار است.
قدرت بی حد و حصر او برای کارها از او چهره مخوفی ساخته بود به طوری که با زیر دستانش مثل ملک شخصی خودرفتار می کرد. خانواده کسانی که در قسمت بالکن هیلزبرو عزیزانشان را از دست دادند، مجبور بودند تا ۲۷ سال بی عدالتی را تحمل کنند، رفتار زشت پلیس یورکشایر با خود را ببینند و صدایشان به جایی نرسد. اتهامات بی پایه و اساس پلیس که کشته شد گان را متهم به افراط در مشروب خواری می کرد و مست بودن را محرک اصلی می دانست. خیلی از خانواده ها و بازماندگان حادثه از داستان های غم انگیز کشته شدگان گفتند از جمله جوانانی که به عشق کنی دالگلیش و دیدن بازی او به ورزشگاه رفته بودند. اخبار وارونه ای که توسط بی بی سی در آن سال ها نشان داده شد، به جای مقصر دانستن پلیس؛ آنها را در حل کمک به آسیب دیدگان و بازماندگان -که با هر زحمت و تلاش خود را نجات داده بودند- نشان می داد.
تعداد ۹۶ نفری که در بالکن زیر دست و پا ماندند، یا به سختی مجروح شدند اغلب از طبقه متوسط و کارگر جامعه لیورپول و برخی نیز از میدزلند، لندن و گوشه و کنار کشور آمده بودند. ۳۷ نفر آنها نوجوانانی بودند که به شوق بلیط ارزان ۶ پوندی به ورزشگاه آمده و باقی آنها را پسران دختران برادران، خواهران، زنها و شوهران تشکیل می دادند. در میانشان ۲۵ نفر پدر خانواده و مادر تنهایی به نام اینگر شاه به همراه دو فرزند نوجوان خود بود. جمعا ۵۸ کودک و فرزند، والدین خود را از دست دادند. دوربین های مسئول پوشش دادن مسابقه فوتبال، صحنه های دلخراشی را ثبت کرده بود. دنده های خرد شده دستها و پاهای در هم شکسته صورتهای رنگ پریده، دوستان عزیزی که پیش چشم یکدیگر جان می باختند؛ هنوز که هنوز است هر بیننده ای را متاثر میکند. یک دکتر متخصص از فشرده شدن شش ها در آن فشار مثل خفگی با فشار مار بوا یاد میکند. اما تلاش پلیس برای مقصر جلوه دادن مردم بیگناه و خانواده های آنها که سالها در دادگاه برای اثبات بیگناهی می جنگیدند، تماشایی بود. وکیل مدافع داکنفیلد، جان بگز هواداران را به رفتارهای خشن و عدم توجه به اخطار پلیس متهم می کرد و حتی نوعی فرهنگ هولیگانیسم را به آنها نسبت می داد رفتار او باعث انزجار خانواده باز ماندگان شد. اما بگز تنها نبود، پلیس یورکشایر جنوبی بارها در مصاحبه ها مردم را به رفتار نابهنجار به خاطر افراط در مشروب خواری و عدم همکاری با نیروی پلیس متهم کرد.
چیزی که بعدا اثبات شد کاملا عکس گفته آنها را نشان می داد اصرار افسران پلیس یورکشایر به مقصر دانستن مردم و خانواده هایشان در حادثه چهره ای زشت و غیر قابل اعتماد از پلیس را برای مردم ترسیم کرد و بارها در مجامع عمومی از دروغ گوئی آنها سخن گفته شد. در حالیکه آنها همچنان به داستانهای دروغشان مصر بودند؛ حتی ماجرای فاش شدن فساد پلیس وقت یورکشایر در (جریان ارگریو) چهره آنها را نزد مردم منفورتر کرد. زمانی که در جریان ریزش معدن سال ۱۹۸۴ و حمله پلیس به معدن چیان به دستور مقامات ارشد از هرگونه توضیحی خود داری کردند و بعد پرونده سازی های جعلی از حمله ۳ معدنچی به افسران ارشد پلیس ساخته شد تا آنها را مقصر جلوه دهند. ۴ سال بعد در آوریل ۱۹۸۹ بیش از ۲۴۰۰۰ نفر طرفدار لیورپول امنیت و جانشان در دست همان نیروهای پلیس بود، فرمان خود خواهانه رایت یکی از ریشه های اصلی حادثه بود.
