کتابخوانی از جمله صفاتی است که بسیاری از ما علاقه داریم واجد آن باشیم، اما اکثر ما وقت و حوصله کافی را به خواندن کتاب اختصاص نمی دهیم ، من در این پست سعی کرده ام با معرفی یک کتاب معروف شما را بیشتر با فضا کتاب خوانی آشنا کنم ، امیدوارم براتون مفید باشه . با ما همراه باشید
نام کتاب : شاگرد قصاب
درباره نویسنده :
این نویسنده مشهور ایرلندی در ۲۷ ام مارچ سال ۱۹۵۵ چشم به جهان گشود . عمر وی نسبتا کوتاه بود ، پاتریک مک کیب در ۶۵ سالگی در حال گذراندن تعطیلات چشم از جهان فرو بست . همچنین جالب است بدانید اکثر آثار او در یک شهر کوچک در ایرلند روی داده است که . از آثار مشهور وی می توان به رمان های 《 the butcher boy 》, 《 breakfast on plato 》 و کتاب 《 the death school 》اشاره کرد . کتاب های او از پتانسیل زیادی برای تبدیل شدن به فیلم بر خور دار است و همین موضوع باعث شده است که فیلم های زیادی بر اساس رمان هایش درست شوند . او دوباره برای رمان های شاگرد قصاب و صبحانه در پلوتون نامزد جایزه بوکر شده است ولی متاسفانه هیچ وقت موفق به کسب این جایزه ارزشمند نشد . متاسفانه تا آنجایی که اطلاع دارم تنها کتابی که از ایشون در ایران ترجمه شده ، رمان شاگرد قصاب است . وظیفه ترجمه ابن کتاب به عهده آقای پیمان خاکسار بوده است
شاگرد قصاب :
این کتاب فوقالعاده در سال ۱۹۹۲ توسط نویسنده ایرلندی مشهور پاتریک مک کیب نوشته شد . داستان ابن کتاب در حوالی سال ۱۹۶۰ در یک شهر کوچک واقع در ایرلند روایت می شود . داستان کتاب توسط شخصیت اصلی کتاب یعنی فرانسیس برادی به صورت اول شخص نقل می شود . رمان شاگرد قصاب، علاوه بر نامزدی جایزهٔ ادبی بوکر و برنده شدن جایزه ادبی ادبیات ایرلند از روزنامه آیریش تایمز، در فهرست ۱۰۰۱ کتابی که باید پیش از مرگ بخوانید هم آورده شده است.
خلاصه داستان کتاب :
این خلاصه مقداری مطلب اسپویل کننده دارد ، اگر کتاب را نخوانده اید ، از خواندنش پرهیز کنید
.
رمان درباره یک بیمار روانی است و کل داستان آن، ماجراها و اتفاقاتی است که این دیوانه تعریف میکند. داستان کتاب از زبان فرنسی برادی بیان میشود که آمیختهای از اول شخص و جریان سیال ذهن است.
جملات ماندگار رمان شاگرد قصاب :
منبع این جملات ماندگار : وبسایت کافه بوک
هفتهی دیگه تنهاییت تموم میشه، از انفرادی میآی بیرون، نظرت چیه؟ دوست داشتم توی صورتش بخندم: چهطوری تنهایی آدم تمام میشود؟ خندهدارتر از این نشنیده بودم
.................
وقتی میرسیدم خانه هوا دیگر روشن شده بود و مسخره بود اگر میخواستم بروم به رختخواب، برای همین کنار بابا مینشستم به چیزهای مختلف فکر میکردم، یکیاش اینکه آدمهای لال چون نمیتوانند داد بزنند احتمالا توی شکمشان سیاهچاله دارند.
................
داشتم به بدی مامان میشدم. ویژ از این راه و ویژ از آن راه. این کار رو میکنم، نه اون کار رو میکنم. بعد دوباره ویژ. میدانم… فقط به جو فکر میکنم و روزهای قدیم. ولی بعد، دوباره خنده. ابرهای بزرگ حلزونی از جنس پودر جوهر در آسمان میتاختند و کتاب موسیقی توی جیب پشتم بود
نظر منتقدین بزرگ درباره این کتاب 《 در ابتدا کتاب شاگرد قصاب این متون آورده شده است 》
واشنگتن پست:
رمانی بینقص… مونولوگی بکتی با شالودهای هیچکاکی…
............
