اختصاصی طرفداری - نوشتن در مورد حمید برمکی بسیار سخت بود. در واقع وقتی که زیر و بم این فضای لایزال مجازی را زیر و رو می کنیم، متأسفانه نه منبع و سورس مناسب در مورد برمکی پیدا می کنیم و نه عکس درست و حسابی از دوران درخشش وی در زمین سبز می یابیم! تنها چند کلیدواژه در درست داشتیم که از طریق آن ها بتوانیم سرنخ هایی در مورد دوران فوتبال حمید برمکی پیدا کنیم: جادوگر فوتبال آبادان، مقدماتی المپیک 1964 توکیوی ژاپن، شاهین آبادان، شاهین تهران و از همه مهم تر استاد پرویز دهداری ...
دیروز که بیست و نهمین سالگرد پرواز ابدی یگانه معلم اخلاق فوتبال ایران، عالیجناب پرویز دهداری بود، قصد بر آن بود که مطلبی در بزرگداشت ایشان نوشته شود. از آن جایی که حتی یک کتاب هزار صفحه ای هم در تشریح و توصیف دوران عجیب و البته باشکوه این مرد مکتب ساز فوتبال ایران کم می آورد، نوشتن در مورد استاد را به زمان دیگری موکول کردیم ... به زمانی که بتوانیم جعبه های سیاه برخی از اتفاقات بحث برانگیز دوران حیات استاد و خنجرهای آخته ای که از سوی خودی ها بر آن عالیجناب بزرگ زده شد، را بیابیم و رمزگشایی کنیم تا قضاوتی درست در ارتباط با آن اتفاقات داشته باشیم ...
در این میان به بزرگمردی در تاریخ فوتبال ایران برخوردیم که همدوره، دوست، یار، رفیق باوفا و مرید استاد بود. کسی که خود در زمان بازیگری یکی از عجایب بی چون و چرای زمان خود بود و به اقتضای سبک اعجازآمیز بازی اش به لقب نخستین جادوگر فوتبال ایران مفتخر شده بود ... کسی که در تقویم سیاه فوتبال ایران، درست یازده سال و یک روز پس از مرگ استاد، به یار دیرینه اش پیوست ... به حمید برمکی جادوگر فوتبال آبادان و ایران ...
شوربختا که تاریخ نگاران فوتبال ایران به شکلی که درخور این مرد بزرگ باشد، به وی نپرداخته بودند. در نتیجه نگارنده تصمیم گرفت که با تمام سختی ها و مشقت ها تمامی منابع، سورس ها و حتی عکس های موجود و مربوط به برمکی را استخراج کند تا بزرگداشتی برایش بگیریم که شایسته و سزاوار این مرد بزرگ باشد. در این میان با مرور زندگی کوتاه و البته پرافتخار برمکی، بخشی از تاریخ فوتبال ایران و البته آبادان را مرور خواهیم کرد. به چگونگی تشکیل جم آبادان، جایگاه مردمی این باشگاه، چرایی تبدیل آن به شاهین آبادان، رقابت و دربی داغش با کارگر آبادان، چگونگی تأسیس باشگاه محبوب صنعت نفت _که همین دیشب در رقابت های لیگ برتر با پرسپولیس صف آرایی کرد، ظهور یک نسل طلایی در دهه چهل فوتبال ملی ایران، نگاه عمیق به فوتبال پایه ها و بازیکن سازی کم نظیر در دهه پنجاه و البته بخشی مهجور و نادیده گرفته شده از افتخارات زنده یاد پرویز دهداری در دوران بازیگری وی خواهیم پرداخت ... تمامی این کارها را در بطن و متن بزرگداشت نخستین جادوگر فوتبال ایران حمید برمکی انجام خواهیم داد چرا که خود برمکی در بطن و متن تمامی این اتفاقات بوده است ...
بیراه نیست که بگوییم فوتبال ایران در سطح باشگاهی و ملی مدیون خوزستان است؛ از آبادان و اهواز گرفته تا سربندر و مسجد سلیمان و … همان گونه که وقتی از کشتی آزاد حرف میزنیم، مازندران به یادمان میآید، یک فوتبال است و یک خوزستان ... وقتی که به نام هایی نگاه میکنیم چون پرویز دهداری، حمید برمکی، حمید جاسمیان، محراب شاهرخی، صفر ایرانپاک، منوچهر سالیا، جعفر نامدار، ابراهیم تهمتن زاده، محمد سعدونی، ناظم گنجاپور، ایرج سلیمانی، برادران مظلومی، ابراهیم قاسم پور، علی پورجانکی، غلامرضا صفریان، مجید فخروییان، رضا علمداری، امیر آل خیراندیش، علیرضا عزیزی، محمد صادقی، مجید حلوایی، حسین کازرانی، عبدالواحد بزمه، احمدرضا عابدزاده، حسن نظری، منصور رشیدی، رضا قفلساز، اسماعیل کشتکار، مجید بشکار، علیرضا فیروزی، کریم باوی، کریم بوستانی، عبدالصمد مرفاوی، برادران بختیاری زاده، حبیب شریفی، عبدالله ویسی، ابراهیم تهامی، عبدالرضا برزگری، نعیم سعداوی، لفته سه بردارن، ایمان مبعلی، بهنام سراج، نظام آزادی، حسین کعبی، پژمان منتظری، طالب ریکانی و بسیاری که از قلم افتاده اند، گواهی هستند بر این واقعیت و صدق این گفتار.
حمید برمکی در سیزدهم تیر ماه 1318 در شهر آبادان چشم به جهان گشود. فوتبال برای حمید از روزی آغاز شد که با دوستانی چون دهداری، صفریان، فتحی، سالیا، علمداری، عابدیان، شاعری، شاهرخی، جاسمیان و محرابیان در مدرسه ابن سینای آبادان تیمی بنام "رویینتن" را تشکیل دادند. این مجموعه بعدها پایه و اساس به وجود آمدن شاهین آبادان شد و سپس تیم شاهین را با مدیرعاملی فردی بنام مشکین و به همراه مجید فخروییان در آبادان جمع کرد؛ شاهینی که در آن بسیاری از هم سن و سالان و هم نسلان دهداری، احترام به پرویز خان را شبیه حفظ حرمت مردی موسپید واجب میدانستند ...
طلوع جادوگر در شاهین آبادان
جم یا همان شاهین آبادان را نخستین بار یک گروه محصل، در محدوده ی سالهای 1326 الی 1328، پایه گذاری کردند. در آبادان آن سال ها، تیمی با نام جم فعالیت داشت که زنده یاد پرویز دهداری نیز عضوی از آن بود. از سوی دیگر پرویز دهداری و چند تن دیگر از بچه های دبیرستان رازی، یک تیم دیگر تحت نام " آزاد " را تشکیل دادند. تیم جم، به علت درگیری بازیکنانش با مشاغل اداری (و مشکلاتی همچون مسافرت خارج از کشور) به طور موقت تعطیل شد و همین موجب شد تا دهداری و سایرین، اغلب در کنار تیم آزاد فعالیت کنند. اواخر سال 1330 و به لحاظ وابستگی فراوان تیم فوتبال آزاد به باشگاه جم، جلسه ای میان بازیکنان تیم آزاد با مسئولان باشگاه جم برگزار شد که در پایان آن جلسه توافق شد تا در یک انتقال جمعی، کلیه بازیکنان تیم آزاد به باشگاه جم بپیوندند و همان تیم بود که با سیمایی جدید، یک "نقطه عطف" در فوتبال آبادان پدید آورد. این تیم که متکی بر نظم و دیسیپلین بود، شرایطی دشواری برای ورود بازیکنان جدید خود قائل می شد _درست به مانند فلسفه ای که شاهین تهران داشت. حمید برمکی، غلامرضا صفریان، مجید فخروییان، حمید جاسمیان، رضا علمداری و غیره از جمله بازیکنان برجسته ای بودند که از این فیلتر رد شدند.
