به نام خدا
متفکر بودن آنری به سبک خاصی در نقش مهاجم نوک منجر شد. او بیرحمترین گلزن در تاریخ آرسنال بود اما سبک بازیاش کاملا غیرمعمول به حساب میآمد و به نظر میرسید که بیشتر زمانش را صرف عقب کشیدن به سمت بال چپ میکند تا اینکه فقط در محوطه جریمه پرسه بزند.
اگر از تیری آنری بپرسید که چه چیزی باعث شد او بازیکن بزرگی باشد، به سرعت بالا، حرکات تند و تیز با پا یا ضربات پایانی عالیاش اشاره نمیکند. او از ذهنش حرف میزند.
آنری به اتلتیک میگوید:” مارکو فانباستن کاری در سال 1992 انجام داد که من را مجذوب کرد.” آنری در آن زمان 13 ساله و دانشآموزی در آکادمی معتبر کلرفونتن بود. آنری علاوه بر این که تحصیلات سختگیرانه فوتبالی را در کنار بازیکنانی چون نیکلاس آنلکا، ویلیام گالاس و لویی ساها دنبال میکرد، اسطورهها و الگوهایش را نیز از طریق تلویزیون تماشا میکرد:” فانباستن بازیکن محبوب من بود و در یورو 1992، زمانی که دنیس برگکمپ گلی برابر آلمان زد، کاری انجام داد که من هرگز پیش از آن از هیچ بازیکنی ندیده بودم.
آرون وینتر توپ را در راستای خط طولی زمین جلو انداخت، فانباستن به سمت تیر نزدیک رفت تا مدافع را دور کند… اگر حرکت نکرده بود گلی هم به ثمر نمیرسید چون این مدافع مانع از حرکت او و دنیس شده و توپ را دفع میکرد. اما در حالی که فانباستن حرکت میکرد، به پشت سرش اشاره میکرد. به یاد دارم که تکرار صحنه را دیدم و از خودم پرسیدم او به چه چیزی اشاره میکند؟ او به دنیس اشاره میکرد.” فان باستن بازی را اداره کرده و حرکات را در ذهنش هماهنگ میکرد.
این لحظهای بود که چشم آنری را به تمام ویژگیهایی که یک مهاجم باید داشته باشد باز کرد. سیناپسهای مغز جوان او جرقه زده و به هیجان آمدند. فوتبال ناگهان معنایی بیشتر از گلها پیدا کرد- معنایی مانند فضا، مفهوم و تفکر:” این واقعیت را باید در نظر گرفت که این حرکت از سوی فانباستن بود که به عنوان یک تمام کننده و گلزن شناخته میشد… مردم به حرکات او و نحوه آزادسازی فضا برای دیگران نگاه نمیکردند و این به چشم من آمد.”
مواجههی ترغیبکننده دیگر زمانی رخ داد که آنری نوجوان برای تمرین تحت نظر آرسن ونگر به موناکو رفت.
ونگر اولین بار زمانی که آنری 17 ساله بود او را در لیگ به زمین فرستاد اما وقتی این دو نفر پنج سال بعد در آرسنال بار دیگر در کنار هم قرار گرفتند، حرکت آنری به سوی درخشش سرعت گرفت. آنری میگوید:” همه چیز در لیگ برتر از نظر حرفهای و شخصی برای من تغییر کرد. من آنجا مرد شدم.”
این ونگر بود که انگیزه دیگری به او داد؛ وقتی که آنریِ ناراضی پس از یک جلسه تمرین زودهنگام در “لندن کولنی” به دیدارش رفت. آنری حس میکرد نفوذهایش از سوی خط میانی آرسنال نادیده گرفته میشود. آنری میگوید:” یادم میآید که یک روز رفتم تا او را ببینم و درباره هافبکها حرف زدیم و من گفتم گاهی این بازیکنان من را نمیبینند، متوجه منظورم میشوی؟
و یادم هست که آرسن به من گفت فکر میکنی که فِرِدی لیونبرگ میتواند همانطور تو را ببیند که دنیس برگکمپ میتواند ببیند؟ و من گفتم- بدون عصبانیت- مشخصا نه. دنیس میتواند شما را در خواب هم ببیند.