۱۹ روز قبل از مسابقه نیمه نهایی؛ او یکی از ماهرترین، با ثبات ترین و کار آزموده ترین فرماندهان پلیس به نام برایان مول را از کار بر کنار کرد و به جای او داکنفیلد را که تا آن زمان هرگز فرماندهی برقراری نظم در یک مسابقه در هیلزبرو را به عهده نگرفته بود، برگزید. یکی از افسران جایگاه شهود قضیه تعویض مول را این طور شرح می دهد که: شوخی اخلال در موج بیسیم مربوط به او باعث این جابجایی شد.
به گفته او افسران پلیس به علت استراق سمع امواج بیسیم، تصمیم به دادن درسی به او گرفتند از این رو با چهره های پوشیده و سلاح در دست موجب ایجاد رعب و وحشت در منطقه تحت نظارت او شدند. رایت شخصا ۴ افسر پلیس را را تعلیق کرد اما دلیل اصلی تغییر مول هیچگاه معلوم نشد. در هنگام بازجویی دو افسر عالیرتبه به نامهای پیتر هیلز و استوارت اندرسن، این ادعا که مول به علت را به خاطر شوخی بیسیم برکنار شده را رد کردند و دلیل برکناری را ترفیع درجه دانستند. اندرسن مدعی شد که مول نیاز به تجربه خارج از شفیلد داشت. ولتر جکسون دستیار پلیس عملیات اما در جریان بازجویی ها اعلام کرد دلیل برکناری مول پی گیری جریان شوخی بیسیم توسط او بود. جکسن و اندرسن هنوز بر این باورند که داکنفیلد توانایی اداره آن عملیات در آن روز را داشت. داکنفیلد نیز به بازجویان گفته بود که در زمان مول بینظمی هایی مشاهده شده بود و آن دلیل اصلی برکناری مول بوده است، اما سرانجام اقرار کرد که آشنایی کامل با اصول و قوانین اداره یک مسابقه در آن سطح را نداشته است.
او اوراق مربوط به عملیات اضطراری در زمان وقوع حادثه را مطالعه نکرده بود و حتی از زمین محل برگزاری بازی نیز بازدید ننمود. وی سرانجام گفت اطلاعات کمی درباره زمین هیلزبرو و تاریخچه حفظ و برقراری نظم در طی مسابقات داشته است و از محل تنگه مورد نظر آگاه نبوده، جایی که مول قبلا به خوبی آن را پوشش می داد. او حتی نمی دانست پلیس مسئول نظارت بر ازدحام جمعیت و کنترل آن است و گفت که تمرکزش بیشتر بر روی حواشی و رفتارهای نابهنجار تماشاگران معطوف شده و پوشش و حمایت مردم در برابر ازدحام جمعیت را در نظر نگرفته است. خانواده های مردمی که به سمت موقعیت خطرناک هدایت و جان سپردند جملات غم انگیزی در غم از دست دادن عزیزان خود منتشر کردند. ایرن مک گلون به یاد می اورد شوهرش آلن ۲۴ ساله قبل از ترک خانه دو فرزندشان را بوسید و قول داد پس از بازی فردا صبح آنها را به پار ک ببرد. آنشب ایمی دختر خانواده سوال می کرد که به پدر بگوید وقتی به خانه رسید او را بیدار کند. ایرن می گوید هنوز منتظرم دخترم را از آن کابوس شبانه بیدار کنم.
