گوش نبودید،چشم که داشتید .ندیدید رنج هایم را...
از خراشهایم که میگفتم تلفن میشدید و خنده با دوست دارانتان ها !
و من همه گوش میشدم هنگام قهرتان.
با همان دوست ندارم هایتان...
دستهایم را در ملاء نمیگرفتید کسرتان میشد !
آواز که میخواندم اضافه میشدید به دستانم!
گره که میخوردید باز میشدید از من
گره که میخوردم دندان نمیشدید حتی!
من چه بودم جز اسم؟ دست دراز که میکردم ، برقِ سه فازتان بودم ،
دست که دراز میکردید پس اندازتان بودم.
تَنگ که میشدید گشاده رو بودم !
تَنگ که می آمدم تَنگِ خُلقتان بودم!
و جیبهای فراخم جیبتان میشد !!
به وقت نیاز دست به جیبتان بردید
سردم بود که جیب خواستم ازتان !
و سریعا جیب هایتان را دوزیدید
سلام که میکردید بی دهان علیک
میگفتم سلام سکوت میکردید
نمکتان که میخوردم عَبوس میشدید ،
لقمه که میخوردید اَبوص می رفتید!
تنها که میشدم فرار میکردید..
تنها که میشدید تنها نمیماندید !
آه …ادای دلسوزی !
فرق دارد با اصول دلسوزی!
سوزاندن بلد بودید و من سوختتان بودم
سوخت که میشدم موشکی بودید!
سرما که میشد شال گردنتان بودم
یخ که میزدم “ها “ نمیشدید حتی!
جوش هم که بودم خنک میشدید از من
خنک که میشدید سرد میشدید با من ..
گوش نبودید
چشم که داشتید
ندیدید رنج هایم را؟
#محسن_چاوشی💙