اختصاصی طرفداری- 1- چندی قبل پژوهشی در انگلستان ثابت کرد وفاداری مردان انگلیسی به فوتبال بیش از همسرانشان است. هر چند نیازی به داده های این پژوهش نبود اما نتایج به خوبی نشان دهنده معنای فوتبال برای صاحبانش یعنی طرفداران است. رابطه ای که در دل خود بارها و بارها بصورت گوناگون بازتولید می شود. در حلقه نخست، فرد دلبسته تیم است و از دیگر سوی در وحدت خود با تیم، در انتظار دوست داشته شدن توسط راس دیگری از این مثلث یعنی"بازیکنان" !( ادعاهای بی پایان طرفداران مبنی بر پیوستن یک بازیکن به تیم دلخواه، علی رغم پیشنهاد بالاتر از باشگاه رقیب موید اهمیت همین رابطه و بازتولید اشکال محتلف آن است)
2- زندگی هر اندازه منطق پذیر باشد و انسان منطقی، عشق، ورطه بی چرای زندگی است. چه رفتن پیِ دل باشد و اختصاص چند سال از عمر شریف به یک عزیز و چه جذبه تصویری سبز رنگ توی تلوزیون کوچک 14 اینچ وقتی کارتون دلخواهش را پیدا نمی کند پسر بچه 8 ساله قصه. اما آنچه در همه این قصه های عشقی فارغ از زمان و مکان و زمینه ثابت است، وجهِ بی دلیل بودن آن استچه به قول شوپنهاور: زندگی آدمی شبیه حرکت انسانی شَل بر شانه های یک غول نابیناست، غول همان اراده انسان است که می خواهد، بی هیچ آگاهی. این اراده و خواست، نیروی فرمان دهنده بر همه رفتارهای آدمی اند. هر انتخابی، تنفری، رفتنی ماندنی خوردنی نمودهای عینی این خواست اند. در این بین استدلال نیز ابزاری در اختیار همین اراده است و آن را آنگونه که خود می خواهد بکار می گیرد. مثلا برای یک منچستری سال های با ثبات فرگی دارای اصالت است، برای کولز ها آکادمی، برای یوونتوسی ها سری آ و برای مادریدی ها احتمالا تاریخ.... تاریخ، آکادمی، چمپیونز لیگ و... استدلال های عقلی برای اثبات وجاهت ماست، استدلال ابزاری در اختیار خواست ماست!
3- مادامی که پیوستن، وصل، رسیدن و... در دایره لغات باشند، جدایی، فصل، رفتن و... نیز جایگاه خود را خواهند داشت. فیلم هندی زیباست پر از هیجانات غیر واقعی اما زندگی واقعی است پر از واقعیت های نه لزوما مهیج، پس هندی کردن زندگی امر چندان منطقی نیست. در لابلای داستان های شل سیلوراستاین داستانی است که به خوبی مفهوم مد نظر من را بیان می کند. همان جا که دایره ای ناکامل (باشگاه و یا طرفدار) به دنبال قطعه ای می گردد که با اوکامل شود و در ادامه مسیری پر از جستن ها و رفتن ها و مواجهه با قطعات فراوان با گوشه های مختلف و نامناسب تا رسیدن به قطعه ای ایده آل. قطعه ایده آلی که در روزِ دیگر، دیگر مناسب دایره نبود! پس رفت به همین سادگی، این داستان و هر داستان دیگری متنی است که هیچ تفسیری ندارد، صرفا واقعیتی است که رخ داده، تفسیر، رنگ گرایش ماست بر سطح بی رنگ یک واقعیت.
5- توضیح رفتن ها اتفاقی است که هر انسان در زندگی خود حداقل یکبار آنرا تجربه می کند. از آنجا که ارزشمند بودن، خواستِ هر اراده ای است و همه موجودات زنده به دنبال ماکزیمم ساختن شانس حیات خویش، در نظر آن کس که ترک می شود، او که می رود یقینا مرتکب اشتباهی بزرگ است (فاقد لیاقت لازم). حالا برای بدنام کردن این مالنای یاغی ، اراده، استدلال را بکار می گیرد و آن تقبیح شدنی ترینِ چیزها را به آن کس که ترک می گوید منتسب می سازد. بالمثل مدعی می شود که پول محرک اصلی رونالدو/سوارز/ دی ماریا برای جدایی... است، غافل از آنکه با مستمری هر چند ناچیزی که نامبردگان از باشگاه های سابقشان دریافت میکردند نیز به قول مردمان کوچه و بازار توان سیر کردن شکم اهل خانه را داشته اند.این تحلیل به طور واضحی سو استفاده ای است که از ناآگاهی عوام (عمدتا فقیر) می شود زیرا باور عامه آن است که ثروت اساسا مساله مترود است و ثرومتند انسانی گناه کار. در حالی که اگر همین استنباط سراسر غلط را به عنوان مبنای تحلیل خود در نظر بگیریم خواهیم دید، مظلوم ظاهری داستان چه ظلم ها که در حق چه سایرین دیگری روا نداشته است.
