واقعیت این است که شکست ایران در جنگ اول ایران و روس (و به طور کلی ضعف در برابر قدرتهای خارجی در دوره قاجار) نتیجه یک فرآیند تاریخی طولانیمدت بود که در آن عوامل متعددی نقش داشتند، نه صرفاً تقصیر فتحعلیشاه یا یک فرد خاص. بیایید این موضوع را مرحله به مرحله بررسی کنیم:
1. زمینههای تاریخی و فرآیند ضعف طولانیمدت
اواخر دوره صفویه (اوایل قرن هجدهم):
پس از سقوط صفویه در سال ۱۷۲۲ به دست محمود افغان، ایران وارد دورهای از هرجومرج و ضعف سیاسی شد. این فروپاشی، ساختار متمرکز و قدرتمند نظامی و اداری صفویه را از بین برد و کشور را در برابر تهاجمات خارجی آسیبپذیر کرد.

دوره نادرشاه (۱۷۳۶-۱۷۴۷):
نادرشاه افشار با قدرت نظامی خود تا حدی توانست ایران را احیا کند و حتی به هند و قفقاز لشکرکشی کند. اما اواسط سلطنت او (بهویژه پس از ۱۷۴۰)، به دلیل مالیاتهای سنگین، سرکوب داخلی و نبود نهادسازی پایدار، پایههای امپراتوریاش متزلزل شد.
نادر به نوسازی نظامی توجه داشت (مثل استفاده از توپخانه و نیروی دریایی ابتدایی)، اما این اقدامات موقتی و وابسته به شخص او بود و پس از ترورش در ۱۷۴۷، کشور دوباره به هرجومرج فرو رفت.

دوره زندیه (۱۷۵۱-۱۷۹۴):
کریمخان زند ثبات نسبی ایجاد کرد، اما تمرکز او بر صلح داخلی بود، نه نوسازی نظامی یا رقابت با قدرتهای نوظهور مثل روسیه و انگلیس. در این دوره، ایران از تحولات صنعتی و نظامی اروپا عقب ماند.

بعد از کریم خان زند ایران دچار ۱۱ سال جنگ داخلی طوایف زند شد که هر کسی ادعای شاهی میکرد و بعد آقا محمد خان قاجار ۳ سال جنگ داخلی و یکپارچه کردن کشور انجام داد یعنی قریب به ۱۵ سال جنگ داخلی که همه ی منابع و اقتصاد و تجهیزات ایران در آن صرف شده بود و عملا درزمان جنگ با روس که فتحعلیشاه قدرت را در دست گرفت خزانه خالی بود با زخم ۱۵ سال جنگ داخلی و خارجی و تجهیزات کهنه د عدم پیشرفت در علم و عدم هم پایه شدن با قدرت های غربی و اروپایی.

آغاز قاجار (۱۷۹۴):
وقتی آقامحمدخان قاجار قدرت را به دست گرفت، ایران هنوز از نظر نظامی و اقتصادی ضعیف بود. او توانست وحدت سرزمینی را تا حدی بازگرداند، اما زمان کافی برای نوسازی نداشت و در ۱۷۹۷ ترور شد.

یک خلاصه سازی:
بنابراین، از اواسط دوره نادرشاه به بعد، ایران فرصتهای متعددی برای مدرنسازی را از دست داد. این عقبماندگی نتیجه نبود یک برنامه مداوم برای نهادسازی، صنعتیسازی و تطبیق با تغییرات جهانی بود.
2. وضعیت جهان در قرن هجدهم و نوزدهم
در حالی که ایران پس از نادرشاه درگیر جنگهای داخلی و ضعف ساختاری بود، اروپا انقلاب صنعتی را تجربه میکرد (از اواخر قرن هجدهم). این تحولات باعث برتری نظامی، اقتصادی و سازمانی قدرتهایی مثل روسیه و انگلیس شد.
روسیه در زمان پتر کبیر (اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم) و کاترین کبیر (اواخر قرن هجدهم) به نوسازی نظامی و گسترشطلبی پرداخت. این در حالی بود که ایران حتی در بهترین دورههایش (مثل زمان نادر) نتوانست به چنین سطحی از سازماندهی برسد.

