طرفداری- پائولو دی کانیو؛ کسی که حتی هنگام پینگ پنگ بازی کردن هم خشن است. به گفته خودش: «من یک آدم عصبانی هستم. وقتی رقابت میکنم، این تند مزاجی همراه من است.»
اسکای گزارش میدهد: تعصبش بر روی فوتبال هنوز مثال زدنی است و این را با خودش به دفتر اسکای در ایتالیا آورده است.
ما در میلان هستیم ولی من اهل رم هستم.
تیم محبوبش؟ لاتزیو.
سه برادر بزرگتر دارم که طرفدار رم بودند. چطور میتوانستم دنباله رو آنها باشم؟ باید بر عکس آنها پیش میرفتم.
ماجراجویی دی کانیو باعث شد تا در 28 سالگی از بازی کردن در بالاترین سطح سری آ دست بکشد و به فوتبال انگلیس نقل مکان کند تا چالشهای جدیدی را پیش روی خود ببیند. برای او، هر انسانی یک روی پاک و یک روی اهریمنی دارد که چیره شدن هر یک از آنها بر دیگری، بستگی به شرایط دارد. در سال 1996 دی کانیو به یک دو راهی رسید. او در برخی از بزرگترین باشگاههای ایتالیا بازی کرده بود (لاتزیو، یوونتوس، ناپولی و میلان) و به قهرمانی در سری آ و جام یوفا دست یافته بود. اما فقدانی را احساس میکرد. او هرگز مرد اول تیمش نبود.
از خودم پرسیدم چرا دوباره در ایتالیا بچرخم وقتی این فرصت را دارم تا فضای کاملا متفاوتی را به عنوان یک فوتبالیست و انسان تجربه کنم.
وقتی تامی برنز به عنوان سرمربی سلتیک چنین چیزی را به او پیشنهاد کرد، دی کانیو تصمیمش را گرفته بود.
رویای کوچکی برای من بود. در سنین پایین، با این پیراهن سفید و سبز با خطوط افقی که در آن زمان برای من ناآشنا بود، بازی میکردم. من و خانوادهام به سرعت احساس کردیم خانه دوممان را پیدا کردهایم.
او در فصل اول 15 گل زد و بهترین بازیکن سال لیگ اسکاتلند نام گرفت. اما او در پشت صحنه با عوامل باشگاه به مشکل خورده بود. او با امید به این که اگر عملکردش شروط لازم را برآورده کند در پایان فصل قرارداد بهتری به او پیشنهاد خواهد شد، به سلتیک پیوست. وقتی دی کانیو به دیدار فرگوس مک کان (ریاست وقت سلتیک) رفت، چیزی که انتظار داشت رخ نداد.
او به من گفت: «به نظرم مردم چیزی از فوتبال نمیدانند چون تو فصل خوبی نداشتی». جواب دادم: «این طور نگویید آقای رییس! شوخی میکنید؟»
سلتیک در آن فصل پس از رنجرز قهرمان، دوم شد و دی کانیو حاضر بود عنوان فردی خود را با افتخاری تیمی عوض کند ولی مک کان حاضر به مذاکره نبود، همین طور دی کانیو.
من آدم خودخواهی نیستم. وضعیت طوری پیش رفت که باید میگفتیم: «چائو، چائو» (خداحافظ، خداحافظ). یک درد درونی دارم چون دوران فوق العادهای را کنار هواداران تیم داشتم و عاشقشان بودم ولی نمیتوانستم تحت نظر فردی بازی کنم که چنین رفتاری با من داشت.
عملکرد دی کانیو در جنوب کشور نادیده گرفته نشد. شفیلد ونزدی به سرعت با پیشنهادی 4.2 میلیون پوندی دست به کار شد و او را به خدمت گرفت. تقریبا هر تیمی طعم گل خوردن از زوج او و بنیتو کربونه را چشید. ونزدی فصل 98-1997 را در رده دوازدهم لیگ برتر به پایان رساند و این زوج جمعا 23 گل زدند. دی کانیو با 14 گل آقای گل تیمش بود. در 26 سپتامبر 1998، پاتریک ویرا (هافبک قدرتمند آرسنال که دی کانیو از زمان حضورش در میلان او را میشناخت) توسط ویم جونک بازیکن شفیلد ونزدی، نقش بر زمین شد و یک درگیری رخ داد. دی کانیو به سرعت سمت آنها دوید.