در آن سال ها فوتبال آبادان در انحصار تیم های وابسته به شرکت نفت و کارکنان آن بود. دو تیم کارگر و انگلیسی های مقیم آبادان در اکثر مواقع فینالیست مسابقات باشگاهی در آبادان بودند. سایر تیم ها هم که غالباً غیردولتی بودند، توانایی رقابت با این دو غول حمایت شده از سوی شرکت نفت را نداشتند. بر این اساس جم آبادان، نخستین تیمی بود که بدون وابستگی به شرکت نفت متولد شد و همین موضوع مهم بود که بسیاری از علاقمندان فوتبال آبادان را تحت تاثیر قرار داد، چونان که جم از همان ابتدای ورود به رقابت های باشگاهی آبادان، صاحب محبوبیتی قابل توجه شده بود. جمی ها که همه چیزشان اعم از مربی، سرپرست و رئیس باشگاهشان زنده یاد پرویز دهداری بود، در دومین فصل حضورشان در رقابت های باشگاهی آبادان، کار بزرگی کردند و به قهرمانی انحصاری دو باشگاه کارگر و منتخب انگلیسی های مقیم آبادان، پایان دادند. در مسابقه فینال که میان تیم های کارگر و جم برگزار شد، تیم جوان جم با شکست کارگر قهرمان شد.
از سال 1336 باشگاه جم به باشگاه شاهین آبادان تغییر نام داد و علت نیز دقیقاً وجود همان ریشه ها و ویژگی های مشترکی بود که میان دو باشگاه شاهین تهران و جم آبادان وجود داشت. هر دو باشگاه بر پایه اعتقادات گردانندگانشان، به شدت اخلاق محور بودند و این مهم ترین ویژگی بود که یک نوع وابستگی میان آن ها ایجاد می کرد. از سوی دیگر، در سال های 1336 و 1337، باشگاه های پرطرفدار پایتخت _تاج، دارایی و شاهین، سعی در بسط و گسترش فعالیت های خود داشتند و به همین دلیل به تأسیس شعبه هایی در شهرهای بزرگ مبادرت می ورزیدند. همین شد که "جم" به شاهین آبادان تغییر نام داد و از همان سال، ارتباط میان دو باشگاه بسیار عمیق تر از قبل شد؛ آن گونه که هر سال مسابقات متعدد دوستانه میان دو باشگاه برگزار می شد و بازیکنان این دو باشگاه بارها در مسیر تهران و آبادان در سفر بودند و در قالب تیم های یکدیگر به میدان می رفتند.
زنده یاد حمید جاسمیان در رابطه با هزینه های تیم فوتبال شاهین آبادان _از جمله سفر ها_ در دهه 1330 شمسی چنین می گوید:
پرویز دهداری بزرگ ما بود. یک روز او از تهران آمد و پس از صحبت با ما، تصمیم گرفتیم نام تیم خود را از جم به شاهین تغییر دهیم. بازیکنان خیلی خوبی در تیم ما بودند. جعفر نامدار عضو تیم ملی بود که عضو ثابت تیم ما بود و در آن زمان ما توانستیم در سال های 39 ، 38 و 40 سال به مدت سه سال قهرمان ایران شویم. تیم ما بسیار قدرتمند بود و ما در بازی دوستانه ای که در آبادان با شاهین تهران بازی کردیم ، آنها را شکست دادیم.
سیم خاردار در جای دیگری نیز نقل می کند:
آن روزگار همه چیز از جمله هزینه سفر، ایاب و ذهاب، البسه و غیره بر عهده ی بازیکنان بود و باشگاه از سوی هیچ سازمان یا نهادی حمایت نمی شد. به طور کلی تنها رفاقت و صمیمیت موجود باعث شکل گیری و تداوم کار تیم فوتبال جم و سپس شاهین آبادان بود ...
از همان روزها بود که دوران جلال و شکوه باشگاه شاهین آبادان در عرصه فوتبال ایران آغاز شد و تماشاگران امجدیه نیز با نام بزرگانی چون حمید جاسمیان، حمید برمکی، منوچهر سالیا، رضا علمداری و غیره آشنا شدند؛ تا پیش از این تنها زنده یاد پرویز دهداری نامی آشنا برای فوتبالدوستان تهرانی بود. به هر تقدیر همین شد که مهاجم تکنیکی، باهوش و شوت زن فوتبال خوزستان، زنده یاد حمید برمکی برای حضور در مسابقات انتخابی جام ملتهای اسیا (کرالا هندوستان 1959) به تیم ملی دعوت شد که البته در این مقاله مفصل بدان خواهیم پرداخت.
به بازی های باشگاهی برمی گردیم ... سال 1339 نقطه اوج تیم فوتبال شاهین آبادان بود. برای سومین بار رقابت هایی با عنوان مسابقات فوتبال قهرمانی ایران با حضور شش تیم از سراسر کشور و به طور متمرکز در شهر ساری از تاریخ 17 الی 28 تیر ماه 1339 برگزار شد. شاهین آبادان نیز به عنوان نماینده ی استان خوزستان در این بازی ها حضور پیدا کرد. آن ها با ارائه بازی های بسیار دیدنی رقبای خود را مقتدرانه از پیش رو برداشتند. پس از برتری 5 گله برابر میزبان (منتخب ساری) و شش گله برابر منتخب کرمان، همچنین شکست دادن 0-1 سپه تهران، در دیداری که به نوعی حکم فینال را داشت، شاهین به مصاف فرهنگ قزوین رفت. شاید کسی نداند که منتخب قزوین _که با نام فرهنگ، در این رقابت ها شرکت کرده بود، از دو اسطوره ی بی تکرار تاریخ فوتبال ایران بهره می جست. دوستی و صمیمیت دو ستاره نوجوان شاهین یعنی حمید شیرزادگان و همایون بهزادی، با یکی دیگر از بازیکن این تیم به نام ایرج دبیرسیاقی که از اهالی شهرستان قزوین بود، آن ها را بر آن داشت تا به همراه تیم منتخب قزوین، در رقابت های قهرمانی کشور، حضور یابند و با ارائه ی بازی های درخشان، کاری کنند که تیم منتخب قزوین، بسیار فراتر از انتظارات ظاهر شود. دوئل فینال گونه شاهین و فرهنگ به نوعی به جنگ ستارگان بالقوه ی تاریخ فوتبال ایران تبدیل شد. یک طرف پرویز دهداری (که البته همان زمان هم ستاره بود)، حمید برمکی، حمید جاسمیان و منوچهر سالیا بودند و طرف دیگر یاران کمکی شاهین تهران یعنی حمید پاطلایی، همایون سرطلایی، جمشید جلال پور و البته خودِ شادروان ایرج دبیرسیاقی ... آن جدالِ نزدیک که به نوعی جنگ ستارگان وقت فوتبال ایران بود را شاهین آبادان با بریس زنده یاد پرویز دهداری 1-2 برد و این نتیجه حکم به قهرمانی شاهین آبادان داد. چنین بود که که نامهای بزرگی چون حمید جاسمیان، حمید برمکی و علی پورجانکی به فوتبال و ورزش ایران معرفی شدند.
