طرفداری- به نسبت کشوری که از لحاظ اندازه و جمعیت، بسیار کوچک است، اروگوئه در طول تاریخ برای فوتبال زحمات زیادی کشیده و بازیکنان و مربیان بزرگی معرفی کرده است. از دیگو فورلان تا لوئیس سوارز، از افسانه انزو فرانچسکولی تا آلسیدس گیگا؛ همه و همه درخشندگی خاصی به تاریخ فوتبال اروگوئه و جهان بخشیدهاند. ولی پیش از ظهور همه این اسامی، تیم های بزرگ 1920 و دهه 30 بودند که الهام بخش آیندگان شدند. آن ها پیشگامان و تاریخ سازان فوتبال بودند و یک نفر در میان آن ها، نقشی پررنگ تر داشت و او کسی نبود جز: ژوزه لیاندرو آندراده.
به قلم کارن تجوانی برای وبسایت Thesefootballtimes- داستان آندراده بسیار تم قهرمانانه دارد. پسرکی جوان و فقیر در منطقه آمریکای جنوبی که محیط حق انتخابی به او نداد تا برای خودش زندگی پر زرق و برقی بسازد اما هرگز تسلیم نشد و بارها و بارها در مقابل ناکام مقابله کرد تا بارها قهرمانی جهان را تجربه کند. در نگاه کلی به داستان زندگی لیاندرو، کودکی و معیشت او با سختی های بسیاری همراه بود؛ او نابغهای است که سرنوشتش را خودش نوشت و البته همین نبوغ، بعدها منجر به فروپاشیاش شد.
او در کار با توپ بی نظیر بود اما در روزهای بدش، با خشونت و بیماری دست و پنجه نرم می کرد. سال ها قبل، ماجراجویی زندگی آندراده در سالتو-جایی که به پرورش فوتبالیست های بزرگ شهرت دارد- شروع شد. البته روایتی عجیب و باورنکردنی در مورد او وجود دارد. گفته می شود گواهی تولد او، به دست مردی 98 ساله به نام ژوزه لیاندرو آندراده امضا شده که قدرت های جادویی و ماورایی داشت و سال ها قبل برای فرار از برده داری، از برزیل به اروگوئه آمده بود. ظاهرا از روز اول، زندگی آندراده با رمز و راز همراه بود.
درست زمانی که تبعیض نژادی و نژادپرستی در سراسر آمریکای جنوبی نفوذ کرده بود، فرهنگ عالی اروگوئه در پذیرفتن تمام قومیت ها و رنگ ها، به آندراده کمک کرد به مدرسه برود و فوتبال بازی کند. او بعدها فرصت حضور در تیم بلاویستا در مونته ویدئو را به دست آورد. از جوانی فوتبالیستی بزرگ و عالی بود، به قدری که آرام آرام در سال 1923 به عضو مهمی از تیم ملی اروگوئه تبدیل شد. در سال 1923، آن ها توانستند قهرمانی آمریکای جنوبی را که این روزها به کوپا آمریکا شناخته می شود، فتح کنند.
سال بعد از این قهرمانی بود که ژوزه به فوتبال بین المللی سوق داده شد. بازی های المپیک قرار بود در پاریس برگزار شود و اروگوئه هم شانس حضور در این رقابت های بزرگ را داشت. اروگوئه یکی از چهار تیم غیر اروپایی بود که در المپیک حضور داشت. رنگ پوست آندراده، واقعا موضوع مهمی برای جهانیان شده بود زیرا او اولین سیاه پوستی نام گرفت که در المپیک بازی کرده است. اتفاقی مهم در تاریخ ورزش!
برای شخصی که با اجرای موزیک در کارناوال ها و واکس زدن کفش عابران گذران زندگی می کرد، نمایندگی کشور اروگوئه در المپیک، افتخار بزرگی بود. کشور اروگوئه اهمیت چندانی به این مسابقات نمی داد و به همین دلیل تهیه منابع مالی لازم برای حضور در المپیک سخت بود. آن ها با واگن های درجه دو به پاریس رفتند و در طول سفر، روی نیمکت های چوبی نشستند. پیش از حضور در بازی ها هم به اسپانیا رفته و یک تور ترتیب دیدند تا پول لازم برای حضور در مسابقات فراهم شود.