اما فِرِدی سبک متفاوتی از بازی داشت. فردی توپ را میگرفت، سرش را پایین میانداخت و بنابراین سبک حرکتی متفاوتی داشت. روبرت پیرس سبک حرکتی متفاوتی داشت، وقتی اشلی کول توپ را میگرفت یا گیلبرتو سیلوا یا پاتریک ویرا هم سبک متفاوتی داشتند.
آیا میتوانستم توپی در پشت دفاع از کولو توره دریافت کنم؟ در اوایل دوران فوتبالش، نه- در اواخر دوران فوتبالش، بله. با تونی آدامز هم بله. با بعضی از مدافعان، نه. باید عقب میکشیدم چون آنها دامنه پاس بلندی نداشتند.”
جرقههای بیشتر، ارتباطات بیشتر، ایدههای بیشتر:” من با تمام وجود به حرفی که آرسن زد، گوش کردم. ناگهان به این فکر کردم که چطور میتوانیم کار را برای هافبکهای تیمم آسانتر کنم، به جای این که آنها کار من را آسانتر کنند. شروع به حرکت در راستای عملکرد کسی که صاحب توپ بود کردم، به جای این که کاری که خودم میخواستم انجام دهم.
وقتی شما توپ را در اختیار داشته باشید، تحت فرمان پاهای خودتان و البته حرکات دیگران هستید. اما حداقل میتوانید تصمیم بگیرید چون توپ در دست شماست. وقتی نتوانید بازیتان را دیکته کنید، باید اطمینان حاصل کنید که میتوانید راه حلی ارائه دهید که اجرایی باشد. وقتی تیم نمیتواند به شما کمک کند، چه کار میتوانید انجام دهید؟ این تعریفی است که من از یک مهاجم دارم.
ببینید… یک بازیکن- اگر خوب باشد- به طور میانگین نمیتواند بیشتر از یک دقیقه در این بازی توپ را در اختیار داشته باشد. بنابراین در بقیه دقایق چه کار میکنید؟”
مکثی کرد. این سوال استفهام انکاری نبود. اینجا نمایی از آنری ِ مربی را میبینید، آنری که در حال حاضر سرمربی تیم مونترئال ایمپکت در لیگ فوتبال آمریکا است (توضیح مترجم: آنری در فوریه 2021 از مونترئال ایمپکت جدا شد و یک ماه بعد بار دیگر به عنوان کمک مربی به تیم ملی بلژیک اضافه شد) من حدسی زدم. میخواستم درست باشد- او تیری آنری است.
حرکت میکنید؟”
اشتباه کردم:” فکر میکنید. این همان انگیزهای بود که آرسن به مغز من داد. بله، در اکثر موارد حرکت میکنید اما مردم یکی از مهمترین تواناییهای دنیا را فراموش میکنند- فکر کردن. این تمام کاری است که در یک بازی انجام میدهید. فکر میکنید.
به مدت یک دقیقه توپ را در اختیار دارید، شاید 15 لمس توپ داشته باشید. اگر مهاجم خوبی باشید، شاید بتوانید 30 لمس توپ داشته باشید و اگر واقعا عالی باشید شاید 60 لمس توپ اما در سایر دقایق در زمین فکر میکنید.
و این جنبهای است که افراد زیادی برای بهبود آن تلاش نمیکنند: مغز. مردم سعی میکنند شما را سریعتر و بزرگتر کنند اما چطور میتوانند کسی را باهوشتر کنند؟ چطور مغزتان را به کار میاندازید؟ چطور کاری میکنید که آنها فضا را درک کنند؟ بفهمند کی، کجا و چطور؟ این چیزی است که تفاوت بین یک بازیکن عالی با یک بازیکن معمولی را رقم میزند.”
