طرفداری | بعضی اصطلاحات فوتبالی آنقدر تکرار شدهاند که کلیشهای به نظر میرسند.
فوتبال پر از شور، هیجان و لحظات فراموشنشدنی است، اما زبانِ حرف زدن دربارهاش؟ تکراری و گاهی حتی خستهکننده. تحلیلها، مصاحبهها و گزارشهای بازی همه به تکرار یک سری جملات کلیشهای خلاصه شدهاند. وقتش رسیده که بعضی از این کلیشهها را برای همیشه کنار بگذاریم. سوت بازی زده شد، آمادهاید؟
۱. دایره قرمز!
«مستطیل سبز» این عبارت را، که انگار یادگار عهد بوق است، تقریبا تمام گزارشگران و کارشناسان فوتبالی استفاده میکنند. زمین فوتبال سبز است و مستطیلی، خب که چی؟ چرا باید هر بازی این استعاره تکراری را بشنویم؟ جناب گزارشگر، کمی خلاقیت به خرج دهید! قول میدهیم هوادار خوابش نبرد!
۲. نیمه اول، الکیه؟
«نیمه دوم، نیمه مربیانه!» هر وقت تیمی در نیمه دوم بهتر بازی کند، این کلیشه از راه میرسد. انگار مربی در نیمه اول مشغول چای خوردن بوده و ناگهان در رختکن، راز پیروزی را کشف کرده! اما گاهی بازیکنان گرم میشوند یا حریف غافلگیر. بیایید به جای این کلیشه، از تغییر تاکتیک و انرژی تیم حرف بزنیم.
۳. مهندس سر زمین!
«فلانی، مهندس وسط زمینه!» هر وقت هافبکی دو تا پاس درست بدهد، گزارشگران، مخصوصاً آن قدیمیها، فوراً نشان مهندس را سینهاش میزنند. انگار بقیهی بازیکنان با بیل و کلنگ کار میکنند و فقط این یکی نقشهکش حرفهای است! بله، پاس دقیق مهم است، اما چرا باید هر هافبک خوشفکری را «مهندس» صدا کنیم؟
۴. تیر دروازه است، یا ژله؟
«تیر دروازه را به لرزه درآورد!» وقتی توپ به تیر میخورد، این کلیشه ناکامی تیم و عدم دقت مهاجم را توجیه میکند. اما مگر تیر دروازه جزو بازی نیست؟ چرا به جای گله از تیر، از مهاجمی که از دو متری توپ را به آن میکوبد، انتقاد نمیکنیم؟ تیر، فقط یک تکه فلز بیگناه است!
۵. تعویض طلایی، معجزهی مربی
«تعویض طلایی مربی، بازی رو برگردوند!» هر وقت بازیکن تعویضی گل بزند، با این عبارت مربی را حلواحلوا میکنند (یا برای نیافتادن در دام کلیشه، بوجی موجیاش میکنند!). اما مگر تعویض، وظیفهی مربی نیست؟ چرا یک تصمیم معمولی را اینقدر بزرگ میکنیم؟ بیایید به جای «طلایی»، بگوییم «تعویض بهموقع» و تمام! تازه در دوران بعد از کویید و افزایش تعداد تعویضها به 5، این عبارت معنی خودش را از دست داده است.
۶. بازیکن، قلب تپنده تیم
«اگه فلانی نباشه، تیم فلجه!» این کلیشه، انگار از فیلمهای ابرقهرمانی وام گرفته شده است. یک بازیکن را چنان بزرگ میکنند که انگار بقیه فقط برای پر کردن زمین آمدهاند. رودری و پدری ستارهاند، قبول، اما مگر فوتبال تکنفره است؟ کمی به هماهنگی تیمی و نقش مربی هم بها بدهیم.
۷. پخالتی از هیجان
«بازی به ضربات پنالتی کشیده شد!» هر وقت بازی حذفی مساوی شود، این جمله از راه میرسد. انگار پنالتی یک فاجعهی آخرالزمانی است! پنالتی اتفاقاً هیجانانگیز است. چرا باید آن را مثل یک تراژدی معرفی کنیم؟ بیایید بگوییم «نبرد پنالتیها» و از هیجانش لذت ببریم.
۸. هوادار، دوازدهمین بازیکن
«هواداران، یار دوازدهم تیمن!» این کلیشه، برای ستایش تشویقهای هواداران به کار میرود، اما آنقدر تکرار شده که تاثیر خودش را از دست داده است. هوادار مهم است، اما علم داده و برنامهریزی درست از آن هم مهمتر هستند. البته، اینطور نیست که بخواهم شما را از استادیوم رفتن و تشویق کردن تیم محبوبتان مایوس کنم. همین تشویقها هستند که فوتبال را از یک بازی طولانی به هیجان خالص تبدیل میکند.
۹. سنگر چه بانی؟
«فلانی، سنگربان فلان تیم» از این عبارت برای ارجاع به دروازهبان تیمهای فوتبال استفاده میشود اما شنیدن آن تمام لذت و هیجان بازی را از بین میبرد. تا کی گزارشگران ایرانی میخواهند از ارجاعات جنگی در فوتبال استفاده کنند؟ برای بیننده، فوتبال یک سرگرمی است و ما از گزارشگر توقع عبارات هیجانانگیز داریم تا ذهنمان را کمی از وقایع ناخوشایند محیط و استرس ناشی از آن به دور کند. وگرنه، کانالهای خبر و قیمت روز دلار را دنبال میکردیم!
۱۰. فوتبال که زمین جنگ نیست!
«این بازی، نبرد تاکتیکی مربیانه!» این کلیشه، قبل از هر بازی بزرگ، مثل شعار تبلیغاتی فیلمهای هالیوودی سروکلهاش پیدا میشود. انگار دو مربی، فرماندهان نظامی هستند که نقشه فتح دنیا را میکشند! بله، تاکتیک مهم است، اما چرا باید هر بازی را به جنگ آخرالزمانی تشبیه کنیم؟ بیایید از جزئیات بازی لذت ببریم، نه تیترهای فریبنده!