26 سال بعد داکنفیلد اعتراف کرد که هنوز دقیقا به یاد نمی اورد که وظیفه اش چه بوده است. در حالی که مول معمولا چندین ساعت قبل از مسابقه به ورزشگاه می رفته و چراغها و ترافیک مسیر را به دقت چک می کرده ونزدیک به شروع بازی در اطراف زمین به گشت زنی می پرداخته؛ داکنفیلد نه تنها هیچ کدام از آن کارها را انجام نداده بود بلکه در تمام مدت حادثه در اتاق کنترل باقی ماند. سروان راجر مرشل که مسئولیت نظم بیرون از ورزشگاه را بر عهد ه داشت تازه به این سمت منصوب شده بود و در این واقعه تایید میکند که پلیس هیچ گونه فیلتری برای عبور مردم از گلوگاه لپینگ لن در نظر نگرفته بود فقط یک سری بازرسی اتفاقی و بازداشت افراد مست. او اعتراف میکند زمانی که در ساعت ۲:۱۵ جمعیت افزوده شد تا ساعت ۲:۳۵ پلیس به کلی کنترل اوضاع را از دست داده بود. وی می گوید بزرگترین پشیمانیم به تاخیر نینداختن بازی تا عادی شدن فشار جمعیت بود. در ساعت ۲:۵۲ داکنفیلد دروازه را گشود. او در بازجویی ها می گوید که هیچ تصوری از اینکه اگر دروازه را باز کند جمعیت به کدام سو خواهند رفت نداشته است. ۲۰۰۰ نفر پس از گشودن دروازه شماره سی مستقیما به سمت پایین تونل و مرکز بالکن رفتند و عامل فشار جمعیت و خفگی تعدادی شدند. از 96 نفر کشته، ۳۰ نفر هنوز در خارج دروازه سی قرار داشتند تا هنگامیکه پلیس آنرا گشود و آنها را به تونل مرگ هدایت کرد. افسر پلیس به نام اندرو ادیسون که به درون تونل برای بیرون کشیدن مردم رفته بود می گوید همه از ترس شلوارشان را خیس کرده بودند. همه جا بوی تهوع به مشام می رسید دو کپه از اجساد در ردیف جلو بودند و دستی از میان جنازه ها بیرون زده بود که بعد از پاکسازی معلوم شد متعلق به کودکی بوده. دیوید لکی یکی از کسانی که در بالکن شماره ۳ گیر افتاده بود به یاد می اورد توماس هوارد پدر ۳۹ ساله سه فرزند شاغل در کارخانه مواد شیمیایی کنار او در اثر فشار جمعیت فشرده شده بود و فریاد می زد پسرم پسرم! ولی متاسفانه هم او و هم تامی پسر ۱۴ ساله اش در اثر فشار جمعیت زیر دست و پا ماندند. داکنفیلد پذیرفت در حالیکه مردم بیگناه زیر دستو پا له می شدند، او مشغول دروغ بافی بوده است. داستان هایی درباره تماشاچیان بدون بلیط که به دروازه فشار می اوردند یا شکستن دروازه توسط هجوم هواداران وحشی داستان هایی بود که هیچگاه در اذهان عمومی پذیرفته نشد.
جکسون دستیار سابق پلیس در اتاق کنترل حضور داشت و با گوش های خودش فرمان باز شدن دروازه ها توسط داکنفیلد را شنیده بود. در ساعت 5:58 با تعداد زیادی اجساد کشته و زخمی در محوطه بازرسی پلیس گوردون اسکایز گروه ویژه عکاسی را به محل برای پیدا کردن قوطی ها و بطری های آبجو و عکس برداری فرستاد تا برای ماجرا پرونده سازی کنند، اما عکس ها نشان از استفاده قوطی های نوشابه و انرژی زا مانند کوکا کولا و اسپرایت و ویمتو توسط تماشاگران می داد. به دستور پلیس حتی تعدادی ازمجروهان که به بیمارستان منتقل شده بودند، پس از اعلام فوت به محل بازگرداند ه و کنار اجساد دیگر قرار گرفتند خانواده کشته شدگان پس از آگاهی از ماجرا در سرمای شب پشت در استادیوم تجمع کردند تا بالاخره به داخل سالن تمرین هدایت شدند و با نشان دادن عکس اجساد از آنها خواستند تا هویت عزیزانشان را شناسایی کنند چندی بعد اجساد بستگان خود را در کیسه پلاستیکی نزدشان آوردند در حالیکه تا اعلام پزشک قانونی حق دست زدن به اجساد را نداشتند. پزشک قانونی مسئول ماجرا دکتر استفان پاپر دستور به اخذ نمونه خون و تست الکل از تمام کشته شدگان و حتی مجروهان و کودکان بستری در بیمارستان داد. دلیل این تصمیم هیچگاه روشن نشد.
