طرفداری | در قسمت اول و در فضایی فانتزی سرکی به بهترین بازیکنانی که جایزه را نبردند زدیم، سپس در قسمت دوم داستان اولین برندهی توپ طلا، سر استنلی متیوس را با هم مرور کردیم، در قسمت سوم به دوران استیلای بی چون و چرای سری آ در دههی 80 و 90 و لیگ اسپانیا با ستارگان مادرید و بارسا پرداختیم. در چهارمین قسمت هم سراغ بلوک شرق و برندگان غیرمنتظره از اروپای شرقی رفتیم.
قسمتهای پیشین را از دست ندهید:
- «توپ طلا»یی است اما الماسها ابدیاند!
- اول 41 سالهها آقای آنو؛ سر استنلی متیوز چگونه اولین توپ طلای تاریخ را برد؟
- اسپانیا و ایتالیا؛ «آمدم، دیدم، فتح کردم»
- تلألؤ آن توپ طلایی از پشت پرده آهنین
در قسمت پنجم به سراغ ستارهای نادیده در لیست پر زرقوبرق میرویم. مردی که در جام جهانی و مسابقات یورو بهافتخار بزرگی نرسید؛ اما نمایندهی و پیشقراول بهترین نسلهای فوتبال کشور خود بود. ستارهای ریزهمیزه، در میان وایکینگهای غولپیکر اهل اسکاندیناوی... آلن سیمونسن، با لباس سبزرنگ گلادباخ، زیبایی را به چشمان ما هدیه میدهد... یادمان باشد هرگز چشمها را به روی زیبایی نبندیم!
بیگانگان دانمارکی
بازیکنان اسکاندیناوی عمدتاً بازیکنان قابل حسابی بودهاند . وظایف محوله خود را به نحو احسن انجام میدهند، بیآنکه به چشم آیند. در میان بازیکنان مهم تیم خود محسوب میشوند، بیآنکه هایوهوی داشته باشند یا لقمه بزرگتر از دهان خود بردارند. تأثیرات آنان در لیگهای اروپایی انکارناپذیر است.
بازیکنانی چون هالند و اودگارد از نروژ، زلاتان و هنریک لارسن از سوئد یا «یاری لیتمانن» از فنلاند (مدیون خواهم ماند اگر روزی درباره او صحبتی به میان نیاورم) یا حتی هویلوند جوان در منچستریونایتد فعلی، مُهر ستاره در کنار نامهایشان خورده است؛ ولی استثنا، قاعده نیست. از میان چهار کشور اسکاندیناوی، دانمارک در صدور بازیکنان مقبول و قابل حساب و نسبتاً ارزان به لیگهای برتر اروپا، همیشه جایگاه خاصی داشته است.
طرفداران، آژاکس، پی اس وی و بایرن مونیخ از «سورن لربی» داستانها برای شما تعریف میکنند، مرد همیشه فعال و هجومی در میانه میدان. یا پسرک ریز نقشی بنام یِسپِر اولسون در آژاکس و منچستریونایتد در گوش چپ بسیار تماشایی بود. پنالتی معروف او و یوهان کرویف از پنالتیهای کلاسیک تاریخ فوتبال است، یک پنالتی و دو بازیکن؟!
یک پنالتی دو نفره از کرویف و اولسن، سالها پیش از لیونل مسی و لوییز سوارز
یا از کالتی بنام «یان مولبی» چیزی شنیدهاید؟ بازیکن آژاکس که سپس به لیورپول ملحق شد. قدبلند بود؛ اما فربه به نظر میرسید، سرعت زیادی هم نداشت. اما در پست هافبک دفاعی با پاسهای استثنایی خود شهرتی در میان طرفداران دو آتشه لیورپول به هم زده بود.
