این یکی از بزرگترین سوالات فرضی در تمام آثار تالکین است. به نتیجهی آن حتی در مقطعی حیاتی در کتاب یاران حلقه اشاره شده است. در این مطلب سعی میکنیم به این سوال که «چه میشد اگر گالادریل حلقهی یگانه را برای خود برمیداشت» پاسخ دهیم.
یاران حلقه با از دست دادن گندالف خاکستری در موریا، وارد لورین شدهاند. از طرفی سارومان هم در نظر سائورون و هم از چشم قهرمانان سرزمین میانه به عنوان یک خائن شناخته شده است. اشباح حلقه به استفاده از فلبیست ها (ددان دهشت) سازگار شدهاند و تئودن در دام سخنان و زهر گریمای مارزبان گرفتار است. در 15 فوریه 3019 دوران سوم، در حالی که یاران حلقه در لوتلورین به استراحت می پرداختند، گالادریل از فرودو و سم دعوت می کند تا به آیینهاش نگاه کنند. پس از آن فرودو پیشنهاد برداشتن حلقهی یگانه را به او می دهد. در داستان اصلی، گالادریل امتحان خود را پس می دهد و این پیشنهاد را رد می کند و برای همیشه حلقه را پشت سر می گذارد و راه فروتنی در پیش گرفته و در آخر به سمت غرب حرکت می کند. تالکین در نامهی شماره 246 به ما میگوید که رد این وسوسه توسط گالادریل با تکیه بر فکر و تصمیمی از پیش گرفته شده بود. اما اگر این عزم از بین می رفت چه میشد؟ اگر با فقدان گندالف، گالادریل به این باور برسد که این پویش محکوم به شکست است و او آخرین امید مردم سرزمین میانه است، چه می شود؟
تالکین دربارهی گندالف می گوید که نبرد با بالروگ برای او یک فداکاری بزرگ بود.
"او (گندالف) در آن لحظه تمام و کمال می توانست به این نتیجه برسد که خودش تنها فردیست که ما تواند مقاومت مردم آزاد را با موفقیت در برابر سائورون رهبری کند، ولیکن ماوریتش به کلی بیهوده بوده" ..."
اگر گالادریل به همین نتیجه می رسید چه میشد؟ با در نظر گرفتن این واقعیت که مردمان آزاد اکنون محکوم به نابودیاند. همچنین فراموش نکنیم که سائورون یکی از افراد موثر در مرگ برادر گالادریل (فینرود) بود و ارباب سائورون (مورگوث) بود که شبیخونی را ترتیب داد که دیگر برادرانش آنگرود و آیگنور طی آن کشته شدند. (نبرد شعلههای ناغافل در دوران اول بسیار ویرانگر بود)
بهخاطر سائورون و تمام چیزهایی که مظهر اوست، گالادریل تنها بازمانده خانوادهاش در سرزمین میانه است. چه از سر نوعدوستی و چه برای خواستههای پنهانی دلش، فقدان گندالف، گالادریل را به سوی قبول حلقه از طرف فرودو سوق میدهد و رویدادهای سرزمین میانه به شدت تغییر میکند.
اکنون استراتژی گالادریل چیست؟ آیا او در لورین مخفی میشود؟ یا علیه سائورون دست به اقدام می زند؟ خوشبختانه ما پاسخ را از خود تالکین داریم. باری دیگر در نامهی شماره 246:
"در هر صورت الروند یا گالادریل، سیاست فعلی سائورون را در پیش میگرفتند، یک امپراطوری با فرمانده و ارتشهایی مطلقا مطیع و ابزارآلات جنگی ایجاد میکردند تا بتوانند سائورون را به چالش بکشند و او را با زور جنگ نابود کنند".
