بهمن هاشمیشنیدم جدیدا چهار تا کونی شمرونی
حبلای مهمونی ، حرف زدن از تهرون ، جــون
میام خواستگاریتون بدون مهمون
واسه من چایی دارچین بیارین توی فنجون ، جــون
من و تهی رو یادتون رفت ؟
85 جوری گاییدم سامانتون رفت
ایندفعه جوری میگام که بشه حالتون بد
پاهاتون ایران برسه میشه خوابتون تلخ
خیالتون جمع ، یه لشگر میکشم شمرون
پیداتون می کنم ، لشکری که نکشیده نمرود
فک بکنین جن بود