اختصاصی طرفداری |یک ضربالمثل اسپانیایی میگوید «اگر خوشبختی خوب است، هرگز دیر نیست». این موضوع را از چشمان نافذ خسوس ناواس، پس از بازی با فرانسه بهخوبی میشد درک کرد. کهنهسوار آندلوسی در 38 سالگی قرار بود یار مستقیم کیلیان امباپه باشد.
در دیداری که پس از اخراج کارواخال در بازی قبل، تردیدهای فراوانی برای استفاده از او وجود داشت و حتی دستمایهای برای طنز عدهای شده بود. ناواس تردیدها را با نمایش نسبتاً خوب خود از بین برد و بهخوبی از پس آن برآمد. او رابط نسل طلایی فوتبال اسپانیا و نسل متفاوت فعلی لاروخاست. یک دوره حیرتانگیز در بعد ملی که قهرمانی در المپیا اشتادیون برلین میتواند پایانی بر این مسیر شگفتانگیز باشد. به رائول نگاه کنید! ستارهای که با کوله باری از بزرگی و افتخار در رده باشگاهی، با تصمیم مشترک لوییس آراگونس و فدراسیون فوتبال اسپانیا، از سهم بردن از آن نسل طلایی و خارقالعاده بینصیب ماند.
داستان اسپانیا و یورو، پیش از آغاز اولین یوروی تاریخ در سال 1960 شکل گرفت. جایی که در دور اول مقدماتی در مجموع 7-1 لهستان را در هم کوبید و در دور نهایی مقدماتی پیش از یورو برای حضور در فرانسه، باید به مصاف اتحاد جماهیر شوروی میرفت. اسپانیای پرقدرت هلنیو هررا با انبوهی از ستارگان وقت خود، آماده پرواز و فتح اولین جام یوروی تاریخ بود؛ اما با تصمیم سران رژیم فرانکو، قافیه را پیش از فتح باخت. روابط سرد با بلوک شرق باعث عدم حضور در بازی با شوروی شد. رایزنیها حتی برای بازی در زمین بیطرف هم بینتیجه ماند. این تصمیم بزرگ اما ناامیدکننده، مجالی به شوروی داد تا از امتیاز و شانس بادآورده خود بهخوبی استفاده کند تا بهجای اسپانیا نام خود را بهعنوان اولین قهرمان اروپا در تاریخ حک کند. رژیم که بهخوبی از اهمیت فوتبال برای مقاصد سیاسیاش آگاه بود، برای جبران مافات اشتباه گذشته درخواست میزبانی دوره بعدی در سال 1964 را داد تا در چامارتین جدید (برنابئو) دور افتخار بزند تا بهنوعی عقبماندگی سیاسی - ورزشی خود را جبران کند. اسپانیا در دور اول به مصاف مجارستان که هنوز نشانی از یالوکوپال تیم قدرتمند دهه گذشته داشت، رفت. گل خسوس ماریا پردا در نیمه اول را فرانس بنه، مهاجم بزرگ مجار در دقایق پایانی جواب داد. ضربه آمانسیو در ادامه کار و در وقتهای اضافه بازی؛ اما اسپانیا را به فینال رساند.
مسابقه فینال در تاریخ 21 ژوئن 1964 در چامارتین جدید برگزار شد. اسپانیا به مصاف شوروی میرفت تا زخمهای قدیمی دوباره سرباز کند. یک مصاف انتقامی بین شرق و غرب که میتوانست مثل دیدار برگزار نشده چند سال قبل تبعات فراوانی داشته باشد. لوییس سوارز میرامونتس، فوقستاره آن زمان فوتبال اروپا که همان سال با اینتر فاتح جام باشگاههای اروپا شد میدرخشید و نگاهها بیش از دیگران به ساقهای او بود. معمار گالیسیایی اثر خود را گذاشت. سانتر او در محوطه جریمه با دفع ناقص مدافع شوروی همراه شد و خسوس ماریا پردا از این موقعیت بهخوبی استفاده کرد و با ضربهای دیدنی سقف دروازه لو یاشین بزرگ را به لرزه درآورد. شادی لاروخا که در آن دیدار پیراهن آبی فالانژها را میپوشید، خیلی زود با ضربه حسینوف که با عکسالعمل ضعیف ایریبار همراه میشد، دوام نیاورد؛ اما ضربه سر دیدنی مارسلینو در دقیقه 84، شاگردان پپه ویالونیا را به قله فوتبال اروپا رساند. کاپیتان فران الیویا مدافع بارسلونا و اسپانیا در چامارتین جدید جام قهرمانی را بالای سر برد. پردهها کنار رفتند و احتمالاً پای یک پاسخنامه سیاسی از طرف فرانکو به نیکیتا خروشچف، در میان بود که چهار سال قبل به او پوزخند زده بود.