متفکر بودن آنری به سبک خاصی در نقش مهاجم نوک منجر شد. او بیرحمترین گلزن در تاریخ آرسنال بود اما سبک بازیاش کاملا غیرمعمول به حساب میآمد و به نظر میرسید که بیشتر زمانش را صرف عقب کشیدن به سمت بال چپ میکند تا اینکه فقط در محوطه جریمه پرسه بزند. آنری میگوید:” به یاد دارم در ابتدا وقتی به آرسنال آمدم، مردم میگفتند او هرگز در محوطه جریمه نیست، چطور میتواند گل بزند؟ با این عبارات آشنایی دارید که در محوطه جریمه بمان- این افسانه بود- در محوطه جریمه بمان. اگر در محوطه جریمه نباشی نمیتوانی گل بزنی. حالا وینگرها هم به اندازه مهاجم نوک گل میزنند.
اما من بازیکن داخل محوطه جریمه نبودم. بازی با سر من خوب نبود. میتوانستم توپ را پیش ببرم اما بازیکن داخل محوطه جریمه نبودم، بنابراین چرا باید در پستی میماندم که بتوانید نقطه ضعف من را ببینید؟ من سعی کردم شما را به زمین خودم بیاورم، درست است؟ و میدانستم قرار گرفتن در مرکز زمین ضرری به من نمیزند اما آن نفوذ به سمت چپ باعث میشد بار دیگر در زمین من باشید چون عادت داشتم وینگر باشم و بیشتر در سمت چپ بازی میکردم.
اگر نمیخواهید به زمین من بیایید، به خودتان مربوط است- من تنها خواهم رفت. اگر میخواهید به زمین من بیایید، باز هم به خودتان مربوط است چون حالا ما تک به تک هستیم. در هر دو صورت من برنده میشوم. من در ذهنم در هر حال در زمین بازی خودم هستم. چه شما با من بیایید چه نیایید، من تفریح خودم را دارم. شما حالا در خانه من هستید.”
کلمات آنری خاطراتی را به ذهن نسلی از مدافعان میانی میآورد که علاقهای به دنبال کردن او در فضاهای کنار زمین نداشتند. وقتی از آنری خواسته شد دشوارترین مدافعانی که برابر آنها به میدان رفته را نام ببرد، فهرست درخشانی را ارائه کرد:” ریو فردیناند مدافع خوبی بود، جان تری، ویلیام گالاس که مردم کمتر به او اشاره میکنند. گالاس یکی از بازیکنانی بود که میتوانست در تمامی پستهای خط دفاعی چهار نفره بازی کند: مدافع چپ، مدافع میانی چپ، مدافع میانی راست و مدافع راست. افراد زیادی نیستند که بتوانند چنین کاری انجام دهند. سول کمپل، کولو توره، میتوانم مدافعان بسیاری را نام ببرم. لدلی کینگ.”
در حالی که آنری به شایستگی آنها اذعان دارد اما هیچ یک از این نامها هراسی در دل او ایجاد نمیکردند. او میگوید:” وقتی سرحال بودم و در شرایطی خوبی قرار داشتم، فکر نمیکنم بازیکنان زیادی بودند که میتوانستند برابر من دفاع کنند. وقتی روی فرم نبودم، پدرم هم میتوانست برابر من دفاع کند! بنابراین دیدگاه من همیشه این بود که اطمینان حاصل کنم که روی خودم کار میکنم و به خودم نمیگویم نمیتوانم برابر این بازیکن بازی کنم یا نمیتوانم برابر این دروازهبان گل بزنم. نه: تو خوب نیستی- روی خوب بودن مدافع تمرکز نکن، تو خوب نیستی. روی خودت تمرکز کن، باز هم کار کن. امیدوارم منظورم را درک کنید. آن بازیکنان مدافعان فوقالعادهای بودند اما من هرگز از آنها تمجید نمیکردم. هرگز.”
زمانی که ستاره آنری به درخشش درآمد، مدافعان بیش از پیش به دنبال این بودند که او را با استفاده از تاکتیکهای فیزیکی متوقف کنند. او اظهار داشت:” اگر فرار میکردید- در لستر آن روزها یا برابر ساوتهمپتون در ورزشگاه دِل- فضای زیادی در آن ورزشگاههای کوچک نبود. شما باید فضای خودتان را ایجاد میکردید. و آن بازیکنان بسیار خشن بودند. شرایط به این شکل بود، بنابراین نیاز داشتید که اول خودتان را مدیریت کرده و سپس بازی کنید.”
