طرفداری - پس از پایان جام ملت های آسیای اخیر و حذف تیم ملی کشورمان در مرحلۀ نیمه پایانی، کارلوس کی روش پس از 8 سال حضور در فوتبال کشورمان، از ایران خداحافظی کرد و کمی بعد به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال کلمبیا انتخاب گردید.
در این یادداشت که در دو بخش تقدیم مخاطبین طرفداری خواهد شد، قصد داریم کارنامۀ گزینههای بالقوه برای جانشینی کی روش در تیم ملی فوتبال ایران را بررسی کنیم و احتمال حضور و درصد مؤفقیت آن ها بر روی نیمکت یوزهای ایرانی را به بحث بگذاریم. در این میان سعی کردیم که برای نیمکت تیم ملی فوتبال کشورمان، به بررسی گزینه های محتمل و عاقلانه (نه غیرممکن و بلندپروازانه) بپردازیم. به سراغ گزینه های بلندپروازانه و دهان پُر کُن مانند زیدان، مورینیو، بلان، لوپتگی که می دانیم به فوتبال ایران نمی آیند و یا کلینزمنی که هم به سبب زندگی در آمریکا و هم به دلیل نتایج ضعیف نمی تواند گزینه ای عقلانی برای ما باشد، نرفتیم. علاوه بر این مربیان آزاد و بدون تیمی که به نوعی فاقد تجربۀ ملی هستند یا با فوتبال آسیا آشنا نیستند از این چرخه خارج شده اند. همچنین مربیانی که به نوعی علناً اعلام کرده اند که به دنبال یک پیشنهاد خوب از فوتبال اروپا هستند و علاقه ای به کار در فوتبال آسیا ندارند هم طبعاً در این لیست 20 نفره حضور ندارند. امید است که با یک انتخاب مناسب از سوی فدراسیون فوتبال پروسۀ پیشرفت تیم ملی کشورمان همچنان ادامه پیدا کند و خدایی ناکرده یک انتخاب غلط (به ویژه از نوع ایرانی) رؤیای صعود از مرحلۀ گروهیِ جام جهانی 2022 را به کابوسِ عدم صعود به جام جهانی تبدیل نکند.
خوزه نستور پکرمن
همیشه لینک می شود و همیشه هم نمی آید! پرونده اش را نمی بندید؟!
خوزه نستور پكرمن، متولد سپتامبر ۱۹۴۹ در ویادومینگوئز در آرژانتین و بازیكن سابق فوتبال یکی از تاکتیکی ترین مربیان تاریخ فوتبال آرژانتین به شمار می رود، به گونه ای که از دوران حضور وی بر روی نیمکت پایه ها و بزرگسالان آرژانتین به عنوان "عصر پکرمن" یاد می شود. در دوران بازیگری او یک هافبک بود که سابقۀ بازی در آرژانتینیوس جونیورز (آرژانتین) و ایندیپندینته مدلین (کلمبیا) را داشت. شاید زمانی که پکرمن در سن ۲۸ سالگی به سبب مصدومیت بسیار شدیدِ زانو مجبور شد از دنیای بازیگری فوتبال خداحافظی كند، گمان نمی کرد که روی نیمکت همین دو تیم ملی (آرژانتین و کلمبیا) تحسین دنیای فوتبال را به سوی خود جلب خواهد کرد. البته پکرمن پس از وداع از دنیای فوتبال بلافاصله وارد دنیای مربیگری نشد و برای گذران زندگی شغل های عجیبی را تجربه نمود؛ به عنوان مثال وی در طول مسابقات جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین راننده تاكسی بود! به هر روی دوران مربیگری وی از سال ۱۹۸1 آغاز شد. پکرمن از سال 1994 به عنوان سرمربی زیر 20 سال آرژانتین انتخاب شد و دورانی باشکوه و پرافتخار در پایه های آبی سلسته را رقم زد.
جوانان آرژانتین با پکرمن دو بار در سال های 1997 و 1999 قهرمان و دو بار هم در سال های 1995 و 2001 نایب قهرمان جام ملت های زیر 20 ساله های آمریکای جنوبی شده و از آن مهم تر این که در این ردۀ سنی سه بار در سال های 1995، 1997 و 2001 قهرمان جهان شدند! جالب است بدانیم که پس از جام جهانی ۱۹۹۸ و قطع همکاری با دانیل پاسارلا، پُستِ مربیگری تیم ملی بزرگسالان به پکرمن پیشنهاد شد، ولی او به خاطر تیم ملی جوانان آن را رد كرد.
پس از استعفای مارچلو بیلسا كه در المپیك آتن مدال طلا را به همراه تیم ملی آرژانتین كسب كرده بود، خوزه پكرمن بدون اینكه قبل از آن حتی یك باشگاه دسته اولی را هدایت كرده باشد، سرمربی تیم ملی بزرگسالان شد. در همان زمان برخی از هموطنانش از جمله مارادونا به این موضوع واكنش منفی نشان داده و وی را فقط در حد تیم های جوانان دانستند. پكرمن تقریباً همۀ ملی پوشان آرژانتین را از دورانی كه در تیم ملی جوانان بودند می شناخت. او با آرژانتین به راحتی به جام جهانی ۲۰۰۶ صعود کرد. از آن جایی که برزیل، هم قهرمان جام جهانی 2002 بود و هم قهرمان کوپا آمریکای 2004، آرژانتینِ وی پیش از جام جهانی به عنوان نایب قهرمان آمریکای جنوبی شانس بازی در جام کنفدراسیون ها را پیدا کرد و در آن رقابت ها به فینال نیز راه یافت هر چند در فینال با نتیجۀ 1-4 بازی را به برزیل واگذار کرد.
در جام جهانی 2006 پکرمن با کشیدن قلم قرمز بر روی نام های بزرگی همچون خاویر زانتی و والتر ساموئل همه را غافلگیر کرد و آلبی سلسته را به آلمان برد. آن ها با انجام بازی های قابل قبول و جذاب درصدد كسب مقام قهرمانی جهان بود، اما در مرحله یك چهارم نهایی در مقابل آلمانِ میزبان، در ضربات پنالتی تن به شكست داده و از دور رقابت ها حذف شدند. برخی از تصمیمات پکرمن در همان مسابقه انتقادات زیادی به همراه داشت، به عنوان مثال تعویض هرنان کرسپو با خولیو کروز و از آن مهم تر و عجیب تر تعویض مغز متفکر آرژانتینی ها خوان رومن ریکلمه با استفان کامبیاسویی که پنالتیَش را نیز خراب کرد، در کنار مسئلۀ عدم دعوت از اسطوره هایی همچون خاویر زانتی و والتر ساموئل صدای اکثر قریب به اتفاق منتقدین را درآورده بود. به هر حال این مربی نیز همان روز شکست از مانشافت ها از سمت خود كناره گیری كرد.پس از جام جهانی 2006 برای مدتی کوتاه پکرمن در فوتبال مکزیک و دو باشگاه تولوکا و تیگرس کار کرد که به توفیق خاصی نرسید و در نهایت در سال 2012 به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال کلمبیا برگزیده شد.
نخستین کار مهمی که پکرمن در کلمبیا انجام داد تغییر نسل مؤفق فوتبال این کشور بود. پکرمن با استفاده از نسلی جدید و ستارگان جوانی همچون خامس رودریگز و البته ارائۀ بازی های جذاب با استفاده از تاکتیک های 2-2-2-4 و 1-1-4-4 توانست پس از 16 سال کلمبیای افول کرده را به جام جهانی 2014 برساند. ارزش کار پکرمن در فوتبال کلمبیا جایی نمود پیدا می کند که بدانیم پیش از وی کلمبیایی ها در رنکینگ فیفا در سال 2011 با نزولی باورنکردنی تا ردۀ پنجاه و هفتم که بدترین ردۀ تاریخشان نیز بود سقوط کرده بودند، ولی با پکرمن تنها پس از دو سال توانستند تا ردۀ سوم که بهترین ردۀ تاریخ کلمبیا در رنکینگ فیفا بود بالا بیایند! پس از صعود به جام جهانی 2014 خوان مانوئل سانتوس رئیس جمهور کلمبیا به پکرمن عنوان شهروندی کلمبیا را اعطاء نمود.
"تری کالرز" با پکرمن در جام جهانی 2014 خوش درخشید و با کسب 9 امتیاز کامل مرحلۀ گروهی و شکست اروگوئه در یک هشتم پایانی، در مرحلۀ یک-چهارم نهایی با نتیجۀ 0-2 مغلوب برزیل میزبان شد و از صعود به مرحلۀ نیمه پایانی آن جام بازماند. ناگفته نماند که آن صعود به مرحلۀ یک-چهارم نهایی جام جهانی، بهترین عنوان کلمبیا در تاریخ حضورش در جام های جهانی بوده است. در فاصله ای چهار ساله تا جام چهانی 2018، کلمبیا با پکرمن باز هم تغییر نسلی مؤفقیت آمیز انجام داد و در کوپا آمریکای 2016 که با عنوان کوپا آمریکای قرن در آمریکا برگزار شد، به دیدار نیمه-پایانی راه یافت. آن ها پس از شکست در برابرِ شیلیِ پیتزی (که نهایتاً قهرمان همان جام شد) با برتری برابر یانکی های میزبان در دیدار رده بندی به مقام سوم و مدال برنز رسیدند.
در جام جهانی 2018 هم کلمبیایی ها پس از شکست در بازی اول در برابر ژاپن؛ لهستان و سنگال را بردند و به عنوان تیم اول گروه به مرحلۀ یک-هشتم پایانی صعود کرده و به مصاف انگلستان رفتند. 12 سال پس از شکست آرژانتینِ پکرمن در برابر آلمان در ضربات پنالتی، پکرمن این بار باز هم با کلمبیا در این ضربات مرگبار شکست خورد و نتوانست مؤفقیت جام جهانی 2014 را تکرار کند. این آخرین حضور پکرمن روی نیمکت تیم ملی کلمبیا بود.
احتمال حضور در ایران:
صِفر! در کل تجربه نشان داده که در فوتبال کشور ما کشتن وقت و بازی با اسامی از مُد نمی افتد، فقط از مدیرانی به مدیران دیگر منتقل می شود!
پس از جام جهانی 2006، عدم تمدید قرارداد با برانکو ایوانکوویچ و اخراج محمد دادکان از فدراسیون فوتبال که منجر به تعلیق فوتبال کشورمان شد، داریوش مصطفوی که از سوی سازمان تربیت بدنی وقت به عنوان دبیر کل فدراسیون فوتبال برگزیده شده بود، با اعتماد به نفسی خاص از استخدام اسکولاری و پکرمن برای هدایت تیم ملی سخن گفت! در شرایطی که به نظر می آمد این هم یک بلوف دیگر باشد، ظاهراً این گونه نبود و واسطه هایی این پیشنهاد را به گوش پکرمن که تازه از تیم ملی آرژانتین اخراج شده بود رسانده بودند. در این میان پاسخ پکرمن حیرت انگیز بود: او تلویحاً پیشنهاد ایران به خودش را تأیید کرد ولی عنوان نمود که به دلایل مذهبی و اعتقاد به یهودیت نمی تواند در ایران حضور پیدا کند! او حتی در مقطعی هم مورد توجه فدراسیون های متمول فوتبال خاورمیانه نیز بوده و حتی پیشنهاد تیم ملی عربستان سعودی را هم بررسی کرده، اما باز هم به همین دلیلِ ویژه نپذیرفته که در کشور عربستان به کار مشغول شود. حتی در آن مقطع رسانه های عربی نیز علت امتناع پکرمن از همکاری با عربستان را ریشه های مذهبی وی عنوان کردند که این مسئله از سوی وی نه تأیید شد و نه تکذیب. جدای از این که پکرمن یک مربی گران قیمت محسوب می شود و از همین تیم ملی کلمبیا بالای 3 میلیون یورو دستمزد می گرفت؛ می بایست به همین دلیل بسیار مهم و غیر فوتبالی که ریشه در مسائل مذهبی دارد، یک بار برای همیشه پروندۀ حضور وی در فوتبال این منطقه به ویژه تیم ملی کشورمان را ببندیم.
احتمال مؤفقیت در ایران:
وقتی احتمال حضور پکرمن در فوتبال کشورمان صفر است طبیعتاً حرف از احتمال مؤفقیت وی چندان عقلانی نیست. هر چند بدمان نمی آید که یکی از تحلیل ها و صحبت های پکرمن که به نوعی به فوتبال کشورمان مربوط بوده را در اینجا نقل قول کنیم؛ جایی که پس از دیدار دوم تیم ملی فوتبال کشورمان در مرحلۀ گروهی جام ملت های آسیا در سال 2011 (با هدایت افشین قطبی) و پیروزی 0-1 در برابر کره شمالی با تک گلِ دیدنی کریم انصاری فرد، پکرمن با اشاره به قدرت بدنی و فیزیکی تیم ملی ایران به شبکه الجزیرۀ قطر گفت: دو عنصر انضباط و استفاده از قوای بدنی بالای ایرانیها به علاوه خلاقیت های ذهنیِ مربی و بازیکنان تیم ملی این کشور، این امکان را به این تیم مدعی آسیایی داد تا اولین تیمی باشد که صعود خود را به مرحله حذفی قطعی کند. به نظر من بازیکن جوان تیم ملی ایران کریم انصاری فرد، در بازی با کره شمالی بسیار به چشم آمد. این بازیکن این قابلیت را دارد که با توجه به سن کم خود در عرصه بینالمللی فوتبال به یک شاهزاده رؤیایی در خط حمله تیمهای اروپایی تبدیل شود. او ادامه داد: این که یک بازیکن مهاجم با به دست آوردن دو توپ دو گل بزند، در یک بازی بسته تاکتیکی بسیار قابل تامل است!
خوان آنتونیو پیتزی
از افتخار تا سقوط ... انعکاسی از فلسفۀ مالکیت توپ و بازی زیبا در نتایج پُرنوسان
مهاجم سابق و مربی کنونیِ آرژانتینی-اسپانیایی 50 سال قبل، در سانتافۀ اسپانیا به دنیا آمد. او بیشتر دوران بازیگری خود را در تنه ریف سپری کرد، هر چند حضوری کوتاه مدت هم در والنسیا و بارسلونا داشت. پیتزی در دو سالی که عضوی از آبی و اناری ها بود با بزرگانی همچون رونالدوی برزیلی، لوئیس انریکه و سونی اندرسون در خط آتش کاتالان ها هم بازی بود و روزهای خوبی داشت. در عرصۀ ملی پیتزی متولد آرژانتین بود و تباری ایتالیایی نیز داشت، اما به دلیل این که بیشتر دوران بازیگری خود را در اسپانیا گذراند، تابعیت اسپانیایی گرفت و برای تیم ملی اسپانیا بازی کرد. او در دو تورنمنت یورو 96 و جام جهانی 1998 با شمارۀ 9 عضو تیم ملی اسپانیا با هدایت خاویر کلمنته بود که در نهایت به توفیق خاصی نرسید. حضور او به عنوان بازیکن تعویضی در جریان تساوی 0-0 اسپانیا برابر پاراگوئه در مرحلۀ گروهی جام جهانی 1998، آخرین حضور وی با پیراهن لاروخا بود. پیتزی در 22 بازی ملی برای ماتادورها 8 گل به ثمر رساند. دوران بازیگری پیتزی در سال 2002 به پایان رسید و دوران مربیگری وی سه سال بعد از آن آغاز شد.
پیتزی پس از تجربه ای کوتاه در پرو، به شیلی رفت و هدایت باشگاهِ "سانتیاگو مورنینگ" در این کشور را بر عهده گرفت و یک سال پس از آن سرمربی دپورتیوو یونیورسیداد شد که در سال 2010 با این تیم قهرمان لیگ برتر شیلی شد. پیتزی در سال 2011 به زادگاهش آرژانتین بازگشت و هدایت روزاریو سنترال را برای یک سال بر عهده گرفت. پس از آن پیتزی سرمربی سن لورنزو شد و با این تیم قهرمانی لیگ اولیۀ 2013 آرژانتین (Torneo Inicial 2013) گردید.
در دسامبر سال 2013 پیتزی پس از 20 سال به باشگاه والنسیای اسپانیا بازگشت و هدایت این تیم را پذیرفت، هر چند تنها پس از شش ماه توسط پیتر لیم مالک جدید باشگاه اخراج شد.
پس از یک سال حضور در کلاب لئونِ مکزیک، در اواخر ژانویۀ 2016 فدراسیون فوتبال شیلی پیتزی را به عنوان سرمربی تیم ملی این کشور برگزید. در حقیقت پیتزی جانشین خورخه سمپائولی شده بود که برای نخستین بار در تاریخ فوتبال شیلی، این کشور را قهرمان کوپا آمریکا در سال 2015 و در خود کشور شیلی کرده بود. کار بزرگ پیتزی در همین زمان رقم خورد، جایی که تنها پس از چند ماه حضور پیتزی در شیلی، قرمزها با هدایتِ پیتزی توانستند در رقابت های کوپا آمریکای 2016 که به عنوان کوپا آمریکای قرن در آمریکا برگزار شده بود از عنوان قهرمانی خود دفاع کنند.
سرخ ها با هدایت پیتزی در آن رقابت ها در ابتدا در مرحلۀ گروهی به دلیل شکست برابر آرژانتین به عنوان تیم دوم از گروه خود صعود کردند. طوفان تیم پیتزی در مرحلۀ یک-چهارم پایانی با در هم کوبیدن مکزیک با نتیجۀ عجیب و به یادماندنی 0-7 آغاز شد. آن ها در دیدار نیمه نهایی نیز کلمبیای پکرمن را 0-2 بردند و به فینال رسیدند و در تقابلی مجدد و انتقامی برابر آلبی سلسته با مقاومتی 120 دقیقه ای بازی را بدون ردوبدل شدنِ گل به ضربات پنالتی کشاندند و در شرایطی که کاپیتان افسانه ای آرژانتینی ها لیونل مسی وَجهِ زمینیِ خود را با خراب کردن پنالتی جلوی شیلی نشان داد، شیلیِ پیتزی با نتیجۀ 2-4 پیروز شد، از آرژانتین انتقام گرفت و از عنوان قهرمانی خود نیز دفاع کرد. حدود یک سال بعد شیلی با پیتزی در جام کنفدراسیون ها با شکست دادن پرتغال قهرمان اروپا در ضربات پنالتی به دیدار پایانی راه یافت که در نهایت 0-1 به آلمان باخت و نایب قهرمان شد.
پس از جام کنفدراسیون ها شیلی در چهار بازی آخر خود در راه صعود به جام جهانی روسیه، سه بار شکست خورد که همین مسئله منجر به خلق یک ناکامی و فاجعۀ بزرگ برای پیتزی و تیمش شد؛ ناکامی بزرگی که به معنای عدم صعود به جام جهانی 2018 روسیه بود. این سه شکست عجیب عبارت بودند از: شکست خانگی 0-3 برابر پاراگوئه، مغلوب شدن 0-1 در زمین بولیوی و باخت 0-3 در زمین برزیل. این در شرایطی بود که اگر شیلی تنها یکی از این سه بازی را مساوی می کرد، بالاتر از پرو به پلی-آف می رفت و یا اگر تنها یکی را می برد بالاتر از آرژانتین سوم می شد و مستقیماً به جام جهانی صعود می کرد. به هر حال این ناکامی پایانی بود بر حضور پرنوسان پیتزی روی نیمکت شیلی.
