کتاب غروب بتها آخرین اثر فردریش نیچه در سال 1888 برای نخستین بار منتشر شد. با توجه به اینکه این اثر آخرین نوشتهی نیچه پیش از مرگش است، بهترین و پختهترین اثر او شناخته میشود. کتاب غروب بتها (Twilight of the Idols) در 8 فصل روایت شده است. «نکتهپردازیها و خدنگاندازیها» عنوان فصل است که در آن نیچه 44 عبارت و جمله را به صورت جداگانه نوشته است که هرکدام مضمونی خاص را دنبال میکنند: «شادمانی چه کم مایه میخواهد! نوای یک نیانبان و بس. بی موسیقی زندگی که زندگی نبود! آلمانیها گمان میکنند که خدا هم آواز میخواند.»
در فصل دوم «مسئلهی سقراط» نیچه مفهوم زندگی را هدف میگیرد و اندیشههای سقراط به عنوان نمایندهای از تفکر بیارزشی زندگی را بررسی میکند: «فرزانهترین مردان همهی روزگاران دربارهی زندگی یکسان داوری کردهاند: زندگی به هیچ نمیارزد... همیشه و همهجا همین آوا از دهانشان شنیده شده است: آوایی آکنده از شک، از اندوه، آکنده از بیزاری از زندگی، از نپذیرفتن زندگی».
در فصل بعدی با عنوان «عقل در فلسفه» نیچه دربارهی مسائل بنیادی فلسفه مثل حقیقت، نمود و صیرورت (شدن) سخن میگوید.
فصل چهارم کتاب با عنوان «اخلاق همچون ضد طبیعت» نگاهی انتقادی به دین به دلیل سرکوب امیال انسانی دارد. نیچه از روحانی کردن و سرکوب کردن طبیعت و هوس انسان گلایه میکند: «کلیسا با شورها با ریشهکن کردنشان میجنگد، با ریشهکن کردن به هر معنایی: روشاش، «درمان»اش، اختهگریست. هرگز نمیپرسد که «یک هوس را چگونه میتوان روحانی و زیبا و خدایی کرد؟»
فصل پنجم «چهار خطای بزرگ انسان» را معرفی میکند. «جابجایی نتیجه و علت»، «رابطهی نادرست علیت»، «علتهای حاصل از وهم و خیال بشر» و «اراده آزاد» چهار خطای مطرح شده در این فصل هستند. در فصل ششم «بهبودبخشان بشریت» حقیقت و واقعیت اخلاقی انکار میشوند. همچنین، روح و اخلاق آلمانی بررسی میشود و جامعهی آلمان رو به نابودی توصیف میشود. فصل هفتم «پویندگیهای مرد نابههنگام» نام دارد. در این فصل نیچه، از بسیاری از اندیشمندان و مکاتب مثل سوسیالیسم و آنارشیسم انتقاد میکند. بهعنوان مثال «ویکتور هوگو»، دریای چرندیات و «امیل زولا»، لذت بردن از بوی گند توصیف میشوند. «داستایوفسکی» و «استاندال» تنها کسانی هستند که، نیچه آنها را ستایش میکند. در فصل انتهایی نیز با عنوان «آنچه من وامدار باستانیانام» نیچه از تاثیر یونانیان باستان بر افکارش سخن میگوید.