واکنش آنری این بود که از بازیکنانی مانند مارتین کیون و لی دیکسون خواست که در تمرینات با او خشنتر برخورد کنند؛ بنابراین برای چنین رفتارهایی که در طول مسابقات میدید آماده بود. این باعث شد او سرسختتر شود. او یادگرفت خشمش را کنترل کند و آدرنالین ایجاد شده را در بازیاش به کار بگیرد. آنری میگوید:” گاهی در حال رویابافی بودم و یک نفر به من لگد میزد اما من آماده بودم. من سریعتر واکنش نشان میدادم. گاهی در میان صحبتهایی که در زمین انجام میشود به شوخی به آن بازیکن میگفتم تو نباید به من لگد بزنی، مرد. تو نباید به من لگد بزنی چون من در این بازی نبودم و تو من را بیدار کردی. ممنونم.”
آنری 175 گل به اشکال مختلف و درخشانی در لیگ برتر به ثمر رساند. هرچند، کهن الگویی از گل آنری وجود داشت: نفوذ به کانال سمت چپ، تک به تک شدن دروازهبان، باز کردن بدن و زدن شوتی چرخشی به گوشه دورتر با پای راست. این کار از روی سکوها کاملا آسان به نظر میرسید. اما واقعیت چیز دیگری بود.
آنری میپرسد:” میدانید چند ساعت صرف کردم تا بتوانم در این کار به مهارت برسم؟ وقتی شروع به انجام این کار کردم، میتوانستید به من بخندید چون به یاد دارم که عادت داشتم این کار را در تمرینات موناکو با دروازهبانی به نام استفان پوراتو و کلود پوئل، مربی بدنساز، تمرین کنم و باور کنید که در ابتدا شاید یکی از 50 شوتم در چارچوب بود.
و حتی وقتی شروع به کسب مهارت در آن کردم هنوز 30، 35 یا 40 دقیقه تمرین شوتزنی پس از تمرینات داشتم. در آرسنال این کار را برابر ریچارد رایت، استیوارت تیلور، گراهام استاک (دروازهبانهای ذخیره) یا هرکسی بود انجام میدادم- یا حتی اگر کسی نبود. حجم کار پشت آن واقعا دیوانهکننده بود.
تکرار عادت را میسازد. وقتی این عادت را داشته باشید، بدن شما حتی فکر هم نمیکند که در حال انجام آن هستید، صرفا این کار را میکنید، این به کاری ذاتی تبدیل میشود… مردم دوست دارند نتیجه را ببینند و شما را قضاوت کنند و بگویند اوه، این او است! نه، این جواب میدهد.”
بخشی از بازی آنری که اغلب نادیده گرفته میشود این است که او در 258 بازی در لیگ برتر 74 پاس گل هم ارسال کرد. از او درباره روند خلاقیتش بپرسید و شنیدن تایید او مبنی بر این که به صورت آگاهانه به دنبال تغییر تعریف معیارهای بازی مهاجم نوک بود، فوقالعاده است. او میگوید:” من تکامل بخشیدن به پست مهاجم را وظیفه خودم میدانستم. در مقطعی از دوران فوتبالم با خودم گفتم چه چیزی میتوانم پس از خودم به جای بگذارم؟ چه تاثیری میتوانم در پستم داشته باشم؟
در مقطعی متوجه شدم که مهاجم همیشه کار تیم را به پایان میرساند- و تمجیدها برای او است که گاهی شایستگی آن را هم ندارد. من میتوانستم 10 تک به تک را از دست بدهم و در آخر گلی پیروزیبخش را به ثمر برسانم و بازی خوبی داشته باشم. یک دروازهبان 10 مهار دارد اما یک اشتباه در دقیقه 91 انجام میدهد و ما بازی را میبازیم- او دروازهبان خوبی نیست. چطور چنین چیزی منصفانه است؟
بنابراین به خودم گفتم اگر این افراد به سختی برای من تلاش میکنند، هر زمان بتوانم این لطف را جبران میکنم، باید این لطف را جبران کنم- و شروع به اضافه کردن پاس گلها به بازیام کردم. و بنابراین این سبک من بود تا به این بازیکنان بگویم ما یک تیم هستیم.”
