غلامرضا فتح آبادی حرف های پر حاشیه ای را مقابل دوربین طرفداری بیان کرد.
به گزارش طرفداری، غلامرضا فتح آبادی که در طول دوران بازی اش از ستارگان فوتبال ایران محسوب می شد و تجربه بازی در دربی را هم دارد، درباره این مسابقه بزرگ فوتبال ایران صحبت کرده است.
غلامرضا فتح آبادی در این بخش از گفتگوی خود با مهدی حدادپور از گلزنی در دربی می گوید.
غلامرضا فتح آبادی همچنین درباره محمد دادکان هم خاطره جالبی را به زبان آورده که پیشنهاد می کنیم این بخش از گفتگو را حتما تماشا کنید...
اگر موافق باشید، بخش دوم را درباره دربی آغاز کنیم. غلام فتح آبادی اولین بازیکن تاریخ دربی که هم به پرسپولیس و هم به استقلال موفق به گلزنی شده است. البته بعدا کسانی بودند که این اتفاق برایشان افتاد. شاهرخ بیانی که شما به استقلال رفته بودید و او با پیراهن پرسپولیس دو گل به استقلال زد. مهدی هاشمی نسب هم این اتفاق برایشان افتاد
شاهرخ بیانی فقط با پیراهن پرسپولیس به استقلال گل زد.
نه جناب، روز ۲۸ دی سال ۶۹ در دقیقه ۶۰ از روی نقطه پنالتی با پیراهن استقلال به سعید عزیزیان گل زد.
من این بازی را خاطرم نبود.
انقلاب شده است و شما میخواهید از راه آهن به پرسپولیس بیایید.
من وقتی راه آهن بودم به تیم ملی جوانان دعوت شدم. مربی اصلی حشمت مهاجرانی بود. من از تیم تهران جوان آمدم. ما زمانی بودیم که محرم عاشوری در بزرگسالان استقلال بازی میکرد. آن زمان به فوتبال ایران بیشتر بها میدادند. بخاطر اتفاقاتی که در مملکت افتاد و نیاز به دفاع از سرزمین بود، جنگی را صدام راه انداخت و فوتبال از افت و خیزی که داشت خارج شد و به سمتی رفت که مردم به فکر دفاع از کشورشان بودند. همین فوتبالی که تلویزیون پخش شد، آقای نصیری و آقای نامجو (وزنه بردار) نزد امام خمینی رفتند که اولین دیدار آقای خمینی با ورزشکاران آنها بودند. بعدش ما بودیم که با پرسپولیس در جام حذفی در بازی با تیم شاهین حذف شدیم. آقای کاظم رحیمی در باشگاه شاهین بودند، چون هم بازی احمد خمینی بودند، ترتیب ملاقات با آیت الله خمینی در منزل شخصی شان را داد. آن جمله من ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم را ایشان در آن جلسه گفتند. که این جمله هنوزم گفته می شود. من جلو نشسته بودند، به من گفتند اینجا نشینید، آقای خمینی آنجا مینشیند و من گفتم آمده ایم که او را ببینیم. من سر مبل نشستم از نزدیک ببینم، بعدا که عکس چاپ شد دیدم پشت من آقای احمد خمینی هست.
در بهمن ۱۳۶۰ اعضای تیم منتخب تهران راهی جام قائد اعظم شدند و قهرمان شدند. فینالیست های جام حذفی تهران سه گروهی بودند که بازیکنان مشترک زیادی داشتند. به جماران رفتند و با آقای خمینی دیدار کردند. داستان اصلی را نگفتید چه اتفاقی افتاد که به استقلال رفتید با وجود اینکه میخواستید به پرسپولیس بروید و جای صفر ایران پاک را بگیرید.