در فاصله ای اندک تا جام جهانی 2018، مدیران فدراسیون فوتبال عربستان سعودی ادگاردو بائوزا سرمربی وقت خود را از کار برکنار و پیتزی را جایگزین وی کردند. سعودی ها که می بایست در بازی افتتاحیه به مصاف روسیۀ میزبان می رفتند، در حضور مقامات عالی رتبه ای همچون جانی اینفانتینو رئیس فیفا، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه و محمد بن سلمان ولیعهد پرحاشیه و پرسروصدای خود، با 5 گل برابر روسیۀ میزبان تحقیر شدند و یک آبروریزی بزرگ به بار آوردند. در دیدار دوم خود نیز سعودی ها بازی را 0-1 به اروگوئه واگذار کردند تا وداعی زودهنگام با تورنمنت داشته باشند، هر چند آن چه که سبب شد مسئولین فوتبال عربستان پیتزی را حفظ کنند پیروزی در آخرین دیدار گروه خود در برابر دیگر تیم از پیش حذف شدۀ این گروه یعنی مصر بود. آخرین برد سعودی ها در جام های جهانی به سال 1994 و برد تاریخی 0-1 برابر بلژیک با گل به یادماندنی سعید العویران بازمی گشت. بدین ترتیب سعودی ها با پیتزی توانستند پس از 24 سال در جام های جهانی به پیروزی برسند. عربستان با پیتزی راهی جام ملت های آسیا 2019 در امارات شد. پیش از تورنمنت تیمِ پیتزی در بازی های تدارکاتی عملکردی ضعیف داشت، تنها یمن را برده بود و در برابر بولیوی، عراق، اردن و کره جنوبی به تساوی رسیده بود. در شرایطی که کارشناسان سعودی امید زیادی به قهرمانی تیم خود داشتند و انتظار داشتند که پس از 23 سال دوباره در همین امارات جام ملت های آسیا را بالای سر ببرند، با دو پیروزی در برابر کره شمالی و لبنان و سپس دو شکست برابر قطر و ژاپن (فینالیست های جام) با تورنمنت وداع کردند. پس از شکست 0-1 عربستان در برابر ژاپن در مرحلۀ یک-هشتم پایانیِ جام، پیتزی از تیم ملی فوتبال عربستان خداحافظی کرد.
احتمال حضور در ایران:
دستمزد سالانۀ پیتزی در عربستان سعودی با دستمزد پایۀ کارلوس کی روش در ایران (بدون حساب پاداش ها و آپشن ها) برابر بود. در نتیجه نمی توان پیتزی را گزینۀ چندان گران قیمتی قلمداد کرد. هر چند بعید به نظر می رسد که فدراسیون فوتبال کشور ما تمایل زیادی به همکاری با سرمربی کنارگذاشته شدۀ عربستان سعودی داشته باشد.
احتمال مؤفقیت در ایران:
در پرفراز و نشیب بودن نتایج پیتزی چه در تیم ملی شیلی و چه حتی در عربستان تردیدی وجود ندارد. ولی این نکته را هم نباید فراموش کرد که قهرمانی پیتزی با شیلی در کوپا آمریکای 2016 یک شاهکار به تمام معنا بود. همچنین تجربۀ حضور 13 ماهۀ وی در فوتبال آسیا تا حدود زیادی آزمون و خطای کارِ وی وی را به حداقل می رساند. پیتزی علاقۀ زیادی دارد که تیم هایش مالکیت توپ را در اختیار داشته باشند؛ این مسئله شاید سبب شود فلسفۀ فوتبال پیتزی جذاب و تماشاگرپسند به نظر بیاید، ولی روی دیگر سکه در تیم های تحت هدایت وی، شکست های سخت و سنگین مانند شکست تحقیرآمیز 0-5 در بازی افتتاحیۀ جام جهانی روسیه برابر میزبان و یا شکست 0-2 برابر قطر در دیدار تعیین سرگروهی در گروه پنجمِ جام ملت های آسیای اخیر می باشد. یک دیگر از نقدهای وارده به پیتزی نداشتن پلن-بی در تیم های اوست. به عنوان مثال سعودی ها در جریان شکست و حذفشان در برابر ژاپن در جام ملت های آسیا بیش از 70 درصد مالکیت توپ را در اختیار داشتند ولی در خلق موقعیت های جدیِ گلزنی ناکام بوده و غیر از همین مالکیت افراطی، برنامۀ دیگری برای نزدیک شدن به دروازۀ ژاپن نداشتند.
لوران بلان
"le Président"؛ یک فرصت آرمانی و بلندپروازانه یا باز هم بازی با اسامی؟!
اخیراً نام این مدافع اسطوره ای فوتبال فرانسه و سرمربی اسبق تیم ملی این کشور و باشگاه پاریسن ژرمن در ارتباط با تیم ملی فوتبال کشورمان مطرح شده است. بدون هیچ شک و تردیدی در صداقت گفتار منابعی که از فدراسیون فوتبال اخباری مبتنی بر مذاکره با بلان را به رسانه ها داده اند جای سؤالات زیادی وجود دارد، ولی به هر حال کارنامۀ بلان را به طور خلاصه بررسی خواهیم کرد.
بلان در نوامبر 1956 در شهر کوچک اله در ناحیۀ لانگدُک روسیون واقع در جنوب فرانسه به دنیا آمد. او فوتبال خود را در باشگاه مون پلیه آغاز کرد و به دلیلِ برخورداری از یک فیزیک و تکنیک خوب در ابتدا یک هافبک هجومی بود. پس از مون پلیه بلان سابقۀ بازی در باشگاه های ناپولی، نیم (فرانسه)، سنت اتین، اوسر، بارسلونا، مارسی، اینترمیلان و منچستر یونایتد را دارد. دوران حضور وی در المپیک مارسی به حدی مؤفقیت آمیز بود که به دلیل عملکرد دفاعی فوق العاده، گل های حساس و قدرت رهبریِ بی نظیرش، از سوی هواداران مارسی او را رئیس (به فرانسوی: le Président) لقب داده بودند. بلان از سال 1989 تا سال 2000 عضو تیم ملی فوتبال فرانسه بود. هر چند شروع دورانِ "le Président" در تیم ملی فرانسه با حذف و عدم صعود به دو جام جهانی پیاپی 1990 و 1994 به شدت کابوس وار بود، ولی این مدافع 192 سانتی متری، با قهرمانی در جام جهانی 1998 در خانه و خاک فرانسه و همچنین یورو 2000، دوران فوتبال خود در عرصۀ ملی را به بهترین شکل ممکن و با افتخار به پایان برد. یکی از ماندگارترین تصاویری که از بلان در تیم ملی فرانسه به یاد می آوریم، بوسیدن سرِ تاسِ فابین بارتز سنگربان خروس ها پیش از آغاز هر بازی بود، جایی که این بوسۀ عجیب به نوعی طلسم شانس فرانسوی ها محسوب می شد!
دوران مربیگری بلان در سال 2007 در باشگاه بوردو آغاز شد. بوردو که فصل 2007-2006 را در ردۀ ششم به پایان رسانده بود، در رأس هرمِ فنی خود بلان را جانشین ریکاردو گومز برزیلی کرد. بلان در نخستین فصل حضور خود در دنیای مربیگری بسیار خوب نتیجه گرفت و تنها با اختلاف 4 امتیاز نسبت به تیم رؤیایی المپیک لیون که هفتمین قهرمانی پی در پی خود در لوشامپیونه را جشن می گرفت، نایب قهرمان شد. بلان در پایان همین فصل به عنوان مربی سال فرانسه برگزیده شد، هر چند این تنها برای او حکمِ یک شروع را داشت. شاهکار بلان و شاگردانش در بوردو در فصل بعد رقم خورد جایی که بوردو توانست با برتری در 11 بازی پشت سر هم (11 مسابقۀ پایانی خود در فصل 2009-2008) ضمن خلق رکوردی جدید از این حیث، بالاتر از مارسیِ اریک گرتس به مقام قهرمانی لیگ فرانسه دست یابد. بوردوی بلان که در این فصل با تاکتیک 2-4-4 لوزی بازی های بسیار جذاب و تماشاگرپسندی را به نمایش می گذاشت، با این قهرمانی ترمز 7 قهرمانی متوالی لیون در لوشامپیونه را کشید، هر چند در پایان این فصل این اریک گرتس بود که بالاتر از بلان عنوان مربی سال فوتبال فرانسه را از آن خود نمود. ناگفته نماند که در پایان همین فصل بلان با بوردو قهرمان "کوپ دُ لالیگ" یکی از دو جام حذفی فرانسه شد و فصل رؤیایی خود را تکمیل کرد. در فصل 2010-2009 بلان با بوردو در لیگ قهرمانان اروپا عملکردی مثال زدنی داشت. در شرایطی که آن ها در یک گروه بسیار سخت در کنار بایرن و یوونتوس قرار گرفته بودند، بدون شکست به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کردند و سپس با غلبه بر المپیاکوس به مرحلۀ یک-چهارم پایانی راه یافتند؛ هر چند بوردو در این مرحله به دست المپیک لیون حذف شد و از راه یابی به نیمه-نهایی بازماند. بوردو در آن فصل در لیگ فرانسه نیز از ماه فوریه دچار افتی عجیب شد و با خاتمه دادن لیگ در ردۀ ششم به توفیق خاصی نرسید.
پس از یک جام جهانی کابوس وار در سال 2010، فدراسیون فوتبال فرانسه پس از 6 سال با پروفسور دیوانه (ریموند دومنک) قطع همکاری کرد و با توجه به استعفای بلان از هدایت بوردو که به هدف حضور در همین تیم ملی صورت پذیرفته بود، این اسطورۀ سابق فوتبال فرانسه این بار به عنوان سرمربی به تیم ملی کشورش برگشت. بلان حضورش به عنوان سرمربی تیم ملی فرانسه را با شکست 1-2 در بازی دوستانه برابر نروژ آغاز کرد و سپس در اولین بازی خود در راه صعود به یورو 2012 در خاک فرانسه 0-1 به بلاروس باخت؛ هر چند در مرحلۀ انتخابی یورو 2012 خروس ها تنها با اختلاف یک امتیاز نسبت به بوسنی و هرزگوین به عنوان تیم اول و به طور مستقیم به یورو 2012 صعود کردند. می توان گفت با توجه به تساوی 1-1 برابر بوسنی و شکست 0-1 برابر بلاروس در خانه، نتایج خروس ها در گروه خود چندان درخشان نبود، به ویژه که خروس ها در بازی پایانی خود در خانه در آستانۀ شکست برابر بوسنی و رفتن به پلی-آف بودند هر چند سمیر نصری با خطای پنالتی که در دقیقۀ 78 آن مسابقه از امیر اسپاهیچ گرفت و خودش هم آن را تبدیل به گل کرد، صعود مستقیمِ فرانسۀ بلان به یورو 2012 را تضمین کرد.
عملکرد نه چندان دلچسب خروس ها با بلان در یورو 2012 نیز ادامه یافت. آن ها که در گروه چهارم آن رقابت ها با انگلستان، سوئد و اوکراینِ میزبان همگروه بودند، با انگلستان باز هم به لطف سمیر نصری 1-1 کردند، اوکراین میزبان را 0-2 بردند و در بازی پایانی خود با نمایشی پرانتقاد به شکلی عجیب به سوئد 0-2 باختند و سرگروهی آن گروه را به انگلستانِ هاجسون واگذار کردند. خروس ها در مرحلۀ یک-چهارم پایانی در برابر اسپانیایی که نهایتاً قهرمان همان تورنمنت شد حرفی برای گفتن نداشتند و با دریافت دو گل از ژابی آلونسو 0-2 به ماتادورها باختند و از دور رقابت ها کنار رفتند. این بازی واپسین حضور بلان روی نیمکت آبی های فرانسوی بود. نکتۀ جالب در ارتباط با دوران حضور بلان در تیم ملی فرانسه این بود که وی در 27 بازی که سرمربی فرانسه بود 4 بار شکست خورد: دو باختِ اول در دو بازی اول حضور بلان در این تیم رقم خورد و دو شکست دیگر نیز همان دو بازی پایانی فرانسه در یورو 2012 بود! به نوعی می توان گفت بلان در فرانسه کارش را با شکست آغاز کرد و با شکست هم به پایان رساند. بلان در بیشتر بازی هایی که هدایت خروس ها را بر عهده داشت، تیمش را با تکتیک 3-3-4 تهاجمی و برخی اوقات هم 1-3-2-4 ارنج می کرد.
یک سال پس از آن جام ملت های نامؤفق، بلان جای کارلو آنجلوتی که پاریسن ژرمن را به مقصد رئال مادرید ترک کرده بود، گرفت. او سه سال هدایت پاریسی های متمول را بر عهده داشت که در این مدت، سه بار قهرمان لیگ فرانسه، سه بار قهرمان کوپ دُ لا لیگ، دو بار هم قهرمان کوپ دُ فرانس و سه بار هم قهرمان جام قهرمانان و یا همان سوپرکاپِ فرانسه شد. همان قدر که عملکرد بلان با پاریسن ژرمن در رقابت های داخلی عالی بود، عملکرد سه سالۀ وی با تیمش در لیگ قهرمانان اروپا چندان جالب نبود و پاریسی ها با هدایت بلان در سه فصل متوالی در مرحلۀ یک-چهارم پایانی از آن رقابت ها کنار رفتند. آن ها در فصل 2014-2013 در این مرحله به دست چلسیِ مورینیو حذف شدند، در فصل 2015-2014 در مقابل بارسایی که نهایتاً قهرمان هم شد از جام کنار رفتند و در فصل 2016-2015 نیز منچسترسیتیِ پلگرینی بود که پاریسیَن ها را حذف کرد. حذف در برابر سیتیزن ها به حدی برای مدیران قطری پاریسن ژرمن ناگوار آمد که رئیس باشگاه ناصر الخلیفی به طور علنی نتایج تیم خود در آن فصل را یک ناکامی توصیف کرد و در پایان همان فصل با پرداخت 22 میلیون یورو غرامت به بلان، وی را از سِمَتِ سرمربیگریِ پاریسیَن ها برکنار نمود.
احتمال حضور در ایران:
آیا چنین مربی که 22 میلیون یورو از پاریسن ژرمن غرامت گرفته و می تواند سالانه نزدیک به 10 میلیون یورو دستمزد بگیرد، به ایران می آید؟!
چند روز قبل اخباری به نقل از یکی از مسئولین فدراسیون فوتبال در برخی از سایت ها و روزنامه های ورزشی کشورمان منتشر شد مبنی بر این که فدراسیون فوتبال در حال مذاکره با لوران بلان است و این اسطورۀ سابق فوتبال فرانسه به گزینۀ اول هدایت تیم ملی کشورمان بدل شده است. نکتۀ جالب اینجا بود که اگر همان زمان با یک سرچ ساده در گوگل نام لوران بلان را جست و جو می کردیم، به اخباری برمی خوردیم که 180 درجه با نقل قول های شنیده شده از منابع مثلاً موثق و مطلع در فدراسیون 5 ستارۀ فوتبال ما تناقض داشت! درست چند ساعت پیش از خبر مذاکره با بلان از سوی مسئولین فدراسیون، در دیلی-میل و یا آیریش-میرر اخباری خواندیم مبنی بر این که لوران بلان به شدت به فکر کار در لیگ برتر فوتبال انگلستان است و برای همین منظور ایجنت هایی را هم استخدام کرده است! این در حالی بود که در منابع خبری خارجی کوچک ترین اشاره ای به مذاکره میان مسئولین فدراسیون فوتبال ایران و نماینده ای از بلان نشده بود. حتی در جاهایی هم خواندیم که ظاهراً بلان یکی از گزینه های بالقوۀ جایگزینی مائوریتسیو ساری برای هدایت باشگاه چلسی ست. به هر تقدیر ورای همۀ این شایعات، به نظر می آید که فدراسیون فوتبال قصد دارد که با مطرح کردن نام بلان افکار عمومی را به سمتی منحرف کند تا بتواند در آرامش گزینۀ مدّ نظر خود برای تیم ملی کشورمان را انتخاب نماید. همچنین این نکته را نیز باید مدّ نظر داشت که بلان هیچ آشنایی خاصی با فوتبال عجیب و غریب آسیا ندارد و از آن مهم تر شخصیت خونسرد، آرام و مغرور وی هم هیچ گونه سنخیتی با فوتبال پرتنش، عصبی و خشمگین کشور ما ندارد. در ضمن دستمزد بلان تقریباً دو برابر دستمزد کی روش است و با دستمزدی به مراتب کمتر از آن چه که بلان می گیرد، می توان گزینه هایی مانند برت فان مارویک و حتی اسلاون بیلیچ را که هم سابقۀ ملی مؤفق و هم اشرافی مناسب به فوتبال آسیا دارد، به فوتبال ایران آورد. در نتیجه حقیقتاً نمی توان شایعات حضور وی در فوتبال ایران را جدی گرفت.
احتمال مؤفقیت در ایران:
به هر حال کارنامۀ بلان به عنوان یک مربی یک "کارنامۀ خوب" تلقی می شود. او چهار بار قهرمان لیگ فرانسه شده و چهار مرتبه نیز به یک-چهارم پایانی لیگ قهرمانان اروپا رسیده است (یک بار با بوردو و سه بار هم با پاریس). عملکرد وی در تیم ملی فرانسه هم شاید فوق العاده نبوده، ولی در قیاس با سَلفَش ریموند دومنک، این عملکرد به هیچ وجه بد هم نبوده است. در ضمن بلان در پاریسن ژرمن نشان داده که در بازی دادن به جوانان جسارت خاصی دارد؛ اولین بار این بلان بود که به بازیکنانی مانند کیمپمبه یا مثلاً آدرین رابیویی که 18 سال داشت بازی داد و مارکینیوش جوان در 19 سالگی هم با نظر مستقیم بلان برای پاریسین ها خریداری شد؛ لذا این جسارت در جوان گرایی می تواند یک خبر فوق العاده برای الماس های تراش نخورده ای همچون امید نورافکن، رضا شکاری، یونس دلفی، اللهیار صیادمنش، محمد مهدی مهدیخانی، طاها شریعتی، محمد خدابنده لو، محمد مسلمی پور و غیره باشد.
همچنین تیم های تحت هدایت بلان فوتبالی تهاجمی و تماشاگرپسند ارائه می دهند که با توجه به بضاعت بسیار خوبی که فوتبال ایران در ساختار هجومی خود دارد، پیاده کردن این نوع فوتبال در تیم ملی به هیچ وجه کار سختی نخواهد بود؛ هر چند باز هم باید تکرار کرد که علاوه بر عدم شناخت لازم از فوتبال آسیا از سوی بلان، سخت بتوان سنخیت خاصی میان بلان و فوتبال ایران یافت. بسیار بعید است که شایعۀ مذاکرۀ این مربی فرانسوی که معمولاً او را در کنار زمین فوتبال با یک آب-نبات چوبی در دهان در حال هدایت تیم هایش می بینیم، با مسئولین فدراسیون فوتبال ما جدی باشد.
اسلاون بیلیچ
راکِ واقعی با غول-کُش! او بهترین گزینه است!
این مربی پنجاه ساله متولد سپتامبر 1968 در شهر اسپلیت واقع در یوگوسلاوی سابق و کرواسی فعلی ست. او علاوه بر زبان مادری خود به زبان های انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی مسلط بوده و داری مدرک دانشگاهی در رشتۀ حقوق است. او یک طرفداری بزرگ موسیقی راک محسوب می شود و خود نیز نوازندۀ گیتار الکتریک می باشد. بیلیچ همچنین در کشور خود عضو یک گروه راک کروات می باشد: "گروه راوبائو". در آستانۀ جام ملت های اروپا در سال 2008، بیلیچ که هدایت کروات ها را بر عهده داشت به همراه گروهش آهنگی به نام "Vatreno ludilo" (جنون آتشین) را منتشر نمود که این آهنگ در آن زمان در کرواسی به شدت هیت و رکورددار شد! بیلیچ خود را یک سوسیالیست می داند و می گوید: اگر آن چه که تحت مالکیت خود داری را با دیگران به اشتراک بگذاری، با شادی و غرور زندگی خواهی کرد. من خود را یک سوسیالیست واقعی می دانم! شاید نتوانم به تنهایی دنیا را نجات دهم؛ منتهای مراتب اگر مبارزه ای علیه بی عدالتی وجود داشته باشد، من ترجیح می دهم که در خط مقدم این مبارزه حضور داشته باشم. این نگرش من نسبت به زندگی ست!