در دنیای فوتبال، اروگوئه را بسیار کم می شناختند و پیش از بازی آغازین مقابل یوگوسلاوی، جاسوس هایی به کمپ تمرینی تیم های اهل آمریکای جنوبی آمده بود تا متدها و تمریناتشان را آنالیز کنند. به هرحال اروگوئه بازی نخست را با پیروزی 7-0 شروع کرد که برخلاف چیزهایی بود که در تمرینات از خودشان نشان می دادند. آن ها در تمرینات بسیار تنبل بودند و پاس های کمی به همدیگر می دادند.
او یک هافبک دفاعی بود ولی در 190 بازی برای ناسیونال و بلاویستا، 36 بار گلزنی کرد که آماری فوق العاده برای یک بازیکن دفاعی محسوب می شد. پس از کلین شیت در بازی ابتدایی، لاسلسته توانست ایالات متحده آمریکا را هم از پیش رو بردارد. او عالی بود و توانست لقب «labelled La Merveille Noir» یا همان (The Black Marvel) که به معنی پدیده سیاه بود را به دست آورد.
دور سوم بود که جهان متوجه قدرت لاسلسته شد، جایی که فرانسه را 5-1 شکست دادند و در نیمه نهایی، با نتیجه 2-1 از سد هلند عبور کردند. در فینال هم یک سوئیس از هم گسیخته و آشفته، 3-0 بازی را به نماینده آمریکای جنوبی واگذار کرد تا مدعیان بی صدا، مدال طلا را از آنِ خود کنند. متاسفانه پس از قهرمانی، ژوزه به سالتو برنگشت. او در فرانسه ماند و بیشتر به روابط به زنان پرداخت. پوشیدن لباس های چرمی و زیبا دغدغه اش شده بود. پس از مدت ها او به زادگاهش برگشت و جمعیت سیاه پوستان مراسمی برای استقبال از او ترتیب دیدند. وی با تیم های ناسیونال و پنارول، به افتخاراتش افزود. یک دکتر بلژیکی پس از معاینه او، تشخیص بیماری سیفلیس داد که نتیجه روابط پرخطرش بود.
البته خوشبختانه این بیماری تاثیر زیادی روی او نگذاشت و خیلی زود توانست به میادین بازگردد. چهار سال بعد در هلند، دوباره اروگوئه با غلبه در تکرار فینال که به تساوی انجامیده بود، به دومین قهرمانی پیاپی دست یافت. دو سال بعد اروگوئه میزبان جام جهانی نام گرفت و دوباره یک قهرمانی دیگر به کارنامه او افزوده شد. در پشت جریان خداحافظی او در سال 1934، مسائل زیادی نهفته بود. او یک سال قبلتر از یک چشم کور شده بود-مشخص نیست به خاطر بیماری اش بود یا تصادفی که انجام داده بود. الکی بودنش هم به شدت بیماری اش افزود. در سال 1956، فریتز هاک، ژورنالیست آلمانی، به مصاحبه با آندراده علاقه نشان داد. وی پس از مصاحبه از شرایط بد این ستاره سابق گفت و اینکه در زیرزمین خانه، تنهایی زندگی می کند و اوضاع خوبی ندارد. او حتی نمی توانست به سوالات هم پاسخ دهد و اغلب حرف های همسرش را متوجه نمی شد.
یک سال بعد، ژوزه لیاندرو آندراده دار فانی را وداع گفت و چیزی جز مدال های طلایش برجا نگذاشت. هیچکس نباید یاد و خاطره او را فراموش کند؛ مردی زحمتکش و ورزشکاری قابل تحسین که قربانی سرنوشت شومش شد. فیلم ها و تصاویر کمی از او وجود دارند ولی بسیاری معتقدند از لحاظ سبک بازی، شبیه زین الدین زیدان بود. آندراده یکی از افسانه های فراموش ناشدنی اروگوئه است و نباید چنین مردی از اذهان پاک شود.