رقابت های دوستانه میان شاهین آبادان و شاهین تهران، بخش دیگری از تاریخچه جذاب باشگاه محبوب آبادان بوده و هست. این دو همنام، بارها به مصاف یکدیگر رفتند و در این تقابل ها، نتایج جالب و قابل توجهی برای هر دو باشگاه بدست آمد. نخستین نتیجه قابل توجه را شاهین آبادان در ورزشگاه آبادان کسب کرد؛ روزی که زنده یاد پرویز دهداری در ترکیب شاهین آبادان موفق به ثبت سه گل شد تا پس از سال ها همنام تهرانی یک شکست سنگین را تجربه کند. البته شاهین تهران هم بیکار ننشست! آن ها در بهار سال 1342، به یک پیروزی جالب دست یافتند؛ در شرایطی که زمین امجدیه به دلیل بارش باران بهاری، بسیار نم زده بود، تیم پرطرفدار تهرانی با نتیجه جالب 2-5 بر همنام آبادانی پیروز شد. ستاره درخشان این بازی نیز باز خود زنده یاد پرویز دهداری بود. او این بار در ترکیب شاهین تهران، هت تریک کرد و سه گل به تیم سابق خود زد. دو گل شاهین آبادان را هم محمدباقر ترابی و حمید برمکی به ثمر رساندند.
یک قهرمانی مهم دیگر برای استاد، جادوگر و شاهین در سال 1342 رقم خود: جام حذفی تهران ... چیزی که جایش در ویترین افتخارات پرویز دهداری و حمید برمکی به شدت احساس می شد. خط حمله آتشین شاهین متشکل از دهداری، شیرزادگان، بهزادی، شرفی و برمکی، یک به یک حریفان را از دور خارج می کند. روز پایانی نیز شاهین تیم شگفتی ساز شهربانی را رودرروی خود داشت _تیمی که در این سال عقاب و چند تیم بزرگ را از گردونه مسابقات حذف کرده بود و امید داشت شاهین را هم به چنین سرنوشتی دچار کند.
اما شهربانی در این مسابقه کاری از پیش نبرد و با دو گل مغلوب شاهین شد. ثانیه های پایانی فضای امجدیه به حد انفجار رسیده بود چرا که پس سوت داور به معنای پایان دیدار، هواداران شاهین ورزشگاه امجدیه را ترک نمی کردند. شعار شاهین قهرمان و بچه ها متشکریم یک لحظه قطع نمی شد. گروهی از تماشاگران از آبادان به تهران آمده بودند تا در این جشن سهیم باشند. عده ای نیز در خارج از استادیوم منتظر بودند چرا که بر اثر شدت استقبال و کمبود گنجایش، نتوانسته بودند وارد ورزشگاه شوند. پس از اهدای جام قهرمانی، هواداران شاهین که از خود بی خود شده بودند، سرانجام وارد زمین شده و ستارگان خود را یک به یک بر دوش گرفتند. غریو شادی این هواداران خاموش نمی شد، همین بود که آن ها، قهرمانان خود را تا بیرون امجدیه بر دوش گرفتند. طبق معمول کاپیتان پرویز دهداری پیشاپیش سایرین در شرایطی که جام قهرمانی را بر دست داشت از استادیوم خارج شد.
این قهرمانی شاهین چند ماه بعد زمینه ساز درخشش تیم ملی ایران در راه صعود به المپیک می شود چرا که "استاد حسین فکری" سرمربی وقت تیم ملی، اسکلت اصلی تیم ملی را بر اساس ستارگان جوان شاهین و کاپیتان با تجربه آن ها پرویز دهداری برمی گزیند.
جادوی جادوگر در تیم ملی
در مطلب مربوط به بزرگداشت زنده یاد حمید شیرزادگان، نگارنده در ارتباط با شکست های سنگین تیم ملی در اواخر دهه سی و خطر به کما رفتن فوتبال ملی در ایران و البته دین بزرگی که امثال سرطلایی و پاطلایی به گردن فوتبال ملی کشورمان دارند، مطلبی را نوشتم که به طور خلاصه بخش هایی از آن را بازخوانی می کنیم:
پس از نخستین افتخار تاریخ فوتبال ایران که به نایب قهرمانی در بازی های آسیا 1951 دهلی نو برمی گردد، فوتبال آماتور کشورمان دچار افولی شگفت انگیز شد. هفت سال پس از آن مدال نقره و در بازی های آسیایی 1958 توکیوی ژاپن، همان نسل نخستین که کم کم داشت وارد مرحله گذار می شد، چنان نتایج مفتضحانه و مصیبت باری گرفت که فوتبال (علی الخصوص فوتبال ملی) در کشورمان تا آستانه تعطیلی پیش رفت! در شرایطی که خبری از امیر آقاحسینی در درون دروازه و محمود شکیبی در خط دفاع تیم ملی نبود؛ بزرگانی چون امیرمسعود برومند، بیوک جدیکار، عارف قلی زاده، نادر افشار و پرویز کوزه کنانی به وضوح پا به سن گذاشته بودند و تنها ستاره آماده و سرپنجه ی تیم ملی پرویز دهداری 26 ساله بود. با یک مربی خارجی به نام یوژف مساروش که اهل مجارستان بود، نتایجی گرفتیم که همچنان پس از گذشت بیش از شش دهه، جزو سنگین ترین شکست های تاریخ تیم ملی فوتبال ایران محسوب می شوند! در مرحله گروهی آن بازی ها با نتیجه تحقیرآمیز 0-5 به کره جنوبی باختیم، نتیجه ای که هنوز هم سنگین ترین شکست تاریخ تیم ملی محسوب می شود. همچنین دیداری حیثیتی را با 4 گل به رقیب اشغالگر یعنی اسرائیل واگذار کردیم که در طول پنج بار رویارویی برابر اسرائیل این شکست سنگین تنها شکست تیم ملی است و و در چهار دیدار دیگر سه برد و یک مساوی کسب کرده ایم. این شکست ها به حدی برای مقامات ورزشی، کشوری، لشگری و حتی مردم عادی گران آمده بود که همه به این نتیجه رسیده بودند که بهتر است دیگر سازمان تربیبت بدنی وقت سرمایه اش را برای فوتبال دور نریزد و اگر قرار است پولی صرف ورزش شود، به ورزش های پایه یا ورزش های قهرمانی همچون کشتی و وزنه برداری اختصاص پیدا کند!