گالادریل به سرعت دست بکار میشود. او باید نیروهای خود را برای نبرد با ارتش سائورون آماده کند. قاصدانی برای درخواست نیرو، به ریوندل و قلمروی سبزبیشه نزد الروند و تراندویل اعزام میشوند. به نظر او ماجرای حلقه باید یک راز باقی بماند. آنچه نزد اوست فقط برای اعضای یاران حلقه و احتمالا همسرش، کلهبورن هویدا شده است. آراگورن، بارومیر، لگولاس، گیملی و یک گروه کوچک از الفها به میناستریث فرستاده ماشوند تا به دنهتور خبر دهند که آراگورن باید به عنوان پادشاه تاجگذاری کند و گاندور را برای جنگ پیش رو آماده کند.
آیا آراگورن و سایرین با این نقشه و بودن حلقه نزد گالادریل کنار می آیند؟ احتمالا بله، گرچه ممکن است در فکر و ذهن خود ناراحت باشند. اما در نهایت گالادریل بیش از همه منصف و درستکار به نظر میرسد و خیال آنها را راحت میکند یا حداقل در حدی خیالشان را راحت میکند که طبق خواستهی او پیش بروند.
فرودو که از بار مسئولیت خود رها شده است، به همراه دوستان هابیت خود به همراه یک گروهان از جنگجویان الف به خانه فرستاده میشود. با رفتن هابیت ها به خانه، قاصدها به قلمروی الفها میزوند و آراگورن به گاندور سفر میکند. حال سوالی که مطح میشود این است، گندالف چه میشود؟ وقتی فرودو به آیینهی گالادریل نگاه میکند، یکی از الهامات، گندالف با عصایی سپید است، هرچند که فرودو فکر میکند او باید سارومان باشد.
در داستان اصلی، گمان اکثریت بر این است که همین الهام گالادریل را وادار میکند تا گوایهیر را برای جستجوی کوههای مهآلودبه دنبال دوست سقوط کردهی خود بفرستد. علی ایحال اگر گالادریل در عوض، این الهام را به سارومان تعبیر میکرد، همچنان در فقدان گندالف نومید میشد و گوایهیر را برای راهنمایی گندالف در گذر پیاده از قلهی کوه، روانه نمیکرد.
این زمان اضافی برای سفر بسیار مهم است، زیرا منجر به حرکت گالادریل از لورین قبل از رسیدن گندالف (که در پی یاران حلقه است) میشود. گالادریل اخیرا با دیدن کسی در آیینه (که باور دارد آن شخص سارومان است) متوجه میشود که نمیتواند چنین تهدیدی را میان متحدانش آزاد به حال خود رها کند. او با قوایی نسبتا کمشمار به آیزنگارد میرود و اخطار نهایی را به سارومان مادهد که یا به او اعلام وفاداری کند یا کشته شود.
سارومان غافل از اینکه حلقهی یگانه در اختیار گالادریل است، با توجه به ارتش بزرگی که در غارهای زیرزمینی دارد، معتقد است که برج او غیرقابل نفوذ است، پس این اخطار را جدی نمیگیرد. در این لحظه گالادریل برای اولین بار از حلقهی یگانه استفاده میکند. با افزایش قدرت باورنکردنی گالادریل به واسطهی حلقه، این امکان فراهم میشود تا شالوده و بنیان آیزنگارد را از جا برکند. درست شبیه کاری که او با دولگولدور در داستان اصلی می کند. (پس از نابودی حلقه در کوه هلاکت، گالادریل آنجا را ویران میکند)
اورکها در زیر زمین مدفون شده و به هلاکت می رسند. برج اورتانک با اینکه بالذات مستحکم است، با در هم شکافتن زمین تحتانیاش فرو می ریزد و جادوگر سپید به همراه ارتشش نابود میشوند. پلانتیری سارومان که از زیر آوار بیرون کشیده شده، در اختیار بانو گالادریل قرار میگیرد. با پی بردن به ماهیت این سنگ بینا، گالادریل وضعیت سرزمین میانه را بررسی میکند.
او پی میبرد که تئودن تحت تاثیر کلمات و زهر گریمای مارزبان است. آراگورن، بارومیر و همراهانشان در شرف رسیدن به میناستریث هستند. سائورون و ویچکینگ در حال جمعآوری نیروهای خود در موردور هستند. و در کمال تعجب او، گندالف راه خود را به سمت لورین در پیش میگیرد.
