آی بارون پاییزی که از آسمون میریزی، یه دریا اشک میاری رو برگ های زرد میریزی
صد تا افسانه داری، هزار تا قصه داری، به من بگو "اون" رو ندیدی؟
ابرِ کولیِ سیاه، پر از اندوه پر از آه، می پوشونی صورتِ غمگین و گریون ماه
میگذری از دشت و رود، ستیغ کوه کبود، به من بگو "اون" رو ندیدی؟
آی موج دریای دور، بلند و پاک و مغرور، مروارید های دلت جنس ستاره و نور
از دامن چشمه ها تا آغوش صخره ها، به من بگو "اون" رو ندیدی؟
اون که ترانه و ساز تو زنگِ خنده هاش بود، یه دنیا از رمز و راز تو عمق اون نگاش بود
شوق بلند پرواز همیشه زیر پاش بود، به من بگو "اون" رو ندیدی؟
ای نسیم بهاری، ترنم بیداری، از تو باغ ها می گذری، بوی شکوفه داری
همراز دشت و صحرا، همدم رود و دریا، به من بگو "اون" رو ندیدی؟
دونه ی برف رقصون میای پایین از آسمون، آروم آروم میشینی رو پنجره رو ناودون
رخت شهر میشه سپید، به رنگ پاک امید، به من بگو "اون" رو ندیدی؟
ستاره های شبگرد، تو این زمستون سرد، راهو نشون میدین به کولی های دوره گرد
ای خوشه های پروین، ای ماهی های زرین،به من بگین "اون" رو ندیدین؟
اون که ترانه و ساز تو زنگِ خنده هاش بود، یه دنیا از رمز و راز تو عمق اون نگاش بود
شوق بلند پرواز همیشه زیر پاش بود، به من بگین "اون" رو ندیدین؟