پس از این نتایج ضعیف، تیم ملی جوانگرایی را در دستور کار خود قرار داد و در سال 1959 برای نخستین صعود به جام ملت های آسیا به کرالای هندوستان رفت. اتفاقاً آن بازی ها را خیلی خوب شروع کردیم و در مهاراجه کالج استادیوم شهر کوچی، از اسرائیل انتقامی سنگین گرفتیم و این بار دیدار حیثیتی را 0-3 بردیم؛ نکته جالب گلزنان ما در جریان این دیدار بودند: زنده یاد عباس حجری (در دقیقه 49)، حمید برمکی (در دقیقه 59) و پرویز دهداری (در دقیقه 65) ... مساروش این بار نسبت به آن نتایج کابوس وار بازی های آسیایی 1958 توکیو به مراتب بهتر نتیجه گرفت، هر چند دو شکست برابر پاکستان و هندوستان کار را خراب کرد و تیم ملیِ در حال گذار ما در عین شایستگی از صعود به جام ملت های آسیا 1960 که در کره جنوبی برگزار می شد بازماند. نکته مثبت آن تورنمنت برای فوتبال ملی ما درخشش عالیجناب پرویز دهداری و البته معرفی چند الماس تراش نخورده به فوتبالدوستان تیم ملی بود؛ الماس هایی که سرآمد آن ها سه حمید فوتبال ایران بودند: حمید شیرزادگان که کمی بعدتر به پاطلایی یک ملت تبدیل شد، حمید برمکی که عنوان نخستین جادوگر فوتبال ایران را از آن خود کرد و حمید جاسمیان که نخستین سیم خاردار فوتبال ایران لقب گرفت ... افسوس که هر سه حمید نخبه ی فوتبال ما، چند سال بعدتر پس از نخستین جهانی شدن فوتبال ایران، به بدترین شکل ممکن قربانی سیاسی کاری فدراسیون وقت شدند و داغ درخشش آن ها در آوردگاه المپیک 1964 توکیو بر دل یک تاریخ و یک ملت ماند ...
داستان بازی های مقدماتی المپیک 1964 توکیو و نخستین جهانی شدن فوتبال ایران را نیز در پست بزرگداشت شیری پاطلایی به تفصیل نوشته ایم که بخشی از آن را که مربوط به جناب جادوگر است با نگاهی جدید مرور می کنیم:
پس از هت تریک به یادماندنی و تاریخی پاطلایی در امجدیه و در سرمای اواخر آذرماه تهران در برابر عراق؛ در بازی برگشت در بغداد خبری از کام بک عراقی ها نبود. عراقی ها که خود خوب می دانستند حذف شده اند؛ مبادرت به یک بازی چرک، خشن و ناجوانمردانه در برابر ستارگان آسمان ایران کردند. نمایش خشن عراقی ها یک قربانی بزرگ گرفت: پرویز دهداری!
ضربه ی بسیار محکم و مهلک بازیکن عراق به پهلوی پرویز دهداری سبب شکسته شدن دنده های کاپیتان تیم ملی و متعاقب آن آسیب جدی به کلیه های وی شد! از این جهت از صفت مهلک برای آن ضربه ی ناجوانمردانه استفاده کردیم که همان ضربه بعدتر منجر به مرگ دهداری شد! در حقیقت آن صدمه ای که به پهلوی دهداری زده شد، زمینه ساز آسیب جدی و نارسایی کلیوی مرد بزرگ اخلاق فوتبال ایران شد و کلیه های او از کار افتادند. هر چند دهداری در اوایل دهه پنجاه یکی از کلیه های برادر خود را پیوند گرفت، ولی در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد _درست پس از آن نامردی ها و نامردمی هایی که در تیم ملی در حق وی شده بود، بدن استاد کلیه ی پیوندی را پس زد و استاد در سوم آذر ماه 1371 به سبب نارسایی کلیوی در 59 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد ... در نتیجه هیچ گونه بزرگنمایی و اغراقی نیست که بگوییم دهداری به معنای واقعی کلمه جان خود را برای تیم ملی کشورش فدا کرد ...
مسعود دهداریان، برادرزاده آقا معلم و مدافع اسبق تیم فوتبال صنعت نفت آبادان با اشاره به عمل کلیه عمویش این چنین نقل می کند:
سال 1963 بود که در مسابقهای در عراق بازیکن حریف ضربه بدی به وی وارد کرده و ایشان از ناحیه کلیه مصدوم شد. هر چند در همان مسابقه «حمیدخان برمکی» از خجالت آن بازیکن عراقی درآمد. بعد از این اتفاق عمو مرتباً سرما میخورد تا همین سرماخودگیهای مکرر باعث شود چهار ماه در بیمارستان شرکت نفت بستری بماند.
مسعود ادامه داد:
دکترها گفتند کلیه اش پس زده و دیالیز باعث مرگ تدریجی او میشود. وزیر نفت آن سالها فقط حرف می زد تا این که رئیس وقت فدراسیون فوتبال به بیمارستان آمد و خواستار ملاقات با وی شد.
پرویزخان که در آن روزها حال جسمانی خوبی نداشت، گفت: به آتابای بگوئید فرقی نمیکند اگر دوست دارد داخل اتاق بیاید اگر هم میخواهد برود ...
کامبیز آتابای رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران هم آمد و گفت: تا 48 ساعت دیگر دهداری را برای معالجه به انگلستان میفرستم.
دهداریان افزود:
پدرم به لحاظ جسمانی پُرتر از برادرش پرویز بود. با رژیم غذایی خود را به شرایط عمل و پیوند کلیه نزدیک کرد. این کلیه 19 سال و سه ماه به عمو پرویز حیات داد تا سوم آذرماه سال 1371 ...
به هر حال از دست دادن کاپیتان دهداری در جریان بازی 0-0 ایران برابر عراق در عراق و صعود به دیدار انتخابیِ نهایی برابر هندوستان ضربه ای بزرگ به تیم ملی بود، اما ... ما جادوگر را داشتیم ... می گویند برای این که به یک اسطوره ی واقعی در تیم ملی تبدیل شوید، نیاز به خلق یک لحظه ی ماندگار بزرگ دارید ... بازی رفت ایران برای هندوستان در امجدیه دقیقاً همان لحظه ی بزرگ جادوگر فوتبال آبادان بود.
در تاریخ یکشنبه هفدهم خرداد ماه سال 1343 پس از چند ماه بازی رفت فینال غرب آسیا میان ایران و هندوستان برگزار شد. در حقیقت هندوها با سابقه چهار صعود متوالی به المپیک، حکم کره جنوبیِ امروز در آن زمانِ فوتبال آسیا را داشتند _کشوری که در ادوار پیاپی جام های جهانی اخیر حاضر بوده است ... چشم یک ملت به حمید پاطلایی و همایون سرطلایی بود، ولی چراغ اول را کسی روشن نکرد جز جانشین کاپیتان دهداری: جادوگر وقت فوتبال ایران زنده یاد حمید برمکی! خدای من عجب نسلی!
هندی ها فکر هر چیزی را کرده بودند جز جادوگر! جادوگری که با هوش، تکنیک و سرعت بالایش چنان امان هندی ها را بریده بود که نسخه ی تیمی که یکی از قدرت های ممتازِ وقتِ فوتبال آسیا بود در همان بازی رفت پیچیده و کارش ساخته شد!
دهداری نبود، ولی برمکی همچون تفنگ پدری بود هنوز ... جای یک آبادانی از مکتب اصیل شاهین را یک آبادانی دیگر از همین مکتب، از همین باشگاه و از همین اصالت پر کرد ...
در زیر آن همه استرس و اضطراب و دلواپسی، جادوگر آرام بود و خونسرد ... جادوگر نیک می دانست که قرار است با آن چوب جادویی خود چه قیامتی به پا کند ... همین شد که جادوگر چراغ اول را روشن کرد ... حمید پاطلایی در رابطه با گل حمید جادوگر بعدتر در پایان بازی چنین گفت:
زمانی که برمکی دروازه هند را باز کرد دیوانه شدم!
بعد از برمکی، هم همایون سرطلایی هم گل می زند و هم شیرزاد پاطلایی ... همایون بهزادی و حمید شیرزادگان متوقف نمی شوند و کنار هم معجزه می کنند ... هر چند هیچ کس از دست بی رحم تقدیر خبر ندارد!