بیلیچ دوران بازیگری خود را در تیم زادگاهش هایدوک آغاز نمود. پس از پنج سال حضور در هایدوک این تیم را به مقصد بوندس لیگای آلمان و باشگاه کارلسروهه ترک کرد و سه سال عضو کارلسروهه و شاگرد وینفر شفر بود و در آخرین سال حضورش در این تیم نایب قهرمان جام حذفی آلمان شد. پس از درخشش در رقابت های یورو 96 که در انگلستان برگزار می شد، به تیم وست هام یونایتد پیوست و در پایان فصل 1997-1996 این تیم را به مقصد اورتون ترک نمود. بعد از دو سال بازی در اورتون بیلیچ به زادگاه خود و باشگاه هایدوک بازگشت و پس از یک سال بازی در این تیم، کفش های خود را آویخت.دوران حضور بیلیچ در تیم ملی کرواسی دورانی به یادماندنی بود. پس از فروپاشی یوگوسلاوی سابق و استقلال کرواسی، نسلی طلایی در فوتبال این کشور جدیدالتأسیس شکل گرفت؛ نسلی متشکّل از داور شوکر، زوانیمیر بوبان، روبرت پروسینیچکی، داریو شیمیچ، روبرت یارنی، زوانیمیر سولدو، ایگور تودور، آلیوشا آسانوویچ، ایگور استیماچ، درازن لادیچ و همین اسلاون بیلیچ 188 سانتی متری که رهبری خط دفاع این نسل کم نظیر را بر عهده داشت. کروات ها در یورو 96 یکی از پدیده های جام بودند، هر چند در مرحلۀ یک-چهارم نهایی در دیداری پر از خشونت بازی را به آلمان برتی فوگتس که نهایتاً قهرمان همان تورنمنت شد واگذار کردند؛ هر چند دو سال بعد در جام جهانی 1998 فرانسه باز در همین مرحلۀ یک چهارم نهایی با مانشافتِ فوگتس روبرو شده و با پیروزی 0-3 برابر ژرمن ها انتقامی بسیار سخت از آن ها ستاندند.
در مرحلۀ نیمه پایانی نیز در شرایطی که کروات ها از فرانسۀ میزبان با گل داور شوکر پیش افتاده بودند، ناگهان با دو گلِ لیلیان تورام که نهایتاً به تنها گل های ملیِ این مدافع متولد گوآدلوپ تبدیل شدند، کروات ها فینال را از دست دادند. نکتۀ به یادماندنی در آن مسابقه درگیری شدید میان دو مدافع کروات ها و فرانسوی ها یعنی بیلیچ و لوران بلان بود؛ جایی که روی یک ضربۀ شروع مجدد به نفع فرانسه، بیلیچ که بلان را زیر نظر داشت و او را گرفته بود، با واکنش بلان مواجه شد. بلان بیلیچ را هل داد به گونه ای که دستانش تماس کوچکی با صورت بیلیچ داشت؛ همین تماس سبب شد که بیلیچ با گرفتن صورتش، خود را به زمین بیَندازد. تمارض بیلیچ به نوعی سبب شد که داور اسپانیایی مسابقه بلان را اخراج کند و پیامد این مسئله از دست دادن فینال جام جهانی برای بلان بود. در دیدار رده بندی جام که میان کروات ها با هلند برگزار شد، هر زمان که بیلیچ صاحب توپ می شد با سوت کَرکنندۀ تماشاگران فرانسوی حاضر در استادیوم رو به رو می شد، هر چند کروات ها آن بازی را 1-2 بردند و به مقام سوم و مدال برنز رسیدند. بیلیچ بعدها دربارۀ آن حرکت خود عذرخواهی نکرد اما گفت: قسم می خورم اگر می توانستم آن اتفاق را تغییر دهم، این کار را می کردم تا بلان بتواند در فینال جام جهانی بازی کند.
بیلیچ دوران مربیگری خود را از هایدوک و تیم ملی جوانان کرواسی آغاز کرد. به دنبال حذف کروات های از جام جهانی 2006، بیلیچ جایگزین زلاتکو کرانچار در رأس هرم فنی تیم ملی کرواسی گردید. نکتۀ جالب استفادۀ بیلیچ از دوستان، هم-دوره ها و هم-نسلانش در تیم ملی کرواسی بود. او از پروسینیچکی، آسانوویچ، ماریان مرمیچ و نیکلا یورچویچ که در آن نسل طلایی کراوسی با وی هم-بازی بودند، در کادر فنی خود بهتره جست. کروات ها با هدایت بیلیچ نخستین بازی ملیشان را که یک دیدار دوستانه بود در خانۀ ایتالیای قهرمان جهان که به تازگی روبرتو دونادونی را جانشین لیپی کرده بود برگزار کردند و آتزوری را با گل های ادواردو داسیلوا و لوکا مودریچ شکست دادند. شاید کسی این شروع بیلیچ در کرواسی را جدی نگرفت، ولی با اتفاقاتی که در مرحلۀ انتخابی و نهاییِ بازی های یورو 2008 افتاد، همه فهمیدند که باید کرواسیِ بیلیچ را به شدت جدی بگیرند و به او و تیمش احترام بگذارند. کروات ها در را صعود به یورو 2008 در گروهی سخت با انگلستان و روسیه هم گروه شدند. کروات ها با ارائۀ نمایشی مقتدرانه یک بازی پیش از پایان رقابت های انتخابی، صعود خود را به عنوان تیم اول از گروه خود قطعی کردند و در حالی در دیدار پایانی خود در ویمبلی به مصاف انگلستان رفتند که سه شیرها برای صعود به یورو 2008 تنها به یک تساوی نیاز داشتند. کروات ها با ارائۀ یک نمایش جاندار و جوانمردانه انگلستان را در خانۀ خود با حساب 2-3 در عین ناباوری شکست دادند که این نتیجه سبب ناکامی انگلیس در صعود به یورو 2008 و متعاقب آن صعود روسیۀ گاس هیدینک به آن رقابت ها بود.
در خود تورنمنت کروات ها در گروه دوم با اتریشِ میزبان، آلمان و لهستان هم گروه شدند. آن ها بازی اول خود را در ارنست هاپل اشتادیون با تک گل مودریچ از روی نقطۀ پنالتی از اتریش بردند، سپس در دیدار دوم خود با ارائۀ نمایشی شجاعانه و مثال زدنی در برابر آلمان مدعی، 1-2 پیروز شدند و با برد تک گله برابر لهستان در بازی سوم، با سه برد پیاپی به عنوان تیم اول گروه مقتدرانه به مرحلۀ یک-چهارم نهایی صعود کردند. شاهکار بیلیچ در مرحلۀ گروهی در جایی بود که به رغم استفاده از تاکتیک اولیۀ 2-4-4 در دیدار برابر آلمان به یک باره تغییر تاکتیک داد و با استفاده از 1-3-2-4 مچِ یواخیم لوو را خواباند. رقیب کروات ها در این مرحله تیم عجیب و پرجوش و خروشِ ترکیه با هدایت فاتح تریم بود. در شرایطی که به واسطۀ نمایش های درخشان از کروات ها به عنوان یک مدعی جدی برای فتح جام نام برده می شد، دیدارشان با ترک ها گره خورد و به وقت های اضافه کشیده شد. در ابتدا کروات ها با گل دقیقۀ 119 ایوان کلاسنیچ که با کلیۀ پیوندی برای تیم ملی کشورش بازی می کرد، از ترک ها پیش افتادند و در شرایطی که همه منتظر یک جدال تکراری میان آلمان و کرواسی در مرحلۀ نیمه پایانی بودند، سمیح شنتورک که با گل هایش ترک ها را به مرحلۀ حذفی رسانده بود، باز هم در قامت یک ناجی ظاهر شد و با گل دقیقۀ 121 خود بازی را 1-1 کرد و زمینه ساز کشیده شدن بازی به ضربات مرگبار پنالتی شد. در ضربات پنالتی کروات ها که همچنان تحت تأثیر گل دیرهنگام و تساوی بخش ترک ها بودند، پنالتی های خود توسط مودریچ، راکیتیچ و پتریچ را از دست دادند و با تمام شایستگی 1-3 باخته و به شکل دراماتیک از تورنمنت کنار رفتند.
کرواسی با هدایت بیلیچ در مرحلۀ انتخابی جام جهانی 2010 باز هم با انگلستان هم گروه شدند که این بار این انگلستان با هدایت فابیو کاپلو بود که انتقام دبل مرحلۀ انتخابی یورو 2008 را از کروات ها گرفت به گونه ای که کروات ها در نهایت پایین تر از اوکراین در ردۀ سوم گروه قرار گرفتند و از صعود به جام جهانی بازماندند.
کرواسی با هدایت بیلیچ در مرحلۀ مقدماتی یورو 2012 پایین تر از یونان در ردۀ دوم گروه خود قرار گرفت و به پلی-آف رسید. دست تقدیر دوباره کروات ها و ترک ها را در مسیر یکدیگر قرار داد و این بار کروات ها بودند که با برتری 0-3 برابر ترک ها هم انتقام بازی یک-چهارم پایانی چهار سال قبل را گرفتند و هم به یورو 2012 صعود کردند. کرواسی در یورو 2012 به شدت بدشانس بود! آن ها در گروه مرگ رقابت ها با ایتالیا، اسپانیا (که بعدتر فینال همان تورنمنت را برگزار کردند) و ایرلند جنوبی هم گروه شد. آن ها در بازی نخست خود در برابر ایرلند جنوبی یک برد بی دردسر 1-3 را کسب کردند، سپس در دیدار دوم خود با نمایشی جسورانه در برابر ایتالیای پراندلی 1-1 به تساوی رسیدند، ولی در بازی سوم برابر اسپانیا، به رغم نمایشی خوب با گل دیرهنگام خسوس ناواس مغلوب شدند و از تورنمنت کنار رفتند. این آخرین حضور بیلیچ روی نیمکت تیم ملی کرواسی بود. ناگفته نماند که بیلیچ در 63 مسابقه ای که هدایت کروات ها را بر عهده داشت، با کسب میانگین 2.13 امتیازی در هر بازی، با یک رکورد بسیار خوب به کار خود در تیم ملی کشورش پایان داد.
پس از گذارندن یک فصل کابوس وار در باشگاه لوکوموتیو مسکوی روسیه و قرار گرفتن در ردۀ بسیار نازل نهم در لیگ این کشور، بیلیچ در سال 2013 هدایت باشگاه بشیکتاش ترکیه را با قراردادی سه ساله بر عهده گرفت. تیم او در دو فصل 2014-2013 و 2015-2014 به مقامی بهتر از سومی در سوپرلیگ ترکیه نرسید و در فصل دوم هم با شکست برابر کلاب بروژ بلژیک از مرحلۀ یک-هشتم پایانی یورولیگ حذف شد. در پایان همین فصل بیلیچ یک سال پیش از اتمام قراردادش با بشیکتاش از این تیم جدا شد. او در اغلب بازی هایی که هدایت بشیکتاتش را بر عهده داشت از تاکتیک 1-3-2-4 بهره می جست و تیم وی نمایشی بسیار هجومی و تماشاگرپسند با یک ساختار دفاعی آسیب پذیر داشت.
در ژوئن 2015 بیلیچ به یکی از باشگاه های دوران بازیگری خود بازگشت و هدایت باشگاه وست هام یونایتد در لیگ برتر فوتبال انگلستان را بر عهده گرفت. حضور بیلیچ در وست هام از این جهت ماندگار بود که او با یک انعطاف تاکتیکی مثال زدنی، ارائۀ بازی های جذاب و البته پیشرفت در ساختار دفاعی، روحِ "جنون آتشین" خود را در کالبد وست هام دمید و به همراه تیمش تمامی تیم های بزرگ و مدعی در لیگ برتر انگلستان را از دم تیغ گذرانید. بیلیچ در اولین بازی فصل 2016-2015 که نخستین دیدار رسمی وی با وست هام در لیگ برتر بود، توانست در ورزشگاه امارات آرسنالِ آرسن ونگر را با حساب 1-2 شکست دهد. پس از دو شکست عجیب خانگی برابر لستر و بورنموث، تیمِ بیلیچ به آنفیلد رفت و با ارائۀ یک نمایش بی نقص و کم نظیر از ساختار دفاعی خود، با یک گل لیورپول را شکست داد. در حقیقت این اولین برد خارج از خانۀ وست هام برابر لیورپول از سال 1963 بود! در پایان آن مسابقه و در کنفرانس مطبوعاتی، بیلیچ این سخنان ماندگار را به زبان آورد: «بله، ما اتوبوس پارک کردیم، اما ترمزدستی را نکشیدیم! این بهترین نوع دفاع است. حرکتِ یک اتوبوس، پشتِ توپ!»
عجیب تر از همه آن که وست هام دو هفته بعدتر با برتری 0-1 برابر منچسترسیتی در ورزشگاه اتحاد، سومین پیروزی متوالی خارج از خانۀ خود را کسب و خود را به عنوان یک غول کشِ تمام عیار در سطح اولِ فوتبال جزیره مطرح نمود. در این فصل عجیب که نهایتاً با قهرمانی لسترسیتی در لیگ برتر انگلستان به پایان رسید، چکش ها با بیلیچ توانستند با کسب 16 پیروزی، 14 مساوی، 8 شکست، 65 گل زده، 51 گل خورده و 62 امتیاز لیگ را در ردۀ تاریخی هفتم به پایان برسانند. در حقیقت وست هام در پایان نخستین فصل حضور بیلیچ روی نیمکت این تیم، چندین رکورد باشگاه خود در تاریخ لیگ برتر را شکست: بیشترین امتیاز، کم ترین شکست، بیشترین گل زده در یک فصل و بهترین تفاضل گل در یک فصل (+14). با توجه به قهرمانی منچستریونایتد در FA Cup چکش ها توانستند به لیگ اروپا راه پیدا کنند. فصل دوم حضور بیلیچ در وست هام مانند فصل اول مؤفق نبود، چرا که آن ها فصل را در ردۀ یازدهم به پایان رساندند. البته نباید فراموش کرد که وست هام مجبور شد که در ژانویۀ 2017 ستاره و بهترین بازیکن فصل قبلِ خود خود دیمیتری پایت را به المپیک مارسی بفروشد چرا که پایت با تحت فشار قرار دادن چکش ها پایش را در یک کفش کرده بود تا با بازگشت او به تیم سابقش مؤافقت کنند.
اوضاع برای بیلیچ در فصل سوم حضورش در وست هام بسیار بد پیش رفت. او لیگ را با سه شکست آغاز کرد و در نهایت به دنبال تداوم در کسب نتایج ضعیف در نوامبر 2017 از سِمَتِ خود اخراج شد. او وست هام را با میانگین امتیازی 1.33 امتیاز در هر مسابقه ترک کرد که این رکورد بهترین رکورد یک مربی در باشگاه وست هام در تاریخ لیگ برتر به شمار می رود.
در اواخر سپتامبر 2018 مدیران باشگاه الإتحاد عربستان، به دنبال کسب نتایج بسیار ضعیف، کسب سه باخت در سه دیدار آغازین خود در لیگ برتر این کشور و قرار گرفتن در قعرِ جدول، رامون دیاز آرژانتینی را اخراج و بیلیچ را تا سال 2021 به عنوان سرمربی تیم خود انتخاب کردند. البته با توجه به مشکلات ساختاریِ چندساله، نتایج الأتحاد با بیلیچ هم تغییر چندانی نکرد و به دلیل تداوم حضور این تیم در قعر جدول لیگ حرفه ای عربستان بیلیچ هم از پُست خود برکنار شد. (در حال حاضر الإتحاد با یک پله صعود نسبت به زمان رامون دیاز، در ردۀ پانزدهمِ لیگ شانزده تیمیِ عربستان سعودی قرار دارد!)
احتمال حضور در ایران:
با توجه به مصاحبۀ عجیب و تندِ کی روش پس از پایان رقابت های جام جهانی 2018، صحبت هایی بوجود آمد مبنی بر این که قرارداد کارلوس کی روش تمدید نشود و یک مربی دیگر جانشین وی شود. آن زمان بیلیچ یک مربی بیکار بود و از او به عنوان یکی از گزینه های اصلی جایگزینی کی روش نام برده می شد که در نهایت این اتفاق نیفتاد و قرارداد کی روش تا پایان جام ملت های آسیا 2019 تمدید شد. . به نظر می آمد که با توجه به قرارداد بیلیچ با الإتحاد تا سال 2021، فدراسیون فوتبال برخلاف تابستان گذشته برای مذاکره با بیلیچ ابتکار عمل را در دست نداشته باشد و بالإجبار باید منتظر اخراج بیلیچ باشد تا اگر بخواهد با او وارد مذاکره شود. خوب این اتفاق در همین دوشنبه ای که گذشت افتاد! در شرایطی که به شکلی جالب و عجیب به نظر می آمد که علی رغم ادامۀ نتایج ضعیفِ الإتحاد مدیران کم صبرِ سعودی همچنان اعتقاد خود به بیلیچ را حفظ کرده اند، در 25 فوریه بیلیچ از سمت خود برکنار شد و حالا باز هم به جمع گزینه های ما بازگشته است! فراموش نکنیم که الإتحاد پیش از بیلیچ با مربی فینالیست آسیا یعنی رامون دیاز هم بسیار بد نتیجه گرفته بود و مشخص است که مشکلات این تیم بیشتر و پیش تر از فنی بودن، ساختاری هستند. به هر حال مشخص نیست مسئولین فدراسیون فوتبال ما، آیا باز هم فرصت عقد قرارداد با بیلیچ را از دست می دهند یا خیر؟!
احتمال مؤفقیت در ایران:
بیلیچ خود را به عنوان یک مربی جسور، خوش فکر، مؤفق و صاحب سبک چه در عرصۀ ملی و چه در عرصۀ باشگاهی ثابت کرده است. همچنین فراموش نکنیم که او در مقطعی شاگرد وینفرد شفر در کارلسروهه و در مقطعی هم شاگرد برانکو در تیم ملی کشورش بوده است؛ این به آن معناست که حضور وی در فوتبال ایران نوعی توفیق اجباری تلقی می شود چرا که به واسطۀ رابطه و شناختی که از این دو مربی دارد، هم راحت تر می تواند در فوتبال کشور ما جا بیفتد و هم این که حمایت هواداران سرخابی را به دست آورد. فراموش نکنیم که همین حضور کوتاه مدت وی در فوتبال عربستان بک-گراندی مفید از فوتبال آسیا را به وی داده است. جالب است دربارۀ بیلیچ این را نیز بدانیم که وی علاوه بر مباحث تاکتیکی، به مباحث روحی-روانی بازیکنانش به شدت اهمیت می دهد و در مواردی بسیار پیش از مسابقات حساس با پخش موسیقی های مُحرّک و برانگیزاننده، روحیۀ سربازانش را پیش از رفتن به زمین فوتبال تهییج می کند؛ این خصیصۀ مهم می تواند در برخورد با بازیکنان بعضاً احساسی فوتبال کشورمان به شدت کارساز باشد.
زلاتکو دالیچ
یک مربیِ بَرنده و یک افسوسِ بزرگ
چندی پیش نیکو کرانچار پسر زلاتکو کرانچار و ستارۀ سابق تیم ملی کرواسی و باشگاه تاتنهام، در مصاحبه ای که با خبرگزاری مهر داشت از زلاتکو دالیچ به عنوان بهترین مربی تاریخ فوتبال کرواسی نام برد. این نکته که این ستارۀ سابق با وجود مربیانی همچون پدرش، میروسلاو بلاژویچ و حتی مربیان مؤفقی چون برانکو ایوانکوویچ، زوران مامیچ و دیگران این طور بدون تعارف از زلاتکو دالیچ به عنوان برترین مربی تاریخ یک کشور مربی-ساز همچون کرواسی نام می برد، ارزش کار بزرگی که دالیچ در جام جهانی 2018 در تیم ملی کرواسی انجام داد را بیش از پیش نمایان می نماید.
این مربی 52 ساله در سال 1966 در شهر لیونو واقع در یوگوسلاوی سابق و بوسنی و هرزگوین فعلی چشم به جهان گشود. از آن جایی که او و خانواده اش در کرواسی سکنی گزیدند و زلاتکو در کرواسی بزرگ شد، فوتبال بازی کرد و وارد عرصۀ مربیگری گردید؛ با اقامت در این کشور به عنوان یک کروات شناخته می شود. زلاتکو در دوران بازیگری خود در پست هافبک دفاعی بازی می کرد و فوتبالیست چندان بزرگی نبود؛ هر چند در عالم مربیگری همه چیز فرق کرد.
