یادداشت ارسالی- راز ماندگاری فوتبال چیست؟ فوتبال که نه تاریخی به بلندای هنر دارد تا به سان سینما و نقاشی و مجسمه سازی و تئاتر و.... با جای گرفتن در میان هنرهای هفتگانه یکی از معشوقه های بشر شود و نه چون معماری و فرهنگ و سیاست و اقتصاد از ارکان دولت ها و علایق ملت ها است تا جزئی از تاریخ بشریت گردد، چگونه از بدو پیدایش تا کنون مورد علاقه توده های جامعه است؟
فوتبال حتی در میان ورزش ها کمتر "ورزش" به شمار می آید؛ در المپیک بزرگترین میعاد ورزش جهان از باستان تا کنون جایگاهی نداشته و در میان بنیادگرایان ورزش دوست، همیشه طفیلی دوومیدانی و شنا و کشتی و سوارکاری بوده است. فوتبال همه اینها هست و هیچکدام اینها نیست. بیایید به دنبال جوابی یک خطی برای سوال بالا نباشیم... بیایید مسیر یافتن پاسخ برایمان جذاب تر از خود آن باشد. جوابی که در هفت پرده به هزارتوی تاریخ می رویم تا آن را بیابیم.
برای یافتن دلیل ماندگاری فوتبال باید به قلب تاریخ برویم دهه شصت و هفتاد قرن نوزدهم و آغاز فوتبال باشگاهی انگلستان با نم ماندگار شفیلد. تعریف ابتدایی و ساده برای فوتبال در آن زمان "تفریحی برای کارگران خسته بریتانیایی است.". تعریفی که فقط برای شروع فوتبال صادق بود.
خیلی زود و با شروع مسابقات لیگ باشگاهی انگلستان تفریح جای خود را به رقابت برای پیروزی داد. بازی فوتبال تنها تفریح زندگی کارگری بود و مگر می توانید مرزی میان ارزشهای حاکم بر آن جامعه با ارزش های حاکم بر فوتبال آن دوران بیابید؟ کافی است به چهره بازیکنان آن دوران بنگرید؛ در دورانی که انتهای آرزوی مردم نه ستارگان سینما بودند و نه سلبریتی های سرمایه دار، ظاهر بازیکنان فوتبال هم تابع ارزش های حاکم بر جامعه بود. مردانی با سبیل های بلند و صورت های پر از خطوط در هم پیچیده (که در تصاویر سیاه وسفید به جای مانده از یک قرن پیش محو شده اند) و اندام فربه با عضلات در هم پیچیده کارگران بنادر کشتی سازی و معادن زغال سنگ. فوتبال در آن دوران محبوب جامعه بود، زیرا نیاز کارگران و طبقه متوسط جامعه بریتانیا را پاسخ می داد؛ ورزشی جذاب و در دسترس توده های مردم که در آن خبری از برتری طبقه مالکان و سرکارگران و کارخانه داران نبود و همچون کوبیدن پتک بر فولاد سرد، موفقیت در آن نیاز به عضلات در هم پیچیده و نیروی جسمی زیاد داشت.
1900-1920: آغاز قرن بیستم همراه با انقلاب ها و تغییر در شیوه حکومت ها بود. افزایش مراودات میان کشورها و شهرهای مختلف و تغییر سبک زندگی طبقه متوسط جامعه با ورود کالاهای مصرفی یبشتر به زندگی مردم و تعریف هویت برای شهرها و کشورها با تعاریف جدید بود.
تشکیل فیفا نخستین اثر این تغییرات در سال های آغازین سده جدید بود که هم عصر با تشکیل جامعه بین الملل مقاصد مشابهی را دنبال می کرد و بریتانیایی های جدا بافته به سان ابر قدرت های جهانی از تن دادن به این تغییرات خودداری کردند. فوتبال به سرعت صدور محصولات کارخانه های بزرگ فورد به سرتاسر دنیا صادر شد، فدراسیون های فوتبال ملی و لیگ های باشگاهی در سرتاسر اروپا بوجود آمد و جمهوری های بولیویایی و اسپانیولی و پرتغالی زبان امریکای لاتین به سان تمام تفاوت های سوسیالیستی شان، با اروپاییان به تاسیس جام ملت های امریکای لاتین اقدام کردند.