رادی دویل، نویسنده رمان پدی کلارک هاهاها:
درخشان، بیهمتا. پاتریک مککیب شما را به دنیای کتاب هل میدهد طوری که از آنطرف نفسزنان بیرون میآیید و کتاب را ستایش میکنید و میدانید نگاهتان به داستان کاملا عوض شده است. بهترین رمان ایرلندی که طی سالهای اخیر خواندهام
معرفی شخصیت های کتاب :
توصیه من : یکی از مهم ترین قسمت ها در کتاب خوانی تصویر سازی ذهنی از کاراکتر های کتاب است ، اگر هنوز کتاب رو نخوانده اید تصاویر این بخش را نادیده بگیرید و رد کنید . همچنین بعضی از توضیحات کاراکتر ها ممکن است حاوی اسپویل ( لو رفتن حوادث داخل کتاب ) باشد !
فرانسیس برادی : شخصیت اصلی داستان
جوزف پرسیلی : دوست صمیمی فرانسیس
فیلیپ نوجینت : بچه خر خوان و جدید شهر (پسر پشت اون خانم)
خانم نوجینت : مادر فیلیپ
همون عکس بالا اون پسره
آثار اقتباسی :
تنها یک فیلم بر اساس رمان شاگرد قصاب ساخته شده است
فیلم شاگرد قصاب ۱۹۹۷
سال تولید : سال ۱۹۹۷
نمره در وبسایت ای ام دی بی : ۷.۱ / ۱۰
کارگردان : Neil Jordan
نویسنده : اقتباس از داستان پاتریک مک کیب
ژانر : دارم ، کمدی
بازیگران : Eamonn Owens ، Stephen Rea ، Fiona Shaw ، Aisling O'Sullivan
وضعیت : نسبتا موفق
حقایق جالب درباره رمان شاگرد قصاب :
۱ . جالب است بدانید شاگرد قصاب نام یک ترانه محلی ایرلندی است
منبع این بخش ( https://b2n.ir/553539 )
داستان این ترانه : ماجرای این آهنگ این است که دستیار قصابی معشوقه اش را رها می کند ، یا اینکه ایمانش را نسبت به او می بُرد. دختر خودش را با نامه ای دار می زند و توسط پدرش پیدا می شود ، در آن نامه نوشته شده بود که زمانی که او را به خاک میسپرند ، پرنده ای را بر روی سینه اش قرار دهند تا دنیا بداند که مرگ او از عشق بود. این استفاده از نماد پرنده بر گرفته از بَرّ قدیم نمادین است ، مشابه آهنگ های مرثیه ای فولک که بشکل عمده گل رز ، سوسن و گل رشتی است برای عاشقانه مرده.
لیریکس این ترانه:
In More Street where I did dwell
A butcher boy I loved right well
He courted me my life away
And now with me he will not stay
I wish, I wish, I wish in vain
I wish I was a maid again
But a maid again I’ll never be
Till cherries grow on an apple tree
I wish my baby it was born
And smiling on its daddy’s knee
And me poor girl to be dead and gone
With the long green grass growing over me
He went upstairs and the door he broke
He found her hanging from a rope
He took his knife and he cut her down
And in her pocket these words he found
”Oh make my grave large, wide and deep
Put a marble stone at my head and feet
And in the middle a turtle dove
So the world may know I died of love”
نقد و بررسی کتاب شاگرد قصاب ( توسط خودم )
نکته : این نقد تمام صفحات کتاب را لو می دهد ، اگر قصد خواندن کتاب را دارید و هنوز نخوانده اید ، نقد زیر را مطالعه نکنید
اعترافات یک ذهن بیمار _ شاگرد قصاب
داستان غم انگیز زندگی یک بیمار روانی به اسم فرانسیس برادی از زبان خودش
داستان این کتاب از زبان خود فرانسیس برادی روایت می شود ، برادی یک بیمار روانی تقریبا ۴۰ ساله است که نزدیک ۲۰ سال است در یک تیمارستان روانی بستری شده است ، برادی افکار به شدت پریشانی دارد و ذهنش یک جا بند نمی شود و سختی می تواند روی یک موضوع تمرکز کند ، با این حال تفکری به شدت خلاق دارد و از هر چیز بی معنی می تواند کلی حرف و حدیث بیرون بکشد ، به طور مثال به لوگو شرکت EMI دقت کنید ، کمی فکر کنید در حد ۳۰ ثانیه ، به نظرتون عکس چه چیزی می خواهد بگوید
به نظرتون فرانسیس برادی درباره اینلوگو معروف
چگونه فکر می کند ؟