تلاش کردم به ماجرا خاتمه بدم و آنها را از هم جدا کنم. سپس مارتین کیون آمد و با حرکت زیرکانه و از روی عناد، تلاش کرد آنها را از هم جدا کند و ضمنا آرنجش را به صورتم زد.
کیون تاکید کرده است که آن یک اتفاق بود ولی دی کانیو سریعا برداشت دیگری داشت.
تلاش کردم گردنش را بگیرم و پایش را لگد کنم. آن یک واکنش احمقانه ولی غریزی بود.
در پی این اتفاق، دی کانیو اخراج شد و باقی ماجرا همیشه به یاد میماند.
وقتی پل آلکاک (داور مسابقه) را دیدم که کارت قرمز را جلوی من گرفته است، کنترلم را از دست دادم. من که ضربه آرنج دریافت کرده بودم، درد هم کشیدم و حالا باید جریمه میشدم؟ بدون هیچ حرکت خشنی، او را کنار زدم. فقط یک هُل بود که البته تصمیم اشتباهی بود.
باشگاه به او پیشنهاد کرد مستقیما راهی ایتالیا شود چرا که تبعات سنگینی در انتظارش بود. محرومیت 11 جلسهای او به صفحه اول و آخر تمامی روزنامهها راه یافت و حتی تونی بنکس فقید (وزیر ورزش وقت انگلیس) او را «وحشی» خطاب کرد. در آن دوران سخت، کسی پشتیبان او نبود.
در دو هفته ابتدایی کسی با من تماس نگرفت. من میخواستم برگردم و با تیم تمرین کنم، بنابراین خودم تماس گرفتم. کسی را نکشتهام. مرا جریمه و تنبیه میکنید، بسیار خب ولی میخواهم در انگلیس بمانم. مرا به ماندن در ایتالیا مجبور کردند. خواسته من کاهش محرومیت 11 جلسهای بود. کسی از من دفاع نکرد. سراغ وکلای دادگستری رفتم و آنها هم از من حمایت نکردند. در نهایت گفتم دیگر کافی است؛ شما باید مرا بفروشید. آنقدر رفتار بدی با من داشتند که هرگز از تصمیمی که گرفتم پشیمان نشدم. شاید به خاطر هواداران چنین حسی پیدا کرده باشم ولی باشگاه حتی نمیخواست پا درون رختکن تیم بگذارم.
دی کانیو دیگر هرگز برای ونزدی بازی نکرد. قبل از مرگ آلکاک در سال 2018، دی کانیو فرصت عذرخواهی از او را پیدا کرد.
مکالمه شگفت انگیزی بود. ما انسان هستیم و اشتباه میکنیم؛ مهم این است به اشتباهاتمان پی ببریم و آنها را تکرار نکنیم. خیلی متأسفم که دیگر کنار ما حضور ندارد.
انگار دوران حضور دی کانیو در انگلیس به سر رسیده بود. با وجود پیشنهادهایی از ایتالیا، اسپانیا و گالاتاسارای ترکیه، دی کانیو فکر دیگری در سر داشت.
مدیر برنامه من میگفت: «پائولو، فکر نمیکنم بتوانی به انگلیس برگردی.» به خودم گفتم منتظر زمان مناسب برای بازگشت به انگلیس میمانم. من کسی را به قتل نرساندهام و وحشی نیستم؛ این را ثابت خواهم کرد، اشتباهات مشابهی مرتکب نخواهم شد و سپس در آنجا به موفقیت میرسم چون هنوز در ابتدای دوران حرفهای خودم در انگلیس قرار دارم. شخصیت من در گذشته حاشیهساز شد ولی انرژی و قدرت لازم برای تغییر وضعیت را به من بخشید. فقط یک مرد دیوانه ولی باهوش، فرصت دیگری در انگلیس به من میداد.
وقتی در ژانویه 1999 هری ردنپ قصد خود برای جذب دی کانیو را با تری براون (ریاست وقت باشگاه وست هم) در میان گذاشت، آقای رییس گفت: «هر کسی به جز او». اما ردنپ از دوران حضور دی کانیو در سلتیک او را در نظر داشت و در نهایت در انتقالی 1.5 میلیون پوندی (3 میلیون کمتر از رقمی که شفیلد برای جذب او پرداخت کرده بود) این بازیکن را به خدمت گرفت.