پرده سوم: برخواستن از ویرانه ها |
1921-1949: با پایان جنگ جهانی اول و قبل از شروع جنگ جهانی دوم، همان تکاپوی همگانی برای پدید آوردن نظم نوین جهانی که مولود آن سازمان ملل متحد بود، دغدغه ذهن پاپا ژول ریمه شد تا نتیجه آن تاسیس جام جهانی فوتبال شود. فوتبال در این عصر همان نبرد برای پیروزی یک ملت، یک شهر یا یک منطقه بود که مردم جهان با ادبیات آن در جنگ کاملاً آشنا شده بودند.
1950-1965: رفع سایه شوم دو جنگ خانمان سوز از سر مردم دنیا، همه را به تلاش برای بازسازی بعد از جنگ مشغول ساخت. معماری نوین با تلاش برای هویت بخشی به شهرهای ویران شده، ویرانی های پس از جنگ را بازسازی می کرد. مکاتب جدید اقتصادی و سیاسی با الهام از مکاتب اصیل فلسفی سعی در ایجاد جامعه ای مترقی و بدون جنگ داشتند و هنر و طلایه داران آن یعنی سینما و تئاتر و موسیقی سعی در ایجاد روح برخواستن از ویرانی های جنگ در میان توده های جامعه داشت. برای فهم بهتر همه این ها لازم نیست دوباره متون بالا را بخوانید.... کافی است بار دیگر فینال برن را نگاه کنید و معجزه ژرمن ها را بنگرید تا تمام معانی بالا عینیت یابد.
مهم ترین اتفاق این دوران تولد ابر قدرتی نوظهور در جهان بود. ابر قدرتی که کیلومتر ها از میدان جنگ به دور بود و این ویژگی را پلی ساخت تا یکه تاز عرصه های بین المللی پس از جنگ شود؛ ایالات متحده امریکا با روسای جمهوری چون جان اف کندی و روزولت در شمایل رهبران تمام دنیا. داستانی که عاشقان فوتبال را ناخودآگاه به یاد مردان طلایی پوشی می اندازد که بعد از پایان جنگ به ناگاه فوتبال دنیا را تسخیر کردند. تیم ملی فوتبال برزیل و سلطان تمام تاریخ فوتبال پله که در کنار گارینشا، دی دی و واوا برزیل را ابر قدرت بلامنازع آن سالهای فوتبال ساختند.
کشورهای اروپایی روز به روز به اهمیت اتحاد میان دول اروپایی بیشتر پی می بردند و اتحادیه های بوجود آمده میان کشورهای اروپا همان جرقه ای بود که سبب تولد جام باشگاه های اروپا و جام ملت های اروپای هانری دلانی شد. برتری کمونیست های شرقی بر غربی ها با شعارهایی که مردم خسته و رنجور از جنگ را مشتاق میساخت ویژگی دیگر این دوران بود. همان برتری در ساق های فرانتس پوشکاش و مجارستان، برتری لو یاشین و شوروی در فتح اولین دوره جام ملت های اروپا و برتری چکسلواکی و لهستان با گرگوژ لاتو و البته پاننکا که نخوت شرقی های پیروز آن دوران جنگ سرد را به سان پای گذاشتن یوری گاگارین به کره ماه به در پنالتی مشهورش در فینال یورو 76 رخ غربی ها کشید.