دالیچ در شرایطی دوران مربیگری خود را از تیم وارتکس واراژدین آغاز کرد که فوتبال خود را به عنوان بازیکن در همین تیم به پایان رسانیده بود. او در سال اول حضورش در این تیم نه چندان مطرح، به فینال جام حذفی کرواسی راه یافت و در دیدار نهایی با رییکا رو به رو شد. وارتکس بازی رفت را در زمین رییکا 0-4 باخت و در بازی برگشت به رغم پیروزی 1-5 تنها به دلیل قانون گل زده در خانۀ حریف قهرمانی جام حذفی را به شکلی تلخ از دست داد. او دو سال بعد هدایت همین تیم رییکا را بر عهده گرفت و در پایان فصل با قرار گرفتن در ردۀ چهارم لیگ کرواسی به کاپ اینترتوتو صعود کرد، هر چند به دنبال حذف از این کاپ از رییکا اخراج شد. پس از دو تجربۀ نه چندان مؤفق مربیگری در آلبانی و کرواسی، دالیچ در سال 2010 به خاورمیانه و باشگاه الفیصلی عربستان سعودی پیوست که به تازگی به سطح اول فوتبال عربستان یعنی لیگ حرفه ای این کشور صعود کرده بود. در دو فصل 2011-2010 و 2012-2011 که دالیچ هدایت الفیصلی را بر عهده داشت به ترتیب لیگ برتر عربستان سعودی را در رده های هفتم و هشتم به پایان رساند که برای این تیم تازه صعود کرده به سطح اول فوتبال این کشور یک مؤفقیت شگرف به شمار می رفت. در پایان فصل 2010-2011 دالیچ از سوی روزنامۀ الریاض بالاتر از بزرگانی همچون اریک گرتس، گابریل کالدرون، والتر زنگا، خورخه فوساتی و تونی اولیویرا به عنوان مربی سال فوتبال عربستان انتخاب شد.
در سال 2012 دالیچ به عنوان سرمربی تیم دوم باشگاه الهلال برگزیده شد. مدیران باشگاه الهلال در ژانویۀ 2013 به دنبال کسب نتایج بسیار ضعیف از سوی آنتوآن کمبوآره که زمانی سابقۀ هدایت پاریسن ژرمن را نیز داشت، وی را از کار برکنار و دالیچ را از تیم دوم خود به تیم اول آوردند. این تغییر اثر مثبت خود را روی الهلال بحران زده گذاشت و این تیم در پایان فصل 2013-2012 پس از الفاتح نایب قهرمان لیگ برتر سعودی شد. در پایان همان فصل دالیچ توانست با شکست دادن النصر، الهلال را به عنوان قهرمانی جام حذفی (جام ولیعهد) فوتبال عربستان برساند. جالب است بدانیم که در مارس سال 2013 دالیچ در رنکینگ بهترین مربیان فوتبال دنیا در ردۀ سیزدهم قرار گرفت. درست یک سال بعد دالیچ به عنوان سرمربی باشگاه العین امارات زمام امور را در این تیم به دست گرفت. دالیچ با قهرمان کردن العین در پرزیدنت کاپ امارات، سهمیۀ لیگ قهرمانان 2015 را برای این تیم تضمین کرد؛ همچنین توانست با این تیم در لیگ قهرمانان آسیا 2014 نتایج خوبی بگیرد. العین در مرحلۀ گروهی آن رقابت ها بالاتر از الإتحاد عربستان، لخویای قطر و تراکتورسازی ایران به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کرد و با شکست دیگر تیم اماراتی الجزیره در دو بازی رفت و برگشت، دالیچ با العین به جمع 8 تیم برتر لیگ قهرمانان آسیا رسید. حدود سه ماه بعد از آن دالیچ با تیمش، الإتحاد عربستان را نیز با اقتدار حذف کرد هر چند در دیدار نیمه پایانی در برابر الهلال شکست خورد و از راهیابی به فینال لیگ قهرمانان آسیا بازماند.
العین در فصل 2015-2014 با دالیچ قهرمان لیگ حرفه ای امارات شد هر چند در مرحلۀ یک-هشتم پایانی لیگ قهرمانان آسیا 2015 در برابر دیگر تیم اماراتی الأهلی به دلیل قانون گل زده در خانۀ حریف حذف شد. در آغاز فصل 2016-2015 العین با شکست النصر دبی قهرمان سوپرکاپ امارات شد. هر چند در پایان این فصل العین نتوانست از عنوان قهرمانی خود در لیگ حرفه ای امارات دفاع کند، ولی شاهکار دالیچ با این تیم در لیگ قهرمانان آسیا 2016 صورت گرفت؛ جایی که العین پس از الجیش قطر به عنوان تیم دوم از گروه خود بالا آمد، در مرحلۀ یک-هشتم پایانی ذوب آهن ایران با هدایت یحیی گل محمدی را در اصفهان 0-2 برد و حذف کرد، در یک-چهارم نهایی لوکوموتیو تاشکندی که الهلال را حذف کرده بود از پیش رو برداشت و در دیدار نیمه پایانی و در تقابلی تکراری با الجیش قطر، این تیم را شکست داد و به فینال لیگ قهرمانان آسیا راه یافت. در حالی که العین بازی رفتِ فینال در برابر چونبوک موتورز کره جنوبی را 0-1 در زمین حریف پیش بود، در نهایت 1-2 شکست خورد و در دیدار برگشت در استادیوم هزاع بین زاید با کسبِ تساوی 1-1 برابر چونبوک قهرمانی آسیا را از دست داد و نایب قهرمان شد. در اواخر ژانویۀ 2017 دالیچ در شرایطی از العین جدا شد که با میانگین امتیازی 2.08 در 100 بازی هدایت این تیم رکوردی فوق العاده از خود بر جای گذاشت. بر اساس آمار « Football Database Ranking » العین پیش از دالیچ در ردۀ 335 باشگاهی در جهان قرار داشت، اما پس از آمدن دالیچ به این تیم، آن ها بیش از 200 رتبه صعود داشته و در دسامبر 2015 به رتبۀ 122 جهان رسیدند و در بین باشگاه های آسیایی تا رتبۀ پنجم نیز بالا آمدند.
پس از شکست خارج از خانه برابر ترکیه و تساوی خانگی برابر فنلاند، فدراسیون فوتبال کرواسی که صعود به جام جهانی روسیه را در خطر می دید، آنته کاچیچ را از کار برکنار کرد و دالیچ را جایگزین وی نمود. نخستین بازی دالیچ به عنوان سرمربی تیم ملی کشورش یک دیدار بسیار سخت و تعیین کننده بود. کروات ها در واپسین بازی گروه خود در مرحلۀ انتخابی جام جهانی، باید در شرایطی در جهنمِ سردِ کیِف به مصاف اوکراین می رفتند که اگر اوکراین آن بازی خانگی را می برد، به پلی-آف می رفت و کروات ها از صعود به جام جهانی بازی می ماندند. آن بازی را کرواسی با درخشش آندره کراماریچ روی پاس گل های مودریچ و راکیتیچ 0-2 برد و به پلی-آف رفت؛ جایی که با برتری 1-4 در مجموع دو بازی رفت و برگشت برابر یونانِ میشائیل اسکیبه به جام جهانی 2018 صعود کرد. کرواسی در قرعه کشی جام جهانی در یک گروه بسیار سخت با آرژانتین، نیجریه و ایسلند هم گروه شد. آن ها در ابتدا نیجریه را 0-2 بردند، سپس در برابر آرژانتین با لیونل مسیِ افسانه ای با نتیجۀ باورنکردنی 0-3 پیروز شدند و در پایان با شکست دادن ایسلندی که در مرحلۀ انتخابی جام جهانی آن ها را به پلی-آف فرستاده بود، با 9 امتیاز کامل به عنوان تیم اول از گروه دشوار خود صعود کردند. تاریخسازی کروات ها با دالیچ در روسیه ادامه پیدا کرد. در مرحلۀ یک-هشتم پایانی کروات ها در جدالی دراماتیک برابر دانمارک در 120 دقیقه 1-1 مساوی کردند و در ضربات پنالتی این تیم را در مجموع 3-4 شکست دادند. سپس در برابر روسیۀ میزبان در یک دیدار بسیار جذاب مجدداً در طول 120 دقیقه 2-2 به تساوی رسیدند و باز هم در پنالتی ها پیروز شدند و با حذف روس ها پس از 20 سال به نیمه نهایی جام جهانی راه یافتند.
در دیدار نیمه پایانی کروات ها با انگلستان که پس از 28 سال به این مرحله رسیده بود، جدالی جانانه و جسورانه داشتند و در شرایطی که از این تیم در نیمۀ اول 0-1 عقب بودند، در نیمۀ دوم به بازی برگشتند و با گل پریشیچ باز هم بازی را به وقت های اضافه کشاندند. در شرایطی که کروات های در وقت های اضافه سراپا حمله بودند، سرانجام با گل دقیقۀ 109 ماریو مانژوکیچ سه شیرها را با شایستگی مغلوب کردند و با رسیدن به فینال جام جهانی تاریخ را ساختند. با توجه به سه تقابل 120 دقیقه ای با حریفان در مراحل حذفی، شاگردان دالیچ که 90 دقیقه بیشتر از رقیب آمادۀ خود در فینال یعنی فرانسه بازی کرده بودند. کروات ها دیدار نهایی جام جهانی 2018 را به رغم نمایشی شجاعانه 2-4 به فرانسه و ستارگانش واگذار کردند و با نایب قهرمان شدن در این تورنمنت، علاوه بر کسبِ بهترین نتیجۀ تاریخ کشور کرواسی در جام های جهانی؛ بهترین نتیجۀ یک کشور از اروپای شرقی (در کنار مجارستان و چکسلواکی سابق) و بهترین نتیجۀ یک کشور از ناحیۀ بالکان در تاریخ جام های جهانی را رقم زدند.
دالیچ در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده و خود را یک کاتولیک معتقد می داند. در دیدار نیمه پایانی جام جهانی برابر انگلستان او تسبیحی سپیدرنگ در دست داشت که مانند یک شخص در حال دعا کردن دانه های آن را به حرکت در می آورد. زمانی که در این باره از او سؤال شد، او پاسخ داد: این تسبیح سفید هیچ وقت از من جدا نشده و آرامش خاصی به من می دهد. همۀ آن چیزی که در زندگی خود به دست آورده ام، لطفی از جانب پروردگارم بوده و خود را مدیون خدا خود می دانم.
احتمال حضور در ایران:
دالیچ تا 31 ژوئیۀ 2020 با کروات ها قرارداد دارد در نتیجه او تنها در صورتی می تواند هدایت تیم ملی کشورمان را بر عهده گیرد که قرارداد خود با تیم ملی کشورش را فسخ کند. همچنین این نکته نیز نباید فراموش شود که با توجه به حضوری بسیار مؤفق در کشورهای امارات و عربستان سعودی، دالیچ در این دو کشور دوستان و دوستداران زیادی دارد، به گونه ای در اوایل رقابت های جام ملت های آسیا 2019 در کشور امارات، دالیچ که برای تماشای برخی از بازی ها به امارات رفته بود در مصاحبه ای عنوان کرد: در جام جهانی روسیه هواداران عربستانی حمایت زیادی از من کردند. آنها طوری تیم من را تشویق میکردند که انگار کروات هستند. من روزهای بسیار خوبی را در عربستان پشت سر گذاشتهام و خودم را مدیون هواداران این کشور میدانم. دوست دارم که جام قهرمانی به یکی از دو کشور عربستان و امارات برسد. همچنین او در مصاحبه ای که همان زمان با رسانه های عربی داشت از آرزوی بازگشت خود به الهلال و قهرمانی با این تیم سعودی در لیگ قهرمانان آسیا سخن گفته بود: زمانی که از این تیم جدا شدم نا امید بودم. احساس می کنم که می خواهم و می توانم با این تیم ادامه دهم. ماموریتی آنجا دارم که باید تکمیل شود. علاقه دارم به آنجا برگردم و کار ناتمامِ خود را تمام کنم. الهلال در تمام مسابقات مدعی است. می دانم آنها می خواهند فاتح لیگ قهرمانان آسیا شوند؛ چیزی که من هم می خواهم به آن برسم.
درست است که دالیچ رابطۀ بسیار خوبی با برانکو سرمربی پرسپولیس دارد، ولی به نظر می رسد که در صورت جدایی از کرواسی و رسیدن پیشنهادات عالی و بالقوه از سوی امارات یا عربستان سعودی به او، حضور در فوتبال این دو کشور برایش ارجحیت بیشتری داشته باشد. فراموش نکنیم که پس از برکناری علیرضا منصوریان از باشگاه استقلال، زلاتکو دالیچ که سابقۀ هدایت الهلال عربستان و العین امارات را داشت، به پیشنهاد باشگاه استقلال برای جایگزینی منصوریان پاسخ منفی داد. روزنامه المواطن عربستان در این خصوص از قول دالیچ نوشته بود: "یکی از مسئولان استقلال با من تماس گرفت اما پاسخ من منفی بود و در انتظار رسیدن پیشنهاد بهتری هستم." همان طور هم که می دانیم سرانجام دالیچ هدایت تیم ملی کشورش را بر عهده گرفت. همچنین پس از جام جهانی مشخص شد که او از کشورهای کلمبیا، ایران و مصر پیشنهاد داشته که البته در این بین مصر سرمربی خود را انتخاب کرد و خاویر آگیره را به عنوان سرمربی برگزید. همچنین دالیچ یک پیشنهاد مالی فوق العاده هم از سوپرلیگِ چین داشت که آن را رد کرد. به نقل از رسانۀ کرواتِ JutarnjiList، دالیچ میخواهد به حضور در تیم ملی کرواسی ادامه دهد و آماده است کرواسی را در رقابتهای پیش رو همراهی کند. خود برانکو هم که با دالیچ رابطه ای بسیار دوستانه و صمیمی دارد، اخیراً در واکنش به شایعۀ صحبت کردن با دالیچ برای هدایت تیم ملی گفته است که دالیچ پیشنهاد سالانه 9 میلیون یورویی الهلال را رد کرده تا در کرواسی بماند.
احتمال مؤفقیت در ایران:
دالیچ یک مربی ثابت شده است. جدای از تاریخسازی با تیم ملی کشورش، او فوتبال آسیا را هم به خوبی می شناسد چرا که دوران حضوری بسیار مؤفق در الهلال و العین داشته است. تیم های او فوتبالی شناور و هجومی ارائه می دهند و تا حدودی در دفاع آسیب پذیر هستند. فراموش نکنیم که تنها کلین-شیت های کرواسی در جام جهانی در دو دیدار نخستِ مرحلۀ گروهی برابر نیجریه و آرژانتین رقم خورد و پس از آن کروات ها در 5 مسابقه 9 گل دریافت کردند. از این حیث می توان دالیچ را به نوعی نقطۀ مقابل کی روش دانست که در تاکتیک های دفاعی عالی بود ولی در ساختار حمله مشکل داشت. حضور دالیچ شاید در فوتبال کشور ما یک افسوس باشد و چندان محتمل نباشد، منتهای مراتب به شدّت هیجان انگیز خواهد بود.
برانکو ایوانکوویچ
در پرسپولیس بمان پروفسور!
شاید نیازی نباشد دربارۀ کارنامه و افتخارات برانکو ایوانکوویچ صحبت کنیم چون در این چند سال هم به اندازۀ کافی در این باره صحبت شده است و هم این که بدون عینک رنگی، همۀ ما نبوغ و قدرت اعجاز این مربی کروات را در کشورمان دیده ایم. برانکو در دو مقطع زمانی حضور خود در ایران، دو نسل فوق العاده برای تیم ملی کشورمان و باشگاه پرسپولیس ساخته و با آن مؤفق نیز شده است؛ می توان گفت نمونۀ این کار را در تاریخ فوتبال ما تنها رایکوفِ فقید که معمار بزرگ باشگاه تاج و فوتبال ایران در دهۀ 50 بود، انجام داد. برانکو در دو دوره حضور در فوتبال کشور ما آثار و افتخاراتی از خود بر جای گذاشته است که در نهایت غرض ورزی هم نمی توان منکر آن ها شد. از ساختن یک نسل مهم در فوتبال کشورمان در اوایل دهۀ 80، قهرمانی با این نسل در بازی های آسیایی بوسان، مقام سوم و مدال برنز جام ملت های آسیا 2004 آن هم بدون شکست و یک صعود آسان و بی دردسر به جام جهانی 2006 بگیریم تا تبدیل کردن پرسپولیس دهۀ 90 به یک برند در فوتبال ایران و صعود با این تیم به فینال لیگ قهرمانان آسیا، آن هم در شرایطی که پرسپولیس به واسطۀ اشتباهات بزرگ و نابخشودنی مدیران اسبق و همچنین زیاده خواهی یکی از بازیکنان سابق خود از دو پنجرۀ نقل و انتقالاتی محروم بود؛ همه و همه کارهای بزرگی هستند که برانکو در فوتبال کشورمان انجام داده است.
اگر خلاصه و گذرا بخواهیم دربارۀ کارنامۀ برانکو صحبت کنیم باید از تیم ملی کرواسی شروع کنیم. برانکو بعد از چند تجربه موفق مربیگری در باشگاههای وارتکس واراژدین (باشگاه شهر زادگاهش)، سِگِستا و رییکا در کرواسی، در سال 1998 به عنوان دستیار اول "میروسلاو بلاژویچ" انتخاب شد و در جام جهانی فرانسه با تیم ملی کرواسی خلق شگفتی نمود و با این تیم در نخستین حضور خود در جام جهانی، به عنوان سومی و مدال برنز دست یافت. پس از پایان جام جهانی برانکو باز هم به عنوان سرمربی این بار هدایت باشگاه هانوفر آلمان در بوندس لیگای 2 را بر عهده گرفت. نکتۀ جالب اینجاست که پس از رفتن برانکو از تیم ملی کرواسی، بلاژویچ با تیم ملی کشورش در صعود به رقابت های یورو 2000 ناکام بود. پس از این که مهندس محسن صفایی فراهانی رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران چیرو بلاژویچ را به عنوان سرمربی جدید تیم ملی در راه صعود به جام جهانی 2002 انتخاب کرد، بار دیگر برانکو به عنوان دستیار در کنار بلاژویچ قرار گرفت؛ هر چند تیم ملی کشورمان با بلاژویچ در این راه ناکام بود و در مرحله پلی-آف در مجموع دو مسابقه به دست جمهوری ایرلند حذف شد و از راه یابی به جام جهانی بازماند.
پس از این که بلاژویچ قرارداد خود را با تیم ملی فوتبال تمدید نکرد، صفایی فراهانی در اقدامی ریسکی برانکو را به عنوان سرمربی جدید تیم های ملی بزرگسالان و امید برگزید. به هر حال برانکو دستیار اول بلاژویچ بود، از او لقب "پروفسور" و همه کارۀ تیم ملی را گرفته بود و به طبع آن عدۀ زیادی مؤفقیت های چیرو را به برانکو مرتبط می دانستند. برانکو هم پاسخ این اعتماد را داد و با تیم ملی امید قهرمان بازی های آسیایی بوسان در کشور کره جنوبی شد و نسلی جدید را به فوتبال کشورمان معرفی کرد. پس از یک جدایی کوتاه-مدت برانکو به تیم ملی بازگشت و در جام ملت های 2004 در کشور چین با یک تیم بسیار جذاب و دوست-داشتنی تنها به سبب ناداوریِ مطلقِ طلعت نجمِ لبنانی در مرحلۀ نیمه پایانی و در ضربات پنالتی به چین میزبان باخت و با برتری برابر بحرین، در عین شایستگی به مقام سوم جام ملت های آسیا نایل شد. تیم ملی با برانکو یک صعود آسان و بدون دغدغه را به جام جهانی 2006 آلمان تجربه کرد؛ هر چند در این رقابت ها به دلیل افزایش بیش از حدِ سطح انتظارات و از آن مهم تر مشکلات بسیار جدی و حاد میان فدراسیون فوتبال به ریاست محمد دادکان و سازمان تربیت بدنی وقت به ریاست محمد علی آبادی، تیم ملی فوتبال کشورمان با دو شکست برابر مکزیک و پرتغال و یک تساوی برابر آنگولا با یک امتیاز از دور رقابت ها کنار رفت. یکی از نقدهایی که آن زمان نسبت به برانکو مطرح شد، استفاده از علی دایی 37 ساله در خط حملۀ تیم ملی بود که با توجه به شرایط بدنی نامناسب و افت فاحشِ شهریار، می توان این نقد را به برانکو وارد دانست.