آن موقع لیدر هایی بودند که من را بولینگ عبدو بردند. آنجا داشتند تمرین میکردند که من را به پیش علی پروین و مهراب شاهرخی بردند. با توجه که حجم ترافیک در خط حمله پرسپولیس زیاد بود، گفتند که الان اگر به پرسپولیس بروید فوتبالتان نابود می شود. من در اردوی تیم ملی جوانان بودم و حسن نظری به من پیشنهاد داد که اگر شرایط محیا شد به اینجا میایید؟ و در همین دهکده المپیک که خوابگاه بود گفتم بله مشکلی ندارد و من میخواهم فوتبالیست شوم. وقتی بچه بودم تلویزیون نداشتیم و به قهوه خانه میرفتم تا بازی استقلال و پرسپولیس را ببینم. میگفتم می شود یک روزی من هم در این تیم ها بازی کنم. با تلاش و تحصیلات، توانستم اولین عکسم هم در روزنامه کیهان چاپ شد که در یک مصاحبه به مادرم گفته بودم بامن کار نداشته باش من هم درسم را میخوانم هم فوتبال بازی میکنم. که آن زمان قبل از انقلاب بخاطر اینکه من سربازی نروم، پدرم من را استخدام وزارت دفاع کرد که من هم خدمت ارتش را بگذرانم و هم به فوتبالم برسم.
شما رفتید استقلال و تازه تغییر اسم داده است. و محروم علی دانایی فرد تازه به رحمت خدا رفته است. سریع یک بازی ترتیب می دهند و شما می روید پیراهن استقلال مقابل تیم پرسپولیس را میپوشید. دوست داشتید آن روز پیراهن پرسپولیس را به تن داشته باشید؟
بله، بچه محل های من همگی دوست داشتند که به پرسپولیس بروم. در زمین اکبر آباد، زمین شماره 4 در خیابان شهدا، تمرین میکردم که مسافت ۱ ساعت و نیم را آن زمان میرفتیم. آقای فکری مربی من بود و همه چیز را ایشان به من یاد داد. چون با تیم تاج تسویه حساب های شخصی داشت و من اطلاع نداشتم، چیزی که باید به شما بگویم اینکه با تهران جوان اصلا با استقلال گل زدم. من را با سن ۱۶ سالگی بازی دادند. یک هیچ عقب بودیم با گلی که مسعود مژدهی گل را زد.
ما یک جام حذفی فدراسیون و یک جام حذفی پهلوی داشتیم.
وقتی که انجام شد علی رحیمی شوتی را زد و رشیدی برگشت داد من همان توپ را به گل تبدیل کردم و گل مساوی را زدم. در حالیکه فردا عکس من چاپ شد، آقای فکری در لاله زار تهران بود که من را برد و به خانمش گفت که این پسر باعث شد ما نبازیم. و در آنجا هزار تومن به من دادند و چون دیر کرده بودم و پدر مادرم عصبانی بودند که کجا هستم، گفتم من را مربی برد و راهنمایی کرد. پسران آقای فکری بعدا به تهران جوان آمدند.
به دربی رفتید و دوست داشتید پیراهن پرسپولیس را بپوشید اما پیراهن استقلال را به تن کردید و اولین گلت را به ثمر رساندی.
من فکر میکنم تلاش هام و راهنمایی هایی که قاسم پناه گر و سکادفکر که در تهران جوان بازی میکرد به من یاد دادند چیکار کنم و من به تاج آمدم. به من گفتند حالا اگر میخواهی به پرسپولیس بروی این بازی میتواند برایت کاری کنند. ولی همش دنبال این بودم که گلزنی کنم.
از آن بازی که تماشاگرها به زمین ریختند بگویید. از آن بازی فقط یک عکس موجود هست و دیگر هیچ.
در آن بازی باید 6 گل از پرسپولیس می خوردیم. ما خیلی باید گل می خوردیم اما این اتفاق رخ نداد. من یک ضربه سر شیرجه ای زدم و توپ وارد دروازه شد. در دقیقه 80 یا 82 به یک باره همه به داخل زمین ریختند. اما خیلی پرسپولیس حمله کرد.