پرده چهارم: سیگار، دست خدا، بهشت بر روی زمین |
1965-1979: دوران جنگ سرد وارد عصر تازه ای شده، دیگر خبری از جهان تک قطبی نبود، همان طور که دیگر برزیل تنها قطب فوتبال نبود. حالا با تغییر نسل در جوامع اروپایی، تفریحات و مصرف گرایی و هالیوود وارد زندگی مردم شده بود. عصر قهرمانان زمینی که یا کارگران کارخانه ها بودند و یا سربازان جنگی از یاد مردم رفته بود، حالا نگاه مردم به سلبریتی های هالیوود بود. ستارگانی که بر پرده نقره ای آرزوهای دست نیافتنی مردم را بازی می کردند و برترین آثار کلاسیک سینما از شاهکار های فورد کاپولا تا سینمای فرانسه دهه هفتاد را می ساختند. این همان دوران بهشت تاریخ فوتبال است، عصر فرانتس بکنباوئر، یوهان کرایوف، سر بابی چارلتون، اوزه بیو و البته شاهکاری برای تمام دوران، برزیل پله، فاتح جام 1970 در گواردالاخارا، عصر تئوریسن های اجتماعی و کارگردانان بزرگ و البته مربیان اسطوره ای؛ ادو لاتک، هلموت شون، رینوس میشل، سر الف رمزی. کافی است به ژنرال فرانکو، پینوشه، چه گوارا و دیکتاتورهای آرژانتین بنگرید و لحظه ای بعد به صورت ماریو کمپس، خط ریش و موهای پل برایتنر و سیگار گوشه لب کرایوف دقت کنید، حالا به صورت رابرت دنیرو و آل پاچینو و خوانندگان بندهای مشهور دهه هفتاد لس آنجلس بنگرید و غرور چشمان دون کورلئونه را با هیبت فرانتس بکن باوئر قیاس کنید. تفاوتی می بینید؟
1980-1990: مصرف بیشتر، بیشتر و بیشتر؛ خستگی مردم از کمونیست هایی که دو دهه شعار برابری سر دادند، اما خبری از جامعه بی طبقه آنها نشد توده های مردم را به سوی لذت گرایی غربی کشاند. دیگر خبری از برتری کمونیست ها در جنگ سرد نبود. اقتصاد سرمایه داری غربی حالا مکتب حاکم بود. همان حاکمیت یک دههای که مردان آلمان غربی و یوپ دراوال در این دهه داشتند و در یک پای تمام فینال های مهم این دهه بودند. همان دوران تولد در فوتبال فرانسه با الماسی در میدان به رهبری پلاتینی و نبردهای کلاسیک اروپای غربی آلمان- فرانسه و همان تیری که فان باستن در فینال یورو 88 به قلب رنات داسایف و شوروی کمونیستی وارد کرد.
حالا زمان بیداری ملت های در بند استعمار بود. مردمانی که دریافتند جز خودشان هیچکس نمی تواند آن ها را از یوغ مستعمرین نجات دهد. کشورهای مستعمره یکی یکی مستقل می شدند و بر ضد استعمارگران با دست خالی می خروشیدند. مردمان ملت های ستمدیده گاهی با جنگیدن و جان دادن به سان دریبل های آن خدای شماره ده که در بهشتی ترین استادیوم دنیا، بازهم گواردالاخارا، یکی یکی چشم آبی های مغرور بریتانیایی را از پیش رو برداشت و گل قرن رابه ثمر رساند برای رسیدن به آزادی جان کندند و وقتی زورشان نرسید مانند دیگو آرماندو مارادونا به هوا پریدند تا دست خدا یاری شان کند و بر استعمارگران پیروز شود.
تلویزیون های رنگی، تبلیغات تلویزیونی و رقابت بر سر پول چهره فوتبال را تغییر داد. بازار نقل و انتقالات مانند بازارهای بین المللی برندهای غول پیکر آمرکایی و اروپایی تعریف تازه ای را به فوتبال جهان وارد کرد و خرید و فروش بازیکنان و رقابت بر سر پرداخت دستمزد بیشتر فوتبال را چون فیلم های پر زرق و برق و بازیگر سالار هالیوودی ساخت. هنوز مثلث فان باستن، گولیت و ریکارد در میلان و مثلث ماتئوس، کلینزی و اندی برمه در اینتر تداعی کننده رقابت های اسکار آن زمان با فیلم های پر بازیگر است.
در دورانی که جهان از مرکزیت اروپا و آمریکا خارج شده بود و رفته رفته نام برندهای آسیایی و بازارهای آفریقایی در اقتصاد مطرح می شد حضور آسیایی ها و آفریقایی ها هم در فوتبال به چشم آمد. حالا که حقوق زن و نقش زنان در جامعه با استیلای غرب و فرهنگ آن پر رنگ و پر رنگ تر شد، زمان سامان بخشی فیفا به فوتبال زنان و جام جهانی زنان رسیده بود.