بازی برگشت در شنبه سی ام خرداد _درست سیزده روز بعد، در زیر تیغ آفتاب و جهنم کلکته برگزار می شود. هندوستان چیزی برای از دست دادن ندارد، انتحاری بازی را شروع می کند و حتی به گل هم می رسد، ولی این پایان ماجرا نیست ... ما پاطلایی را داریم و همچنین سرطلایی را و همچنین جادوگر را! سرطلایی و پاطلایی می تازند و جادوگر کمی عقب تر از ان ها با چوب جادویی اش مردان پرهیجان سرزمین راج کاپور و دلیپ کومار را به شکل دراماتیکی غافلگیر می کند ... همایون بهزادی که شاید خودش هم نداند که قرار است به اولین سوپراستار تاریخ فوتبال ایران و مرد اول دهه چهل فوتبال این مملکت تبدیل شود، تاریخ را می نگارد ... سرطلایی 22 ساله بریس می کند و دو گل تاریخی می زند، گل دیگر هم در تقدیر پاطلایی نوشته شده ... زوجی که بعدها از سوی بسیاری از تاریخ نگاران فوتبال ایران، من جمله دکتر صدر فقید، بهترین زوج حمله در تاریخ فوتبال این مرزوبوم لقب می گیرند.
در بازی های مقدماتی المپیک توکیو 1964 حمید پاطلایی با هفت گل بهترین گلزن مسابقات می شود، همایون سرطلایی می درخشد و جادوگر هم ظهور می کند ... ما برای اولین بار جهانی شده ایم و به المپیک صعود کرده ایم، ولی این پایان ماجرا نبود و نیست ... جادوگر چوبش را بلند کرد و با جادویش همه را حیرت زده کرد، اما ... اما قرار است چوب جادوگر را از او بگیرند ... با این چوب پاهای پرتوانش را قلم کنند ... سپس چوبش را بکشنند و یک ملت که نه، یک دنیا را از دیدن جادوی جادوگر محروم کنند ... سرزمین آفتابی که می توانست با جادوی جادوگر نه تنها برای مردم خونگرم جنوب، که برای کلِ مردمان سرزمین گربه نشان نورانی تر شود، به دست گربه صفتان تاریک تر از تاریک شد ...
پس از صعود به المپیک در جریان تدارکاتی که برای تیم ملی فراهم شده بود، اتفاق بحث برانگیزی افتاد که به یکی از تلخ ترین رخدادها و بی رحمانه ترین تصمیم های تاریخ فوتبال ایران تبدیل شد. در جریان یکی از سفرهای تیم ملی به شوروی سابق برای انجام یک دیدار دوستانه در آستانه المپیک 1964 توکیو، حسین مبشر، رئیس فدراسیون وقت که خود یک داراییچی قدیمی بود، علی اکبر محب مدیر باشگاه دارایی را به عنوان مسئول تیم راهی سفر کرد و برای این کار بیوک (عزت الله) وطنخواه یکی از بازیکنان تیم شاهین به شکل بحث برانگیزی از ترکیب تیم ملی کنار گذاشته شد! این اتفاق باعث شد تا علاوه بر خود وطنخواه دیگر بازیکنان تیم شاهین در تیم ملی که شامل حمید برمکی، حمید شیرزادگان، حمید جاسمیان، همایون بهزادی و محراب شاهرخی بودند، در آستانه سفر به شوروی، از همراهی تیم ملی خودداری کنند. در پی آن فدراسیون آن ها را به مدت یک سال از حضور در میادین داخلی و خارجی محروم کرد و پروانه باشگاه شاهین را نیز به مدت دو سال توقیف کرد!
نکته دردناک ماجرا آن جا بود که نه تنها قاطبه ی مردم، بلکه خود بازیکنان وقت تیم ملی نیز تا لحظه ی آخر امیدوار بودند تا گشایشی رخ دهد و با بخشش محرومیت بازیکنان شاهین تیم ملی با تمام قوا به توکیو اعزام شود ... اتفاقی که رخ نداد ...
با آرمان گرایی بیش از اندازه باشگاه و بازیکنان شاهین و فرصت طلبی منفی و ناجوانمردانه ی فدراسیون وقت، یک تصمیم سیاسی از سوی همان فدراسیون، کار تیم ملی را ساخت. در حقیقت فدراسیون با بهانه ها و توجیهات نخ نما شده ای همچون صیانت از روح فوتبال، نظم، انضباط، دیسیپلین و برخورد با بازیکن سالاری ستارگان شاهین را حذف کرد، ولی چه کسی بود که نداند گالف یا یِ" آن تصمیم فدراسیون فوتبال صرفاً سیاسی بود و بس ... تصمیمی جنجالی که جنایتی بود در حق یکی از بهترین و پرستاره ترین نسل های تاریخ فوتبال ایران ... بدین سان بازیکنان شاهین حذف شدند؛ بازیکنانی که اسکلت تیم ملی را تشکیل می دادند، با درخشش همین بازیکنان برای اولین بار در تاریخ خود جهانی شده بودیم و این بازیکنان جملگی ستارگان تیم ملی بودند. با حذف پاطلایی، سرطلایی و جادوگر، داغِ دیدن درخشش بهترین مثلث تهاجمی تاریخ فوتبال ایران در یک آوردگاه بزرگ جهانی بر دل مردم فوتبالدوست ماند، می ماند و خواهد ماند ... خط حمله متشکل از شیرزادگان، بهزادی، دهداری و برمکی نابود شد! همچنین در خط دفاع تیم ملی نیز بزرگانی چون بیوک وطن خواه، محراب شاهرخی و حمید جاسمیان که جزو ستون های اصلی تیم ملی بودند از دست رفتند. در اثر این محرومیت غیرمنصفانه با رنگ و بوی متعفن سیاسی، همه چیز به نفع بازیکنان تاج و دارایی رقم خورد. نتیجه این محرومیت ناعادلانه یک شکست سنگین چهار گله برابر آلمان شرقی، باخت 0-1 جلوی رومانی و یک تساوی 1-1 برابر مکزیک بود. در شرایطی این اتفاق یکی از بزرگ ترین حسرت های تاریخ فوتبال ما را رقم زد که همگان امید به درخشش این تیم طلایی، این نسل طلایی و این بازیکنان طلایی در المپیک داشتند، ولی اوضاع به گونه ای فاجعه بار بود که در دیدار نخست برابر آلمان شرقی، اگر عزیز اصلی در درون دروازه تیم ملی نمی بود و آن همه واکنش منجر به نجات دروازه نداشت، به جای چهار گل، بیش از ده گل دریافت می کردیم!
باری ... در همان سال نفرینی جادوگرِ سرخورده مصدوم شد ... مصدومیتی که به قیمت تمام شدن فوتبالش تمام شد؛ گویا جادوگر هیچ رقمه نمی توانست دوری "استاد" را تحمل کند و تاب بیاورد ... بدین ترتیب افسانه ی دهداری و برمکی در زمین سبز فوتبال ایران همزمان به پایان رسید و ستاره ی پرفروغ آن ها در آسمان فوتبال ایران خیلی زود خاموش شد ...