شاهکارهای آنری او را به یکی از جذابترین بازیکنان فوتبال تبدیل کرد. با این حال، او عادت به خودنمایی نداشت. این زیبایی نتیجه جانبی بود. او میگوید:” این سبک بازی من بود. از نظر خودم مردم را سرگرم نمیکردم چون همه میگفتند وای، تو باید امروز آنها را سرگرم کنی- این سبک بازی من بود. اما همیشه هدفی داشت.
شما هرگز ندیدید که من صرفا به هدف لایی زدن به کسی لایی بزنم. همیشه برای پیشروی بود. اگر این حرکت لازم بود، آن را به کار میبردم. وقتی سعی میکردم کارهایی انجام دهم و جواب نمیداد، هواداران آرسنال فریاد میزند تیری، این دیگر چه کاری بود؟ اما گوش کنید، اگر برای زدن آن گل برابر منچستریونایتد تلاش نمیکردم، آیا در تاریخ میماند؟ نه.
گل پشت پا به چارلتون. دیگر میخواستید چه کار کنم؟ من سعی کردم از توپ محافظت کنم، او در پشت من بود، نتوانستم برگردم. پنجرهای دیدم- آن فضا پنجره بود. حالا این که شما توانایی اجرایی کردن آن را دارید یا نه، این داستان دیگری است.
تنها کاری که نمیتوانید انجام دهید- ورزشکار بودن را فراموش کنید- این است که از شکست خوردن بترسید.”
***
وقتی ویروس کرونا دنیا را وارد قرنطینه کرد، آنری یکی از میلیونها نفری بود که مستند آخرین رقص (Last Dance) محصول مشترک ESPN و نتفلیکس را دید؛ مستندی چند قسمتی که نشانگر دوران حضور مایکل جوردن در تیم بسکتبال شیکاگو بولز بود.
هرکسی که زندگی حرفهای این دو نفر را از نزدیک دنبال کند، موارد مشابهی را خواهد دید: ترکیب جذابیت و قدرت، خودکاوی سختگیرانه، تعهد کامل به پیروزی. این اتفاقی نیست: آنری از بچگی جوردن را الگوی خودش میدانست، ورزشکاری که دستاوردهایش در NBA نقطه عطف دیگری در پیشرفت این فوتبالیست جوان بود. کارلوس وِلا، مهاجم سابق آرسنال، اوایل سال جاری ظاهر “سخت” آنری را با جوردن مقایسه کرده بود.
هردوی آنها به داشتن توقع بالا از خودشان و همتیمیهایشان معروف بودند. آنری مانند رونالدینیو نبود که با لبخندی همیشگی روی صورتش بازی کند. وقتی که انتظارات او برآورده نمیشد، خیلی زود این موضوع را به همه میفهماند. زمانی که شکستناپذیرهای فصل 04-2003 فروپاشیدند، نگاههای خیره و سوزاننده آنری به همتیمیهایی که خوب بازی نمیکردند به یکی از بخشهای همیشگی حضور او در ورزشگاه و زمین تمرین تبدیل شد.
آنری حق به جانب است. او با مرور داستان جوردن بیش از پیش خودش را محق میدید. آنری به اتلتیک میگوید:” گوش کنید، من با بولز بزرگ شدم. من با آنها بزرگ شدم و هنوز مایکل جوردن را دوست دارم. و بنابراین وقتی به آن مستند نگاه کردم با خودم گفتم بله! من اشتباه نکردم. برایم مهم نیست مردم چه حرفی میزنند.