پرده پنجم: فروپاشی دیوارها، فروریختن قلب ها |
1991-2006: بعد از فروپاشی کمونیست ها و فروپاشی دیوار برلین، حالا زمان ایجاد جهانی جدید است. جهانی با یک قبله؛ حالا همگان ایالات متحده را پرستش می کنند. وال استریت قلب اقتصاد دنیا است و همه اقتصاددانان معیار و مقیاس شان دلار است. کاخ سفید قبله سیاستمداران دنیا است و تصمیمات سیاسی ریگان و کلینتون و بوش سنجه نوع حکومت داری در سایر دنیا است و نبض فرهنگ و هنر دنیا در هالیوود می تپد. اسپیلبرگ پا را از رویاها فراتر گذاشته و پارک ژوراسیک و ای- تی را می سازد، تایتانیک قلوب مردم دنیارا تسخیر می کند. رشد صنعت پورن، افزایش آزادی های اجتماعی و در هم پیچیدن مکاتب دینی و فلسفی و موسیقی ملغمه ای را ساخته که مردم را عاشق موسیقی های این دوران ساخته، توده های مردم جهان اساطیری چون مایکل جکسون را می پرستند، حالا لیگ قهرمانان اروپا متولد شده تا هم سو با تمام این تغییرات فوتبال را از ساعت های معمول آن در بعد از ظهر، شب ها و نیمه شب ها در وسط هفته به سان نایت لایف خواستنی پاریس و لندن و نیویورک به دل هواردان بیاورد. راستی لرزش قلب مردم با آهنگ تایتانیک بیشتر است یا موسیقی لیگ قهرمانان؟
حالا زمان انقلاب در ارتباطات مردم جهان بود. فرهنگ غربی با فراگیری غول رسانه ای اینترنت به سرتاسر دنیا راه یافت، شبکه های تلویزیونی از یک وسیله اطلاع رسانی و ارتباطی به وسیله ای برای بردن مردم به ورای تخیلاتشان تبدیل شد و این همان کارکرد لیگ برتر فوتبال انگلستان بود؛ تفریحی دائمی که اسکای هر هفته به خانه مردم جهان می آورد و سلبریتی هایی که زندگی خصوصی شان به مثابه بت های جهان مدرن توسط مردم جهان پیگیری می شد. انقلاب مد و فشن از پوشش مردمان غربی و شرقی به پیراهن فوتبالیست ها رسید و نایک و آدیداس و پوما و آمبرو و کاپا به نام هایی مهم در فرهنگنامه های فوتبالی تبدیل شدند.
رفته رفته تب فوتبال فقط هر چهار سال و با شروع جام جهانی شعله ور نمی شد. اگرچه قداست جام جهانی خدشه ناپذیر است، اما حالا این فوتبال های هفتگی لیگ برتر و سری آ و بوندسلیگا و لالیگا و لیگ قهرمانان بود که تاکتیک ها را می ساخت و آتش فوتبال را به جان طرفداران میلیونی آن از غرب آمریکا تا ژاپن و هند و سنگاپور می انداخت. حالا فوتبال فقط فوتبال نبود و به مثابه تمام المان های عصر مدرنیته و اینترنت که هویت شان تغییر یافته بود، فوتبال نیز معشوقه مردمی بود که بعضی شان آن را منبع درآمدی برای شرط بندی می دانستند و برخی آن را فقط برای بازار داغ نقل و انتقالات تابستانی و زندگی خصوصی سوپر استارهای چون بکام و باجیو و زیزو رونالدو و... دنبال می کردند.