مؤسسان صنعت نفت آبادان
پس از حضور کامبیز آتابای در رأس فدراسیون فوتبال و درانداختن طرحی نو در اِشِل لیگ سراسری، نخستین دوره لیگ تخت جمشید در سال 1352 آغاز شد. تأسیس تیم فوتبال صنعت نفت آبادان در سال 1351 ریشه در همین این سیاست های نوین داشت. به پیشنهاد حمید تیری مسئول ورزش شرکت نفت جلسه ای با حضور شادروان دهداری، جعفر نامدار، منوچهر سالیا، حمید شیرزادگان، محمود شریفی و حمید برمکی تشکیل شد. در آن جلسه از غلامحسین واقف مربی وقت تیم فوتبال کارگر آبادان درخواست شد که با توجه به برگزاری لیگ سراسری فوتبال ایران (جام تخت جمشید) تیمی را به نام صنعت نفت تشکیل و به عنوان نماینده فوتبال آبادان در جام تخت جمشید شرکت کند که بر اساس همین اصل واقف با توجه به شناختی که از فوتبال این شهر داشت اقدام به جمع آوری بازیکنان کلیدی و مطرح چند تیم نامی فوتبال آبادان کرد و بر همین اساس در این سال تعدادی از بهترین بازیکنان باشگاههای آبادان جذب تیم صنعت نفت شدند.
بدین ترتیب پیشنهاد حضور نمایندهای از شهر آبادان با توجه به پشتوانه قوی و سابقه درخشان این شهر در رقابتهای کشوری سبب شد تا کارگزاران وزارت نفت، آبادان را صاحب نماینده ای در اولین دوره رقابتهای باشگاهی کنند. در حقیقت غلامحسين واقف كه مسئوليت جذب بازيكن به او محول شده بود توانست با گلچينی از بهترين فوتباليست ها از 4 تيم مطرح آن زمان آبادان (تاج، 25 شهريور، كيان و كارگر) پايه گذار صنعت نفت آبادان باشد. همین شد که در این سال تعدادی از بهترین بازیکنان باشگاه های آبادان جذب تیم صنعت نفت شدند و نفت آبادان آرام آرام به تیم محبوب مردم جنوب تبدیل شد.
نخستین کسی هم که سکان هدایت این تیم جدیدالتأسیس را بر عهده گرفت کسی نبود جز حميد برمكی! او که تازه از کلاس های مربیگری دتمار کرامر برگشته بود، نام خود را به عنوان اولین سرمربی تاریخ صنعت نفت آبادان _در رقابت های لیگ تخت جمشید، در تاریخ ثبت کرد. پس از برمکی خود غلامحسين واقف در سال 1353 سکان هدایت نفت را به مدت یک سال بر عهده گرفت. در آن سالها مسابقات لیگ با کمترین امکانات ولی در سطحی ایده آل برگزار می شد و نماینده فوتبال آبادان نیز توانست با ارائه بازیهای قابل قبولی یکی از تیم های مطرح کشور باشد.
البته از سال 1354 تا 1355 هم هاری گيم انگلیسی سرمربی نفت شد که دوران چندان خوبی را در این تیم تجربه نکرد و پس از او زنده یاد منوچهر ساليا ملقب به پدر فوتبال آبادان از سال 1356 و سپس در دهه 60 سکان هدایت نفت را در اختيار گرفت و این تیم را با چنگ و دندان حفظ کرد. به هر روی همان طور که برمکی بزرگ نام خود را به عنوان نخستین پُست ده واقعی در فوتبال ایران ثبت کرد و بعد از آن اولین جادوگر فوتبال ایران لقب گرفت، با عنوان نخستین سرمربی تاریخ صنعت نفت آبادان باز هم تاریخساز شد.
کریم سنگرگیر دفاع راست ماندگار صنعت نفت آبادان در لیگ تخت جمشید، در ارتباط با آن نسل صنعت نفت در اظهاراتی بحث برانگیز تعریف می کند:
من، مسعود دهداری، جمشید بشاگردی، نظامآزادی، حسن پوریوسف و حسین بهاریان از شاهین آبادان به نفت پیوستیم.
بدون تعارف، پس از تأسیس نفت فوتبال آبادان نابود شد! این اتفاق در حالی شکل گرفت که فوتبال باشگاهی آبادان تا قبل از رخ دادن آن، شور و هیجانی وصفناشدنی داشت.
شاید باور نکنید که جدالهای شاهین و کارگر حساسیتی به مراتب بالاتر از دربی امروز استقلال و پرسپولیس داشت!
هیچ فاصلهای میان تیمهای آبادان نبود و اختلافها اندک بود ... فوتبال زیباییاش را به رخ میکشید ولی به جرأت میگویم که چهار تیم بزرگ آبادان پشت سد صنعت نفت له شدند. فوتبال در منطقه ما تکبعدی شد و بسیاری سرخورده.
به هر حال در آن سالها لیگی به نام تخت جمشید شروع به کار کرد و اگر ما همان صنعتنفت را هم راهی مسابقات نمیکردیم از پیشرفت دیگر مناطق عقب میافتادیم؛ ولی به قولی جنگ بعد از تشکیل صنعتنفت میتوانست این اتفاق را رقم بزند.
او راجع به علاقه مردم آن خطه به نفت ادامه می دهد:
البته در صنعت نفت نسل بسیار خوبی داشتیم، فرقی نمیکرد بازیکن باشی یا مدیر و یا حتی هوادار، همه دلبسته بودیم، مجموعه مردم آبادان یکی بودند، همان مردمی که سینه به سینه و نقل به نقل ما را به امروز شناساندند، روزی به همراه همسر و دو دخترم برای خرید وارد یکی از مغازههای شهر شدم، روسریفروشی جوان صاحب مغازه بود، زمان پرداخت مبلغ، فروشنده جوان حاضر به دریافت وجه نمیشد او میگفت: پدر من خاطرات بسیاری با بازیهای شما دارد و شما سالها قبل با آبادان حساب کردهاید. ما و نسل ما شاید به لحاظ مادی باختیم ولی همیشه برنده معنوی هستیم.
همچنین در ارتباط با تأثیر شگرف بزرگانی چون سالیا، برمکی و دیگران روی فوتبال خود و سایر بازیکنان نفت، سنگرگیر سخنش را این چنین ادامه می دهد:
زنده یاد سالیا هیچ وقت به آن چه در فوتبال استحقاق داشت نرسید ... روزی برای تجدید عهد به باشگاه جم رفتم تا با استاد سالیا همکلام شوم، حرف دلم را زدم و به وی در خصوص جایگاهی که باید داشته باشد و ندارد گفتم، سالیا مثل همیشه گفت: همین که فرصت داشتم به چند جوان و فوتبال آبادان خدمت کنم کافیست،وی همیشه معتقد بود در قبال خدمتهایی که ارائه داده خداوند گرههای بسیاری را در زندگیاش گشوده بود. سالیا یکی از افرادی بود که همیشه به گردن بنده حق داشت.
همچنین غلامحسین واقف، محمود زارع _که در مقطعی در کارگر مربی من بود، حمید برمکی و البته فاروق فتاحی به گردن من حق داشتند. آن ها باعث شدند کریم سنگرگیر در پست دفاع راست ماندگار شود.