دایره سخاوت حلقه بزرگتری داشت. پس از فینال اعضای تیم ملی بهپاس قهرمانی به دیدار فرانکو رفتند. در میان آنها خوزه ماریا فوسته چهره ویژهتری داشت. ستاره خط میانی بارسلونا و لاروخا که در تیم منتخب جام همنامش به چشم میخورد. روایتهای بسیاری از آن دیدار وجود دارد. بسیاری از اعضا به دلیل زخمهای گذشته که گذر زمان هم آنها را التیام نداده بودند، از دیدار با کائودیو (لقب فرانکو) بیزار بودند. جایی برای اکراه و سرباز زدن وجود نداشت. پدر فوسته در جنگ داخلی و در جبهههای جنگ علیه فرانکو کشته شده بود. در ذهن پرسشگر او دلایل متعددی برای امتناع وجود داشت؛ اما اجبار، تنها راه ممکن بود. غیر از این هم نمیتوانست باشد! مختصات فوتبال آن روزها با امروز تفاوت عمدهای داشت. فوسته مانند خیلی از بازیکنان باید اجباراً دوره خدمت سربازی را میگذراند و آن روزها امکان داشت در بهترین پادگان اسپانیا یا بدترین نقطه از آفریقا باشد! فوسته با اکراه با فرانکو روبهراه شد و وقتی با او دست داد، پاسخ فرانکو برایش غیرمنتظره بود: تو وظیفهات را برای سرزمین مادری بهخوبی انجام دادی پسرم!
دوری اسپانیا از شانس لمس مجدد یورو 20 سال به درازا کشید. قبل از آنکه مقابل فرانسه میشل پلاتینی آماده در سال 1984 قرار بگیرد. اسپانیا در یوروهای حدفاصل 1964 تا 1980 غایب بود. زمانی که در سال 1980 با هدایت لادیسلائو کوبالا پای به ایتالیا گذاشت نتایج دور از انتظار و ناامیدکننده بودند. لاروخا 4 سال بعد در حالی به فرانسه رفت که اندک امیدی به صعود به یورو داشت چه برسد به آنکه بخواهد به فینال برسد! در دور مقدماتی اسپانیا و هلند رقابت نزدیکی برای صعود بهدور نهایی داشتند. تا روز پایانی، شرایط هلند باتوجهبه جدول برای صعود، مساعدتر از اسپانیا به نظر میرسید و قرمزها برای صعود به یورو به چیزی شبیه به معجزه نیاز داشتند. معجزهای که برای تحقق آن به 11 گل زده به مالت نیاز داشتند! غیرممکنی که در سویل و استادیوم بنیتو ویامارین، ممکن شد. جان بونلو دروازهبان مالت قبل از بازی گفته بود اسپانیا حتی نمیتواند به تیم کودکان هم 11 گل بزند؛ اما وقتی تابلوی بازی دقیقه 84 را نشان میداد، او 12 گل دریافت کرده بود! سانتیانا مهاجم مادرید و رینکون مهاجم بتیس شبی استثنایی داشتند و هر کدام 4 گل به ثمر رساندند. یک شب دیوانهکننده در بنیتو ویامارین که باور آن برای خیلیها مشکل بود و عده کمی به آن باور داشتند. با پیروزی بزرگ اسپانیا بالاتر از هلند پرآوازه خود را به یورو رساند.
لاروخا در دور گروهی بهعنوان صدرنشین از گروه خود بالا رفت و در مرحله بعد با گذر دشوار از سد دانمارک سختکوش، به فینال پارک دو پرنس رسید. جایی که دستان اهمن همیشگی لوییس آرکونادا، سنگربان بزرگ باسکی آن روزهایشان به پاشنه آشیل تبدیل شد. جایی که تصویر کشته پلاتینی و عبور توپ از زیر دستان آرکونادا، هنوز هم یکی از آیکونیک ترین تصاویر تاریخ یوروست. 1984 پایانی بر بازگشت کهنهسوار افسانهای به نام میگل مونیوز روی نیمکت قرمزها نبود. مونیوز 4 سال دیگر در راس تیم ملی ماند و ناکامی در یورو 1988 نقطه پایانی بر افسانه مونیوزیستا در فوتبال بود. لاروخا پس از پوستاندازی اواخر دهه 80 به یورو 92 نرسید و بازگشت به یورو در سالهای 96 و 2000 نتیجهای جز شکست مجدد در برنداشت. گرچه نمایشهایی گاه هیجانانگیز در حافظه اذهان باقی میگذاشتند مثل نمونه بازی با یوگسلاوی در سال 2000 و در جریان پیروزی 4-3 که آدرنالینی خالص از جنس فوتبال بود و منجر به صعود شد. جایی که نمایشنامه مقابل فرانسه قهرمان دنیا برای پیشروی بیشتر کافی به نظر نمیرسید و سایه ناکامی چندباره بر شانههای لاروخا سنگینی میکرد.
