روز آماده طلوع است همگان منتظر نور هستند تا به زندگی پردازند و عاشقانه چون رودی به اقیانوس می رسد به تجلی رسند رونالدو هم از کوچه هایی که چشم امید خیره به آنهاست تا برق زند او محکم تر است از فولاد گریزپاتر است از غزال تیزبین تر است از عقاب بوی توپ به مشامش می خورد از خود بیخود می شود خورشید قصه ی ما مردمان را خوشحال می کند
اما غافل که نمی تواند بماند باید رفت ولی به بازگشت امیدی است اینتر سال ۱۹۹۹ بالاخره در صید سیاهی می افتد پایان نزدیک است چون او دشمن ماست پس باید نابود شود بخت برگشته...
۵۰۰روز در اسارت زندان تاریکی است شب شده یک ملت چشم به انتظارند آیا پایان نزدیک نه نه نه می شود هنوز تابید من می خواهم برگردم پس در جهان صدا بزنید قفل ها از قدرتش ضعیف می شوند و درهای نا امیدی یکی پس از دیگری شکسته می شود
سال۲۰۰۲ ای رونالدو ای وارث آن مرد شاه ای شه ملک عظیم دلربا
ای که در هر صید و قفل بیفکنی قلب دشمن از درون تو بشکنی
فینال او کان است می توان از دشمانش پرسید اما لباس سیاهی را باید در آورد و آن را به قعر فرستاد دتمار هامان اشتباه فرار گل می توان فهمید راز موفقیتش را گفت یک مقدار موی مثلثی که بررمودای فوتبال است اولیور کان پنجه اش در هم شکسته رنگ از رخش پریده دیگر نفسی برایم نمانده ممنون کان گلللللل....پایانی برای یک غزل تلخی که سرانجامش امید است سیه سپید شب نا امیدی به امید تبدیل شد و خاطرات سرزمین گلها از یاد رفت