مطلب ارسالی کاربران
یعنی میشه یه روز تو برگردی؟
«یعنی میشه یه روز تو برگردی؟»
گاهی وقتها، سوالاتی توی ذهنم رژه میرن که نمیتونم ازشون فرار کنم. شاید توی دل شب، وقتی که خاطرات از دیوارهای سرد اتاق به ذهنم میچسبند، از خودم بپرسم: یعنی میشه یه روز تو برگردی؟
برمیگردم به روزهایی که هر لحظه با تو بودن، معجزه بود. به لحظاتی که حضور تو، زندگی رو زیبا میکرد. یادم نمیره اون روزهایی که توی چشمام نگاه میکردی و من در دنیای نگاهت گم میشدم. اما امروز دیگه هیچ چیزی از اون لحظهها باقی نمونده. دنیا تغییر کرده، آدمها عوض شدن، و من تنها موندم با یک سوال که هیچ وقت جوابی براش پیدا نکردم.
چرا همیشه اون چیزی که میخواهیم از دست میره؟ چرا همیشه وقتی دیر میشه، تنها چیزی که از گذشته باقی میمونه، خاطراتی هستند که فقط درد میزنند؟
حالا دیگه نمیدونم باید به کجا برم، یا حتی اگر برگردی، چطور میتونیم همون طور باشیم که بودیم؟ شاید هر چیزی که از دست میرود، دیگه هیچوقت نمیتونه مثل اولش برگرده.