لیز همسر یکی از دو برادر کشته شده در جریان حادثه بعد ها در مصاحبه ای اعلام کرد زمانی که آنها در حال تشخیص هویت اجساد در محل تمرین استادیوم بودند، پلیس ها مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده می خوردند و باهم خوش و بش می کردند.
داستان یک فاجعه مردمی کم کم به داستان یک فاجعه توسط مردم تغییر یافت. آنشب پلیس یورکشایر جنوبی شایعه ای را در بارها و روزنامه ها از جمله نیاگارا و سان پخش کرد که به گفت خودشان حقیقت ماجرا بود. اما گذشت زمان نشان داد که دروغی بیش نبوده است. اسکایز اعتراف میکند در نیاگارا شاهد بحث سر دبیر اروین پتنیک و افسر مامور ماجرا بود که پتنیک را برای شنیدن حقیقت به نزد گروه بان ها و نیروی پلیس برده است. به او گفته شده طرفداران هوچی و مست بر روی ما ادرار کردند و در جریان عملیات نجات با مشت و لگد به جان پلیس افتادند. پتنیک در مقاله خود می نویسد مستی و الکل عامل اصلی ماجراست. پتنیک صدایی ضبط شده از اسکایز دارد که می گوید به نفع ما بنویس تا در پارلمان به نوشته ات استناد کنیم. بعد ها پتنیک به این خدعه کثیف اعتراف میکند و اینکه تمام آن مکالمات در گوشه باری دور افتاده ضبط شده است. او می گوید پلیس کاملا در شوک بود پس در بار نشستیم مشروبی زدیم و در مورد راهکار صحبت کردیم.
این نقطه پیچش ماجرا بود، جایی که دست پلیس فاسد برای دادگاه رو شد. از نظر اسکایز این کار برای رهایی از شوک حادثه بود ولی آنشب در حالیکه ماموران پلیس از خویشان و بازماندگان حادثه برای مصرف الکل بازجویی می کردند، خود به الکل پناه بردند. داکنفیلد یکی از چندین افسری بود که پس از ماجرا خود را با چند لیوان ویسکی آرام کرده بود! افسرانی که مردم را به نوشیدن الکل متهم کرده بودند، خودشان از همه مست تر بودند. در واقع ایده هواداران مست از اینجا شکل گرفت. بطوریکه صبح روز بعد در مصاحبه با تلویزیون و روزنامه ها داکنفیلد دلیل ماندن در اتاق کنترل را رفتارهای غیر عادی هواداران مست اعلام کرد و هیچ اشاره ای به ناتوانی در بستن تونل توسط خود و افسران زیردستش ننمود. هیچکس به برکناری مول و عدم صلاحیت داکنفیلد اشاره نکرد. رایت پس از این موضوع رو به افسرانش گفته بود کارتان را خوب انجام دادید. عصر همان روز هنگامی که مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا -سال ها بعد مرگش در مرسی ساید جشن گرفته شد- به همراه وزیر فرهنگ و مطبوعات برنارد اینگهام از محل هیلزبرو دیدن می کردند، رایت برای آنها ما واقع را شرح می داد. اینگهام همیشه می گوید در آن روز چیزی که از حادثه فهمیدم جماعت بد مستان خشمگین عامل حادثه بوده اند. اینگهام که بعد ها نشان شوالیه دریافت کرد، به گآردین گفته بود که تمام اطلاعات ماجرا توسط رایت به او داده شده و هیچگاه حرفی از برکناری مول و جایگزینی داکنفیلد بی تجربه به میان نیامده است. در پایان همان روز از افراد پلیس یورکشایر در مراسمی در رستوران پیک ویک توسط رایت تقدیر شد و حتی دکنفیلد را بهترین نظم دهنده تازه کار خواند و سپس رو به افسران گفت اگر باید کسی را مقصر اتفاقات بدانیم بیشک کسی نیست جز طرفداران مست بدون بلیط و وحشی.
