کسی هست که به یاد داشته باشد وقتی «منصور پورحیدری» حرف میزد، صدای مخالفی بلند شود؟ منصور با آن وقار و تشخص، که توامان جذبه و مهر را با هم میآمیخت و با چشمها و کلامش به مخاطب تحویل میداد، هم پدر بود و هم برادر. رفته بود در همان اتاق معروف. صدای زمزمه شنیده بود. در زده بود، صدا زده بود: «علی آقا، بیا بیرون با شما کار دارم.»
ظرفیت اتاقهای هتل، دو نفره بود. اما آن شب یکی از همین اتاقهای دو تخته، باید جا باز میکرد برای ده دوازده میهمانی که میآمدند و میرفتند؛ شب ۲۶ خردادماه سال ۱۳۸۸
منصور پورحیدری سرپرست تیم ملی ایران با مربیگری «افشین قطبی» بود که باید برای انتخابی جام جهانی ۲۰۱۰ در آخرین گام مقابل کرهجنوبی در سئول میجنگید و پیروز میشد؛ راه دیگری هم نداشت.
یک شب قبل از بازی، «جواد نکونام» و «مهدی مهدویکیا» و «مسعود شجاعی» و «حسین کعبی» و «محمد نصرتی» و «هادی عقیلی» و چند نامدار دیگر به اتاق «علی کریمی» میروند. آنها تصاویر تلویزیونی و اخباری را که شبکههای داخلی کره جنوبی پخش کرده بود، دیدهاند. مردمی که در خیابانها باتوم میخوردند، کتک میخوردند و بازداشت میشدند.
منصور پورحیدری برای علی کریمی و بازیکنانی که تا نیمه شب، متاثر از تصاویر مخابره شده از ایران فقط کنار هم، صامت و آرام نشسته بودند، پیامی از «افشین قطبی» آورد: «دیر وقت است. فردا بازی داریم. به من گفت حرف تو را قبول میکنند. بگو بچهها بروند به اتاقهایشان و بخوابند.»
علی کریمی نگاه کرده بود خیره به چشمهای پورحیدری. همان اولین کسی که پیراهن تیم ملی ایران را به سال ۱۹۹۸ و وقتی هنوز ۱۹ سال داشت تنش کرد. گفته بود: «چشم منصورخان»
چشم برهم زدنی، بازیکنان یکی یکی از اتاق کریمی رفتند. اما قبل از آن توافق کردند که فردای همان شب و روز بازی، صدای مردم ایران شوند.
در سازمان صداوسیما خاطرهای هست که مدیران میانی هنوز هم نقل میکنند. میگویند که وقتی اولین تصویر از ورود بازیکنان به زمین رسید، مدیران بخش «نظارت» روی پوشش زنده بازی دچار تردید شدند. تصاویر ورود بازیکنان و مراسم آغازین تا آخرین لحظه روی آنتن تلویزیونی نرفت. دیگر بحث چند زن بیحجاب و مردان عریان روی سکوها نبود که سانسورچیها در فاصله ۳۰ ثانیهای تاخیر برش بزنند.
شش بازیکن تیم ملی ایران با مچبندهایی سبز وارد زمین شده بودند. نمادی از جنبش سبز؛ علی کریمی، مهدی مهدویکیا، جواد نکونام، حسین کعبی و مسعود شجاعی و محمد نصرتی در ترکیب اصلی و وحید هاشمیان و خسرو حیدری روی نیمکت.
هنوز نیمه اول به پایان نرسیده بود که «آسوشیتدپرس» نوشت: « در مسابقه ای که به طور زنده در سراسر ایران پخش میشود، تعدادی از بازیکنان تیم ملی ایران مچ بندهای سبزرنگی به دست خود بستهاند. این نشانه همبستگی با میرحسین موسوی نامزد انتخابات ریاست جمهوری تلقی می شود.»
