اختصاصی طرفداری- حال و روز این روزهای جوانان تبریز را هیچ جمله ای نمی تواند وصف کند. تیمی که به تراژدی عادت کرده است. تراکتور سال های سال در لیگ دسته اول زجر کشید و شکنجه شد تا بالاخره نشان داد که اصالت، بالاتر از این است که شکست خوردن بتواند مغلوبش کند. تراکتور، از دل تاریخ فوتبال ایران، ققنوس وار از آتش برخاست و پر کشید و شور و هیجانش روح فوتبال را تازه کرد. حالا تبریز برای تیم های ایرانی شده است جهنم، ورزشگاهی سرخ که از سکوهایش آتش می بارد، حتی اگر آذربایجان مثل خیلی از روزها، سفیدپوش باشد.
اما تراکتورسازی و تراژدی انگار در همه تنیده شده اند. فصل هایی که خوب شروع می شوند و تراژدی وار به پایان می رسند.اوج تلخی ها آن جمعه سیاه بود، 25 اردیبهشت 1394، تبریز ورزشگاه یادگار امام و همه چیز از بازی با نفت شروع شد و بدترین اخبار دنیا، اخباری که گویا از اصفهان می رسیدند و اصفهانی که باورش نمی شد تی تی ها دارند برای آنها بازی می کنند. نفس های علیرضا فغانی درون سوتی دمیده شد که انگار از جهنم آورده اند. صدای سوت از سویی و شادی و خوشحالی تی تی ها از سوی دیگر و این میان، حیرت هزاران بیننده تلویزیونی از یک خوشحالی عجیب.
لیگ شانزدهم اما برای تراکتور رویایی تر از آن چیزی که فکر می کردند شروع شد. ستاره ها ماندند، ستاره های جدید خریداری شدند و لیگ آغاز شد. تساوی برابر استقلال خوزستان در هفته اول تنها یک مکث خیلی خیلی کوتاه بود. هیچ تیمی حریف تراکتور نبود. تی تی ها شهر به شهر، ورزشگاه به ورزشگاه می رفتند و می تاختند. پرسپولیس به تبریز آمد، ناکام ماند و بازگشت، اختلاف امتیاز با صدر بسیار اندک بود و پرشور ها تنها منتظر یک لغزش کوتاه از سوی پرسپولیس بودند تا رویای خود را بالاخره در لیگ شانزدهم عملی کنند. همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه زمستان شد.
سروش رفیعی به اردوگاه دشمن رفت، اما مشکلی نبود. عوضش تراکتور دو بازیکن پرسپولیس را در اختیار داشت. در همین بحبوحه نقل و انتقالات بود که ناگهان تبریز در شوک فرو رفت. تراکتورسازی از نقل و انتقالات محروم است. بازیکنان جدید که هیچ، فصل آینده نیز خبری از خرید بازیکن نخواهد بود. اخبار ناامید کننده می رسید و پسرک جوان تبریزی با بغضی در گلو در حالی که از فرط سرما از دهانش بخار می آمد زیر لب می گفت: «عیبی یوخ، عیبی یوخ»
نیم فصل دوم اما هیچ شباهتی به نیم فصل اول نداشت. تیم نمی برد یا شاید توان بردن نداشت. تماشاگران پرشور نبودند یا شاید توان ایجاد شور و حرارت را نداشتند. ساق های خسته بازیکنان، خسته از بی عدالتی، صدای گرفته هواداران، گرفته از فریاد علیه سیاست های غلط باشگاه، سیاست هایی که شده است اسباب کنایه زدن دیگران به تی تی ها.
پرسپولیس اما می تاخت و می رفت، آنقدر بالا رفت که نزدیک بود جزئی از آسمان شود، استقلال اما می تاخت و می آمد آنقدر پر سرعت که نزدیک بود پرواز کند، تراکتور اما توان راه رفتن نیز نداشت چه برسد به تاختن.
فصل تمام شد و تراکتور در آخرین هفته، نایب قهرمانی را از دست داد. اما هنوز یک روزنه امید باقی مانده بود. فینال جام حذفی، تراکتورسازی تبریز-نفت تهران، ورزشگاه نفت و گاز اروندان خرمشهر. خرمشهر شاید همان مکان مقدس بود برای پرواز تراکتور و نفت شاید قرار باشد تاوان گرفتن قهرمانی از تراکتور را بدهد.
انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا کلکسیون ناکامی ها تکمیل شود. محمد ایران پوریان برخلاف همیشه که پنالتی هایش را سمت راست می زد و می چسباند به تور دروازه، این بار زد سمت چپ و چسباند به دستتان میلاد فرهانی و در برگشت هم انگار ساق پاهایش را با ریسمانی از جنس خستگی بسته بودند.
دقیقه 88 آندرانیک تیموریان پشت توپ ایستاده است و شاید در ذهنش مرور می کند اخراج شدنش را در 25 اردیبهشت 1394، اخراجی که به قیمت از دست رفتن قهرمانی تراکتور تمام شد. آندو سانتر کرد و شهباززاده گل زد. کسی که همین چند ماه پیش بود قرار بود در تراکتورسازی بازی کند.
یک سوت لعنتی دیگر به صدا در آمد و تی تی ها حالا غمگین ترین های روی زمین بودند و جوانی سرخپوشان با صورت عرق کرده از گرمای جنوب، اشک می ریزد و زیر لب می گوید: «عیبی یوخ، عیبی یوخ»
از 25 بهمن 1392 در کرمان(قهرمانی تراکتور در جام حذفی) تا 21 اردیبهشت 1396 در خرمشهر، تراکتور زمین خورده و بلند شده است. با تمام بی عدالتی های ثابت شده و ثابت نشده، با تمام شک و شبهه ها، با تمام سیاست های غلط، فرقی نمی کند تراکتور، تراکتور است. داغلاری سؤکر تیراختور (تراکتور کوه ها را می شکافد)
**معنی تیتر: آذربایجان سرزمین ما، تراکتورافتخار ما