طرفداری | آندرتیکر، یکی از بزرگترین چهرههای تاریخ کشتی کچ، در طول دوران حرفهای خود با بسیاری از شخصیتهای برجسته دنیای کشتی کچ مواجه شده است. اما شاید هیچکس به اندازه خسرو وزیری، معروف به شیخ آهنی، به عنوان یک هم اتاقی برای او دردسرساز نبوده است.
در ابتدای کار آندرتیکر، او زمانی را در یک اتاق با خسرو سپری کرد. طبق داستانی که آندرتیکر در پادکست خود "Six Feet Under" به اشتراک گذاشت، این تجربه همانطور که طرفداران انتظار دارند، پیش رفت و شیخ تمام شب آندرتیکر را بیدار نگه داشت. داستان از جایی آغاز میشود که خسرو ساعاتی پس از نیمه شب وارد اتاق هتل آنها میشود و آندرتیکر را بیدار میکند.
حدود ساعت 1:30 شب به اتاقم برگشتم. شیخ حدود 30 تا 45 دقیقه بعد وارد شد. من درست داشتم به خواب عمیق میرفتم که گفت: «عالیه مارکی، داداشی داری خوب استراحت میکنی؟ عالیه، برادر.»
چند ساعت بعد این بار از شدت سردی هوا آندرتیکر بیدار میشود و میبیند که خسرو درب بالکن را باز گذاشته و در حال اسکوات زدن است. او سپس خطاب به آندرتیکر میگوید:
داداش، این (هوای سرد) برای ریهها خیلی خوبه.
آندرتیکر از این وضعیت کمی عصبی شده بود، اما هنوز در حال یادگیری و تازهکار بود. او میدانست که نمیتواند چیزی بگوید و باید احترام شیخ و دیگر پیشکسوتها را نگه دارد. او میگوید:
من هنوز عصبی بودم اما نمیتونستم اعتراض کنم، چون او یک پیشکسوت بود. شیخ بود، برادر، نمیتونستم خیلی ناراحت بشم.
آندرتیکر دوباره تلاش میکند تا بخوابد، اما این بار صدای استفاده شیخ از سشوار توجه او را جلب میکند.؛ چرا که شیخ سر کچلی داشت! آندرتیکر تصمیم میگیرد ببیند که او چه چیزی را با سشوار خشک میکند و در کمال تعجب متوجه میشود که شیخ در حال خشک کردن سبیلش است.
او سبیلش رو خشک میکرد. «عالیه داداش، سبیل باید خوب به نظر بیاد.»
در این لحظه، آندرتیکر تمام تلاش خود را میکند تا احترام پیشکسوت را نگه دارد، اما شب هنوز تمام نشده بود.
وای خدا، من چطور تو این شرایط گیر کردم؟
آندرتیکر ادامه میدهد
من در حال تلاش برای پیچیدن خودم با اون پتوهای نازک بودم. نمیدونم کجا بودیم که پتوهامون خیلی نازک بود.
آندرتیکر دوباره سعی میکند بخوابد و میشنود که درب شیشهای بالکن بالاخره بسته میشود. با شنیدن این صدا، اتاق کمی گرمتر میشود و او متوجه میشود که حداقل میتواند دو ساعت دیگر بخوابد قبل از اینکه دوباره حرکت کنند. اما به زودی صدای آب از حمام شنیده میشود و آندرتیکر متوجه میشود که خسرو در حال گرفتن طولانیترین دوش عمرش است.
این طولانیترین صدای دوشی بود که من از یک انسان شنیده بودم.
از آن پس، آندرتیکر تصمیم گرفت فقط در مواقع ضروری با افراد خاصی اتاقش را به اشتراک بگذارد.
از اون به بعد، مگر اینکه به شدت مجبور میشدم، فقط با افراد خاصی مثل گادفادر یا برایان آدامز اتاق به اشتراک میذاشتم.