وبسایت «تایم» آمریکا خبر فوریاش را به تیم ملی فوتبال ایران اختصاص داد: «دست کم هشت بازیکن ایرانی در اقدامی که مسلماً بازتاب وسیع خبری در کشور داشت مچ بندهایی سبز به دست خود بستند.» همین وبسایت پیش از آنکه بازی گرم شود، به یک نکته کلیدی اشاره کرد: «مشخص نیست که احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران از جمله بینندگان این مسابقه است یا خیر. اما او به عنوان یکی از طرفدران متعصب فوتبال که به دقت نتایج تیم ملی را تعقیب می کند، شناخته می شود.»
پیش از آنکه نیمه اول به پایان برسد، روزنامههای وابسته به نهادهای دولتی و نظامی دستورالعملی دریافت میکنند مبنی بر اینکه هرگونه پوشش تصویری از بازیکنان تیم ملی با مچبندهای سبز ممنوع است.
دقیقه ۳۰ بازی «مهدی تاج» که آن روزها نایب رییس فدراسیون فوتبال بود از روی سکوهای بخش VIP بلند میشود و به سمت رختکن تیم ملی میرود. او پیش از آنکه داور سوت پایان نیمه را بزند و بازیکنان سمت رختکن بروند، منتظرشان بود.
وقت استراحت بین دو نیمه ۱۵ دقیقه است. اما مربیان برای بحث فنی بین دو نیمه کمتر از ده دقیقه فرصت دارند. اگر زمان خروج بازیکنان از زمین و بازگشت آنها از رختکن برای شروع بازی را در مجموع ۴ دقیقه فرض کنیم و در بهترین زمان ممکن برای جمع شدن و نشستن و تمرکز تمام بازیکنان برای شنیدن صحبتهای فنی مربی را هم دو دقیقه در نظر بگیریم، سرمربی تیم نهایت بین ۸ تا ۹ دقیقه فرصت سخنوری و رسم برنامههای نیمه دوم را خواهد داشت.
مهدی تاج همین فرصت را هم از افشین قطبی گرفت: «آقایان. توجه کنید. از تهران با من تماس گرفتند. گفتند هیچ بازیکنی نیمه دوم با مچبند سبز وارد زمین نشود.»
از کسی صدایی در نیامد. تاج دوباره جملهاش را مودبانه تر تکرار کرد: «این یک بازی فوتبال است. لطفا مچبندها را باز کنید.» علی کریمی پیش از همه جواب داد: «اگر بازی فوتبال است به تهران بگویید دخالت نکنند.» تاج توضیح میدهد که این «دستور» از «بالا» آمده و باز کسی واکنشی نشان نمیدهد.
افشین قطبی لام تا کام حرف نزد. حتی از مهدی تاج فرصتی برای چند دقیقه توضیح فنی نخواست. مهدی تاج حرف آخرش را میزند: «گفتند اگر مچبندها را باز نکردند تیم نیمه دوم به زمین نرود.»
حالا صدای بازیکنان بلند میشود؛ ولوله، همهمه. «پس همین الان از رختکن برو بیرون زنگ بزن و بگو تیم نیمه دوم بازی نمیکند.»
اگر منصور پورحیدری نبود، کلنجار مهدی تاج و بازیکنان تیم ملی به همین فریاد آخر بازیکنان ختم میشد. پورحیدری ریش گرو میگذارد: «مگر برای مردم این کار را نمیکنید؟ چشم آنها به شماست. من از شما میخواهم مچبندها را باز کنید. بروید و ببرید و دل همان مردم را شاد کنید.»
دستها روی مچبندها رفت. مهدی تاج با اشاره انگشت، پورحیدری را متوجه زیرپیراهنی مسعود شجاعی میکند. سرپرست تیم باز هم پا پیش گذاشت: «مسعود جان. لطفا زیرپیراهنی را هم در بیاور پسرم. ممنون»
مسعود شجاعی، بجز مچبند سبز، تیشرت سبزرنگی هم زیر پیراهنش داشت که شاید اگر گل زد، پیراهن ایران را بالا بزند و تیشرت سبز را نشان دهد. او شش دقیقه بعد از شروع نیمه دوم هم گل زد، اما دیگر از زیرپیراهنی سبزش خبری نبود. با گل دقیقه ۸۰ «پارک جی سونگ» رویای جام جهانی هم رفت کنار مچبندهای سبز.