نسلی پراکنده و نهچندان هماهنگ از فوتبالیستهای مهمی نظیر رائول گونزالس، ایکر کاسیاس، فرناندو مورینتس، فرناندو هیه رو، پپ گواردیولا، خوان کارلوس والرون، کارلس پویول، گایزکا مندیتا و... را شامل میشد که هرگز نتوانستند کنار یکدیگر در عرصه ملی افتخارآفرینی کنند. اوضاع در پرتغال 2004 بدتر هم شد، جایی که تیم اینیاکی سائز، در همان مرحله گروهی، پایینتر از پرتغال میزبان و یونان پدیده که تا فینال پیشروی کردند، به خانه برگشت خورد. سائز هم مثل انبوهی از مربیان گذشته، قرمزها را با دست خالی ترک کرد تا هنوز قهرمانی 1964 در سالهای دور تنها امضای فوتبال ملی اسپانیا باقی بماند. لوئیس آراگونس با کوله باری از تجربه آمد تا رنسانس فوتبال ملی اسپانیا آغاز شود. جام جهانی 2006 گرچه موفقیتی در پی نداشت اما میشد سنگ بنای تغییر نسل و رویکرد را بهوضوح در بدنه اسپانیا دید.
بهمرور نسل هیه رو، رائول، مورینتس، والرون و... کنار رفتند تا جا برای جوانان فوقالعادهای چون اینیستا، فابرگاس، داوید سیلوا، داوید ویا، فرناندو تورس و...باز شود تا ظهور یک نسل طلایی را در کنار باتجربههای آبدیدهای چون ژاوی، پویول، کاسیاس، مارچنا و...نوید دهند. پیرمرد اهل هورتالزای مادرید، شخصیت تیمی را به اردوی لاروخا بازگرداند و اتحاد تیمی را جایگزین چند پارگیهای همیشگی کرد. گرچه موانعی هم بر سر راه همچون رفتار را با رائول وجود داشت؛ اما بهخوبی توسط او مدیریت شد تا ابرهای ناکامی کنار بروند و موفقیت پدید بیاید. همینطور با اتکا به سیستم 4-4-2 پیشرفته خود که پس از دوران میگل مونیوز تقریباً به فراموشی سپرده شده بود. زمانی که لاروخا در استادیوم ارنست هاپل شهر وین برای دومین بار تاج اروپا را بر سر گذاشت، دیگر کسی به قدرت اسپانیا تردیدی نداشت. موضوع فقط قهرمانی نبود و نوع نمایش لاروخا در آن جام به مسئله روز تبدیل شد.
آراگونس پیر از مدتها قبل از یورو بهنوعی بازنشستگی خود را اعلام کرد و ایدههای او با ویسنته دل بوسکه گرهخورده و امتداد پیدا کردند و بهنوعی فوتبال ملی اسپانیا با فتح جام جهانی و در ادامه یورو 2012 به تکامل رسید. اندیشههای دل بوسکه در اوکراین و لهستان نوگرا بودند و وقتی لاروخا بازی بدون مهاجم را در غیاب تورس و داوید ویای مصدوم، تجربه کرد بهنوعی انقلابی تاکتیکی در دنیای مدرن فوتبال ایجاد شد که به پشتوانه همان ایدهها، جام سوم با خرد کردن ایتالیا در کیف، به دست آمد. روح گمشده لا اسپانیانا بر فراز اروپا و دنیا به پرواز درآمد و پس از دورهای کمفروغ که حتی به استهزا نزدیک شد، جنسی از تغییر با نسلی متفاوت رویش کرد تا شاید یادآوری برای آن دوران طلایی باشد.
امشب شاگردان دلافوئنته شانس این را دارند تا دوباره تاریخسازی کننده و چهارمین ستاره اروپایی را به چنگ آورند. شهرداری مادرید اعلام کرده در صورتی قهرمانی جشن بزرگ بهجای میدان کولون در میدان سیبلس برگزار خواهد شد تا الهه سیبلس در قلب کاستیل، شاهد رژه فرزندان خود باشد. نسل طلایی اسپانیا در فوریه 2007 در اولدترافورد و از قضا مقابل انگلستان ظهور کرد. جایی که شلیک آندرس اینیستا سقف دروازه سه شیرها را فروریخت تا جوانان آراگونس نوید روزهای درخشانی را برای لاروخا بدهند. شباهتهای بسیاری وجود دارند؛ اما ابعاد بازی امشب بهمراتب بزرگتر از بازی فوریه 2007 است. آیا تاریخ، این بار در برلین تکرار میشود؟
* موربو: تب اسپانیایی