پدر و مادرهایی که برای بچه هایشان داستان های ترسناک میخوانندیا کتاب داستان هایش را می خرند، باید موجودات عجیب و غریبی باشند؛ موجوداتی که باعث می شوند سروکله انواع هیولاهای پشمالو زير تخت و داخل کمد بچه هایشان پیدا شود. آرال استاین یکی از نویسندگانی است که تمام تلاشش را می کند تا بچه ها هیولاهای خلاقانه تری را زیر تخت خوابشان تصور کنند. رابرت لارنس استاین سالهاست که برای بچه ها داستان های ترسناک مینویسد و به قول خودش بزرگترین وظیفه اش در این دنیا این است که تا جایی که می تواند مو را بر تن بچه هایی که داستان هایش را می خوانند، سیخ کند. جناب استاین حالا هفتاد و سه ساله است و می شود گفت یرمردی است که هنوز هم دست از سر ترساندن بچه ها برنداشته است. او قبل از ترساندن بچه های مردم، لطیفه و داستان فکاهی می نوشت و برای همکلاسی هایش می خواند. اولین کتاب استاین راه و رسم مسخرگی و خنداندن دیگران» نام داشت. کتابی در ادامه ی داستان های فکاهی ای که از نه سالگی می نوشت و برای دیگران می خواند. استاین در بیست وهفت سالگی، اولین داستان از مجموعه ی «خیابان هراس» را چاپ کرد: مجموعه ای که او را تبدیل به داستان نویسی معروف، معتبرو البته ثروتمند کرد.
آر ال استاین واقعا ما را می ترساند؟
من عاشق این هستم که خواننده هایم را به مکان های ترسناک ببرم. در واقع ترسناک ترین مکان در ذهن خودتان قرار دارد و من با داستانهایم به داخل دهن تان سرک میکشم و کاری میکنم تا شما بترسید. به نظر می رسد کسی که این قدر درباره ی ترساندن حرف میزند در نهایت چندان هم کسی را نمی ترساند. حساب داستانها، فیلمنامه ها و نمایشنامه های ترسناک از فیلمهای ژانر وحشت همیشه جدا بوده است. بعید به نظر می رسد کسی که مشغول خواندن صحنه ی باز شدن در کمد فیلمنامه ی "دیگران" باشد، به اندازه ی لحظه ی دیدن همین صحنه در تلویزیون یا بر پرده سینما بترسد! کتابهای داستان هرچقدر هم فضاسازی فوق العاده ای داشته باشند، باز هم هنگام خواندن آنها خیالمان راحت است که جای مان امن است و کسی دستش هم به ما نمیرسد؛ به قول استاین «خواندن کتاب ترسناک مانند سوار شدن به ترن هوایی در شهربازی است؛ سرگرم کننده جالب و ترسناک. اما در تمام مدت میدانید که واقعا خطری شما را تهدید نمی کند». ترساندن، یکی از پرطرفدارترین سرگرمی های دنیاست البته اگر مانند من جزء آن دسته از ترسوها باشید که از سایه ی خودش هم میترسه، ترساندن تان به وسیله ی دیگران هم سرگرمی به حساب می آید اما حتی ترسو ترین آدمها به سختی از کتابهای داستان ترسناک می ترسند داستان ترسناک برای آدمهای مختلف می تواند معانی گوناگونی داشته باشد ممکن است بعضی ها با داستان "کمد شماره ی ۱۳"، "دوباره پنیر بخور و بمیر" یا "شبی که عروسک زنده شده" آرال استاین نترسند و به جای اش با خواندن داستان پینوکیو از ترس زهره ترک شوند! درست مانند جناب استاین که از شنیدن داستان آدمک چوبی در بعدازظهرها چنان می ترسیده که هیچ وقت آن را فراموش نکرده است؛ «میخواهید باور کنید یا نه، پینوکیو اولین داستانی بود که من را با داستان های ترسناک آشنا کرد. مادرم هر روز داستان پینوکیو را هنگام خواب نیمروز برایم می خواند. به نظر من داستان پینوکیو، داستان بسیار ترسناکی است. در ابتدای این داستان پینوکیو جیرجیرک را با چکش له می کند و بعد در حالی که پاهایش را بالای اجاق گذاشته، خوابش می برد و پاهایش جزغاله می شود. من هرگز آن را فراموش نکردم.» خب، این طور به نظر می رسد که کسی که داستان پینوکیو برایش چنان ترسناک است که هیچوقت نمی تواند آن را فراموش کند، در ترساندن دیگران نمی تواند موفق باشد، البته اگر ترساندن دیگران را عملی موفقیت آمیز به حساب بیاوریم.