در دادگاه گفته شد که تمام افسران تجربیات خود از روز حادثه را در دفتری با نام خود درج نمایند. اما فشار رایت باعث شد که دفتر به کاغذ سفید بدون اسم و مشخصات تغییر کند. بالطبع نظرات واقعی محو و نابود شدند. در اوراقی که توسط رایت به نمایندگی از پلیس یورکشایر به دادگاه تسلیم شد، داکنفیلد به افسری با تجربه بالا تشریح شده بود، به برکناری مول اشاره نشده بود و عدم توانایی داکنفیلد در بستن تونل ورودی قید نشده بود. در یاد داشت از هواداران با عنوان حیوان وحشی نام برده شده بود.
در آگوست ۱۹۸۹ زمانی که طرفداران فوتبال به هولیگانیسم متهم می شدند؛ رای دادگاه اولیه به مقصر دانستن هواداران بود و رای نهایی در مارس سال ۱۹۹۱ با ادامه کمپین اعتراضی خانواده ها به همراه ناامیدی و اندوه برای عدم اجرای عدالت تمام امیدها را خشکاند. اما خورشید برای همیشه پشت ابر پنهان نمی ماند. سرانجام پس از ۲۷ سال تلاش و تقلا از سوی بازماندگان، هیأت منصفه رایی که سالها انتظارش را می کشیدند، صادر کرد. برای کسانی که سالها جنگیده بودند، سالها برچسب متهم خورده بودند این رای تاییدی بر حقانیت شان بود.
این جریان سوزنی بود به پلیس بریتانیا تا کمی به خود بیاید. آنها که مسئول حفظ جان شهروندان و جامعه هستند، گرچه در این مهم با بکار بردن واژه هایی چون حیوانات وحشی در پرونده سر افکنده شدند؛ ولی معدود افسرانی نیز در این میان وظیفه خود را فراموش نکردند. از جمله راسل گریوز یکی از افسران پلیس که برای نجات دو خواهر به نامهای سارا و جنی هیکس تلاش کرد و آنها را از بین اجساد در حالیکه هنوز نفس می کشیدند، بیرون کشید. ترور هیکس پدر دو دختر در حالیکه منتظر رسیدن امبولانس بود شاهد مرگ یکی از دختران پیش چشم خود بود. امبولانس هیچگاه نرسید و گریوز به یاد می اورد که او چشمان سارا را پس از مرگ بست. در پایان شهادت شهود در جایگاه گریوز اجازه خواست تا مطلبی بگوید. افسر درشت اندام با سبیل مرتب بر احساساتش غلبه کرد یادداشتی که قبلا آماده کرده بود را از جیب بیرون آورد و این طور خواند کلمات از توصیف احساس رنج و درد ترور و جنی هیکس در آن لحظه ها قاصر است اما من میخواهم از این فرصت استفاده کنم و بگویم که تمام تلاشم را برای زنده ماندن سارا انجام دادم. بیشتر از آن نمی توانستم کاری انجام دهم. زمانی که کنار سارا بودم او تنهایی را احساس نکرد چون تا لحظه آخر همراهش بودم. گریوز آن رو ز در مرخصی بود مانند هر شهروند دیگر طرفدار لیورپول در جمع تماشاچیان نشست اما هنگامیکه حادثه به وقوع پیوست تمام تلاشی که یک شهروند معمولی و یک افسر پلیس کار آزموده می تواند انجام دهد را انجام داد. لااقل او افسری صادق بود. آن ها رفتند، اما یادشان برای همیشه عزیز شمرده خواهد شد.