از پربن الکیئر لارسن، مهاجم ورونا هم نمیتوان گذر کرد. از عاملین اصلی تنها عنوان قهرمانی ورونا در سری آ در سال ١٩٨٥. سرعت و کنترل بینظیری داشت و از برجستهترین بازیکنان تیم ملی دانمارک بود، ٤٠ گل زد و از اعضای تیم دانمارک تحت مربیگری سپ پیونتک در یورو ١٩٨٤ و جام جهانی ١٩٨٦ - اولین حضور دانمارک در جام جهانی - بازی کرد. الکیئر در میان نسل طلایی فوتبال دانمارک بود و از بهترین مهاجمان جهان در دهه ٨٠. برنده جایزه توپ برنز در جام جهانی ٨٦. در سال ١٩٨٤ و ٨٥ و ٨٦ به مقام سوم و دوم و چهارم در جوایز توپ طلا رسید. در ورونا هنوز از او یاد میشود. با نام مستعار "Il sindaco" کلیددار و شهردار شهر برای تمامی عمر.
صحبت از فوتبال دانمارک بدون اشاره به برادران لادروپ اصلاً امکانپذیر نیست. احتمالاً بهترین برادران و از دید من بهترین برادران تاریخ فوتبال هستند. موفقیتهای این دو در سطح بالای فوتبال سروته ندارد. در میان این زوج برادر مایکل جایگاه والاتری دارد. درایت و هوش مایکل در نقش هافبک با پاسها و برشهای محشر پشت منطقه هجدهقدم، دیوانهکننده بود. از بازیکنان اصلی تیم معروف به "تیم رؤیایی Dream Team” یوهان کرویف در بارسلونا.
همیشه کمی مات هستم و متأسف، چگونه دوستداران ایرانی بارسلونا و رئال مادرید و فوتبال اسپانیا، در گفتگوهای خود اشارهای به لادروپ ندارند و هنوز در چنگال بحثهای باطل، رقابت مسی و رونالدو ماندهاند. جوایز و آمار و تعاریف و وجهه او بیش از این حرفهاست:
در سال ١٩٩٩، لادروپ بهعنوان بهترین بازیکن خارجی فوتبال اسپانیا در طول ٢٥ سال پیش از ان انتخاب شد. در آوریل ٢٠٠٠ نشان شوالیه و نشان دانبروگ را دریافت کرد. در نوامبر ٢٠٠٣، به مناسبت جشن یوفا، او از طرف اتحادیه فوتبال دانمارک به عنوان بهترین بازیکن ٥٠ سال گذشته کشور انتخاب شد و متعاقب آن در نوامبر ٢٠٠٦ توسط اتحادیه فوتبال دانمارک (DBU) به طور رسمی او را بهعنوان بهترین فوتبالیست دانمارک در تمام ادوار دانست.
این یکی خیلی جالب به نظر میآید؛
در آوریل ٢٠١٣، «مارکا» او را در فهرست «بهترین یازده بازیکن خارجی تاریخ رئال مادرید» قرار داد. باید اشاره کنم خیلیها او را بالاتر از زلاتان ابراهیموویچ، بزرگترین فوتبالیست اسکاندیناویایی میدانند.
لادروپ در طول دوران بازی خود، عناوین لیگ را با آژاکس، بارسلونا، رئال مادرید و یوونتوس به دست آورد، عمدتاً در پست هافبک تهاجمی بازی میکرد، اما انقدر انعطاف داشت تا قادر به انجام وظیفه در سایر پست های تهاجمی باشد. در بارسلونا ٩ جام، از جمله چهار قهرمانی متوالی لالیگا از ١٩٩١ تا ١٩٩٤ و جام قهرمانی اروپا را در سال ١٩٩٢ به دست آورد. اولین قهرمانی بارسلونا در اروپا. سپس به رقیب بارسا، رئال پیوست و در جا در مادرید، پنجمین قهرمانی متوالی خود در لالیگا را کسب کرد. مایکل لادروپ، یک بازیساز در سطح جهانی بود.
چشمهایمان را باز کنیم و زیباییها را ببینیم. هرجا که هست، هر چه که هست. حیف است، خود را محروم نکنید!