اکنون که حلقهی یگانه بر ذهن و قلب گالادریل تسلطی همهجانبه دارد، حرکات بعدی او را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. اگر گالادریل فورا به لورین بازگزدد، ممکن است گندالف بفهمد که حلقهی یگانه نزد اوست. و احتمالا او را به شدت نکوهش کند یا حتی او را به چالش بکشد. پس این کار شدنی نیست. آنها نمی توانند با یکدیگر بجنگند، اگر میخواهند سائورون را با قدرت نظامی شکست دهند.
گالادریل در خرابههای آیزنگارد اردو میزند و برای لورین خبر میفرستد که به حضور گندالف در روهان نیاز است. جادوگر سپید با عجله از دشت عبور میکند و به ادوراس می رسد و در آنجا شاه تئودن را از طلسم گریما آزاد می کند. در همین هنگام گالادریل که توانسته از میتراندیر دوری کند و همپیمانی روهان را به دست آورد به لورین باز میگردد. با رسیدن جنگجویان از ریوندل و قلمروی سبزبیشه، همه چیز بر وفق مراد گالادریل پیش میرود.
در داستان اصلی بارها سائورون و سارومان مجبور می شوند سریعتر از حد مطلوب دست به کارهای معین شده بزنند که برای آنها عواقب فاجعهباری به همراه دارد. یکی از دلایل اصلی شکست نیروهای سائورون در نبرد دشتهای پلهنور این است که او زودتر از موعد مطلوب حمله می کند، زیرا آراگورن خود را در پلانتیر برای او آشکار میکند. در اقدامی مشابه، آراگورن، پادشاه کنونی گاندور، از فرمان گالادریل پیروی کرده و از طریق پلانتیر در میناستریث خود را به سائورون نشان میدهد.
سائورون که از اتحاد مجدد آدمیان سرزمین میانه هراس دارد و از تصاحب حلقهی یگانه (بلای جان ایسیلدور) توسط آراگورن به عنوان ارثیهاش میترسد، به ویچکینگ دستور می دهد تا از مینایمورگول به گاندور حمله کند. آراگورن همچنین به دستور گالادریل، از قبل فانوسهای اضطرار را روشن کرده و تیر سرخ (نماد یاری به گاندور و تجدید سوگند وفاداری روهان) را نزد تئودن، برای درخواست کمک از آنها در این جنگ فرستاده است.
اکنون تعداد نیروهای درگیر در نبرد دشتهای پلهنور تحت تاثیر این تحولات، تغییر محسوسی نمیکند. قوای سائورون که از میناسمورگول راهی شده، ممکن است تعدادشان به مقدار ناچیزی کمتر باشد، اما نکتهی مهمتر این است که آنها برای نبرد آمادگی کمتری دارند.
از سوی دیگر ما می دانیم که دنهتور (در کتاب) قطعا حاکم نادانی نبود و از چندی قبل برای حملهی قریب به اتفاق موردور آماده میشد. هرچه که بود، نیروهای گاندور و روهان نسبت به داستان اصلی برای این موقعیت آمادهتر و مجهزتر بودند. در پایان، در نبرد دشتهای پلهنور، تقریبا همان اتفاقات داستان اصلی رقم خورد. در ابتدا با حضور آراگورن در شهر، روحیهی گاندوریها بالا میرود، آنها شاه خود را دارند که با شمشیر مشهور الندیل (در صورت ترمیم توسط الروند) رهبریشان می کند. تئودن که در نبرد هلمزدیپ نجنگیده است، با سواران بیشتری به همراه گندالف زودتر به نبرد میرسد. چه به دست ائووین، گاندولف، یا احتمالا تلفیقی از تأثیر هردو، ویچکینگ بدون کشتن تئودن در نبرد از پا درمیآید.