اگر کسی توقع بسیار زیادی از خودش داشته باشد- مردی که همیشه شوق و حرفهایگری بسیاری از خودش نشان میدهد- مشخصا توقع زیادی از همتیمیهایش هم خواهد داشت. بنابراین وقتی این مستند را دیدم… فقط به آن نگاه میکردم و لبخند میزدم. با خودم گفتم بله، دیگر چی؟ و اگر نمیتوانید کاری که من در تمرینات انجام میدهم را تحمل کنید، فکر میکنید در بازیهای آخر هفته چه اتفاقی رخ میدهد؟
وقتی مستند آخرین رقص را میبینید، گاهی همتیمیهای او نمیدانند که او را دوست دارند یا خیر. بله، اما ما برنده شدیم- و ناگهان همه موافق هستند و در آخر او احساساتش را نشان داد. بله، چون جنگ تمام شده است. مردم درک نمیکنند که مبارز احساساتش را تنها در آخر مبارزه نشان میدهد، نه وقتی که در حال جنگیدن است.”
آنری تنها دو فصل کاپیتان رسمی آرسنال بود اما برای مدت طولانیتر رهبر و قهرمان این تیم به حساب میآمد. این که همیشه همان کسی باشی که استانداردها را تعیین کرده و از دیگران توقع دارد، سخت است؟ او میگوید:” مسئله این نیست. چیزی که دشوار است این است که چه کسی به این یاریرسان کمک میکند؟ همیشه اینطور بود که اوه! او را ببین، حالش خوب نیست. یا او را ببین، حالش خوب نیست. هیچکس هیچوقت نپرسید که آیا حال من خوب است. این که واقعا خوب باشد. چون من باید کسی میبودم که همیشه قوی است.
چیزی که روی شانه شما سنگینی میکند گاهی این است که اگر خوب بازی نکنی نمیتوانی به رختکن برگردی و در چشم همتیمیهایت نگاه کنی. آنها میدانند که تو برای آنها کم نمیگذاری اما مثل همیشه بازی نمیکنی. و بنابراین نمیخواهند به تو نگاه کنند اما میدانی که دارند نگاه میکنند- با این فکر که هوم، چه مرگش شده است؟- و این آزاردهنده است.
بودن در زمین، بازگشت به رختکن وقتی نتوانستی…” آنری جملهاش را نیمهتمام میگذارد. حتی صحبت درباره شکست دشوار است:” انگار به تیمت کمک نکردی و از این موضوع خبر داری و آنها هم خبر دارند. من بسیار خود سرزنشگر بودم. نیازی نبود شما چیزی به من بگویید، متوجه هستید؟ به یاد دارم که عادت داشتم پس از بازی با مدیربرنامه و برادرم تماس بگیرم و آنها میگفتند تیری، خودت میدانی…”
او با دستش ادای طفره رفتن را درمیآورد:” و سپس من میگفتم به من نگویید خودت میدانی… من افتضاح بودم. این اتفاق رخ میدهد، سعی نکنید توجیهی پیدا کنید.”
آنری قدردان است که در بعضی موارد توانست روی همتیمیهای فوقالعادهاش حساب کند. او میگوید:” گاهی مایکل جوردن نمیتوانست کاری انجام دهد و اسکاتی پیپن ظاهر میشد. و سپس اسکاتی نمیتوانست و تونی کوکوچ ظاهر میشد. به این شکل میتوان قهرمان شد. گاهی من نمیتوانستم، پس دنیس برگکمپ میرسید. گاهی من نمیتوانستم و سیلوین ویلتورد از راست میآمد. گاهی ما نمیتوانستیم و نوانکو کانو میرسید. گاهی ما نمیتوانستیم و گیلبرتو میرسید- مانند بازی با لستر در سال 2003.”
وقتی آنری به خودش سخت میگرفت، آرسنال او را تسلی میداد و درک میکرد. او میگوید:” هواداران آرسنال و من؛ ما رابطه نزدیکی داشتیم. وقتی من ناراحت بودم میفهمیدند، وقتی سرحال بودم میفهمیدند، وقتی روی فرم نبودم میفهمیدند.
نمیتوانم پنهانش کنم. اگر بازیکنی خوب پاس نمیداد، دقیقا از نگاه من میفهمیدید که توپ باید کجا میرفت. و از نظر من کار درست این نبود، اینطور میشد قهرمانی را به دست آورد: شما با قهرمانها جامها را به دست میآورید.”