اوج فوتبال دانمارک هم غیرمنتظره بود. از آن داستانهای تاریخی فوتبال است. زمانی که پیش از آغاز یورو ١٩٩٢، ناگهان یوگسلاوی در قلب اروپا اسیر جنگ خانمان براندازی شد (و در پایان باعث تقسیم یوگسلاوی و تولد کشورهای مختلفی شد) یوفا تصمیم گرفت تیم دوم گروه انتخابی در مسابقات حاضر شود.
این تیم دانمارک بود. یوگسلاوی تیم قدرتمندی داشت و با قهرمانی «ستاره سرخ بلگراد» در اروپا و گروهی از بازیکنان فوقالعاده، آن نسل شانس خود را برای همیشه از دست داد. درحالیکه تمامی بازیکنان دانمارکی در سواحل مختلف جهان تعطیلات تابستانی را پشت سر میگذاشتند به اردو دعوت شدند. در ناباورانهترین شرایط ممکن و با شروع تورنمنت دانمارک که چیزی برای از دست دادن نداشت، در طول هر مسابقه بهتر و بهتر شد و ناگهان قیام کرد و امیدهای شماره یک قهرمانی، هلند و آلمان را شکست داد. نبرد نیمهنهایی در برابر فان باستن و برخکمپ و بقیه دوستان از بازیهای تاریخی و فوقالعاده هیجانانگیز تاریخ یورو است. جایی که اشمایکل، دروازهبان اسطورهای منچستریونایتد درخشش بیهمتایی داشت.
شیرینی دانمارکی نُقلی
همه این حرفها بازگو شد تا به توپ طلای دانمارک برسیم. به یکی ناشناختهترین بازیکنان لیست ballon d'or!
علایق ما در بعضی حیطهها بسیار شخصی و غیرقابلتوضیح است.
فیلمی میبینید و در عین آنکه آگاهید، شاهکار هم نیست، اما در میان لیست محبوب شما قرار میگیرد. کتابی میخوانید، همذاتپنداری خاصی با آن ایجاد میکنید، به کتاب محبوب شما تبدیل میشود، بی آنکه توضیحی برای آن داشته باشید. در دنیای موسیقی و به طور کلی هنر این حس و در نهایت قضاوت ماست که اهمیت پیدا میکند. دوستش داریم بهخاطر آنکه ناباورانه ما را قلقلک میدهد، در وجودمان ریشه میدواند و برای همیشه ماندگار میشود.
علاقهام به این شیرینی دانمارکی نُقلی که در آلمان بازی میکرد اینگونه شکل گرفت. درحالیکه در جوانی هیچ میانهای با آلمان و تیمهای آلمانی نداشتم.
پس از سه قهرمانی پیاپی بایرن مونیخ در سالهای ١٩٧٤، ٧٥ و ٧٦، مونشن گلادباخ با تیمی خوب تا مدتی به رقیب اصلی بایرن تبدیل شد. برتی فوگتس معروف، راینر بونهوف و و اشتلیکه به همراه مرد ریزهمیزه ١٥٢ سانتیمتری دانمارکی ستونهای گلادباخ محسوب میشدند. گلادباخ حقیقتاً تیم قدری بود و فوتبال را خوب بازی میکرد.
در نیمههای دهه 1350 تلویزیون ملی ایران شروع به پخش دیدارهای آلمان کرد و این فرصتی برای تماشای هفتگی و زیر ذره بین بردن پسرک کوچک دانمارکی بود و حقیقتاً خیلی خودش را سریع در دل ما برادران باز کرد.
پیش از تمامی اسامی یاد شده بالا، آلن سیمونسن پیشتاز بازیکنان قابل دانمارک و اسکاندیناوی در اروپا است که به معروفیت قابلقبولی در سطح قاره رسید.
در سال ١٩٧٧ و در فینال قهرمانی باشگاههای اروپا، لیورپول برای نخستینبار به قهرمانی رسید. زیباترین گل فینال متعلق به سیمونسون بود. با یک اشتباه، لیورپول را تنبیه کرد و در جا، با شوت حیرتآوری توپ را به سقف دروازه ری کلمنس کوبید.