یکی از معتمدین بزرگ حشمت خان مهاجرانی
نقش سازنده ی حمید برمکی به عنوان یک مربی و یک معلم نه تنها در فوتبال آبادان، بلکه حتی در فوتبال ملی کشورمان نیز غیرقابل انکار است. کمابیش در ارتباط با کار ریشه ای و خارق العاده ی استعدادیابی در فوتبال پایه ها در دهه پنجاه چیزهایی شنیده ایم _کاری که پس از آن دیگر هیچ گاه در فوتبال کشورمان انجام نشد! تیم ملی فوتبال جوانان ایران در دهه پنجاه، چهار بار متوالی به عنوان قهرمانی رده سنی خود در قاره کهن رسید. زنده یاد دکتر حمیدرضا صدر درست چند روز پیش از مرگ زودهنگامش در این ارتباط مقاله ای بلندبالا نوشت که در ورزش سه منتشر شد. دکتر صدر برای این که تشریح کند آن موفقیت ها هرگز تصادفی نبوده اند، در بخشی از آن مقاله تعریف می کند:
حشمت مهاجرانی و یارانش به برنامه ریزی زنجیره ای برای برپایی تیم های جوانان روی آوردند، برنامه ای بی سابقه در ایران. بازیکن یابی اش بر مبنای طرح دقیقی صورت گرفت. با دستیارانش به استان ها سفر کرد. مسابقات استانی برگزار می شدند. برای هر استان یک مربی محلی از سوی خود تعیین کرده بود تا مسابقات را زیر نظر بگیرند. میان آنها حمید برمکی در آبادان، نعمت پور در اهواز، حریری در اصفهان، اکبر کیا در شیراز، خانلو در تبریز، اکبری و نجاران در مشهد و صالح نیا در گیلان شاخص بودند. تیم های منتخب استان ها پا به مسابقات قهرمانی کشوری می گذاشتند. دو تیم الف و ب تشکیل شدند. تورنمنت های بین المللی برپا می شدند تا تیم منتخب جوانان با تیم های خارجی مصاف دهد.
مهاجرانی به یاری عباس رضوی، ایرج قلیچ خانی، جمشید وطندوست، رسول مدد نوعی و مصطفی الهی تیم ملی جوانان را بدل به تیمی ایرانی کرد و انحصار تهرانی ها را شکست. در تیم های او بازیکنان آبادانی، اهوازی، تبریزی، شیرازی و اصفهانی پرشماری شکوفا شدند. او و همکارانش تدارکات نخستین تیم را از نیمه دوم سال 1352 آغاز کردند و بیش از صد بازیکن جوان را به آزمون کشیدند. آنها بازیکنان انتخاب شده برگزیده را طی سه دیدار تدارکاتی برابر تیم هایی از چکسلواکی، رومانی و برزیل زیر ذره بین بردند و تیم شان نقطه ضعفی نداشت. تیمی با دو سنگربان فوق العاده برای ایستادن درون دروازه، یک خط دفاعی باصلابت، مردان میانی خلاق و سرانجام مهاجمانی شاداب. تیمی که با روش 3-3-4 بازی می کرد و هر دو مدافع کناری اجازه نفوذ داشتند و تعداد مهاجمان را افزایش می دادند... برای اولین بار مسیر جابجایی بازیکنان نه از تیم های بزرگ به تیم جوانان بلکه از تیم جوانان به باشگاه های بزرگ شد.
تجلی یک هافبک تهاجمی با جادوی حمید برمکی
گفتیم که مایه بسی تعجب و تأسف است که میراث و دستاوردهای حمید برمکی آن گونه که شایسته و بایسته است مورد تحسین و تمجید قرار نگرفته است! جدای از درخشش فنی، حمید برمکی در فوتبال ایران از خود میراثی بر جای گذاشته که هنوز آن طور که سزاوار است بدان پرداخته نشده است:
حمید برمکی شماره 10 کالتِ فوتبال ایران بود! او پستی را در تاریخ فوتبال کشورمان برای اولین بار تعریف کرد که در آن پست بخشی از بزرگ ترین و محبوب ترین ستارگان تاریخ کشورمان در آسمان فوتبال ایران درخشیدند. برای نخستین بار پُستِ یک هافبک تهاجمی با خصوصیات تکنیکی، باهوش و گلزن، با حضور حمید برمکی در فوتبال ایران متجلی شد. او پستی را تعریف کرد که چند سال بعدتر علی جباری در ان پست به تمامی افتخارات ممکن رسید، شاهرخ بیانی در آن پست به یکی از کامل ترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران آن هم در یک نسل سوخته تبدیل شد، مجتبی جباری نقشِ یکِ هر سه قهرمانی استقلال در تاریخ لیگ برتر را ایفا کرد، محرم نویدکیا با حضور مؤثر و درخشان در هر پنج قهرمانی لیگ برتری سپاهان نامش را در فوتبال ایران جاودانه نمود و از همه مهم تر علی کریمی در این پست با بدل شدن به جادوگر یک ملت و کسب عنوان مرد سال فوتبال آسیا، میراث داری شایسته برای آن بزرگمردِ فقید بود و با حرکات مسحورکننده و محیرالعقول خود، به عنوان جادوگر فوتبال ایران و آسیا، پرچم یا بهتر بگوییم چوب جادویی آن جادوگر پیرِ جنوبی را بالای بالای بالا نگاه داشت.
افسانه ی استاد و جادوگر
در هنگام یافتن عکس های قدیمی و کمیابی که غالباً شاهین آبادان را نشان می دادند، به نکته جالب و مهمی برخوردم. در اکثر قریب به اتفاق این عکس ها حمید برمکی در کنار پرویز دهداری نشسته بود! این دوستی، رفاقت و ارادت خالصانه و مخلصانه ای که برمکی به دهداری داشت بلاشک یکی از همان رفاقت های اساطیری تاریخ فوتبال ایران بوده، هست و خواهد بود.
عبدالحسین بنی سعید چنین نقل می کند:
دو کاپیتان ...
چرخه ی روزگار به گونه ای رقم خورد که زمین های خاکی جنوب ستاره ساز فوتبال ایران شود ...
این دو کاپیتان حماسه ای از جنس اخلاق و شرف در شاهنامه ی ورزش ایران به یادگار گذاشتند، زمان می خواهد و صبوری ... در کلیپ و کلام نمی گنجد ...
از دو بال شاهین آبادان بسراییم ... زنده یادان پرویز دهداری و حمید برمکی آن دو کاپیتان همیشه جاویدان ...
در سال 1339 آرزویی بزرگ محقق و تیم شاهین به رهبری دهداری قهرمان ایران می شود ...
... از کاپیتان حمید برمکی بگوییم ... هنرمند بی همتای مستطیل سبز که در دریبلینگ، نفوذ در پشت دفاع حریف و شوت با هر دو پا استاد بود ... سال 36 دیپلم گرفت و سپس به تیم ملی دعوت شد ...
در (اوایل) دهه چهل بازی زیبای او مقابل تیم ملی هندوستان و گل زیبایش ماندگار و هیجان انگیز بود ...
مردم آبادان کارناوال شادی به راه انداختند و کاپیتان محبوب خود را در شهر گرداندند، تا او را در فهرست اسطوره های خود جای دهند ...
آن اعجوبه ی تاریخساز در آذر سال 1382 از جهان ما هجرت کرد و این آذرها با ما چه کرد ...
دیدار شاهین آبادان و شاهین تهران و دست فشردن صمیمانه ی دو کاپیتان پرتوان دهداری و برمکی، یعنی سیطره ی تفکر و تکنیک از حاشیه اروند تا قله ی دماوند، تصویری که نقش بسته در دل تاریخ و در قلب های ما ...