داستان های ترسناک واقعا بچه ها را می ترسانند؟
شاید بچه هایی که در دهه ی شصت کارتون های تلویزیون را تماشا می کردند، بتوانند با استاین همدردی کنند. در آن زمان نه تنها پینوکیو آواره و اسیر دست گربه نره و روباه بود، بلکه خیلی از شخصیتهای کارتونی دربه در دنبال پدر، مادر یاحتی جای آرامی برای خوابیدن می گشتند. این داستانها چیزی از جنس ترس و دلهره را در دل بچه ها مینشاندند، اما به محض تمام شدن آن داستان، فقط بخش های بامزه اش به یاد میماند. در واقع این طور به نظر می رسد که نویسنده کودک و نوجوانی در جهان وجود ندارد که بخواهد واقع بچه ها را بترساند. در واقع نویسنده های کودکی که داستان ترسناک مینویسنده از دو فرمول معمول استفاده می کنند؛ آنها با تخیلشان موجودات عجیب و غریب، جادوگرها یا آدم فضایی ها را در فضایی غیرمتعارف با زندگی روزمره مانند جنگل، شهر ارواح و سیاره ای دیگر خلق می کنند؛ یا آدمها و موجودات غیرعادی را به فضای آرام و بی سروصدای زندگی روزمره می آورند؛ مانند سه گانه جان کریستوفر که قبلا در صفحه ها درباره شان حرف زدیم. در سه گانه جان کریستوفر، سه پایه هایی از فضا به زمین آمده بودند و کنترل زمین را به دست گرفته بودند. در آن داستانهای نجات دهنده ی زندگی آدم بزرگها، بچه هایی بودند که دلشان نمی خواست سه پایه ها به پدر و مادرهایشان فرمانروایی کنند. می بینید، داستان چندان هم ترسناک نیست اما باز هم وقتی حرف از کتاب داستان های ترسناک به میان می آید، عجیب است که پدر و مادری این جور کتابهارابرای بچه هایش بخرند. آرال استاین هم در شروع کارش در اوایل دهه ی هشتاده از این که کتاب داستان هایش این قدر فروش می رفت، شگفت زده شده بود، اما او هم مانند همه ی نویسنده های کودک دیگر مهمترین اصل در نوشتن این داستان ها را رعایت می کرد. «فکر میکنم بچه ها به این دلیل داستانهای من را دوست دارند که میتوانند به آنها اعتماد کنند. این داستان ها هیچوقت بچه ها را خیلی نمی ترساند همیشه پر از اتفاق های خنده دار و بامزه هستند و مهم تر از همه پایان خوشی دارند. اصول من به هیچ وجه تغییر نکرده است. من یک قانون دارم که می گوید داستانهای هرگز نباید خیلی واقعی باشند. کتابها همیشه برای کودکان دلنشین خواهند بود. اگر آنها همیشه بدانند داستانهای تخیلی هستند»
اتاق های زیر شیروانی مکان های ترسناکی هستند؟
سیندرلا، جودی، هایدی، کوزت، دختر مهربون و خیلی از شخصیت های کارتونی دیگر بخشی از داستان را در اتاق زیر شیروانی سر می کردند. اتاقی که هم تبعیدگاه این شخصیتها به حساب می آمد و هم محل امنی که می توانستند مدتی از شر نامادری یا صاحبخانه بدجنس در امان باشند. سرنوشت آر ال استاین هم در اتاق زیر شیروانی خانه شان در اوهایو رقم خورد. نه سالم که بود در اتاق زیر شیروانی خانه مان ماشین تایپی پیدا کردم که زندگی مرا تغییر داد. در آن زمان متن های طنز و داستانهای کوتاه مینوشتم. آن موقع دوست داشتم کاریکاتوریست بشوم. اما از آنجایی که اصلا طراحی ام خوب نبود، داستانهای طنز مینوشتم. فکر می کنم از همان موقع میدانستم که می خواهم نویسنده شوم.» اتاق زیر شیروانی برای استاین دست کمی از یک موهبت بهشتی نداشته است. او در حالی از نه سالگی می دانست که میخواهد نویسنده شود که خیلی از آدمها در چهل سالگی هم هنوز سردرگم هستند و تکلیفشان با خودشان و زندگی شان مشخص نیست. استاین در نوجوانی آرزو داشت یک مجله برای خودش داشته باشد. به همین دلیل هم، دست به کار شد و یک مجلهی طنز منتشر کرد. «من عاشق مجله بودم. آرزوی من این بود که برای خودم یک مجله ی طنز داشته باشم که البته به آن رسیدم و ۱۰ سال، یک مجلهی طنز منتشر می کردم. داستان های ترسناک انتشارات «EConomics» را دوست داشتم. آنها وحشتناک، نفرت انگیز با پایانی پیچیده و خنده دار بودند. «ری