آنری ، این قهرمان سریالی، بار دیگر پیش زمینه ذهنیاش را پیدا کرده است:” و مثل مایکل جوردن که گفت نمیخواهی در این مسیر با ما باشی؟ پس برو خانه. پیراهن آرسنال سنگین است؟ آن را بر تن نکن. این نظر من بود. همین. و تنها هواداران باید پیراهن آرسنال را بپوشند. اگر شما بازیکن هستی و برایت سنگین است، آن را نپوش.
ارزش آن پیراهن بسیار بیشتر از این است که برای دویدن در پارک به تن کنی. این چیزی است که من از بازیکنان قبلی یاد گرفتم. این چیزی است که سعی کردم به بقیه منتقل کنم چون این باشگاه خاصی است: پیراهن خاص، جو خاص، ورزشگاه خاص، همه چیزش برای من خاص بود. کمترین کاری که برای همه کسانی که روی سکوها حضور داشتند میتوانستم بکنم این بود که گاهی خونسردیام را نشان بدهم، تمایلم را نشان بدهم، تعهدم را نشان بدهم و همیشه سعی کردم همه را با خودم به این سطح بکشانم.
به همین دلیل قهرمان شدیم، چون پاتریک اینطور بود، چون دنیس اینطور بود، چون تونی آدامز اینطور بود. وقتی شما فقط یک یا دو همراه داشته باشید، خیلی سخت میشود. شما فقط میتوانید با چند جانور قهرمان شوید. به خاطر گفتن این حرف و صراحت کلامم عذر میخواهم اما واقعیت همین است. بنابراین وقتی من آخرین رقص را دیدم، با خودم گفتم بله.”
وقتی استانداردهایتان را تا این حد بالا بگیرید، رسیدن به این انتظارات سنگین میتواند خیلی زود به باری روی شانهها تبدیل شود. آنری میگوید:” این ماموریت من بود. هواداران آرسنال منتظر بودند که من هر سه روز نمایش خوبی ارائه دهم. نمیتوانستم آنها را ناامید کنم. و این کار را کردم- بارها. من بارها اجازه دادم هواداران آرسنال ناامید شوند اما این کار از روی عمد نبود.
اما وظیفه من این بود که اطمینان حاصل کنم که آماده هستم، اطمینان حاصل کنم که نمیگذارم آنها ناامید شوند. من هرگز عادت نداشتم بیرون بروم، هرگز عادت به نوشیدن نداشتم، میدانید؟ مردم میگفتند تیری، بیا برویم بیرون. نه، نه، نه. من روز سهشنبه بازی دارم، باید خوب بازی کنم. نه، نه، نه، نمیتوانم باعث سرافکندگی خودم، تیم، کادر فنی و افرادی شوم که برای این باشگاه کار میکنند. هواداران… نمیتوانم. شما، هواداران آرسنال، در حالی به هایبوری میرفتید که انتظار داشتید من خوب بازی کنم.
بنابراین چطور میتوانستم به زمین بروم و با خودم بگویم اوه، فقط دو ساعت خوابیدم و دیشب را در مهمانی سپری کردم. خب، شما هرگز نمیدانستید اما من میدانستم. باید صادقانه رفتار میکردم. بله، گاهی بد بودم اما به این خاطر بود که بد بودم، به این خاطر نبود که آماده نبودم. خواستم مطمئن باشم که همیشه سعیام را برای خوب بازی کردن به کار میگیرم.
آیا مقدس بودم؟ نه. من هم انسان هستم و اشتباه میکنم. اما آماده شدن برای یک بازی و دلگرمی دادن به کسانی که منتظر عملکرد خوب تو هستند- من همیشه آنجا بودم تا برای خوب بازی کردن تلاش کنم. گاهی کافی نبود و من این را درک میکنم و اولین کسی بودم که به آن اشاره میکردم اما ذهنیتم این بود که افراد زیادی منتظر بازی خوب من هستند. من این کار را برای آنها میکردم.”
و به این خاطر- به خاطر گلها، پاس گلها، سرعت، مهارت، مغز، شانه بالا انداختنها، نگاهها، برای کاریزما و شخصیت و تعهد راسخ برای درخشش- لیگ برتر بسیار قدردان آنری است.
|