روی دیوار من خواهشا چیزی ننویسید..ممنون
..........
بم
بنويسيد كه بم مظهر گمناميهاست
سرزمين نفس زخمي بسطاميهاست
ننويسيد كه بم تلي از آواره شده است
بم به خال لب يك دوست گرفتار شده است
مثل وقتي كه دل چلچلهاي ميشكند
مرد هم زير غم زلزلهاي ميشكند
زير بار غم شهرم جگرم ميسوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم ميسوزد
مثل مرغي شدهام در قفسي از آتش
هر چه قدر اين و آن ور بپرم ميسوزد
بوي نارنج و حناهاي نكوبيده بخير!
توي اين شهر پر از دود سرم ميسوزد
چارهاي نيست گلم قسمت من هم اين است
دل به هر سرو قدي ميسپرم ميسوزد
الغرض از غم دنيا گلهاي نيست عزيز!
گلهاي هست اگر حوصلهاي نيست عزيز!
ياد دادند به ما نخل كمر تا نكنيم
آنچه داريم ز بيگانه تمنا نكنيم