بردبری»، یکی از اولین نویسندگانی بود که کتابهایش را خواندم. داستانهای او من را به یک کتابخوان حرفه ای تبدیل کرد. بعد از او، کتابهای «ایزاک آسیموف»، «رابرت شکلی» و دیگر نویسندگان کتابهای علمی-تخیلی را با ولع تمام می خواندم.» استاین راه طنزنویسی را ادامه داد، اما فروش کتابهایش چندان رضایت بخش نبود؛ قبل از نوشتن داستان های ترسناک بیشتر از صد جوک و داستان خنده دار برای کودکان و نوجوان نوشتم. داستان های خنده دار خیلی فروش نداشتند، اما کتابهای ترسناک همیشه پرفروش بودند. من هم، اولین داستان ترسناکم را نوشتم. بعد از آن، هر سال یک داستان برای نوجوانان می نوشتم و همه ی آنها پرفروش بودند. البته در شروع، ناشرانی کمی حاضر بودند داستانهای من را چاپ کنند. به نظر آنها کتابهای ترسناک برای کودکان و نوجوانان جواب نمیداد. اما انتشارات « Simon & Schuster » قبول کرد چهار داستان از مجموعهی «خیابان هراس» را چاپ کند. نتیجه این طور پیش رفت که حالا این مجموعه به ۱۰۰ عنوان رسیده و بچه ها کیلوکیلو، برایم نامه می فرستند.» حالا مهم نیست که پستچی هایی که روزی هزاران نامه را دم در خانهی آر ال استاین به او تحویل میدهند، چه قدر از او متنفر هستند. مهم این است که استاین هفتادو سه ساله خیلی زودتر از هر کس دیگری به آرزوی دوران کودکی اش رسیده است. او نویسنده ای است که بچه ها را بیشتر از آن که بترساند، خوشحال می کند. استاین باعث شد صدها کودک و نوجوان در جهان، کتاب دستشان بگیرند و داستان بخوانند. می بینید، اتاق زیرشیروانی همیشه جای ترسناکی نیست!
کتابهایی که شما را نمی ترسانند اما سرگرم می کنند!
حتی نزدیک ترین دوست آرال استاین وقتی داستانهای طنزش را می خواند و مجله ی فکاهی اش را ورق میزد، به این فکر نمی کرد که استاین روزی یکی از پرفروش ترین نویسنده های کودک و نوجوان جهان شود. نویسنده ای که از نه سالگی آرزوی نویسنده شدن داشت و در اواخر بیست سالگی با چاپ اولین مجموعه ی داستان اش به آن رسید. استاین در ایران هم جزء نویسنده های پرطرفدار است و بیشتر داستانهایش به فارسی ترجمه شده است.
تالار وحشت
۱۵ داستان از این مجموعه را «نشر ویدا» با ترجمه «غلامحسین اعرابی»، «محمد قاسم زاده»، «علی اکبر خداپرست» و «شیوا خویی» ترجمه کرده است. این مجموعه در دل خودش یک مجموعه ی سه گانه هم دارد. داستانهای «بازی های ترس»، «از چه چیزی بیشتر میترسی؟» و «کسی زنده نمانده؟» سه گانه های این مجموعه هستند.
دایره ی وحشت
۲۵ داستان از این مجموعه را نشر ویدا ترجمه و چاپ کرده است. البته مترجم های نشر «پلیکان» هم طرفدار استاین هستند و چند داستان از این مجموعه را ترجمه کرده اند. هر کدام از داستانهای این مجموعه تا به حال به چاپ چهارم رسیده است.
ترس و لرز
از این مجموعه تا به حال سه داستان ترجمه شده و نشر «پیدایش» آنها را چاپ کرده است. «هیولا» «غار ارواح» و «آدم برفی می آید» سه داستان این مجموعه است.
سایه ی وحشت
۳۲ داستان از این مجموعه را، نشر ویدا چاپ کرده است. تقریبا در عنوان های داستان های این مجموعه، یکی در میان هیولا وجود دارد و این طور به نظر می رسد که جناب استاین در مجموعه ی سایهی وحشت بیشتر از هر داستان دیگر تلاش کرده تا بچه ها را سرگرم کند.خیابان هراس اولین داستانهای استاین در قالب این مجموعه چاپ شدند. استاین با این مجموعه، یک شبه راه صدساله را رفت و هم به آرزویش رسید و هم به یکی از ثروتمندترین نویسنده های جهان تبدیل شد. این مجموعه حدود ۱۰۰ عنوان داستان دارد و هفت داستان از آن را نشر ویدا و پلیکان چاپ کرده است.
تالار مخفی
شش داستان ترجمه شدهی این مجموعه را «شهره نورصالحی» در نشر پیدایش ترجمه کرده است. ویژگی عجیب این مجموعه داستان استاین این است که تقریبا هر کدام از داستانها شخصیتهای مربوط به خودشان را دارند.