پس از حضور در جام جهانی با ایران، برانکو به کرواسی بازگشت و هدایت ابرقدرتِ فوتبال کشورش یعنی باشگاه دینامو زاگرب را بر عهده گرفت. دیناموزاگرب در فصل آغازین حضور برانکو با 30 برد، 2 تساوی و تنها یک شکست، 84 گل زده و تنها 22 گل خورده، با 92 امتیاز بالاتر از هایدوک 72 امتیازی به مقام قهرمانی رسید. در تیم آن سال برانکو بازیکنان بزرگی همچون ماریو مانژوکیچ، ادواردو داسیلوا و لوکا مودریچ شکوفا شدند که بعدها کرواسی با درخشش همین مانژوکیچ و مودریچ در جام جهانی 2018 نایب قهرمان شد. دینامو با برانکو در فصل بعد از آن به افتخارآفرینی ادامه داد. به رغم عملکردی ضعیف تر نسبت به فصل قبل ، باز هم با عملکردی عالی و مقتدر با 26 برد، 4 تساوی و 3 شکست، 91 گل زده و تنها 34 گل خورده قهرمان کرواسی شد. در این فصل مودریچ و مانژوکیچ روی هم رفته 37 گل به ثمر رساندند. برانکو در سال سوم و در میانه های راه از دینامو جدا شد و به شاندونگ چین پیوست، هر چند که شاگردان برانکو پس از جدا شدن وی نیز باز قهرمان کرواسی شدند تا برانکو که پیش تر با دینامو 2 قهرمانی لیگ و 2 قهرمانی جام حذفی به دست آورده بود، به همراه این تیم در قهرمانی لیگ و حذفی هت-ریک کرده باشد. برانکو تنها یک سال و نیم سکان هدایت تیم شاندونگ لیونگ چین را برعهده داشت. کار در شاندونگ چین برای برانکو، قهرمانی در لیگ برتر و جام حذفی این کشور را در پی داشت. پس از حضور در چین برانکو به کشور عربستان سعودی و باشگاه گمنام الإتفاق رفت. در پایان فصل 2012-2011 برانکو در عین شگفتی همه با الإتفاق در مکان چهار جدول و بالاتر از غول هایی مثل الإتحاد و النصر لیگ حرفه ای عربستان را به پایان رساند و این تیم را به لیگ قهرمانان آسیا رسانید. پس از کار در عربستان، برانکو دوره ای کوتاه و نامؤفق در باشگاه الوحدۀ امارات را سپری کرد و باز برای هدایت دینامو به زاگرب بازگشت، هر چند به دلیل مشکلات شدیدی که میان او و مدیرعامل وقت دینامو، زدراوکو مامیچ به وجود آمده بود از هدایت دینامو کنار گذاشته شد.
پس از یک دهه افولِ سرخ در فوتبال ایران، در 17 فروردین ماه سال 1394، محمدحسین نژادفلاح قائم مقام وقت باشگاه پرسپولیس قراردادی دو ساله با برانکو به امضا رساند و بدین ترتیب پس از 9 سال برانکو به کشوری بازگشت که آن را وطن دوم خود می دانست. پرسپولیس در نقل و انتقالات تابستانی فصل 1395-1394 عملکردی نسبتاً ضعیف داشت و متعاقب آن لیگ را چندان خوب شروع نکرد. به دنبال درگذشت شوک آور و دردناک هادی نوروزی کاپیتان وقت پرسپولیس در مهر ماه 94، برانکو تیم خود را به شکلی عجیب متحد و جمع کرد به گونه ای که پرسپولیسی بازگشتی شکوهمند به لیگ پانزدهم داشته باشد. در پایان آن فصل پرسپولیس تنها به دلیل تفاضل دو گل کمتر نسبت به استقلال خوزستان نایب قهرمان شد. این نایب قهرمانی مقدمه ای بود بر آغاز اقتدار بلامنازع پرسپولیسِ برانکو در فوتبال ایران! ارتش سرخ با برانکو دو بار در لیگ های شانزدهم و هفدهم با اقتدار و شکستن رکوردهای فراوان قهرمان ایران شد. سرخ ها با برانکو در رقابت های لیگ قهرمانان آسیا 2017 با صعود از گروه مرگ بعد از الهلال عربستان به عنوان تیم دوم؛ لخویای قطر و الأهلی عربستان را هم از پیش رو برداشتند و به مرحلۀ نیمه نهایی رسیدند، هر چند سه روز قبل از بازی تکراری و حساس با الهلال مشخص شد که به دلیل شکایت باشگاه ریزه اسپور ترکیه از مهدی طارمی و باشگاه پرسپولیس؛ این باشگاه از فعالیت در دو پنجرۀ نقل و انتقالاتی محروم شده است. خود مهدی طارمی نیز چهار ماه محروم شد. این اتفاق زمینه ساز شکست سنگین و حذفِ پرسپولیس برابر الهلال بود، هر چند سرخ ها با هوش و ذکاوتِ برانکو دچار بحران نشدند و در رقابت های لیگ هفدهم از عنوان قهرمانی خود دفاع کردند. گفتنی است که در پنجرۀ زمستانی نقل و انتقالات 2018، مهدی طارمی پس از پایان محرومیتش از پرسپولیس جدا شد و به الغرافۀ قطر پیوست. اوضاع برای برانکو و پرسپولیس در لیگ قهرمانان آسیا 2018 به شکلی دراماتیک پیش رفت. پرسپولیس در شرایطی که با السد قطر، الوصل امارات و نسف قرشی ازبکستان هم گروه بود، به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کرد و در مرحلۀ یک-هشتم پایانی الجزیره امارات و سرمربی نام آشنای هلندیَش هنک تن کاته را حذف کرد و به جمع 8 تیم برتر راه یافت.
پرسپولیس که دورانِ محرومیت از خرید بازیکن را در دومین پنجرۀ نقل و انتقالاتی خود سپری می کرد، مهره های مهمی مثل محسن مسلمان، فرشاد احمدزاده، صادق محرمی و وحید امیری را از دست داد و برانکو با دستی خالی تر از همیشه فصل 1398-1397 را آغاز کرد. پرسپولیس در مرحلۀ یک-چهارم پایانی لیگ قهرمانان آسیا، در قرعه ای بسیار سخت با الدوحیل قطر رو به رو شد، تیمی که آخرین باخت رسمیَش (پیش از تغییر نام از لخویا به الدوحیل) برابر همین برانکو و پرسپولیس بود و با کسب 8 برد متوالی در لیگ قهرمانان آسیا رکوردی عجیب و ترسناک خلق کرده بود. الدوحیل با برد 0-1 در بازی رفت خود برابر پرسپولیس نهمین برد پیاپی خود را کسب کرد و در بازی برگشت در ورزشگاه مملو از تماشاگر آزادی، در شرایطی که نیمۀ اول را با یک گل از پرسپولیس پیش بود، در نیمۀ دوم با کام-بک طوفانی شاگردان برانکو مواجه شد و با دریافت سه گل از لیگ قهرمانان خداحافظی کرد. پرسپولیس برانکو در دیدار نیمه پایانی لیگ قهرمانان باز هم با رقیب خود در مرحلۀ گروهی مواجه شد. پرسپولیس که در بازی رفت خود برابر السد در قطر، حسین ماهینی را به دلیل مصدومیت و محمد انصاری، کمال کامیابی نیا و خودِ برانکو را به علت محرومیت در اختیار نداشت، با یک آنالیز مثال زدنی از سوی برانکو و درخشش بازیکنانی مانند سیدجلال حسینی، شجاع خلیل زاده، احمد نوراللهی و سیامک نعمتی (که برای اولین بار در پرسپولیس به عنوان دفاع راست بازی می کرد) توانست حملات السد را به خوبی کنترل کند و با فرار دیدنی و دیرهنگام علی علیپور که منجر به یک خطای پنالتی به نفع سرخ ها شد، با گل خود علیپور دست به کار بزرگی زده و راند اول نیمه نهایی را 0-1 در کشور قطر برابر السد با تمامی ستارگانش پیروز شود. در بازی برگشت در تهران، سرخ ها در شرایطی که با گل بغداد بونجاح آقای گل فصل لیگ قهرمانان آسیا از السد عقب افتاده بودند، با گل تساوی-بخش سیامک نعمتی بازی را 1-1 کرده و در عین ناباوری به فینال آسیا صعود کردند. در میان از درخشش کم نظیر علیرضا بیرانوند سنگربان پرسپولیس نباید به سادگی عبور کرد چرا که او در جریان آن بازی دو بار با دو واکنش خیره کننده در دو موقعیت گلزنیِ بسیار خطرناک برابر حسن الهیدوس در اواخر نیمۀ اول و ژاوی هرناندز در اواخر مسابقه ایستادگی کرده بود. ارتش سرخ پروفسور در نهایت در فینال با تمام کمبودهایش در برابر کاشیما آنتلرز ژاپن علی رغم نمایشی آبرومندانه، در مجموع دو مسابقه 0-2 شکست خورد و به نایب قهرمانی آسیا رسید.
احتمال حضور در ایران:
برانکو در دورۀ نخست حضور خود در تیم ملی، در شرایطی که تجربۀ حال حاضر خود را نداشت، نتایجی بسیار خوب گرفت. او هم فوتبال آسیا و هم فوتبال ایران را به خوبی می شناسد و می تواند در کمترین زمان ممکن در تیم ملی جا بیفتد و فلسفۀ خود را اعمال کند. از طرفی دیگر فدراسیون فوتبال همچنان در حال کشتن وقت است و این رفتار فدراسیون به نوعی ما را به یاد سال 2006 و دوران پس از برانکو می اندازد که پس از کلی بازی با اسامی و کشتن وقت، سرانجام یک گزینه از لیگ کشورمان هدایت تیم ملی را بر عهده گرفت! در حال حاضر هم اگر فدراسیون بخواهد یک گزینۀ خارجی از همین لیگ داخلی انتخاب کند، با دو نام مهم و البته مؤفق رو به رو خواهد شد: برانکو ایوانکوویچ و وینفرد شفر! البته مصاحبه های اخیر برانکو به ویژه مصاحبه ای که در کنفرانس پس از اتمام بازی با نفت مسجدسلیمان در لیگ انجام داد شائبه ها و سؤال هایی به وجود آورده است؛ چرا که وقتی دربارۀ احتمال حضور برانکو در تیم ملی از وی سؤال شد، او این احتمال را تکذیب نکرد و گفت: این که سه ماه بعد و پایان لیگ چه اتفاقی رخ میدهد، مشخص نیست. در آینده ممکن است خیلی اتفاقات رخ دهد!
احتمال مؤفقیت در ایران:
برانکو خود را به عنوان نامی ماندگار در فوتبال ایران ثابت کرده است. حتی اگر طرفدار او و تیمش هم نباشیم، نمی توانیم چشمان خود را بر کارهای بزرگی که او در فوتبال ایران انجام داده است ببندیم. در این میان سه دلیل مهم وجود دارند که به نوعی آیندۀ کاری وی در صورت حضور در تیم ملی کشورمان را دچار مخاطرۀ اساسی می کنند:
اول این که برانکو تا پایان فصل 1399-1398 با پرسپولیس قرارداد دارد. او نه تنها به عنوان یک مربی، بلکه حتی به عنوان یک مدیر ارزش های خود را در پرسپولیس نشان داده است. فراموش نکنیم که پرسپولیس در دوران برانکو چهار مدیرعامل و یا سرپرست را به خود دید ولی در مسیر حرکتِ رو به جلوی این تیم هیچ گونه خللی وارد نشد. بدون هیچ تردیدی سرخ ها این نکته را مدیون ثبات و شخصیتی که برانکو به آن های بخشیده است هستند. برانکو برای پرسپولیس به نوعی حکمِ یک پادشاه بدون تاج و تخت را دارد و جدایی او از پرسپولیس نه تنها طرفداران این تیم را سخت خشمگین خواهد کرد، بلکه خود برانکو هم می داند که هیچ جایی امن تر از پرسپولیس برای او وجود نخواهد داشت. در ضمن نباید فراموش کرد که با توجه به اصطکاکی که در جریان جنگ و جدل های ادامه دار وی و و کی روش، میان هواداران پرسپولیس با تیم ملی به وجود آمد؛ حضور برانکو در تیم ملی نه تنها این اصطکاک را از بین نمی برد، بلکه هواداران پرسپولیس را ناراضی و برآشفته نیز خواهد کرد. پُر واضح است که در صورت رفتن برانکو به تیم ملی، یافتن یک مربی بزرگ و رزومه دارِ بین المللی برای باشگاه پرسپولیس کار ساده ای نخواهد بود.
دوم؛ همه به خوبی می دانیم که درگیری های لفظی و مشکلات شدیدی میان برانکو به عنوان سرمربی پرسپولیس و کی روش به عنوان سرمربی سابق تیم ملی وجود داشت. در این میان با توجه به صحبت های کی روش و رسانه های حامی وی مبنی بر این که برانکو دوست دارد جای کی روش را در تیم ملی بگیرد؛ حضور برانکو در تیم ملی نمی تواند چندان به صلاح باشد، چرا که تنها در صورت یک نمایش معمولی از تیم ملی با هدایت برانکو، همان رسانه ها به شدت از او انتقاد خواهند کرد. همچنین یک تفاوت بزرگ دیگر نسبت به مقطع کنونی با 18 سال قبل که برانکو برای اولین بار هدایت تیم ملی را در دست گرفت وجود دارد: آن زمان برانکو یک چهرۀ فراباشگاهی داشت، ولی هم اکنون به دلیل حضور در پرسپولیس، هر تصمیمی که وی در تیم ملی بگیرد، می تواند خواسته یا ناخواسته شائبه های رنگی ایجاد کند و با فشار و انتقاد طرفداران دیگر تیم های لیگ برتری (به ویژه مدعیانی همچون استقلال، سپاهان و تراکتورسازی) رو به رو شود؛ این نکته را به هیچ عنوان نباید فراموش کرد.
سوم؛ هر چند یادآوری این نکته بسیار تلخ است، ولی همه می دانیم که رابطۀ برانکو با برخی از بازیکنانی که در زمان کی روش نگاه خاص تری به آن ها می شد و به نوعی در تیم ملی سوگلی محسوب می شدند، خوب نیست! در این میان متأسفانه بازیکنانی مثل رامین رضاییان و سردار آزمون به طور علنی با برانکو دچار مشکل شده اند و علاوه بر این ها باز هم بازیکنانی هستند که از حضور برانکو در تیم ملی چندان استقبال نمی کنند. این حقیقت تلخ می تواند در یک بزنگاه مهم همانند خنجری زهرآلود بر پُشت تیم ملی فرو نشیند.
وینفرد شفر
... و شاید شیر-شاه
پیرمرد آلمانیِ باحال و دوست-داشتنی که توانسته آبی پوشان پایتخت فوتبال ایران را به یک ثبات نسبی برساند هم می تواند یک گزینۀ بالقوۀ مهم برای هدایت تیم ملی باشد. وینفرید "وینی" شفر متولد 10 ژانویه 1950 در ماین، (آلمان غربی) بازیکن سابق و مربی کنونی فوتبال است. او در دوران بازیگری خود عضوی از آن تیم رؤیایی بورسیا مونشن گلادباخ دهۀ 1970 بود و با این تیم در بوندس لیگای آلمان و جام یوفا در اروپا قهرمان شد. شفر در کیکرز اوفنباخ نیز قهرمان جام حذفی آلمان شد و در سال 1985 به دوران بازیگری خود در بورسیا مونشن گلادباخ پایان داد هر چند در دوران بایگری خود هیچ گاه به تیم ملی فوتبال آلمان دعوت نشد. وینی شفر در ابتدا استعدادیاب گلادباخ بود، ولی دوران مربیگری وی در سال 1986 در باشگاه کارلسروهه آغاز شد. شفر که در دوران بازیگری خود دو سال عضو این تیم نه چندان مطرح آلمانی نیز بود، به مدت 12 سال سکان هدایت کارلسروهه را بر عهده داشت. او در سال اول حضورش در کارلسروهه توانست این تیم را در پایان فصل 1987-1986 با نایب قهرمان کردن در بوندس لیگای 2، به بوندس لیگای 1 بازگرداند. شفر توانست کارلسروهه را در سال های اول بازگشت به بوندس لیگا در این لیگ حفظ کند و در مسیر پیشرفت قرار دهد. جنگنده های اروپایی (لقب کارلسروهه) در فصل 1992-1991 در ردۀ هشتم بوندس لیگا قرار گرفتند و اوضاع برای آن ها در فصل بعد بهتر هم شد. تیم شهر کارلسروهه در فصل 1993-1992 با خاتمه دادن بوندس لیگا در ردۀ ششم جدول، به جام یوفا راه یافت. افتخاری که برای این تیم کوچک، بسیار بزرگ تلقی می شد. تیم شفر فصل 1994-1993 را هم در همان ردۀ ششم به پایان برد که برای این باشگاه ایده آل محسوب می شد، اما ماجراجویی اصلی شفر و شاگردانش در آن فصل در جام یوفا اتفاق افتاد.
این میهمان آلمانیِ ناخوانده در جام یوفا کار خود را با حذف آیندهوون آغاز کرد. بعد از آن کارلسروهه در قرعه ای سخت با والنسیای اسپانیا رو به رو شد. بازی رفت که در استادیوم لوئیس کازانوا (مستایای فعلی) به میزبانی والنسیا برگزار می شد با نتیجۀ 1-3 و با درخشش دو اسطورۀ صرب و بلغار خفاش ها یعنی پردراگ میاتوویچ و لیوبوسلاو پنف، به سود میزبان خاتمه یافت. والنسیا تا اواخر مسابقه با دو گل پنف و تک گل میاتوویچ با حساب 0-3 از کارلسروهه پیش بود، هر چند که گل دقیقۀ 80 ادگار اشمیت امیدهای تیم آلمانی را زنده نگه داشت. در شرایطی که همه انتظار حذف کارلسروهه و صعود والنسیا را داشتند، در بازی برگشت در ویلدپارک اشتادیون شبی اعجازآمیز و تاریخی برای باشگاه و شهر کارلسروهه رقم خورد. شفر و تیمش در بازی برگشت با بازگشتی طوفانی آتش به پا کردند و توانستند با 7 گل والنسیا را در هم کوبیده و به مرحلۀ بعد صعود کنند. در آن بازی تاریخی ادگار اشمیت با پوکر به یادماندنی خود باز هم نقشی ویژه داشت؛ همچنین سه گل دیگر کارلسروهه را رینر شوترل، والری اشماروف و "اسلاون بیلیچ" پدیدۀ کروات تیم به ثمر رساندند. کارلسروهه در مرحلۀ یک-هشتم پایانی با بوردو و ستارۀ جوان آن روزهایش زین الدین زیدان رو به رو شد که بازی رفت در فرانسه را بوردو با تک گل زیدان برد، ولی در بازی برگشت باز هم شفر و تیمش کام-بک زدند، باز هم اشمیت درخشید و کارلسروهه با حساب 0-3 بوردو را حذف کرد و به جمع 8 تیم برتر راه یافت. در این مرحله هم شفر با تیمش بوآویشتای پرتغال را در مجموع دو بازی با حساب 1-2 از پیش رو برداشت و کارلسروهه با راه یافتن به مرحلۀ نیمه نهایی جام یوفا اتفاقی بزرگ را در تاریخ خود تجربه کرد. در دیدار نیمه پایانی کارلسروهه در عین شایستگی با نتیجۀ 1-1 و به دلیل قانون گل زده در خانۀ حریف به دست آستریا سالزبورگ (ردبولز سالزبورگِ فعلی) از رسیدن به دیدار فینال بازماند. در پایان این فصل شفر با پیشنهاد باشگاه بایرن مونیخ مواجه شد، که در اقدامی عجیب این پیشنهاد را رد کرد. شاید اگر شفر پیشنهاد اف.سی هالیوود را می پذیرفت، سرنوشت مربیگریش بِالکُل تغییر می یافت، ولی ترجیح داد در کارلسروهه بماند. تصمیمی که متأسفانه بعدتر مشخص شد تصمیم چندان درست و مناسبی نبود.
