برای من شخصا، این یکی از سخت ترین تصمیمات دوران ریاستم تاکنون بوده است، من از هانسی فلیک و دستیاران مربیانش قدردانی می کنم. اما موفقیت ورزشی اولویت اصلی DFB است. بنابراین تصمیم گرفته شد. این یک تصمیم اجتناب ناپذیر است.
|
در مارس 2020 که هانسی فلیک یک چهره موفق در آلمان حساب می شد سی وی یک مقاله نوشت. که در بخشی از آن آمده بود:
موثر بودن پرس بایرن تحت هدایت فلیک، بیشتر از هر چیز به موج دوم این تیم مدیون است
. در سیستم 1-3-2-4، سه بازیکن هجومی، در پوشش کنارههای زمین و جلوگیری از پیشروی حریف مشکل داشتند. بنابراین روی مدافعان کناریشان حساب کردند و دو هافبک محوری عقب زمین، مالکیت توپ را در دو کانال داخلی یا کنارهها حفظ میکنند تا پس از آن، از تغییر بازی توسط حریف جلوگیری کنند. وقتی چنین کاری انجام میشود، سه بازیکن هجومی میتوانند بیشتر از پشت به سمت توپ حرکت کنند، گزینههای حریف بیشتر از قبل کاهش پیدا کرده و باعث میشود که بازپسگیری توپ در یک سوم میانی بیشتر از قبل شود.
فلیک همچنین ترجیح میدهد که خط دفاعی بایرن جلوتر از حالت عادی سایر تیمها در میدان حضور داشته باشد که باعث جسارت دادن به دو هافبک دفاعی و مدافعان کناری میشود تا در پستهایی قرار بگیرند که بتوانند توپ را در نزدیکی یک سوم میانی پرس کنند و جلوی تغییر بازی از سوی حریف را بگیرند. دفاع این تیم تلاشی پر از انرژی و قدرتمندانه برای کسب مالکیت توپ با این چهار بازیکن دارد؛ پیش از اینکه موج دوم پرس اعمال شود.
|
سالها بعد معلوم شد که او درست میگفت.
سیستم فلیک دو مدافع کنار 2 و 3 به منظور ایجاد موقعیت پاس در گوشهها روبه جلو حرکت مینمایند و مدافعین میانی 4 و 5 موقعیت خود را با این شرایط تطبیق میدهند این به آنها اجازه میدهد که به منظور تغییر جهت سریع حمله به وسیله پاسهای دقیق و مطمئن اقدام نمایند. در سیستم 1-3-2-4، سه بازیکن هجومی، در پوشش کنارههای زمین و جلوگیری از پیشروی حریف مشکل داشتند. بنابراین روی مدافعان کناریشان حساب کردند و دو هافبک محوری عقب زمین، مالکیت توپ را در دو کانال داخلی یا کنارهها حفظ میکنند تا پس از آن، از تغییر بازی توسط حریف جلوگیری کنند. اما خب چنین انتظاری از سوله و راشوم انتظار زیادی است. مخصوصاً وقتی بدانیم آلمان معمولاً از جناحین ضربه خورده است.
فلیک همچنین ترجیح میدهد که خط دفاعی تیمهایش جلوتر از حالت عادی سایر تیمها در میدان حضور داشته باشد که باعث جسارت دادن به دو هافبک دفاعی و مدافعان کناری میشود تا در پستهایی قرار بگیرند که بتوانند توپ را در نزدیکی یکسوم میانی پرس کنند و جلوی تغییر بازی از سوی حریف را بگیرند. باتوجهبه کندی رویگر این اصلاً خوب نبود. او نمیتوانست خود را با شرایط تطبیق دهد. ابتدا چند نکته راجع به این سیستم بگویم. نکاتی که اصلاً تیم فلیک به آنها اهمیت نداد
1- مدافعین 2-4-5-3 سریعاً به جایگاههای اولیه خود برگشته و سعی میکنند که گرایش به مرکز داشته و در پشت توپ قرار گیرند.
2-دو هافبک دفاعی 6 و 7 سریعاً به جایگاههای اولیه خود برگشته و سعی میکنند که گرایش به مرکز داشته و در پشت توپ قرار گیرند.
3-دو هافبک کناری 8 و 9 به محل استقرار خود بازگشته و به سمت داخل حرکت مینمایند تا میانه میدان را برای نفوذ از عمق حریف ببندند.
4- هافبک میانی پست شماره 10 از مهاجم جلوی خود حمایت نموده و سعی میکند از حرکت حریف به سمت میانه میدان جلوگیری نماید.
5-مهاجم پست شماره 11 شکارچی توپ حریف بوده وسعی میکند تا با فشار وارد آوردن بر حریف حمله آنها را به کنارههای زمین بکشاند و توپ را از حریف تصاحب نماید.
صحنه را ببینید. حاصل سیستم فلیک...
حتی بر فرض حضور فن خال او نیز موفق نیست زیرا...
فلسفه لوئیس فان خال مبتنی بر نسخه پیشرفته و قدرتمندتری بود که توسط مربی افسانهای آژاکس، رینوس میشل ساخته شده بود. این سیستم نیاز داشت تا بازیکنان بتوانند هر پستی را در زمین بپذیرند؛ بنابراین در این شرایط بازیکنان همیشه ساختار خود را حفظ میکردند. در هنگام از دست رفتن مالکیت توپ، از بازیکنان خواسته میشد که بازیکنان حریف را به صورت دسته جمعی تحت فشار قرار داده و هر چه سریعتر توپ را دوباره از آن خود کنند.
اجرای این سبک نیازمند کیفیت فنی بالا، هوش تاکتیکی و قدرت فیزیکی بالایی بود. فقط با استعدادترین و فداکارترین بازیکنان میتوانستند در سیستم فن خال موفق شوند؛ و او تصمیم گرفت تا کارخانه فوتبال خود را راهاندازی کرده و خط تولید بازیکنانی را فراهم کند که مناسب اجرای این سیستم باشند. قدم اولیه فن خال نگرشی جدیدی برای بهتر کردن بازیکنان تیمهای جوانان و اول آژاکس بود. او یک گروه سه نفره تشکیل داد و آنها را مسئول انتخاب بازیکنانی کرد که آمادهتر، سریعتر و قویتر از رقبای خود باشند. او متخصصانی از ورزشهای مختلفی که معتقد بود میتواند از دانش آنها در فوتبال استفاده کند را به خدمت گرفت.
یوس گیزل، فیزیولوژیست که روشاش در هاکی با موفقیت همراه بود، دویدنهای طولانی در تمرینات را کنار گذاشت و جلسات و تست دوهای سرعتی کوتاه و چند جهتی را توسعه داد. لازلو جامبور، مربی دوومیدانی و بازیکن سابق بسکتبال برای بهبود تکنیک دویدن، حرکات پا و افزایش تعادل استخدام شده بود و از چنان اهمیتی برای تیم برخوردار شد که در طول بازیها، روی نیمکت مینشست. اما او آخرین نفر از این مثلث بود که جذابترین روشها را در پروژه جاهطلبانه آژاکس اجرا میکرد.
|
خب آیا با مدافعی مانند رودیگر این سیستم قابل اجراست؟ قطعا نه؛