از آنجایی که آراگورن در این تئوری هرگز به روهان سفر نمیکند، پس او ارتش مردگان را احضار نکرده است. با این حال، از آنجا که این نبرد اکنون حدوداً یک هفته زودتر از موعد اتفاق میافتد، کشتی های اومبار هنوز از لنگر گاه های خود به پلارگیر نرسیدهاند. اگر هم به آنجا میرسیدند، تنها با صحنهی شکست قوای موردور در بندر میناستیریث مواجه میشدند، جایی که مطمئنا در برابر ارتش پیروز گاندور و روهان شکست خواهند خورد.
اکنون، وضعیت سائورون حتی وخیمتر از همیشه در داستان اصلی است. نه تنها ویچکینگ کشته شده و ارتشش شکست خورده، بلکه بازماندگان نیروهای گاندور و روهان حتی بیشتر از موقعیت مشابه واقعی است. مضاف بر آن، در حال حاضر گالادریل ارتشی از الف ها را از لورین، ریوندل و قلمروی سبزبیشه جمعآوری کرده است. گالادریل با آراگورن از طریق پلانتیر ارتباط برقرار میکند. آنها ترتیبی میدهند که نیروهای خود را برای هجوم به دروازهی سیاه، متحد کنند. گندالف که عمدا در بیخبری و به دور از هر کسی که ماجرای حلقه را میدانست، واگذاشته شده بود، اکنون به میناستیریث رسیده بود و متوجه شد که گالادریل حلقه را تصاحب کرده است. او با ترس از اینکه چه سرنوشت شومی ممکن است پیش روی آنها باشد، با آراگورن سفر میکند. نیروهای متحد الفها و انسان ها به رهبری گالادریل، آراگورن و تئودن به دروازه سیاه میرسند و آن را بسته مییابند.
بر خلاف داستان اصلی، که در آن سائورون یک پیروزی آسان را بر یک نیروی تقلیل یافته پیش روی خود میبیند، اکنون او میداند که با شکست قطعی روبرو است. با نزدیک شدن ارتش گالادریل، دروازه سیاه همچنان بسته است. در آنجا، گالادریل باری دیگر با استفاده از قدرت حلقهی یگانه، دروازه سیاه را فرو میریزد. با این اقدام، آن جوهرهی ناچیزی از گالادریل که ممکن است عاری از نفوذ حلقهی یگانه باقی مانده باشد، دیگر در او وجود ندارد. الفها و انسان ها به قلمرو سائورون سرازیر میشوند و بر اورکهای موردور غلبه میکنند.
نزگولهای باقی مانده به سوی میدان نبرد پرواز میکنند اما فلبیست هایشان در انبوهی از تیرهای الفی کشته میشوند. گالادریل خود شخصاً به اشباح حلقه نزدیک میشود و آن ها را از هستیشان ساقط میکند زیرا او اکنون حلقهی یگانه را در دست دارد که آنها در بندش هستند.
در باب سائورون، ما از گفتهی خود تالکین میدانیم که حتی گالادریل با حلقه یگانه هم نمیتوانست او را به تنهایی شکست دهد. رویارویی با سائورون به تنهایی، بدون کمک، در نبردی تن به تن عاقلانه نبود. (در همان نامهی 246) تالکین به صراحت میگوید که فقط گندللف میتوانست از این طریق سائورون را شکست دهد و او را کاملاً نابود کند. با این حال، گالادریل تنها نیست، او یک ارتش پیروز را تماماً با خود دارد.
بنابراین، با نزدیک شدن ارتشش، سائورون در ژرف ترین سیاهچال های خود در برج باراددور باقی میماند. پس از یک هفته محاصره، گالادریل پس از نابودی دروازه سیاه و نزگول، تجدید قوا کرده است. او توجه خود را معطوف برج تاریک کرده و آن را به با خاک یکسان میکند. یک بار دیگر کالبد سائورون از بین میرود. حالا چه اتفاقی میافتد؟
گالادریل، آراگورن، گندالف و دیگران اکنون بر وادی پیروزی ایستادهاند و دشمنشان شکست خورده است. اما به چه قیمتی؟ در حال حاضر گالادریل قطعاً حلقهی یگانه را که کلید پیروزی اوست و کاملاً بر قلب او حاکم است، رها نخواهد کرد. پیشگویی خود گالادریل اکنون برآورده شده است:
« به جای فرمانروای تاریکی، یک ملکه خواهید داشت...