او (ردنپ) را یک روباه واقعی صدا میزدم. پیش خودش گفت میتوانیم از قیمت پایین او بهره ببریم. رابطه فوق العادهای بود؛ به سرعت از وضعیت جدیدم خوشحال شدم و به آرامش بیشتری رسیدم. وست هم مرا نجات داد. یک باشگاه مردمی، خیابانی و مملو از تعصب خالص.
موفقیت از راه رسید. در اولین فصل حضور دی کانیو در وست هم، این تیم در رتبه پنجم به کارش پایان داد. دی کانیو فصل بعد در 30 بازی لیگ برتری، 16 گل زد. بازوبند کاپیتانی به او رسید و غرور گذشتهاش احیا شد. آن والی سال 2000 مقابل ویمبلدون، نقطه اوج کارش بود. اما در همان سال، او جوانمردی خودش را هم نشان داد. وقتی ارسال ترور سینکلر به دی کانیو رسید، پل جرارد (دروازهبان اورتون) به دلیل مصدومیت روی زمین افتاده بود. دی کانیو به جای گلزنی مقابل یک دروازه خالی که میتوانست برتری 2-1 تیمش را به دنبال داشته باشد، توپ را با دست گرفت.
وقتی دیدم جرارد بی هیچ دلیلی برای تظاهر کردن روی زمین افتاده است، ارزشهایم در اولویت قرار گرفتند. ظرف 2-3 ثانیه باید آن موقعیت را درک میکردم.
بازیکنی که روزگاری به خاطر هل دادن داوری 11 جلسه محروم شده بود، جایزه «حرکت جوانمردانه سال» فیفا را کسب کرد. او با اشاره به شانه سمت راستش که فرشته روی آن مینشیند، میگوید: «این یکی بیشتر متعلق به من است.» در کریسمس 2001 تلفن دی کانیو زنگ خورد و شخصی به اسم سر الکس فرگوسن پشت تلفن بود. اولین بار از دو مرتبهای بود که فرگوسن برای جذب دی کانیو تلاش کرد. در واقع دی کانیو که قبلا به او گفته بودند بازی کردن در لیگ برتر را فراموش کند، از موفقترین تیم تاریخ لیگ برتر پیشنهاد داشت.
فکر کردم یک شوخی باشد و دوستم از ایتالیا به من زنگ زده است. دلم کمی فرو ریخت چون باعث شد احساس کنم از آنچه تصور میکردم بزرگتر هستم و خودم را دست کم گرفتهام. منچستریونایتد تماس گرفته بود و قصد داشت مرا برای انتقال به آنجا مجاب کند. چند دقیقهای احساس قدرت و بزرگی کردم. نه گفتن به سر الکس برایم عجیب بود. گفتم: «ممنونم، هزاران بار ممنونم ولی نمیتوانم. وست هم خانوادهای است که در بدترین لحظات زندگیام کنارم ماند و من کاپیتان آنها هستم. نمیتوانم موافقت کنم.» او گفت: «برایت احترام قائل هستم پائولو. به کسانی که چنین تفکری دارند، علاقه دارم. همان مردی هستی که فکر میکردم.» من در بدترین لحظات زندگی خودم به وست هم رفتم. در نهایت همان جا ماندم و از این بابت پشیمان نیستم، حتی با وجود این که یونایتد بهترین تیم شد و به قهرمانی در لیگ قهرمانان و لیگ رسید. هرگز آن جامهای قهرمانی را با چهار سال و نیمی که در وست هم سپری کردم، عوض نمیکنم.
زمانی که در سال 2004 فرصت بازگشت به لاتزیو فراهم شد، دی کانیو نمیتوانست به آن دست رد بزند.
هرگز هشت سالی که در انگلیس سپری کردم را فراموش نمیکنم؛ آنها مهمترین سالیان زندگی من بودند. من در انگلیس به آدم دیگری تبدیل شدم؛ یک انسان اخلاقمدار و کسی که برای دیگران احترام قائل است. بابت اینها، باید از مردمان انگلیس تشکر کنم.