2007 تا اکنون: فیس بوک، توئیتر، اینستاگرام. حالا زمان نزدیک شدن تمام مردم جهان به یکدیگر است، عصری که به راحتی می توانید در روستایی نزدیک پکن استوری دوست تان در غرب تگزاس را ببینید. عصری که در محیط پر از خفقان کشورهای جنوب غرب آسیا و کره شمالی هزاران نفر فیس بوک و توئیتر سلبریتی های مشهور را دنبال می کنند و عصری که باشگاه های فوتبال سرریز از ستاره های آفریقایی و آسیایی و آمریکایی شده تا مانند شرکتی چند ملیتی فعالیت کند.
رفاه مردم دنیا با تکنولوژی ارتقا یافته و حالا همه به دنبال چیزی فراتر از یک اسطوره اند. حالا همه به دنبال ابر قهرمانی هستند که هر هفته بدرخشد و رکوردی عجیب را جابجا کند، مردمی که در جهان مجازی زندگی می کنند و دوست دارند قهرمانان شان دست نیافتنی و رویایی باشند تا در خیالات بلندشان خود را به آنان شبیه کنند. قهرمانانی چون ربات های بی نقص، و اندکی مغرور چون لیونل مسی و کریستیانو رونالدو.
مردم این عصر با شتاب فراوان و انفجار اطلاعات و اپ های آمار و ارقام و شرط بندی در تبلت ها، لپتاپ ها و گوشی های همراه، دیگر نمی توانند برای درخشش بکن باوئر، پله، مارادونا، کرویف، پلاتینی و... چهار سال به اندازه یک جام جهانی صبر کنند، شتابی که مولودش تغییر قبله گاه فوتبال از جام جهانی به لیگ های باشگاهی و البته لیگ قهرمانان است. مردم دوست دارند اسطورهایشان هر هفته سرگرم شان کنند. حالا صنعت سریال سازی جای فیلم را گرفته، حالا لیگ قهرمان اروپا با مردان فرازمینی بارسا و مادرید، هر سال به سان جان اسنو و افسانه های گیم آف ترونز مردم را ارضا می کند.
مردمی که به آن سطح از رفاه رسیده اند که زندگی لوکس را تجربه کنند، قهرمانانی لوکس می خواهند. ستارگانی که با پول های عجیب جابجا می شوند و مالکان و ایجنت هایی که همه جوانان و نوجوانان خود را در بازی های کامپیوتری جای آنها می گذارند تا چون آبراموویچ و ناصر خلیفی و شیخ منصور و فلورنتینو پرز تیمی کهکشانی را تشکیل دهند.
پرده هفتم و پایانی: راستی، چرا فوتبال؟ |
بار دیگر سیر تحول تاریخ و فوتبال را مرور کنید. فوتبالی که تبلور آرزوهای یک کودک سیاهپوست است تا روزی با تلاش و تکیه بر نیروی بدنی خود پله، ژرژ وهآ یا دیدیه دروگبا شود و از شر زندگی زیر سایه فقر و استعمار راحت شود، فوتبالی که صعود به جام جهانی اش بهانه فریادهای آزادی خواهی دختران و پسران شرقی در خیابان های پایتخت پر از خفقان شان است، فوتبالی که تبلور غرور ملت آلمان است تا به دنیا ثابت کند که برخواستن از زیر خاکسترهای جنگ با روح تیمی میسر است نه با درخشش تک ستاره های مغرور، نمایانگر روح کار و کار و کار در شرق آسیا است، دریبل های ماردونا است، اشک های روبرتو باجو و پلگاسکویین و اولیور کان است، شیرجههای یاشین آن عنکبوت سیاه است و ...
فوتبال نه مانند مکاتب دینی و فلسفی ایستا و بنیادگرا است و نه مانند مدهای روز لباس گذرا و زودگذر. فوتبال مظروفی است که در تمام تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری توده های جامعه به شکل همان ظرف در می آید، اما در آنها متوقف نمی شود و هویت نمی بازد. رشد می کند و تمام سلایق را سیراب می سازد. انعطافی در عین استقلال و هویتی در عین تغییر پذیری که در کمتر پدیده بشری قابل مشاهده است. ویژگی ای به مانند معجزه که فوتبال را معشوقه میلیاردها انسان در یک قرن و نیم پیش ساخته. فوتبال، فرازمینی ترین مخلوق بشر است.
ارسالی حمید شهریاری