نتیجه این شکاف این بود که وقتی جنگ اول ایران و روس در ۱۸۰۴ آغاز شد، ایران نهتنها از نظر تسلیحات، بلکه از نظر ساختار نظامی و استراتژی عقبتر از روسیه بود.
3. نقش فتحعلیشاه در این فرآیند مسئولیتهای او: فتحعلیشاه (سلطنت از ۱۷۹۷ تا ۱۸۳۴) در زمان جنگ اول ایران و روس پادشاه بود و تصمیماتش تأثیر مستقیم داشت. او به مسائل نظامی توجه نشان داد و عباس میرزا را مأمور اصلاح ارتش کرد، اما این تلاشها دیرهنگام و ناکافی بود. همچنین، او درگیر دربار پرهزینه و زندگی تجملی بود که منابع مالی کشور را تحلیل میبرد.
ضعف دیپلماسی: فتحعلیشاه نتوانست از انگلیس کمک مؤثری بگیرد و به جای تقویت بنیه نظامی کشور، به وعدههای خارجی دل بست. این نشاندهنده ضعف در درک موقعیت ژئوپلیتیک بود.
(البته شاید هم نمیتوانست چون اهرم فشار و قدرت کافی برای ملزوم کردن انکلیس به اجرای تعهداتش را نداشت)
اما محدودیتها: فتحعلیشاه در نظامی به قدرت رسید که از قبل ضعیف بود. خزانه خالی، نبود زیرساختهای مدرن، و مقاومت سنتگرایان در برابر اصلاحات، دست او را بسته بود. او نمیتوانست یکشبه کشوری را که قرنها از مدرنیزاسیون عقب مانده بود، به سطح روسیه برساند.

کارخوب فتحعلیشاه:
اغلب ایران با مرگ یک شاه از هم میپاشید و کشور دچار آشوب میشد حتی باعث فروپاشی میشد. مثل افشار و زندیه که با مرگ نادر شاه و مرگ کریم خان عملا کشور ۱۵ سال وارد جنگ داخلی شد.
برای اولین بار فتحعلیشاه ایده ای اجرایی کرد که عملا یک دولت در تهران مستقر بود و یک دولت درتبریز که دولت ولیعهد بود تا وقتی شاه از دنیا رفت کشور دچار آشوب نشود و دولت جدید به ریاست ولیعهد بلافاصله در تهران مستقر شود.
و آن دولت چون درتبریز مشق سیاست کرده با تجربه بود و امثال امیرکبیر از آن بیرون آمد و با تجریه قبلی وارد سیاست میشدند
یعنی هم خلا قدرت نبود و هم یک کابینه با تجریه که قبلا مشق سیاست آن هم درجای حساسی مثل تبریز (که دار الحرب بود) قدرت را در دست میگرفت.

4. تقصیر یک نفر یا یک فرآیند؟
فرآیند تاریخی: ضعف ایران نتیجه یک روند طولانی بود که از فروپاشی صفویه شروع شد و در دورههای بعدی تشدید شد.
اگر ایران در زمان نادرشاه یا حتی زندیه به نوسازی نظامی و اقتصادی پرداخته بود، شاید در دوره قاجار وضعیت بهتری داشت.
اما این فرصتها به دلایل مختلف (جنگ داخلی، نبود رهبری مداوم، و انزوای نسبی از تحولات جهانی) از دست رفت
. نقش افراد: فتحعلیشاه بهعنوان پادشاه مسئول بخشی از شکست بود، اما او تنها یک مهره در این فرآیند بود. نادرشاه هم با وجود قدرت نظامی، نتوانست نهادهای پایداری بسازد که پس از او دوام بیاورند.
در واقع، هیچکدام از حاکمان پس از صفویه نتوانستند جلوی این روند نزولی را بگیرند.
عوامل خارجی: فشار قدرتهای نوظهور مثل روسیه و انگلیس هم نقش مهمی داشت. حتی اگر ایران زودتر مدرن میشد، ممکن بود در برابر این قدرتها که از نظر صنعتی و نظامی بسیار پیشرفتهتر بودند، باز هم آسیبپذیر باقی بماند.
تقصیر نه فقط بر گردن فتحعلیشاه، بلکه نتیجه یک فرآیند تاریخی چندصدساله بود که در آن ایران از تحولات جهانی عقب ماند.
اگر از اواسط دوره نادرشاه یا حتی بعد از آن، تلاشهایی برای صنعتیسازی، اصلاح ارتش و تقویت اقتصاد انجام شده بود، شاید ایران در دوره قاجار وضعیت بهتری داشت. اما این عقبماندگی به نبود دید بلندمدت، ضعف ساختارها، و شرایط دشوار داخلی و خارجی برمیگردد، نه فقط به اشتباه یک نفر. فتحعلیشاه در این میان مقصر بود، اما بیشتر بهعنوان بخشی از یک سیستم فروپاشیده، نه تنها عامل آن.

ای کاش
ای کاش نادرشاه به جای حمله به هند و آن جنایت که در تاریخ خودش نقطه ی تاریکی بر جای گذاشت بر علم و صنعت سرمایه گذاری میکرد و هزینه های سرسام آور جنگ را به گسترش علم اختصاص میداد که چه بسا با تفکر متحجر چه عوام چه روحانیون آن زمان هم روبرو میشد. ولی باعث میشد روند پیشرفت ایران همگام با قدرت های دنیا باشد. و این یک فرآیندی ایجاد کند.