مطلب ارسالی کاربران
چند نکته پیرامون منتقدان این روزهای تیم ملی و کارلوس کیروش
در این که اصولاً می شود و باید نه تنها کیروش که هر کس دیگری را نقد کرد هیچ بحثی نیست، اما نقد باید واجد شرایطی مانند منطقی، مستدل و مستند، انضمامی (با ربط) و هدفمند و معطوف به آینده بودن باشد. به عنوان نمونه زمانی که منتقدین آلکس فرگوسن را با آن کارنامه ی بی نظیر در مورد ترانسفرها نقد می کردند به نکاتی اشاره می کردند که مشخص، روشن، قابل اثبات، منطقی و معطوف به آینده بود. عموم منتقین امروز کیروش به نکاتی اشاره می کنند که کم و بیش مشترک و یکسان هستند، خلاصه ای از آن ها در پایین آورده می شود:
الف. تیم بر خلاف پتانسیل ها و داشته هایش بازی تدافعی و بسته ای ارائه می کرد.
ب. تیم بر خلاف پتانسیل ها و داشته هایش، هیچ برنامه ی مشخصی برای گلزنی نداشت و عموماً بر اساس اتفاقات، سانتر از جناحین و یا با ضربات ایستگاهی به گل می رسید.
پ. تیم کیروش، نتیجه ای بهتر از تیم های قبلی در جام ملت ها کسب نکرده است و به مانند مثلاً تیم امیر قلعه نویی در مرحله یک چهارم نهایی حذف شده است.
ت. کیروش هزینه های زیادی روی دست فدراسیون گذاشته و هیچ آورده و ثمری برای فوتبال ایران نداشته است.
ث. کیروش لیگ، باشگاه ها، مربیان و پیشکسوتان فوتبال ایران تحقیر می کند.
و اما پاسخ هایی مجمل و خلاصه به نکات بالا:
الف. همان گونه که در بالا آمد، نقد باید مستند و مستدل باشد، یعنی باید بتوان اثبات اش کرد. تیم کیروش در شرایطی متهم به تدافعی بودن می شود که در همه ی بازی هایش موفق به گلزنی شده است، در برابر عراق، آن هم در شرایطی که 10 نفره بود سه گل زد و پس از استرالیا، ژاپن بهترین خط حمله جام را دارد، به یاد داشته باشیم که تیم های نام برده شده در برابر کویت، عمان ,وفلسطین بازی کردند نه در برابر عراق، امارات، قطر و بحرین!
ب. بدون برنامه اصولاً نمی توان در 4 مسابقه 7 گل به ثمر رساند. ابلهانه خواهد بود اگر این آمار را ناشی از «خوش شناسی» تیم ملی و کیروش بدانیم! برنامه ی تیم ملی برای گلزنی در این مسابقات، با توجه به عدم وجود حتی یک هافبک طراح و بازیساز در تمام فوتبال ایران، و با توجه به قدرت وینگرهای ایران، یعنی دژاگه، حاج صفی، حیدری، پولادی و ورویا غفوری کاملاً منطقی به نظر می رسد. از سویی دیگر، با عطف به آمار منتشر شده از سوی AFC در مورد شیوه های گلزنی در این مسابقات (تا به این جا) 20 درصد تمام گل ها از ضربات ایستگاهی و شروع مجدد به دست آمده است و 23 درصد هم از راه سانتر از جناحین! پس تیم ملی و کیروش چندان در این تاکتیک تنها نبوده اند!
پ. تا پیش از جام جهانی و نمایش خوب در برابر نیجریه و آرژانتین و بازی نسبتاً قابل قبول در برابر بوسنی و هرزگوین، تقریباً تمامی همین کارشناسان معتقد بودند که این نسل فوتبال ما، بی ستاره ترین، متوسط ترین و کم امید ترین نسل دهه های خیر است. برای پی بردن به صحت این مسئله می توان به آرشیو سایت ها و نشریات و البته سیل و انبوه مقایسه ی بازیکنان این نسل با نسل 1998 نیم نگاهی انداخت! به تعداد لژیونرهای اروپایی تیم مثلاً امیر قلعه نویی و جلال طالبی توجه کنید، به بازیکنان و البته در اوج بودن شان و مقایسه کنید با تیم فعلی! گمان نمی کنم که در مقام مقایسه، کسی تردیدی در رجحان و برتری آن نسل های فوتبال ایران بر بازیکنان فعلی (علیرغم همه ی احترام) داشته باشد. واقعیت این است که کیروش با تیمی به یک چهارم نهایی رسید که بسایری از آن ناامید بودند و وحشت حذ در مرحله گروهی را داشتند. نباید فراموش کرد اگر بداقبالی در بازی با عراق نبود، همین تیم الآن جزیی از 4 تیم نهایی بود!
ت. متأسفانه بیلان هزینه های فدراسیون و البته باشگاه ها چندان روشن نیست و نمی توان به قضاوت نشست، اما رقم های خیره کننده ای که در باشگاه ها، بدون کوچکترین دستآوردی، هزینه می شود، اظهر من الشمس است و از سویی دیگر، نبود بازی های دوستانه حتی با تیم های درجه دو و سه جهان، نبود کمپ های تمرینی خوب و مناسب و البته بحث فراموش شده ی لباس های تیم ملی، همه و همه نشان از کمبود هزینه در این بخش دارد. به ویژه که باید مجموع هزینه ها را با تیم های رقیب آسیایی مقایسه کنیم آن زمن به قضاوت بنشینیم که آیا هزینه ی زیادی صرف کیروش و این تیم شده است یا خیر!
ث. پیشکسوت اصولاً عبارت بسیار موسعی است که می توان تفاسیر زیادی از آن کرد، مثلاً آیا شخصی که زمانی در تیم محله شان بازی می کرده و مثلاً دو سه باری هم زخمی شده است، پیشکسوت محسوب می شود یا خیر؟! از سوی دیگر، صرف پیشکسوت بودن، یعنی سابقه ی بازیگری فوتبال، حتی در عرصه ی ملی، را داشتن دلیلی برای محق بودن، ویژه بودن، کارشناس بودن و آگاه بودن نیست. به عنوان نمونه، پرویز قلیچ خانی، کاپیتان سابق تیم ملی و از بهترین تاریخ این فوتبال، هرگز در مورد تاکتیک فلان تیم اظهار نظر نمی کند چرا که خودش نیک می داند صلاحیت آن را ندارد. پس از شکست فاجعه بار برزیل در جام جهانی، آیا ریوالدو، رونالدو، روماریو، دنیلسون و تافارل و بسیاری دیگر تبدیل به کارشناسان اهل فن شدند؟ آیا پس از حذف ایتالیا، زولا، کاسیراگی، راوانلی، پروتزی، پالیوکا و بسیاری دیگر تبدیل به کارشناس شدند؟ سرانجام، روزی به ناچار، مجبوریم بپذیریم کسانی که زمانی فوتبال بازی می کرده اند، لزوماً توانایی نقد فنی را ندارند، همان گونه که بسیاری از که حتی پایشان هم به توپ فوتبال نخورده است، به صورت آکادمیک و علمی، توان تحلیل و نقد فنی فوتبال را دارند. البته نکته ای را نباید از نظر دور داشت، بسیاری از همین به اصطلاح پیشکسوتان، صرفاً بر مبنای «رفیق بازی» است که امروز به اصطلاح «آنالیزور» یا مربی فلان و بهمان تیم هستند.