نظرتون چیه ؟ شما هم درباره این عکس همچین برداشت خلاقانه ای داشتید ؟ این تنها یک نمونه از خلاقیت های برادی است ، او توانایی گفت تو گو با ماهی ها ، درد و دل با برگ های روی درخت ، هم صحبت شدن با چند دانه قرص و ... را دارد . به جای ذهن خلاق برادی بهتر است بگوییم ذهن خلاق جناب پاتریک مک کیب، هرکسی نمی تواند این گونه تفکرات خودش را روی کاغذ بیاورد ، در هنگام خوندن کتاب شاگرد قصاب قطعا شما یک بار هم که شده مهارت بالا نویسنده در روایت داستان نظر شما را به خودش جلب خواهد کرد ، راستش رو بخواید قبل از خوندن این رمان در رمان نویسی ، داستان را بالاتر از روایت می دانستم ، ولی پاتریک مک کیب نظرم را ۱۸۰ درجه عوض کرد . داستان این کتاب به شدت ساده است : کودک خلاق و کم ترکزی که ابتدا مادر ، سپس پدر و دوست صمیمی خود را از دست می دهد در نوا خانه به او تجاوز می شود و در پایان هم به جرم قتل به یک بیمارستان روانی فرستاده می شود . در نگاه اول می گوییم ابن دیگر چه داستانی است ، قطع به یقیین این کتاب در اوسط خود دل ما را خواهد زد ، ولی خواندن صفحه اول این شاهکار ادبی به ما می فهماند که با چه راویت داستان تر تمیز و متفاوتی طرف خواهیم بود . البته در ابتدا خوندن ابن کتاب برایتان سخت خواهد بود و نمی فهمید که کجا کاراکتر در حال دیالوگ گفتن است و کجا دارد فکر می کند ولی کمی که جلو بروید به این نوع راویت عادت خواهید و برایتان لذت بخش خواهد ش . بریم سراغ فرانسیس ، چرا می گوییم زندگی غم انگیز فرانسیس ؟ به اتفاقاتی که در طول کتاب در زندگی فرانسیس رخ می دهد توجه کنید
دعوا متعدد پدر و مادرش ، مرگ ( خودکشی ) دلخراش مادرش به خاطر فرار ۱ روزه او از خانه ، دائم الخمره بودن پدرش ، از دست دادن رفیق صمیمی و دوران کودکی خود ( روایت این اتفاق از زبان فرانسیس به قدری ساده و جذاب است که قلب هر فردی را می شکند ) ، تجاوز به او در نوا خانه ، مرگ دلخراش پدر دائم مستش ، نا امید کردن مادرش ( به شدت دلخراش روایت می شود ) ، و در پایان قتل عمد
هر یک از این اتفاقات می تواند زندگی یک انسان را سیاه کند ، حالا همه آنها را با هم تصور کنید ، با این حال باز هم برادی در پایان کتاب خوشحال است و کتاب با صحنه اشک ریختن برادی از روی شوق به پایان می رسد .
حالا می رسیم به پر تکرار ترین کلمه کتاب 《 خوک 》. این کلمه اولین بار توسط خانم نوجینت 《 هم شهری و هم محله ای جدید خانواده برادی 》 نصار خانواده برادی می شود زیرا فرانسیس و دوست صمیمی خود جوزف کمیک بوک های پسر خانم نوجنت 《 فیلیپ 》 را دزدیده بودند . از همان ثانیه کلمه خوک در ذهن پر جنب و جوش برادی حک شد .فرنسی خود به خوبی میدانست که در خانه آنها چه خبر است و اوضاع تا چه حد وخیم است. اما شنیدن این حرفها به شکلی تحقیرآمیز از زبان نوجنت او را به کلی دیوانه میکند. ماجرای اصلی کتاب از اینجا به بعد آغاز میشود و فرنسی دیگر هرگز نمیتواند خوک بودن و خوک خطاب شدن خودش و خانوادهاش را فراموش کند. از همان روز کینه خانم نوجنت به دل برادی افتاد ، این شیطنت های خانم نوجنت در پایان کتاب باعث به قتل رسیدنش توسط فرانسیس برادی می شود . به عنوان یه شخصیت بی خبر از تصورات برادی ، او را سرزنش می کنم و می گویم چرا آن زن بیچاره را به قتل رساندی ؟ اما به عنوان خواننده شرح حال برادی از زبان خودش قطعا حق را به فرانسیس می دم و می گویم حقش است ، ای کاش به طرز وحشتناک تری اون زنیکه عوضی را می کشتی . خواندن این رمان، برای مردم عادی می تواند در بر دارنده این فایده باشد که دنیا را از دید یک روانی ببینند و بدانند که چنین بیمارانی الزاما از روی قصد و نیت پیشین، دست به اذیت و آزار دیگران یا خودشان نمی زنند
پایان نقد
امیدوارم ابن پست براتون مفید بوده باشه
پایان پست