در بازگشت به ایران، اظهارنظرها متناقض بود. «علی کفاشیان» رییس وقت فدراسیون فوتبال ایران گفت که هرگز هیچ تماسی از سوی نهادهای امنیتی با او گرفته نشده و کسی از او نخواسته توصیهای به بازیکنان کند. اما وقتی از او پرسیدند آیا همین نهادها با «مهدی تاج» نایب رییس او تماس گرفتهاند یا نه، جوابی نداد و سکوت کرد. بعدها هم در مصاحبه تلویزیونی با «رضا رشیدپور» به صراحت گفت که تاج به نهادهای امنیتی کشور متصل است.
«مهدی خبیری» یکی از نزدیکترین مدیران به «محسن صفایی فراهانی» و عضو سابق کمیته اجرایی کنفدراسیون فوتبال آسیا برای جلوگیری از حساسیتهای احتمالی فدراسیون جهانی فوتبال و نگاه دوباره دخالت حاکمیت در امور فوتبال ایران، گفته بود که «مهدی تاج نه مخبر دستور نهادهای امنیتی که اجرا کننده قانون فیفا بود.»
خبیری به روزنامه اعتماد گفته بود: «هرگونه دستبند یا علامت طبق آییننامه فیفا در بازیهای رسمی غیرقانونی است. این مسئله ممکن بود برای کشورمان مشکلساز شود. اگر دستبندها باز نمیشد، بازیکنان جریمه میشدند. چراکه بستن هرگونه دستبند و علامت به نشانههای غیرمتعارف، مغایر با قانون فیفا است و از قبل باید به اطلاع مسئولان اجرایی مسابقات رسیده باشد.»
باید به تایید فیفا میرسید؟ فدراسیون جهانی فوتبال چرا برای همان نیمه اول بازیکنان را جریمه نکرد؟
منصور پورحیدری اما سعی کرد بازیکنان را به شکل پدرانه خودش نجات دهد: «نه اصلا بحث سیاسی وجود نداشت. این پارچههای سبز به نشانه نذر برای پیروزی بوده است. مچ بندهای سبز مذهبی بود نه سیاسی. بنده خودم ۲۰ سال است مچ بند سبز نذری حضرت ابوالفضل را به دستم میبندم. چه در دورانی که فوتبال بازی میکردم و چه در دوران مربیگری.»
علی کفاشیان وقتی با سوال خبرنگار «فارس» روبرو شد که «مگر تیم شما بزرگتر ندارد» گفته بود: «بروید از خود بازیکنان بپرسید چرا مچبند بستند و بعد باز کردند.» رییس میدانست بازیکنان به محض ورود به تهران، از هرگونه اظهارنظر در مورد اتفاقات سئول منع شده بودند.
این مسبوق به سابقه است. میگویند «زینالدین زیدان» سال ۲۰۰۲ میهمان ناخوانده یک تجمع انتخاباتی شد. خودش رفت، بدون آنکه حتی یک نفر از تیم انتخاباتی «فرانسوا اولاند» از او برای حمایت سیاسی و انتخاباتی ریاست جمهوری دعوت کرده باشد.
وقتی به محل تجمع هواداران و مخالفان اولاند رسید، میکروفن در دست گرفت و گفت: «من، زینالدین، پسر یک مهاجر الجزایری هستم. برادر شما، قهرمان شما. پسر کسی که اگر تفکر «ژان ماری لوپن» وجود داشت الان میان شما نبود. شاید هیچکجا نبود. به آن راستگرای افراطی رای ندهید. ما مردم فرانسه، دیوار نمیکشیم، سدها رو فرو میریزیم.»
حتی هواداران ژان ماری لوپن هم برایش کف زدند؛ از سن پایین آمد و رفت. او هنوز هم برای مردم فرانسه، بسان یک قهرمان میماند. مردی که هنوز هم در سن ۴۷ سالگی، فرانسوی و انگلیسی و اسپانیولی را با ته لهجه عربی حرف میزند. با اینکه در مارسی متولد شده بود.
تصویر فریادهای زیدان در فرانسه ممنوع نیست. ده سال گذشته، اما هنوز رسانههای رسمی در ایران برای انتشار عکسهای آن شش نفر با مچبند سبز، توبیخ و جریمه میشوند