شما شدید اولین گلزن دربی بعد از انقلاب. تماشاگرهایی که وارد شدند فقط تماشاگران پرسپولیس بودند؟
40 هزار تماشاگر بودند. هم استقلالی و هم پرسپولیسی وارد زمین شدند. پرسپولیسی ها به خاطر اعتراض به داوری وارد زمین شدند.
دربی بعدی شما در پرسپولیس بودید. چه شد به پرسپولیس رفتید؟
در آن زمان پولی نبود. یک سال قرارداد می بستی و سپس بازیکن آزاد بودی. وقتی گل را زدم به من گفتند صفر ایرانپاک می خواهد از پرسپولیس برود و تو جایگزین او خواهی شد. من تاکسی داشتم و حسین فرکی بی ام و داشت. من و حسین فرکی زمان زیادی را با یکدیگر بودیم. حسین فرکی عاشق پرسپولیس بود. من هم از خدا می خواستم به پرسپولیس بروم و این فرصت فراهم شد. مهراب شاهرخی گفت ایرانپاک می خواهد از پرسپولیس برود، من هم خیلی علاقه داشتم به پرسپولیس بروم. درنهایت به پرسپولیس برگشتم و برابر 120 هزارتماشاگر در دربی بازی کردم. خدا را شکر هیچ وقت هواداران دو تیم به من توهین نکردند. همیشه گفتم خاک پای همه هوادارها هستم که غلام فتح آبادی را تبدیل به غلام سرطلایی کردند.
سال 59، روزنامه کیهان ورزشی عکس شما را چاپ کرد و تیتر زد غلامرضا فتح آبادی مرد آینده تیم ملی فوتبال ایران است.
به حرف های شما اضافه کنم. نوشته شده بود غلام فتح آبادی با گام های بلند به سوی تیم ملی می رود در صورتی که مغرور نشود. عکس از خدا بیامرز زرافشان بود. یک خاطره از علی پروین بگویم. در آن بازی که گل زدم داشتم گرم می کردم. آن زمان زیر سکوها گرم می کردیم. علی پروین من را صدا زد و گفت امروز روز تو است؟ گفتم چرا علی آقا. گفت طوری گرم میکنی که من این حس را می گیرم. اگر یادتان باشد در آن زمان به تازگی کفش های تایگر با سه خط زرد آمده بود. آن کفش را خدابیامرز علی مانگا برای من خریده بود. آن موقع 4 هرازتومان پولش بود و من پول این کفش را نداشتم. من راجع به محمد دادکان خدمت شما عرض کنم که آن موقع بزرگان پرسپولیس زیاد بودند و من سنی نداشتم.
رفتید در رختکن و بزرگان پرسپولیس صحبت کردند. محمد دادکان می خواهد لیسانس بگیرد و به همین دلیل می خواهد از فوتبال خداحافظی کند.
صحبت شد و به ما گفتند در دقیقه 20 محمد دادکان از زمین بیرون می آید. بعد گفتیم ما چه کار کنیم؟ گفتند او را روی دوش بگذاریم و در آغوش بگیریم. جا دارد از محمد دادکان تشکر کنم. ایشان در مقاطع مختلف خیلی به من کمک کردند. در دقیقه 20 دیدیم محمد دادکان رفت سمت تماشاگران و بوسید و رفت. علی پروین خیلی کوتاه با او صحبت کرد. تابلو تعویضی به نام محمد دادکان بالا نرفت. خود محمد دادکان تعریف کند بهتر است. بعدها کنجکاو شدم و از محمد دادکان پرسیدم قرار بود در دقیقه 20 طور دیگری خداحافظی کنید. گفت غلام، مادر نزاییده شماره 2 بالا برود و من تعویض بشوم، نمی گذارم کار به آنجا کشیده شود. خودم بیرون می آیم.
از همین جا دعوت می کنم محمد دادکان به طرفداری بیاید و با هم به گفتگو بپردازیم.
جا دارد با تمام احترامی که برای تیم های دیگر قائلم بگویم اگر استقلال و پرسپولیسی وجود نداشت، فوتبال فراگیر نمی شد و صدا و سیما بازی های تیم های دیگر را پخش نمی کرد.