نه سیاه و تاریک
بلکه روشن و تابناک مثل سپیدهدم
اما فریبنده مثل دریا
و قوی تر از پایه های زمین
همه مرا در ناامیدی دوست خواهند داشت.»
اما آیا دیگر فرمانروایان با رهبری والاتر گالادریل که صاحب حلقه است ساکت مینشینند؟ او اکنون هم زیباتر هم هولناکتر از همیشه است. الف ها مطمئناً اجازه نخواهند داد که دیگران علیه او حرکتی انجام دهند. و حتی برخی از اطرافیان خود آراگورن ممکن است در بیم و خوف از گالادریل، علیه او و گندالف برخیزند. از این روی که او را هم به خاطر زیبایی و شکوهش دوست میدارند و هم از درک فرومایگی و پوچیشان در قیاس با او، ناامیدند.
در پایان، گالادریل با حلقه میرود و به لورین باز میگردد. آراگورن با خوشحالی از شکست سائورون به میناستریت باز میگردد، اما در اعماق وجودش میداند که ممکن است فرجام وحشتناکتری در سرزمین میانه مقدر گشته باشد.
گالادریل که در آزمون عیار خود شکست خورده بود، نیک میداند که هرگز اجازه نخواهد داشت دوباره وارد سرزمین نامیرا (والینور،قلمرو قدسی) شود. اما او اعتنایی نمیکند.
زیرا با حلقهی یگانه، و حلقهی خودش (ننیا حلقه آب) از سه حلقهی الفها، او میتواند سرزمین میانه را حفظ کند و قلمرویی برای رقابت با والار پدید آورد.
در مورد گندالف و الروند (حاملان دیگر حلقه های الفی) به آنها حق انتخاب داده میشود. آنها میتوانند در سرزمین میانه تحت حکومت گالادریل و تحقق اهداف او باقی بمانند، یا میتوانند آنجا را ترک کنند. در هر دو صورت آنها باید حلقههای قدرت خود را تسلیم کنند زیرا محرز است که گالادریل هرگز خطر استفادهشان از حلقههای قدرت برای حفظ استحکاماتی که میتوانند او را به هر طریقی تهدید کنند قبول نمیکند.
گندالف با بررسی این پیشنهاد متوجه میشود که چه چیزی ممکن است اتفاق بیفتد. جنگلها و حیات و پوشش گیاهی به سرزمینهایی باز میگردند که هزاران سال در آنجا وجود نداشتهاند. اصلاح و ترمیم ویرانگری سائورون در دوران دوم به فنگورن، فرصت شکوفایی مجدد میدهد. با این حال با حلقهی یگانه نیت خیر گالادریل به شر دگرگون خواهد شد.
او میبیند که جنگلهای وسیع سرزمین میانه برای همگان مخاطره آمیز خواهد شد و به زندگی هر کسی که شایستهی قلمرو الدار نیست پایان میدهد. به عنوان ملکه سرزمین میانه او ممکن است به زیبایی دریا باشد اما همانند دریا، گالادریل را نمیتوان مهار یا به طور کامل به او اعتماد کرد. قدرتمند و مهارناشدنی همانند طوفان و آذرخش او دست به نابودی هر کسی که مخالفش باشد خواهد زد.
و در تمام این مدت، یک دشمن هوشیار و بیخواب، روحی تاریک در تقلای بازگشت است تا جنگ خود را در سرزمین میانه به راه بیندازد و انتقامش را از بانوی لورین بگیرد.
ارباب حلقهها: جه میشد اگر سائورون حلقهی یگانه را بازپس میگرفت؟