فینال جام قهرمانی باشگاههای اروپا، سیمونسن برابر لیورپولیها، بووووم
اگرچه در نهایت با درخشش و آمادگی کیگان که برتی فوگتس را ضربهفنی کرد لیورپول به قهرمانی دست یافت؛ اما قهرمانی دوباره در بوندسلیگا به لطف گلها و هوش و نیرنگ، حقهها و بازیهای سیمونسون به چنگ آمد.
پس از به ثمر رساندن گل پیروزی در فینال جام یوفا در سال ١٩٧٩ به بارسلونا نقلمکان کرد. نشانی از تشخیص قابلیتهای استثنایی سیمونسن و باشگاه کاتالان بود. در اسپانیا گلها و نمایشهای ارزنده او بود که کوپا دل روی و جام برندگان جام ١٩٨٢ را به بارسلونا آورد. با گل در فینال اروپایی، سیمونسن تنها فوتبالیست تاریخ است که در هر سه جام اروپایی آن دوران گل زده است. پایان دوران سیمونسن یک «آنتی کلایمکس/ ضدحال» تمامعیار است و شدیداً توی ذوق میزند.
پنج ماه بعد از موفقیت با بارسا در اروپا متوجه شد جایی در کاتالونیا ندارد بارسلونا قصد تصاحب بزرگترین بازیگر فوتبال را داشت. خشمگین از تصمیم بارسا برای بهخدمتگرفتن دیگو مارادونا، تصمیم به ترک باشگاه گرفت. برند شوستر فوقستاره آلمانی از قبل تو در باشگاه حضور داشت و با قوانین آن دوران تنها دو بازیکن خارجی اجازه حضور در ترکیب اصلی تیمهای لالیگا را داشتند. در واقع بارسا مایل بود فقط بهعنوان پشتیبان از سیمونسن استفاده کند. شوخیبردار هم نبود، هیچ موجود زندهای قادر به برابری با دیه گو مارادونا که میرفت تا جهان را تسخیر کند، نبود، هیچکس!
رئال مادرید و تاتنهام علاقه نشان دادند، اما چارلتون این فوقستاره را با ٣٢٤٠٠٠ پوند به خدمت گرفت. سیمونسن با ادعای اینکه میخواهد «چیز جدیدی را امتحان کند»، شروع به آزار خطوط مدافعین تیمهای دسته دوم کرد و در ١٦ بازی ٩ گل به ثمر رساند. «آدیکس» لقب باشگاه چارلتون اتلتیک بهزودی متوجه شد قادر به پرداخت دستمزد هنگفت او نیست. سپس در عین ناباوری در اوج و درحالیکه همچنان در رأیگیری توپ طلای ١٩٨٣ به مقام سوم رسید به دانمارک بازگشت و پیراهن تیم وایله، شهری که در آن به دنیا آمده بود را به تن کرد.
حقیقتاً باورنکردنی نبود، ٥ سال بعد از کسب توپ طلا در سال ١٩٧٧ در آستانه ٣٠ سالگی، سیمونسن در دسته دوم انگلیس بازی کرد و سپس به زادگاهش بازگشت. در این دوران فوتبال به طور حتم سرنوشت و پایان قصه به این شکل پایان نمیگرفت.
شاید پایان خوشایندی نبود، ولی ضعفها و شکستها، و ضربهپذیری قهرمانان شخصی ما و دردهایی که به همراه میآورد، جذابیت کشنده و غیرقابلکنترلی دارد. یاد و جایگاهشان در دل ما جاودانی است. همیشه همین بوده، دیر یا زود، ردای قهرمانی و قبای رویینتنی از شانهها میافتد و جامه عادی، آنها را یکی از ما میسازد.
در پایان قول بدهید، هرگز چشمان خود را در برابر زیباییها نبندید، قول بدهید، "قول"! اگرچه میدانم، این روزها قولها و وعدهها بهسادگی شکسته میشود.