کارلسروهه در فصل بعد هشتم شد و به کاپ اینترتوتو راه پیدا کرد، هر چند در آن رقابت ها در مرحلۀ نیمه پایانی با درخشش بازیکنانی مانند زیدان و لیزارازو برابر بوردو شکست خورد. در پایان فصل 1996-1995 هم کارلسروهه در ردۀ هفتم، بوندس لیگا را به پایان برد و باز به کاپ اینترتوتو راه یافت. آن ها در پایان این فصل پس از 36 سال در تاریخ خود، تا فینال جام حذفی آلمان نیز بالا رفتند هر چند تیم شفر در فینال با حساب 0-1 بازی را به کایزرسلاترن واگذار کرد و نایب قهرمان شد. فصل بعد در جام اینترتوتو آن ها توانستند با حذف تیم هایی همچون لیرس و استاندارد لیژ از بلژیک به جام یوفای 1997-1996 راه پیدا کنند. در جام یوفای آن سال پسران شفر با حذف تیم های راپیدبخارست از رومانی و آ.اس رم ایتالیا تا مرحلۀ یک-هشتم پایانی نیز بالا آمدند، هر چند سرانجام به دست بروندبی دانمارک حذف شدند. تیم شفر بوندس لیگای آن سال را در ردۀ ششم به پایان رساند و باز هم به جام یوفا صعود کرد. سال بعد شفر و تیمش در مرحلۀ یک-هشتم پایانیِ جام یوفای 1997-1998 به دست اسپارتاک مسکو حذف شدند، ولی این تمام ماجرا نبود. در این فصل اوضاع برای شفر و شاگردانش در بوندس لیگا بسیار بد پیش رفت. کارلسروهه با شفر در جمع تیم های فانوس به دست قرار گرفته بود و مدیران این تیم که به شدت خطر سقوط را احساس می کردند، عاقبت شفر را در اواخر مارس 98 پس از 14 سال از سمت خود برکنار کردند، هر چند این مسئله باعث نجات کارلسروهه نشد و این تیم در پایان فصل به بوندس لیگای 2 سقوط کرد. شفر در طول دوران حضورش در کارلسروهه به بازیکنان بااستعدادی همچون الیور کان، مهمت شول، توماس هسلر، ینس نووتنی و اسلاون بیلیچ بازی داد و باعث شکوفایی فوتبال آن ها شد.
در آغاز فصل 1999-1998 شفر به عنوان سرمربی باشگاه فوتبال اشتوتگارت برگزیده شد، اگر چه به دلیل کسب نتایج ضعیف در لیگ آلمان، حذف در جام یوفا به دست کلاب بروژ بلژیک و حذف در جام حذفی آلمان توسط بایرن مونیخ در دسامبر 98 مدیران اشتوتگارت شفر را از سمت خود اخراج کردند.
از اولِ آوریل 99 شفر هدایت باشگاه "تنیس بورسیا برلین" در بوندس لیگای 2 را بر عهده گرفت، هر چند در پایان فصل 2000-1999 با این تیم به سطح سوم فوتبال آلمان سقوط کرد و از این تیم هم کنار گذاشته شد. به نوعی می توان این روزها را بدترین روزهای دوران مربیگری شفر قلمداد کنیم.
در اواخر سال 2001 پس از یک دوره افول، شفر در انتقالی عجیب و غیرمنتظره، در تیم ملی فوتبال کامرون زمام امور را در دست گرفت. این انتقال به نوعی سبب شد که شفر وجهۀ خدشه دار شده اش در فوتبال آلمان را به بهترین شکل ممکن در عرصۀ بین المللی احیا نماید. او با کامرون در جام ملت های آفریقا 2002 شرکت کرد ودر مرحلۀ گروهی با سه برد پیاپی برابر جمهوری دموکراتیک کنگو (زئیر سابق)، ساحل عاج و توگو با سه برد متوالی، 9 امتیاز کامل، 5 گل زده و بدون گل خورده به مرحلۀ یک-چهارم نهایی صعود کرد. شیرهای رام نشدنی با هدایت شفر در این مرحله با تک گلِ ام بوما مصر را از پیش رو برداشتند تا در دیدار نیمه پایانی به مصافِ مالیِ میزبان بروند. کامرونِ شفر در این مرحله به راحتی با حساب 0-3 و با دو گل اولمبه در نیمۀ اول و گل مارک-ویویان فوئه در نیمۀ دوم میزبان را برد و به فینال رفت.
تقابل کامرون شفر برابر نسل طلایی فوتبال سنگال با سرمربیگری برونو متسوی فقید در فینال گلی در پی نداشت و پس از 120 دقیقه به ضربات پنالتی کشیده شد. شیرهای رام نشدنی در ضربات پنالتی با نتیجۀ 2-3 شیرهای ترانگا را شکست دادند و شفر توانست کامرون را "بدون گل خورده" به عنوان قهرمانی آفریقا برساند. شکوفا شدن استعداد بزرگی به نام ساموئل اتوئو در کامرون تحت نظر شفر یکی از اتفاقات مهم در فوتبال آفریقا محسوب می شد. کامرون با شفر در جام جهانی 2002 در شرایطی شرکت کرد که با آلمان، جمهوری ایرلند و عربستان سعودی هم گروه شده بود. شیرهای رام نشدنی با ارائۀ نمایشی جسورانه در بازی اول ایرلند را با تمام ستارگانش در شرایطی 1-1 متوقف کردند که می توانستند برندۀ بازی باشند، سپس عربستان سعودی را 0-1 با گل اتوئو بردند ولی در بازی پایانی خود برابر آلمانی که تا دیدار نهایی همان جام بالا آمد، 0-2 باختند و با 4 امتیاز از صعود به مرحلۀ یک-هشتم پایانی جام جهانی بازماندند. یک سال بعد کامرونِ شفر در جام کنفدراسیون ها که در فرانسه برگزار می شد شرکت کرد. آن ها در دیدار اول خود برزیلِ قهرمان جهان را با تک گلِ اتوئو بردند، ترکیه را هم با همین نتیجه شکست دادند و پس از تساوی در دیدار تشریفانی برابر آمریکا به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کردند. در دیدار نیمه نهایی هر چند کامرون 0-1 کلمبیا را شکست داد، ولی با مرگ بسیار تلخ و نابهنگام مارک-ویویان فوئه در زمین مسابقه کلِ تورنمنت تحت الشعاع قرار گرفت. تیم شفر با روحیه ای ستودنی فینال را برابر فرانسۀ میزبان برگزار کرد و با گل طلایی تیری آنری بازی را به میزبان واگذار کرد و نایب قهرمان شد.
در مارس سال 2005 شفر به خاورمیانه و باشگاه الأهلی امارات پیوست. او توانست در فصل 2006-2005 پس از 26 سال الأهلی را به عنوان قهرمانی در لیگ امارات برساند. سپس به العین رفت و با این تیم فاتح جام پادشاهی و سوپرکاپ امارات شد. در همین دوران او برای نخستین بار به استعدادی به نام عمر عبدالرحمن بازی داد و نشان داد که همچنان به عنوان یک مربی بازیکن-ساز کار خودش را خیلی خوب بلد است. او در سال 2010 سرمربی اف.سی باکوی آذربایجان شد هر چند در اواسط فصل به دلیل کسب نتایج ضعیف اخراج شد. در سال 2011 هم به تیم ملی تایلند رفت و با این کشور نایب قهرمان بازی های کشورهای جنوب شرق آسیا شد. شفر از ژوئیۀ 2013 سکان هدایت تیم ملی فوتبال جامائیکا را بر عهده گرفت. در سال 2014 با تیم ملی این کشور در جام کشورهای کارائیب قهرمان شد ولی کار بزرگ او در گولد-کاپ 2015 به میزبانی مشترک کشورهای آمریکا و کانادا رقم خورد. جامائیکا در آن رقابت ها با تساوی برابر کاستاریکا و شکست دادن السالوادور و کانادای میزبان به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کرد و پس از پشت سر گذاشتن هائیتی، در دیدار نیمه پایانی در شهر آتلانتا و در برابر دیدگان بیش از 70.000 نفر تماشاگر آمریکایی، یانکی های میزبان را با سرمربیگری یورگن کلینزمن هم وطن شفر و تمامی ستارگانش 1-2 مغلوب کرد و فینالیست شد. جامائیکا دیدار نهایی را 1-3 برابر مکزیک باخت، ولی این نایب قهرمانی برای شفر و تیم گمنامش چیزی کم از قهرمانی نداشت. این نایب قهرمانی که در دورۀ بعد گولد-کاپ در سال 2017 با تئودور ویتمور سرمربی کنونی جامائیکا نیز تکرار شد، بهترین عنوان تاریخ این کشور کوچک در گولد-کاپ یا همان جام ملت های آمریکای شمالی و مرکزی محسوب می شود.
شفر در فصل 1397-1396 سکان هدایت باشگاه استقلال را بر عهده گرفت و توانست بحران را از جمع آبی پوشان پایتخت که لیگ هفدهم را اصلاً خوب شروع نکرده بودند دور کند. در این فصل شفر با استقلال قهرمان جام حذفی شد و در لیگ قهرمانان آسیا از گروه مرگ رقابت ها با دبل کردن الهلال، به عنوان تیم اول بالا آمد و از سوی هواداران استقلال "شیرشاه" لقب گرفت. او هنوز با حمایت قاطع هواداران استقلال به کار خود در این باشگاه ادامه می دهد و تا پایان فصل 1399-1398 با استقلال قرارداد دارد.
احتمال حضور در ایران:
داریوش مصطفوی پس از انتخاب وینفرد شفر به عنوان سرمربی باشگاه استقلال، دربارۀ شفر عنوان کرد که این مربی آلمانی، در زمان حضور وی در فدراسیون فوتبال، یک گزینۀ مهم برای سرمربیگری تیم ملی کشورمان به شمار می رفته است. با توجه به این که به نظر می رسد فدراسیون فوتبال همچنان در حال کشتن زمان به سر می برد و احتمالاً می خواهد سرمربی تیم ملی را پس از پایان لیگ امسال اعلام کند، هیچ بعید نخواهد بود که به سراغ گزینه هایی مثل شفر و برانکو برود.
همچنین فراموش نکنیم که شاید شفر زیرکی و کیاستِ بالای امثال کی روش و برانکو را به خصوص در مواجهه با بحران های مدیریتی نداشته باشد، ولی از هر دو نفر آن ها باتجربه تر و سیاستمدارتر است. او با سابقۀ کاری در چهار قارۀ مختلف موهای خود را در آسیاب سپید نکرده؛ در نتیجه به موقع کوتاه می آید و مذاکره می کند، به موقع اقتدار و قاطعیت نشان می دهد و به موقع هم در دلِ شوخی هایش حرف خود را در لفافه می زند. به عنوان مثال در جریان مجتبی جباری هنوز کسی متوجه نشده است که جباری را مدیران باشگاه نخواستند یا خود شفر؟!
احتمال مؤفقیت در ایران:
شفر یک مربی کارنامه دار محسوب می شود. جدای از تاریخسازی با کارلسروهه و قهرمانی با الأهلی و العین در امارات؛ او با تیم ملی کامرون قهرمان آفریقا شده و نتایجی خیره کننده گرفته است. همچنین در تایلند و جامائیکا هم مربیگری کرده و به فراخور بضاعت این دو کشور نیز نتایجی خوب و قابل دفاع گرفته است. آمار وی در استقلالی که فصل قبل حتی در مقطعی رده های پایینی لیگ را هم تجربه کرده بود، نشان می دهد که او کارش را خیلی خوب بلد است. او پس از آمدن به استقلال این تیم را در مسیر پیشرفت قرار داد و قهرمان جام حذفی نیز کرد. در این میان شاید نقدهایی هم به او وارد باشد، برخلاف برانکو که خیلی کم پیش می آید به ترکیب برنده اش دست بزند، شفر مدام در ترکیب تیم خود تغییر ایجاد می کند. شاید این تغییرات در مقاطعی باعث به هم ریختن آنالیزهای رقبا شود و قدرت شفر در بازی گرفتن از یک ترکیب بزرگ را نشان دهد، ولی گهگاه هم پیش می آید که این تغییرات مثل شمشیر دولبه عمل کنند! بهترین مثال برای این مسئله دیدار جام حذفی امسال استقلال برابر سایپا ست، جایی که از دید بسیاری از هواداران استقلال اگر شفر ترکیب تیمش نسبت به بازی رفتِ لیگ امسال برابر همین سایپا که با برد 1-2 آبی پوشان تمام شده بود را تغییر نمی داد، بعید بود که سایپای ده نفره بتواند بازی برابر استقلال را برگرداند، به ضربات پنالتی بکشاند و مدافع عنوان قهرمانی جام حذفی را از این جام حذف کند.
در ضمن این نکته را هم فراموش نکنیم که شاید همان بحث و جدل های رنگی که دربارۀ آن ها در بخش مربوط به برانکو صحبت کردیم، در صورت حضور شفر در تیم ملی نیز پیش بیاید. همچنین مخالفت احتمالی هواداران استقلال نسبت به جدایی شفر از تیمشان را هم باید در نظر داشته باشیم. مطمئناً هواداران استقلال دوست ندارند که مربی بین المللی خود که با او رابطۀ بسیار خوبی هم برقرار کرده اند را از دست بدهند، علی الخصوص که با توجه به بازی های هجومی و تماشاگرپسندِ استقلال با شفر، وی به اعتبار، احترام و محبوبیتی ویژه نزد هواداران تیمش رسیده است؛ پس نه خود او دوست دارد این اعتبار و محبوبیت را به راحتی از دست بدهد و نه این که هواداران استقلال حاضر خواهند بود که از او دل بکنند. بدون شک پیدا کردن یک جایگزین مناسب در حد و اندازه های شفر برای باشگاه استقلال کار ساده ای نخواهد بود.
فلیکس ماگات
وقتی شکنجه گر تویی، شکنجه اشتباه نیست ... یا هست!؟
دیکتاتور! فاشیست! صدام حسین! شکنجه گر! بیایید اول از خوبی هایش صحبت کنیم! در فوتبال آلمان تنها شش نفر توانسته اند که هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان مربی قهرمان لیگ این کشور بشوند؛ فلیکس ماگات یکی از این شش نفر است. همچنین هامبورگ با گل های وی هم قهرمان جام برندگان اروپا و هم فاتح جام باشگاه های اروپا شده است و یک قهرمانی جام ملت های اروپا و دو نایب قهرمانی جام جهانی حاصل حضور وی در سه تورنمنت بزرگ با تیم ملی فوتبال آلمان در دهۀ هشتاد میلادی است. او عاشق شطرنج است و در سال 1985 در رقابت شطرنج سیمولتانه یا هم زمانِ گری کاسپاروف، یکی از شرکت کنندگان بود. فلیکس ماگات در تابستان سال 1953 در آشافنبورگ آلمان از پدری پورتوریکوئی و مادری آلمانی متولد شد. پدر وی به عنوان سرباز ارتش ایالات متحدۀ آمریکا خدمت می کرد. ماگات فوتبال را در سال 1960 در فا. اف.آر نیلکهایم آغاز کرد و در سال 1964 به تیم محلی تی.وی 1860 آشافنبورگ واقع در ایالت بایرن پیوست. در سال 1972 راهی دیگر تیم محلی این منطقه، یعنی ویکتوریا آشافنبورگ شد. ماگات در سال 1974 نخستین قرارداد حرفه ای خود را با باشگاه ساربروکن در بوندسلیگای 2 آلمان امضاء کرد. او برای ساربروکن در 76 بازی که انجام داد، 29 گل به ثمر رساند. در سال 1976 بود که این هافبک بااستعداد در سطح اول فوتبال آلمان به باشگاه هامبورگ پیوست و تا سال 1986 که از دنیای بازیگری خداحافظی کرد، عضو هامبورگ بود.
حاصل ده فصل حضور این هافبکِ بازیساز در هامبورگ، 306 بازی در بوندس لیگا و 46 گل می باشد. او با هامبورگ سه بار در فصولِ 1979-1978، 1982-1981 و 1983-1982 قهرمان بوندس لیگا و دو مرتبه نیز در اروپا قهرمان شد. در بازی های جام برندگان اروپا در فصل 1977-1976 و در دیدار فینال، با گل دقیقۀ 88 ماگات، هامبورگ برتری خود برابر اندرلشت بلژیک را با نتیجۀ 0-2 تثبیت کرد. خاطره انگیزترین قابِ ماگات به عنوان بازیکن در هامبورگ به جام باشگاه های اروپا در فصل 1983-1982 بازمی گردد، جایی که این باشگاه در حضور بیش از 70،000 تماشاگر در ورزشگاه المپیک آتن، با هدایت ارنست هاپل فقید توانست فینالِ جام باشگاههای اروپا را از یوونتوسِ تراپاتونی ببرد و به قهرمانی برسد. تک گل زودهنگامِ ستارۀ شمارۀ 10 هامبورگ "فلیکس ماگات" در درون دروازۀ دینو زوف کاپیتان وقت بیانکونری، این افتخار بزرگ را در تاریخ باشگاه هامبورگ رقم زد. ماگات حدود نُه سال برای تیم ملی کشورش بازی کرده است. ماحصل این 9 سال حضور ملی 43 بازی و 3 گل بود. ماگات در فینالِ سه تورنمنتِ بزرگ با مانشافت حاضر بود: یورو 1980 که ژرمن ها با دو گل هورست هروبشِ افسانه ای که در هامبورگ با همین ماگات هم بازی بود، 1-2 نسل طلایی فوتبال بلژیک را شکست داده و برای بار دوم قهرمان اروپا شدند. همچنین جام های جهانی 1982 و 1986 که آلمان ها در فینال هر دو تورنمنت به ترتیب به ایتالیا و آرژانتین باختند و نایب قهرمان شدند. از این سه فینال، ماگات تنها در دیدار نهایی جام جهانی 1986 مکزیک در برابر آرژانتین حاضر بود، که در دقیقۀ 62 تعویض شد و جای خود را به دیتر هوینس (برادر اولی هوینس) داد.
کمی پس از جام جهانی 1986، ماگات به دلیل مصدومیت از ناحیۀ زانو به دوران فوتبال خود به عنوان یک بازیکن خاتمه داد. او در ابتدا کار خود را به عنوان مدیر در باشگاه سابقش هامبورگ آغاز کرد و مدیریت را تا سال 1992 در دو باشگاه ساربروکن و بایرن اوئردینگن نیز ادامه داد. در همان سال برای مدتی کوتاه هدایت باشگاه دسته چهارمی برمرهافن را بر عهده گرفت. ماگات در سال 1993 سرمربی تیم دوم هامبورگ شد و کمی پس از آن در تیم اول دستیار بنو مولمان سرمربی این باشگاه گردید. پس از اخراج مولمان در اکتبر 1995، ماگات به عنوان سرمربی باشگاه دوران بازیگریش انتخاب شد. او توانست با تیمش در پایان فصل 1996-1995 بوندس لیگا در ردۀ پنجم جدول جای گیرد و به جام یوفا صعود کند. فصل بعد برای او و هامبورگ به شدت ناامیدکننده پیش رفت و هامبورگ در آن فصل در لیگ پانزدهم شد. در پایان آن فصل ماگات از هامبورگ اخراج شد.