6- تا همین چند فصل پیش رئال مادرید با فاصله معنی دار نسبت به رقبا آقا گرگه فصل نقل و انتقالات بود، تیمی که شبیه فرعون در انتظار تولد موسی زمان می نشست و با پرداخت رقم های نجومی او را به استخدام خود در می آورد( و به گفته دشمنانش تخریب می کرد)، در سمت مقابل این شخصیت منفی ما شاهد کاراکتر هایی بودیم که قرابت حداکثری با شخصیت های مثبت سریال های ماه رمضانی خودمان دارند، فقیر زحمت کش، مظلوم و البته سالم( در مقابل ناسالم) برچسبی که بیشتر به تیم هایی نظیر یونایتد، بارسلونا و... سنجاق می شد که تکیه بیشتری بر محصولات بومی خود داشته و گذرشان کمتر به بازار افتاده بود، با این حال مشاهدات سال های گذشته نشان می دهد پرداخت رقم های نجومی ( نیمار، سوارز، مارسیال، دی ماری... یا حتی رقم هایی که برای خرید پوگبا از جانب یونایتد به گوش می رسد) و به تبع آن سیراب میل سیری ناپذیری بزرگان فوتبال اروپا به کسب افتخارات رنگارنگ مسئله ای نیست که صرفا محدود به یک راس قدرت شود و خرید ستارگان به عنوان گزینه ای همواره روی میز مطرح است. همچنین سیتی و پی اس جی نیز در سال های گذشته با پرداخت رقم های گزاف نام خود را هر چند در بخش های پایانی تیراژ پایانی، اما در سناریور بزرگان نوشته اند.
7- فصل نقل و انتقالات این فصل نیز نظیر هر سال آبستن آمدن ها و رفتن های فراوانی خواهد بود. اگر به عنوان مثال رفتن سوارز به بارسلونا را بی وفایی یک انسان در یک رابطه بدانیم (که نیست) شاید خریدن همین سوارز از آیاکس نیز سندی بر رخداد یک بی وفایی در رابطه ای دیگر است (که نیست). اگر بپذیریم رئال مادرید یونایتد را استثمار کرده آنگاه حتما باید بپذیریم که یونایتد نیز تاتنهم را استثمار کرده و ... اتفاقا همین تلقی به غایت غلط از فرصت قانونی که در اختیار تیم ها قرار گرفته است، تصور بسیاری از بس بسیاران داستان ماست. باید پذیرفت هر انتقالی شامل یک توافق سه جانبه است که فاقد هر گونه آدم ربایی، قتل، جعل اسناد، پول شویی و... می باشد، مسئله خیلی آسان است: کسی می خواهد برود و بهای رفتنش را هم می پردازد هم باشگاه هم خودش، هم خریدار هم فروشنده!
8- میل به بردن جام، انگیزه برای ثابت بودن یا زندگی در شهر زادگاه... همه استدلال هایی از جنس یکدیگرند. استدلال های دروغینی برای پنهان کردن خواست اراده! اگر بلند پروازی تیمی چون یونایتد یا رئال بردن لیگ کشورشان است پس اهدف تیم هایی نظیر تاتنهام و والنسیا حضور درخشان در همان لیگ است پس اگر مثلا یک هوادار یوونتوس از نائب قهرمانی در سری آ ناراحت می شود، یک هوادار مارسی نیز از عدم کسب سهمیه لیگ قهرمانان مایوس خواهد شد. با در نظر گرفتن تفاوت میان مقیاس ها، تاثیر فروش برباتوف و رونالدو تاثیری یکسان بر پیکره هر دوی تیم ها می گذارد، به ویژه آن که می بینیم در صورت وجود آب کافی اکثر بالتفاق کاراکتر های داستان میل و توان باور نکردنی در شنا کردن دارند.
9- پوگبا، گوتزه، خامس و خیلی های دیگر این فصل یا نهایتا فصل بعد از نقطه ای از این مدار به نقطه دیگر می کوچند، مداری که برای شکل گیری جریان نیازمند اختلاف ولتاژ در خود است. در طبیعت قاعده این است که شیر شکار کند و آهو اصولا شکار شود نه آهو مظلوم است و نه شیر ظالم، این خواست طبیعت است ، این نابرابری در بطن زندگی است. آنچه که ما به اشتراک می گذاریم نه به گوش کسی غیر از ما می رسد و نه تاثیری در ساخت خواست کسی در آن سوی دنیا دارد. برای فرهنگ ما که زندگی عمومی در مقیاس کوچه خیابان هنوز فاصله بسیاری تا آن چه باید بشود دارد. عرصه عمومی همین فضاهای مجازی است و هدف این فضاها تجربه دنیای مشترک آرنتی (arendt) است جایی که بدون هیچ فشار و استرسی افراد عقیده خود را به اشتراک می گذارند، دیده می شوند و می بینند. از آنجا که هدف از این نوشتار بسط عقیده شخصی نگارنده پیرامون فصل و نقل و انتقالات و کاراکتر های رایج آن است دوست دارم با صراحت اعلام کنم: "در دنیای من آقا گرگه ای وجود ندارد، آنچه رخ می دهد خواست اراده است."