جواد الله وردی پیشکسوت باشگاه پرسپولیس یکی از احساساتی ترین بازیکنان زمان خود بود ... زمانی که در یک بازی تحت فشار قرار می گرفت شاید یک برخورد تند از سوی یک هم تیمی به شکلی روی تمرکز او اثر می گذاشت که نه تنها اوضاع را برای او بهتر نمی کرد، بلکه سخت می توانست تمرکز خود را بازیابی کند ... او در رابطه با اخلاق ورزشی، با خاطره ای از استاد پرویز دهداری و حمید برمکی؛ از برخورد پدرانه و استادانه این دو اسطوره ی بزرگ چنین نقل می کند:
16 ساله بودم و در تیم دسته چهارمی ایزد مهرآباد بازی میکردم که دهداری مرا با تیم پرسپولیس به آبادان برد و به عنوان بازیکن اصلی در برابر منتخب خوزستان به میدان فرستاد.
باور کنید حتی کفش هم برای بازی کردن نداشتم. کفش اصغر ادیبی را گرفتم که دو شماره هم کوچک بود. نیمه اول من سه ضربه به توپ زدم که هر سه ضربه به بیرون رفت چون چشمهایم نمی دیدید!
نیمه که به پایان رسید گفتم الان دهداری یک سیلی به گوشم میزند و میگوید برو بیرون با این نوع بازی کردنت! اما برخلاف انتظارم به من گفت خیلی خوب باز کردی، فکر کنم در نیمه دوم بهتر بازی کنی!
در این نیمه کفشی مناسب پیدا کردم و پوشیدم، خدا شاهد است، در دفاع چپ بازی میکردم، چنان محکم بازی کردم که گوش راست حریف را با آمبولانس بردند بیمارستان!
هنگامی که میخواستم دوش بگیرم، دهداری مرا صدا زد و گفت بیا ببین آقای حمید برمکی چه میگوید؛ برمکی به من گفت: اگر قدر خودت را بدانی یک روزی بازیکن بزرگ میشوی ...
همان روز، بازیکن بزرگ که نه اما بازیکن شدم! ببینید یک تشویق دهداری در حالی که بازی ضعیفی ارائه کرده بودم، چگونه مرا متحول کرد که در نیمه دوم خوب بازی کردم تا با تشویق مرحوم برمکی هم مواجه شوم ...
یادش بخیر ... مرحوم دهداری ما را میبرد شرکت نفت و به ما زبان انگلیسی یاد میداد. تا آن روز قهوه نخورده بودم، اما مرحوم دهداری مرا دعوت میکرد تا با هم قهوه بخوریم ...
آخرین جادوی جادوگر
این ستاره سابق تيم ملی و تیم های فوتبال جم آبادان، شاهين آبادان، شاهين تهران و تيم ملی پس از یک دوره بیماری در چهارم آذر ماه 1382 در 65 سالگی چشم از جهان فروبست. نکته ی جالب جایی بود که درست 11 سال و یک روز بعد از فوت معلم اخلاق ایران استاد پرویز دهداری، حمید برمکی به مراد بزرگ، رفیق شفیق، دوست دیرین و یار غارِ خود پیوست.
مراسم تشيع پیکر برمکی روز چهارشنبه پنجم آذر ماه همان سال، از مقابل بيمارستان نمازی شيراز انجام شد. همچنین مراسم درگذشت و ختم نخستین جادوگر فوتبال ایران، طی آیين باشكوهی در مسجد آقااحمد شيراز برگزار گردید. در اين مراسم كه با همت فوتبال استان فارس و باشگاه برق شيراز برگزار شد، جمعی از پيشكسوتان و بزرگان ورزش كشور و علاقه مندان به فوتبال در کنار خانواده آن مرحوم حضور داشتند. سرطلایی بی تکرار فوتبال ایران، شادروان همايون بهزادی که در شاهین و تيم ملی هم بازی برمکی بود و آن زمان مسئول كميته پيشكسوتان فدراسيون فوتبال تحت ریاست محمد دادکان بود، در آن مراسم درباره افتخارات ورزشی و مُحَسناتِ اخلاقی مرحوم حميد برمكی با همان قدرت سخنوری خاص خود سخنرانی كرد.
همچنين زنده یاد حميد جاسميان دیگر هم بازی برمکی در تیم های ملی، شاهین آبادان و شاهين تهران راجع به برمکی گفت:
مرحوم برمكی در فوتبال بی نظير و در دوستی ثابت قدم بود ...
او با این که خود بازیکن بزرگی بود، هميشه حرمت پيشكسوت خود را رعايت می كرد. از نظر اخلاقی و فنی الگوی وی پرويز دهداری بود که بالاخره به او ملحق شد ...
در جای ديگر روانشاد محمود ياوری، اسطوره ی فوتبال اصفهان و بازيكن و مربی اسبق تيم ملی فوتبال کشورمان افزود:
در فوتبال كشور ما نظير برمكی كمتر پيدا می شود ...
اميدواريم متوليان ورزش فوتبال در دوران حيات اين عزيزان گوشه چشمی هم به آنان داشته باشند و با تشكيل كميته ای آن ها را فراموش نکنند و تحت پوشش قرار دهند.
مراسم بزرگداشت مرحوم برمكی، میزبان بسياری از بزرگان قديمی فوتبال و همچنین جمعی از اهالی ورزش استان فارس بود. همایون بهزادی، حميد جاسميان، جعفر کاشانی، محمود ياوری، منوچهر ساليا، عليرضا عزيزی، خليل صالحی و غلام پيروانی از جمله بزرگانی بودند که در این مراسم حضور داشتند. شاید طول زندگانی حمید برمكی کم بود، ولی عرض زندگی او زیاد بود. او خوب و باعزت زندگی كرد و با خانواده اش زندگی آرام و سعاتمندانه ای را گذراند. شاید آن طور که باید به دستاوردهای این اسطوره ی نازنین در تاریخ فوتبال ایران و البته خوزستان پرداخت نشده باشد، ولی نام «جادوگر آبادان» و میراث وی همیشه در آسمان پرستاره فوتبال ایران می درخشد. جای او همیشه خالی خواهد بود.
در افسانه های فولکلور فوتبال آبادان، داستانی سینه به سینه روایت می شود که چه اغراق آمیز باشد و چه نباشد؛ به نوعی یادآور یکی از قسمت های دیدنی کارتو فوتبالیست هاست ...
قصه ی سه بازیکن خلاق آبادان و سه قیچی بی نظیر و تکرار نشدنی آن ها ... در بازی شاهین آبادان و تیم دیگری از خوزستان ...
توپی به روی دروازه ی شاهین فرستاده می شود و میرزای پورمحمد همچون پرنده ای سبک بار توپ را با یک ضربه ی قیچی برگردان زیبا به میانه ی زمین ارسال می کند ...
مرحوم منوچهر سالیا (ملقب به پدر فوتبال خوزستان) با یک ضربه ی قیچی دیگر توپ را از مرکز زمین به محوطه ی جریمه ی حریف می فرستد ...
حالا نوبت نمایش بزرگمرد فوتبال آبادان و ایران حمید برمکی ست ...
او نیز با یک قیچی بی نظیر و تماشایی توپ را به تور دروازه ی حریف نوازش می دهد ...
صحنه ای بدیع و ماندگار که در تاریخ فوتبال ایران هیچ گاه تکرار نشده است ...
روحش شاد و یادش گرامی باد ...
همچنین بخوانید:
قرمزی رنگ نیَنداخته بیهوده بر دیوار، پنج سال از واپسین پرواز سرطلایی گذشت