در سپتامبر 1997 ماگات زمام امور را در باشگاه دسته دومی نورنبرگ در دست گرفت. نورنبرگ که به تازگی از سطح سوم فوتبال آلمان به بوندس لیگای 2 صعود کرده بود، با مربی جدیدش فصل را در ردۀ سوم تمام کرد و به بوندس لیگای 1 صعود کرد، هر چند به رغم این صعود ماگات به دلیل مشکل با مدیران تیم، در پایان فصل 1998-1997 از این تیم جدا شد. فصل بعد ماگات در شرایطی هدایت وردربرمن را بر عهده گرفت که خطر سقوط به شدت این تیم را تهدید می کرد و ماگات توانست این تیم را از سقوط نجات دهد. همین اتفاق در فصل بعدتر این بار در ارتباط با باشگاه اینتراخت فرانکفورت رخ داد. ماگات هدایت این تیم بحران زده را در ماه دسامبر در فصل 2000-1999 عهده دار شد و این تیم را از سقوط نجات داد؛ هر چند بحران در فرانکفورت برای فصل 2001-2000 نیز ادامه یافت و به رغم اخراج ماگات در میانه های فصل، این تیم به بوندس لیگای 2 سقوط کرد. در اواخر فوریۀ همان سال ماگات سرمربی اشتوتگارت شد که این تیم هم در شُرُفِ سقوط بود و ماگات این تیم را هم نجات داد! مدت زمان حضور ماگات در تیمش این بار طولانی شد و او تا پایان فصل 2004-2003 در اشتورگارت ماند. در این دوران، در سال 2002 ماگات با اشتوتگارت قهرمان کاپ اینترتوتو شد و به جام یوفا راه یافت، فصل 2003-2002 را پس از بایرن نایب قهرمان لیگ شد و به لیگ قهرمانان اروپا صعود کرد و در فصل بعد نیز با این تیم در بوندس لیگا چهارم شد.
زمانی که اوتمار هیتزفیلد پس از 6 فصل حضور در بایرن از این تیم اخراج شد، نتایج درخشان باعث شد که مدیران بایرن در ابتدای فصل 2005-2004، او را به عنوان سرمربی باواریایی ها برگزینند. ماگات در پایان این فصل با بایرن در فتح لیگ و جام حذفی دبل کرد و این دبل یک فصل بعد نیز تکرار شد. در حقیقت بایرن ماگات نخستین تیم تاریخ بوندس لیگا بود که مؤفق شده بود در دو فصل متوالی در فتح لیگ و جام حذفی آلمان دبل کند. در فصل سوم حضور ماگات در بایرن اوضاع برای وی و تیمش به هیچ وجه خوب پیش نرفت، او در 31 ژانویۀ 2007 از بایرن اخراج شد و بایرن هم با اتمام فصل در ردۀ چهارم جدول، از صعود به رقابت های لیگ قهرمانان فصل بعد بازماند.
در ابتدای فصل 2008-2007 ماگات به عنوان سرمربی و مدیر ورزشی باشگاه وولفسبورگ انتخاب شد. در فصل اول حضور ماگات در وولفسبورگ، این تیم لیگ را در مکان پنجم تمام کرد و سهمیۀ جام یوفا را گرفت. شاهکار ماگات در وولفسبورگ به فصل 2009-2008 برمی گردد، جایی که او توانست با درخشش بازیکنانی همچون گرافیته، ادین ژکو، زویزدان میسیموویچ و اشکان دژآگه وولفسبورگ را برای اولین بار در تاریخش به مقام قهرمانی بوندس لیگای آلمان برساند. پس از این تاریخسازی ماگات از وولفسبورگ جدا شد و هدایت باشگاه شالکه را بر عهده گرفت. او در نخستین فصل حضورش در شالکه توانست با درخشش بازیکنانی مانند مانوئل نویر، کوین کورانی، جفرسون فارفان و ایوان راکیتیچ این تیم را پس از بایرنِ فن خال به مقام نایب قهرمانی بوندس لیگا برساند. همچنین در پایان این فصل آبی های سلطنتی توانستند با ماگات به مقام قهرمانی جام حذفی آلمان نیز برسند. یکی از اتفاقات به یادماندنی برای ما در این فصل، خریدن علی کریمی اسطورۀ فوتبال کشورمان در نقل و انتقالات زمستانی بود که با نظر مستقیم ماگات اتفاق افتاد.
فصل 2012-2011 اما برای شالکۀ ماگات خوب پیش نرفت و به دنبال کسب نتایج ضعیف ماگات در ماه مارس از سمت خود برکنار شد. 48 ساعت پس از اخراج از شالکه ماگات برای بار دوم به وولفسبورگ بازگشت. ماگات در شرایطی به تیم سابق خود برگشت که خطر سقوط گرگ های سبز را به شدت تهدید می کرد. ماگات باز هم در قامت یک ناجی ظاهر شد و پس از نجات تیم های وردربرمن، فرانکفورت و اشتوتگارت؛ وولفسبورگ را هم از خطر سقوط رهانید. این مهارت عجیب ماگات در نجات دادن تیم های فانوس به دست باعث شد که در آلمان به وی لقب «مأمور آتش نشانی» بدهند.
پس از جدایی از وولفسبورگ در اوایل فصل 2013-2012، ماگات بیش ار یک سال بیکار بود. در فوریۀ 2014 و در شرایطی که خطر سقوط باشگاه لیگ برتری فولهام را به شدت تهدید می کرد، مدیران این باشگاه تصمیم گرفتند که از قدرت و تخصص ماگات در نجات دادن تیم های در حال سقوط استفاده کنند و وی را جایگزین رنه مولنستین کردند. نخستین بازی ماگات در فولهام با تساوی 1-1 در زمین وست بروم و گلزنی اشکان دژآگه بازیکن سابق ماگات در وولفسبورگ همراه بود. پس از دو شکست فولهام با ماگات به نخستین برد خود رسید؛ باز هم اشکان دژآگه گل زد و فولهام 0-1 نیوکاسل را شکست داد. به نظر می رسید که باز هم تخصص نجات بخشی ماگات در شرایط سخت به کمک او و تیم تحت نظرش خواهد آمد، اما چنین نشد و در پایان فصل فولهام با قرار گرفتن در ردۀ نوزدهم لیگ برتر به دستۀ پایین تر سقوط کرد. ماگات تصمیم گرفت در فولهام بماند و همان طور که در سال 1998 نورنبرگ را به بوندس لیگای 1 رسانده بود، فولهام را هم بلافاصله به لیگ برتر بازگرداند، ولی اوضاع برای او و تیمش در فصل 2016-2015 لیگِ چمپیونشیپ یا همان رقابت های دستۀ دوم انگلستان به شکلی فاجعه بار پیش رفت و پس از 4 شکست متوالی، ماگات از سمت خود اخراج شد.
در شرایطی که ماگات برای هدایت تیم هایی همچون آستریا وین و اسپارتاک مسکو لینک شده بود، در انتقالی عجیب به سوپر لیگ چین رفت و در باشگاه شاندونگ لیونگ زمام امور را در دست گرفت. از جایی که شاندونگ با مانو منزس سرمربی اسبق تیم ملی برزیل، در بحران بود و خطر سقوط این تیم را تهدید می کرد، در ژوئن 2016 ماگات جایگزین وی شد و در پایان سوپر لیگ چین در سال 2016 این تیم را در سطح اول فوتبال این کشور حفظ کرد. شاندونگِ ماگات فصل 2017 سوپر لیگ چین را در ردۀ ششم به پایان رساند و در پایان فصل ماگات این تیم را ترک کرده و از آن زمان بیکار است.
احتمال حضور در ایران:
ماگات علاقۀ خاصی به کار با ایرانی ها دارد. در حقیقت ماگات سابقۀ هدایت سه نفر از بازیکنان بزرگ تیم ملی فوتبال کشورمان را داشته است: علی کریمی در بایرن مونیخ و شالکه، وحید هاشمیان در بایرن و اشکان دژآگه در وولفسبورگ و فولهام؛ از هدایت هر سه نفر هم راضی بوده است.
فصل قبل زمانی که علیرضا منصوریان به علت کسب نتایج ضعیف از باشگاه استقلال اخراج شد، مربیان خارجی زیادی به این تیم لینک شدند. از فاتح تریم و دستمزد عجیب و غریب وی گرفته، تا زلاتکو دالیچی که این پیشنهاد را رد کرد. همچنین برای ماگات نیز از طریق واسطه هایی پیشنهاد استقلال مطرح شده بود که او پاسخ داد: به طور مشخص از ایران و از باشگاه استقلال تماسی با من گرفته نشده! من تا پایان فصل با تیم شاندونگ چین قرارداد دارم و طبیعتاً تا پایان این قرارداد نمی توانم با تیم جدیدی وارد مذاکره شوم؛ اما اگر پیشنهادی از سوی باشگاه استقلال به دست من برسد حتما آن را بررسی خواهم کرد. من یک سری فاکتورها برای کار کردن دارم که در موقع پیشنهاد این فاکتورها را مورد بررسی قرار می دهم. اینکه به کار در فوتبال ایران علاقمند هستم یا نه؟ از پاسخی که به این سؤال دادم مشخص است.
می توان نتیجه گرفت که اگر پیشنهادی از ایران به ماگات برسد، او به طور جدی آن پیشنهاد را بررسی خواهد کرد.
احتمال مؤفقیت در ایران:
ماگات سابقه موفقی در کارنامه دارد. او در دوران بازیگری سه بار به همراه هامبورگ قهرمان بوندس لیگا شد و در دوران مربیگری نیز بایرن مونیخ و ولفسبورگ را به قهرمانی آلمان رساند. اما در کنار این کارنامۀ مؤفق بیش از هر چیز شایعاتی در مورد تمرینات ظالمانۀ ماگات شنیده میشود. به عنوان مثال دیمیتار برباتوف که حتی هواداران فولهام هم از تنبلیاش مینالیدند، وقتی از گوشه و کنار شنید ماگات به "کریون کاتج" میآید، تصمیم گرفت به موناکو فرار کند! اولی هوینس، رئیس باشگاه بایرن مونیخ که در سال ۲۰۰۷ ماگات را اخراج کرد، به روزنامه مترو چاپ لندن گفته بود:
از نظر ماگات بدن بازیکنان حرفهای مانند لیمویی است که باید تا آخرین حد چلانده شود. این کار در کوتاه مدت جواب میدهد اما در طولانی مدت به فاجعه ختم میشود. ماگات در هر باشگاهی که بوده این را ثابت کرده. من هیچگاه نمیخواهم با انسانها رفتاری مشابه او داشته باشم و هیچگاه نمیخواهم مثل او به یک بازیکن صدمه بزنم.
یان آگه فیورتوفت (Jan-Aage Fjortoft) شاگرد ماگات در اینتراخت فرانکفورت نیز در یادداشتی در روزنامه تلگراف، چاپ بریتانیا، نوشته بود:
سختترین تمرین زندگیَم با ماگات و "مدیسن بال" (توپهای سنگین مخصوص تمرین) بود. مجبور بودیم ۴۵ دقیقه در جنگلی شیبدار بدویم. هرکدام از ما باید دو مدیسن بال زیر بغلمان میگذاشتم و در زمانی مشخص به بالای تپه میرسیدیم. هرکس هم که در زمان مشخص نمیرسید باید دوباره این کار را میکرد. من که عادت کرده بودم بعد از جلسۀ تمرین ماگات به حالت مرگ بیافتم. در فرانکفورت به او لقب «Qualix» داده بودیم. این تلفیقی بود از نام کوچک وی «Felix» و لغت آلمانی «quälen» به معنای زجر دادن و شکنجه کردن!
او همچنین راجع به «نظم آهنین» ماگات نیز داستان جالبی دارد:
تنها باری که ترکش ماگات به من خورد، وقتی بود که در خانه به ولفسبورگ باختیم و من را به خاطر این شکست سرزنش میکرد چون بعد از جلسه تمرینی که ۱۲ ساعت قبل از مسابقه بود، زیر دوش آواز خوانده بودم!
بشیرو سالو بازیکن سابق او در اینتراخت فرانکفورت یک بار درباره او گفته بود که ماگات آخرین دیکتاتور اروپاست. هر چند استفان هنچوز، شاگرد ماگات در هامبورگ از او دفاع می کند:
صدام حسین نامیدن او کمی عجیب است، دلیل این حرفها را میدانم، ولی ما فقط داریم راجع به تمرین فوتبال حرف میزنیم و فلیکس ماگات تا به حال کسی را از دواندن نکشته.
اما هنچوز که سابقه بازی در تیمهای بلکبرن و لیورپول را دارد، هنوز هم خاطرات تمرینات طاقتفرسای ماگات را از یاد نبرده است. او به بیبیسی گفت:
در یکی از اردوهای تمرینی ماه ژانویه به جای این که تیم به یکی از نقاط گرمسیر سفر کند، او ما را به یکی از بخشهای خیلی سرد آلمان برد. ما مجبور بودیم ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شویم و ساعت شش و نیم در حالی که هوا هنوز تاریک بود باید وسط برف میدویدیم. زمانی که شما تیم آخر لیگ بودید و بعد میبینید که تا رتبه ششم بالا آمدهاید، به شیوه او اعتقاد پیدا میکنید.
هاوارد فلو، شاگرد ماگات در وردربرمن نیز میگوید:
او خیلی به قدرت بدنی خود به عنوان آدمی که از ما پیرتر است مینازید. ماگات ما را به جنگل میبرد و قبل از این که تمرین را شروع کند، بازیکنان را به خط میکرد و میگفت، هیچکس نباید از من جلو بزند و هیچکس هم نباید بیشتر از ۲۰ متر عقب بیافتد. او میتوانست تا آخر دنیا بدود!
با این تفاسیر آیا می توان به مؤفقیت نسل جدید و تا حدودی "نازک نارنجی" فوتبال کشورمان زیر نظر ماگات امیدوار بود؟!
میشائیل اسکیبه
یک ورژنِ بی تجربه تر، جوان تر از کی روش که تا حدودی از لحاظ فنی به او شبیه است!
دستیار سابق رودی فولر در تیم ملی فوتبال آلمان هم اکنون 53 ساله است. این هافبک سابق که فقط دو سال در شالکه فوتبال بازی کرد و به دلیل سه مرتبه مصدومیت و پارگی رباط صلیبی فوتبالش خیلی زود به اتمام رسید، دوران مربیگری خود را تنها در 22 سالگی آغاز کرد. پس از مربیگری در جوانان شالکه و دورتموند، در سال 1995 به عنوان دستیار اوتمار هیتزفیلد در کادر فنی زنبورها انتخاب شد. در فصل 1998-1997 نیز اسکیبه در دورتموند دستیار نِویو اسکالا مربی ایتالیایی این تیم بود تا این که از ابتدای فصل بعد به عنوان سرمربی دورتموند ارتقاء یافت هر چند در اوایل فوریۀ 2000 به دنبال پیشنهاد از تیم ملی فوتبال آلمان برای دستیاری رودی فولر، پُست خود در دورتموند را ترک کرد. اگر چه فولر تمامی تصمیمات فنی را در مانشافت می گرفت، ولی به دلیل آن که مدرک مربیگری نداشت، نمی توانست که به طور رسمی سرمربی آلمان ها باشد؛ در نتیجه این عنوان به طور صوری و اسمی به اسکیبه رسید. فولر و اسکیبه در جام جهانی 2002، مانشافت را نایب قهرمان کردند ولی پس از حذف در مرحلۀ گروهی بازی های یورو 2004 در کشور پرتغال، هر دو نفر استعفاء دادند. البته اسکیبه بعد از آن برای مدتی کوتاه مدیر فنی تیم ملی جوانان آلمان نیز بود.
پس از اخراج کلاوس اوگن تالر در سپتامبر 2005، رودی فولر برای کمتر از یک ماه مربی موقت بایر لورکوزن بود. در اکتبر همان سال اسکیبه به عنوان سرمربی لورکوزن انتخاب شد و تا پایان فصل 2008-2007 در این تیم ماند. حاصل این حضور تقریباً سه ساله در لورکوزن، کسب سهمیۀ جام یوفا در دو فصل اول به دلیل قرار گرفتن در ردۀ پنجم لیگ در پایان این دو فصل بود، هر چند لورکوزنِ اسکیبه در پایان فصل 2008-2007 ششم شد و همان سهمیۀ جام یوفا را هم نتوانست بگیرد.
در آغاز فصل 2009-2008 اسکیبه به عنوان سرمربی باشگاه گالاتاسرای ترکیه انتخاب شد. تیم او در ابتدا با شکست دادن کایزری اسپور فاتح سوپرکاپ ترکیه شد ولی فصل برای او خوب پیش نرفت و پس از ناکامی در صعود به مرحلۀ گروهی لیگ قهرمان اروپا و حذف در پلی-آف توسط استوا بخارست رومانی و همچنین نتایج ضعیف در لیگ ترکیه در آن فصل، اسکیبه در فوریۀ 2009 از سمت خود برکنار شده و جایش را به بولنت کورکماز داد. پس از یک دورۀ نامؤفق در اینتراخت فرانکفورت، اسکیبه به ترکیه بازگشت و هدایت باشگاه اسکی شهیر را بر عهده گرفت، هر چند تنها پس از شش ماه قراردادش را با این تیم فسخ کرد تا روی نیمکت هرتا برلین بنشیند. دوران حضور وی در هرتا کوتاه و فاجعه بار بود! او در 5 بازی نخست خود در هرتا مغلوب شد! در حقیقت هرتابرلین در این 5 دیدار برابر نورنبرگ، هامبورگ، هانوفر، گلادباخ و اشتوتگارت شکست خورد که شکست 0-5 در زمین اشتوتگارت تنها کمتر از دو ماه کاسۀ صبر مدیران هرتا را لبریز کرد و اسکیبه از سمت خود اخراج شد. در فصل 2014-2013 اسکیبه به عنوان سرمربی باشگاه گراس هاپرز سوئیس انتخاب شد و فصل را پس از بازل به عنوان نایب قهرمان سوپرلیگ این کشور به پایان برد که نتیجۀ خوبی برای او محسوب می شد. اوضاع در فصل بعد برای اسکیبه باز هم خوب پیش نرفت و در اوایل ژانویۀ سال 2015 به صورت توافقی از گراس هاپرز جدا شد. تنها چند روز بعد مجدداً به سوپرلیگ ترکیه و باشگاه اسکی شهیر بازگشت، هر چند پس از 9 ماه باز هم از این تیم جدا شد.
پس از کسب نتایج بسیار ضعیف و ناکامی در رسیدن به یورو 2016، فدراسیون فوتبال یونان در اکتبر 2015 میشائیل اسکیبه را جایگزین سرخیو مارکاریانِ اروگوئه ای کرد. اسکیبه در نخستین بازی خود روی نیمکت تیم ملی فوتبال یونان در یک دیدار دوستانه به شکل عجیبی برای لوکزامبورگ 0-1 شکست خورد. یونانی ها با اسکیبه پیش از آغاز رقابت های انتخابی جام جهانی 2018 در اغلب بازی های تدارکاتی خود چندان خوب نتیجه نگرفتند، هر چند رگه هایی از پیشرفت را نشان دادند. اسکیبه با انرژی و تعهد خاصی در فوتبال یونان کار می کرد، حضوری فعالانه در بازی های لیگ این کشور داشت و ارتباطی سازنده، مثبت و مستمر با مربیان لیگ این کشور برقرار کرده بود. او همچنین سعی کرد که نظم دفاعی یونان که پس از دوران اتو ری هاگل دچار افت شده بود را احیاء کند که تا حدودی مؤفق هم بود. اسطوره ها در مسیر صعود به جام جهانی 2018 با بلژیک، بوسنی و هرزگوین، استونی، قبرس و جبل الطارق هم گروه بودند. پُر واضح بود که شیاطین سرخِ قدرتمندِ اروپا به عنوان تیم اول از این گروه صعود خواهند کرد. رقابت برای ردۀ دوم و صعود به پلی-آف میان یونان و بوسنی بود که این رقابت را نهایتاً یونان برد، هر چند قرعۀ آبی و سپیدها در پلی-آف قرعه ای بسیار دشوار بود. یونان در پلی-آف به کراوسیِ زلاتکو دالیچ برخورد کرد و در همان بازی رفت در کرواسی با حساب 1-4 به این تیم باخت و به دنبال تساوی بدون گل در بازی برگشت از صعود به جام جهانی بازماند. در شرایطی که فدراسیون فوتبال یونان قرارداد اسکیبه را تا رقابت های یورو 2020 تمدید کرده بود، به دنبال کسب نتایج ضعیف در سطح سوم لیگ ملت های اروپا و به دنبال شکست برابر فنلاند، دو بازی مانده به پایان آن رقابت ها با وی قطع همکاری نمود و آنجلوس آناستاسیادیس را جانشین وی کرد.
احتمال حضور در ایران:
اسکیبه از تیم ملی فوتبال یونان سالانه 500.000 یورو دستمزد می گرفت. پرداخت چنین مبلغی برای فدراسیون فوتبال کشور ما هیچ مشکلی ایجاد نمی کند. هر چند او نامی نیست که اعتباری اندازۀ اعتبار کی روش داشته باشد و حضور وی روی نیمکت تیم ملی فوتبال دوستان ایرانی را چندان خوشحال نخواهد کرد.
احتمال مؤفقیت در ایران:
تیم های اسکیبه غالباً با تاکتیک 1-3-2-4 بازی می کنند. او به فوتبال تدافعی علاقه دارد و اتفاقاً همین سبک را نیز به شکلی نسبتاً مؤفقیت آمیز در فوتبال نه چندان بااستعداد یونان به کار برد. تیم ملی ما هم با کارلوس کی روش دفاع کردن را به خوبی آموخته و از این جهت اسکیبه می تواند راه کی روش را در تیم ملی ادامه دهد. همچنین او در یونان نشان داده که می تواند تعامل بسیار خوبی با مربیان لیگ این کشور پیدا کند و حتی به توسعۀ فوتبال این کشور نیز کمک کند و این دقیقاً یکی از نقدهای بسیار جدی بود که در 8 سال حضور کی روش در فوتبال ایران به سوی او روانه می شد. در ضمن جدای از بحث دستمزد پایین اسکیبه، او سابقۀ کار کردن با پایه های کشورش را نیز دارد و بالطبع زیر نظر گرفتن پایه های تیم ملی از سوی وی اجتناب ناپذیر خواهد بود. فراموش نکنیم که اگر فدراسیون فوتبال بخواهد روی آن شروط شش گانه اش برای انتخاب سرمربی آتی تیم ملی پافشاری کند، اسکیبه یک گزینۀ جدی خواهد بود.
مایکل لادروپ
یک گزینۀ ریسکی البته به معنای مثبت کلمه!
شاید اگر قرار باشد دربارۀ دوران بازیگری این اسطورۀ بزرگ فوتبال جهان مطلبی نوشته شود، نیاز به یک طومار 70 مَن-کاغذ باشد! سخن از اسطورۀ بزرگی ست که در دهه های 80 و 90 میلادی با استعداد و نبوغ ذاتی خود یک دنیا را به تحسین وا داشت هر چند هرگز توپ طلا نبرد. او به دلیل این که با ریچارد مولر نیلسن سرمربی تیم ملی دانمارک در جریان یورو 92 مشکل پیدا کرد، شانس حضور در این تیم و قهرمانی آن تورنمنت را از دست داد گرچه در سال 1995 با دانمارک به مقام قهرمانی جام کنفدراسیون ها رسید. همچنین به جرئت می توان دربارۀ میشل لادروپ گفت که او بزرگ ترین فوتبالسیت تاریخ بود که توپ طلا برنده نشد!
لادروپ پس از 5 سال حضور در بارسلونا، کسب 4 قهرمانی پیاپی لالیگا با این تیم و پیروزی 0-5 با این تیم در ال کلاسیکو برابر رئال مادرید، در سال 1994 به رئال مادرید رفت و نه تنها در همان سال اول حضورش در رئال با قهرمانی در لالیگا ترمز تیم سابقش را کشید، بلکه با نتیجۀ مشابه 0-5 در ال کلاسیکو آن هم با پیراهن رئال، تیم سابقش را شکست داد! او با چهار جام متوالی با بارسلونا و بعد از آن پنجمین جام همراه با رئال مادرید، به عنوان یکی از پرافتخارترین فوتبالیست های لالیگا شناخته می شود.
مایکل لادروپ در یوونتوس، بارسلونا، رئال مادرید و آژاکس قهرمان لیگ شد و یکی از ستون های اصلی بارسلونای کرایوف در جریان نخستین قهرمانی تاریخ بلوگرانا در جام باشگاه های اروپا بود. اینیستا او را الهام بخش خود می داند و روماریو و رائول از او به عنوان بهترین بازیکنی که در کنارش فوتبال بازی کرده اند نام می برند. زامورانو به او لقب نابغه را داده است و پلاتینی، بکن بائر و بسیاری دیگر از اسطوره های جهان فوتبال او را یکی از بهترین بازیکنان تمام ادوار و اعصار می نامند. یوهان کرایوف که هدایت لادروپ را در بارسا بر عهده داشت، بازی او را یک رویای کامل و جادوی مطلق توصیف می کرد به گونه ای که هیچ فوتبالیست بازیسازی دیگر روی دست او نخواهد آمد و نخواهد توانست که حرکات وی را تکرار کند؛ همچنین خورخه والدانو که مربی مایکل لادروپ در رئال مادرید بود از او به عنوان بازیکنی نام می بُرد که هیچ کس به اندازۀ وی بازیکنان رقیب را فریب نداده وبازی وی به گونه ای بوده است که گویی لادروپ در همه جای زمین فوتبال "چشم" داشته است!
پیتر اشمایکل سنگربان افسانه ای فوتبال دنیا و تیم ملی دانمارک از مایکل لادروپ به عنوان بهترین بازیکن فوتبال تاریخ این کشور نام برده است. حتی برادر کوچک ترش برایان که او هم یک فوتبالیست بزرگ به حساب می آمد و به همراه اشمایکل از ارکان آن قهرمانی عجیب و خاطره انگیز دانمارکی ها در یورو 92 بودند، هم استعداد والای او را نداشت چرا که مایکل به عنوان خالقِ «پاس های قاشقی» با حرکات مرگبارِ مارپیچی که در زمین رقبا به ویژه در برابر مدافعین آن ها داشت، یک فوتبالیست مؤلف به شمار می رفت.
تصویری که از مایکل لادروپ دانمارکی بر جای مانده، بازیکنی است که میتوانست با حرکاتی خیرهکننده، غیرقابل پیشبینی و خارقالعاده روندِ بازی را عوض کند یا با سرعتی فراتر از حدِ تصور به صورت مارپیچ مدافعان حریف را به هم گره بزند، با حرکات زیگزاگیِ خود تمام حریفان را به اشتباه وادارد، با یک نیم نگاه مهاجم تیم خود را در موقعیت گلزنی قرار دهد و تمام این کارها را هم با سری پایین انجام دهد! او در تیم ملی فوتبال دانمارک هم یک ژنرال، مهندس و همه کارۀ تمام عیار به شمار می آمد. فوتبال این اعجوبۀ بی بدیل فوتبال دانمارک در پایان فصل 1998-1997 در باشگاه آژاکس و با دبل کردن در لیگ و جام حذفی فوتبال هلند، به باشکوه ترین شکل ممکن پایان پذیرفت.
لادروپ دوران مربیگری خود را در سال 2000 به عنوان دستیار مورتن اولسن در تیم ملی دانمارک آغاز کرد. اولسن تیم ملی کشورش را با تاکتیک 1-3-2-4 و با بهره جویی از وینگرهای سریع، تکنیکی و ویرانگر ارنج می کرد و لادروپ با آموختن و الهام گرفتنِ این مسئله از استادش، از همین تاکتیک در باشگاه بروندبی دانمارک بهره جست و با ارائۀ فوتبالی مالکانه مبتنی بر پاس های کوتاه با بروندبی هم در لیگ، هم در جام حذفی و هم در سوپرکاپ دانمارک قهرمان شد. او در سال 2007 به عنوان سرمربی باشگاه ختافه در فوتبال اسپانیا برگزیده شد و جایگزین برند شوستری شد که از ختافه به رئال مادرید رفته بود. ختافه با لادورپ فوتبالی هجومی، هیجان انگیز و شناور از خود به نمایش گذاشت و لادروپ در همان سال اول حضورش در ختافه، با این تیم به فینال کوپا در ری و یک-چهارم نهایی جام یوفا رسید که اولی را با درخشش ماتا و مورینتس به والنسیا واگذار کرد و در دومی هم در جدالی نزدیک در برابر بایرن مونیخ، در وقت های تلف شده و تنها به خاطر قانون گل زده در خانۀ حریف از دور رقابت ها حذف شد. او تنها پس از یک فصل ختافه را ترک کرد و در شرایطی که به تیم هایی همچون بارسلونا، والنسیا، بنفیکا، چلسی، بلکبرن، وست هام، پانایتینایکوس و زسکا مسکو لینک شده بود؛ در نهایت در سپتامبر 2008 با امضاء قراردادی یک و نیم ساله سکان هدایت اسپارتاک مسکو را در دست گرفت. در شرایطی که یک سال پس از آن لادروپ به شدت به حضور در اتلتیکو مادرید لینک شده بود، او و مدیران اتلتیکو نتوانستند از مدیران اسپارتاک اجازه و رضایت بگیرند و در نهایت کیکه سانچز فلورس هدایت راه راه پوشان شهر مادرید را بر عهده گرفت.
پس از پایان قراردادش با اسپارتاک، لادروپ باز به لالیگا بازگشت و این بار سرمربی رئال مایورکا شد. فصل 2011-2010 که نخستین فصل حضور لادروپ در مایورکا بود اصلاً خوب پیش نرفت و این تیم لالیگا را در ردۀ نازل هفدهم و تنها با اختلاف یک امتیاز بیشتر از لاکرونیای سقوط کرده به پایان برد. در اوایل فصل بعد لادروپ به دلیل اخراج دستیارش اریک لارسن توسط لورنزو سِرا فِرِر مدیر ورزشی مایورکا از هدایت این تیم استعفا کرد و عنوان کرد که به دلیل کار در یک "جو نامناسب" با ناامیدی از هدایت این باشگاه کنار می کشد. در ابتدای فصل 2013-2012 و به دنبال پیوستن براندن راجرز به لیورپول، لادروپ به عنوان نخستین سرمربی دانمارکیِ تاریخ لیگ برتر انگلستان، سرمربی باشگاه سوانزی ولز که در لیگ برتر انگلیس بازی می کرد، شد. پس از در دست گرفتن زمام امور در سوانزی، قوها (لقب باشگاه سوانزی) با بازیکنانی همچون، جاناتان ده گوزمان، کی سونگ-یئونگ، پابلو هرناندز، چیکو فلورس و میچو قرارداد امضا کردند. تمامی این خریدها زیر نظر لادروپ انجام شدند که در این میان امضاء قرارداد با میچو هافبک-مهاجمِ گمنام اسپانیایی از باشگاه رایو وایکانو آن هم با تنها 2.5 میلیون یورو کمی عجیب به نظر می رسید، ولی همین بازیکن در پایان فصل با آمار خیره کنندۀ 22 گل و 5 پاس گل نقشی خیره کننده در مؤفقیت بی بدیل سوانزی ایفا کرد. سوانزی با هدایت لادروپ فصل را در ردۀ تاریخی نهم به پایان رسانید، ولی مؤفقیت بزرگ لادروپ و تیمش تنها این نبود.
قوهای شهر ساحلیِ سوانزی در رقابت های جام اتحادیۀ انگلستان، در شرایطی که در آنفیلد لیورپولِ راجرز را در مرحلۀ یک-هشتم پایانی 1-3 حذف کرده بودند، میدلزبوروی دسته دومی را 0-1 بردند و یه نیمه نهایی رسیدند. در این مرحله آن ها توانستند در برابر چلسیِ قهرمان اروپا در مجموع دو بازی رفت و برگشت با حساب 2-0 به برتری دست یابند و به فینال صعود کنند. در حقیقت این نخستین فینال بزرگی بود که سوانزی در تاریخ خود به آن راه یافته بود. قوها با هدایت اسطورۀ دانمارکی در 24 فوریۀ 2013 با برتری 0-5 برابر تیم شگفتی ساز بردفوردسیتی به یک قهرمانی تاریخی دست یافتند. آلن تیت کاپیتان وقت سوانزی دربارۀ لادروپ می گفت: او طوری در تمرینات تیم حاضر می شود که گویی بهترین بازیکن تیم در تمرینات است؛ انگار نه انگار که اون 48 سال دارد! سوانزی زیر نظر لادروپ از تاکتیک 1-3-2-4 بهره می جست به گونه ای که آن ها ضمن حفظ توپ و میدان و پرس رقیبان نسبت به زمان راجرز که با مالکیت بیشتر بازی می کردند، بسیار بیشتر حمله می کردند. فصل بعد یعنی فصل 2014-2013 برای سوانزی و لادروپ چندان خوب پیش نرفت و در شرایطی که این تیم در ردۀ دوازدهم لیگ برتر انگلستان قرار داشت، پس از شکست 0-2 برابر وست هام در هفتۀ بیست و چهارم مدیران سوانزی در اقدامی عجیب لادروپ را از کار برکنار کرده و دستیارش گری مانک را جایگزین وی کردند. این در حالی بود که سوانزی بعد از لادروپ، هم از لیگ اروپا حذف شد و هم لیگ برتر را در همان ردۀ دوازدهمی به اتمام رسانید.
در فصل 2015-2014 لادروپ پیشنهاد باشگاه متمول قطری لخویا را پذیرفت و هدایت این تیم را با امضاء قراردادی یک ساله بر عهده گرفت. نتایج لادروپ با لخویا هم خیره کننده بود. او با تیم قطری با قهرمانی در لیگ ستارگان قطر و جام حذفی این کشور دبل کرد و در لیگ قهرمانان آسیا 2015 هم نتایج بسیار خوبی گرفت. لخویا که در گروه مرگ آن رقابت ها با پرسپولیس ایران، النصر عربستان و بنیادکار ازبکستان هم گروه بود، گرچه بازی اولش را با شکست 0-3 برابر پرسپولیس در ورزشگاه آزادی آغاز کرد، ولی به یک باره اوج گرفت و با 4 پیروزی و تنها یک تساوی بالاتر از پرسپولیس به عنوان تیم اول از این گروه صعود کرد. آن ها در مرحلۀ یک-هشتم پایانی نیز با برتری برابر دیگر تیم قطری السد به جمع 8 تیم برتر صعود کردند، هر چند با توجه به تقویم عجیب لیگ قهرمانان آسیا، فصل به پایان رسید و لادروپ هم متعاقبِ پایان قراردادش با لخویا از این تیم جدا شد.
در اکتبر 2016 لادروپ به عنوان سرمربی جدید الریان قطر جانشین خورخه فوساتی شد که به جای خوزه کارنیرو هدایت تیم ملی قطر را پذیرفته بود. لادروپ در دو فصل حضور خود در الریان، لیگ ستارگان قطر را در مکان سوم خاتمه داد. در لیگ قهرمانان آسیا نیز او با الریان باز هم خوش شانس نبود و باز هم در گروه های مرگ قرار گرفت. الریان در لیگ قهرمانان آسیا 2017 با پرسپولیس، الهلال و الوحدۀ امارات هم گروه شد و در فصل بعد از آن نیز هم گروه استقلال، الهلال و العین شد که در پایانِ هر دو فصل با قرار گرفتن در ردۀ سوم گروه های بسیار سختِ خود از صعود به مرحلۀ حذفی بازماند. در پایان فصل 2018-2017 لادروپ از الریان جدا شد و از آن موقع تا به حال بیکار است و سکان هدایت تیمی را بر عهده نگرفته است.
احتمال حضور در ایران:
لادروپ را نسبت به گزینه های دیگر می توان یک گزینۀ معقولانه، منطقی و در دسترس برای هدایت تیم ملی به حساب آورد. او در دانمارک، روسیه، اسپانیا، انگلستان و قطر کار کرده و مؤفق بوده است که سابقۀ کاری در قطر مطمئناً باعثِ شناخت نسبی او از فوتبال آسیا گردیده است. او پیش از حضور در فوتبال قطر به هیچ عنوان مربی گران قیمتی نبود و به عنوان مثال در سوانزی سالانه حدود 500.000 پوند دستمزد می گرفت؛ هر چند این دستمزد با حضور در قطر تا 3 میلیون پوند نیز افزایش یافت! البته کار در یک تیم ملی با کار در یک تیم باشگاهی تفاوت عمده دارد چرا که در یک تیم ملی سرمربی مجبور نیست که هر روز با بازیکنان خود کار کند و می تواند مرخصی های به مراتب بیشتری نسبت به کار در باشگاه داشته باشد. با توجه و جذابیت ها و استعدادهایی که در فوتبال کشورمان وجود دارد، اگر فدراسیون فوتبال بخواهد با او مذاکره کند، ممکن است بتواند برای حضور در تیم ملی کشورمان از این اسطورۀ دانمارکی تخفیف بگیرد.
احتمال مؤفقیت در ایران:
شاید تنها مشکل لادروپ عدم تجربۀ هدایت یک تیم ملی باشد، ولی باز هم باید تکرار کنیم که با توجه به سابقۀ کاریِ تقریباً سه ساله در قطر، لادروپ به یک شناخت خوب از فوتبال آسیا رسیده است. همان طور که کمی بالاتر هم اشاره کردیم، تاکتیک مورد علاقۀ لادروپ 1-3-2-4 است. تیم های لادروپ یک فوتبالِ پُرفشار و تهاجمی ارائه می کنند و او با این آرایش تاکتیکی به وینگرهایش اجازۀ خلاقیت و آزادی عمل قابل توجهی می دهد. حضور او در تیم ملی فوتبال کشورمان جدای از جذاب کردن سبک بازی تیم ملی، می تواند یک خبر بسیار خوب برای عناصر هجومی تیم ملی علی الخصوص وینگرهای جوان و آتیه دارمان باشد؛ از ستارگان ملی پوش مانند علیرضا جهانبخش، مهدی ترابی، علی قلیزاده و سامان قدوس که در تاکتیک های تدافعی سرمربی سابق تیم ملی کم تر اجازه می یافتند عرض اندام کنند گرفته تا پدیده های لیگ همچون سیامک نعمتی، فرشید اسماعیلی، مهرداد محمدی و غیره که اصلاً به تیم ملی دعوت نمی شدند و حتی استعدادهای جوانی مثلِ محمدمهدی مهدیخانی، اللهیار صیادمنش و یونس دلفیِ تازه لژیونرشده، می توانند زیر نظر یک مربی بی باک و جسور همچون لادروپ به شکل شگفت انگیزی شکوفا شوند.
*فلیپ کوکو
وام دار کرایوف و پپ؛ مربی جوان و آینده دار ... آیا این مربی فتوژنیک به ایران می آید؟!
پس از مؤفقیت های بزرگی که در اوایل دوران مربیگری خود در باشگاه پی.اس.وی آیندهوون کسب کرد، برخی از منتقدین فوتبال در توصیفی جالب از فلیپ کوکو به عنوان پسر کوچک ترِ فوتبالیِ یوهان کرایوفِ فقید و برادر فوتبالی پپ گواردیولا نام بردند! این که این توصیف تا چه اندازه می تواند درست و صحیح باشد یا بر اساس هیجانات کاذب و جوگیری های مقطعی را زمان مشخص خواهد کرد؛ ولی آن چه مسلم است، هنگامی که می خواهیم دربارۀ این ستارۀ سابق و مربی نوظهور و البته فتوژنیک و خوش سیمای فوتبال هلند صحبت کنیم، باید برای او و افتخارات ریز و درشتش، چه به عنوان بازیکن و چه به عنوان یک مربی صاحب سبک، نهایت ارزش و احترام را قائل شویم. فلیپ کوکو در سال 29 اکتبر سال 1970، در شهر آیندهوون هلند به دنیا آمد. جالب است بدانیم زادروز کوکو با تاریخ تولد ادوین فن درسار دروازبان و اسطورۀ سابق فوتبال هلند که با کوکو در تیم ملی این کشور هم بازی نیز بود، مشترک است. در سه سالگی خانوادۀ وی به دلیل شرایط شغلی پدرش به شهرِ زیفِنار در شرق هلند و نزدیکی های مرز آلمان رفتند. جالب است بدانیم که به رغم تولد در آیندهوون، کوکو از مشاهیر شهرِ زیفنار به شمار می رود! فلیپِ نوجوان فوتبال خود را در آکادمی جوانان باشگاه فوتبال خرافسخاپ (یا گرافسشاپ) آغاز کرد و سپس در 17 سالگی به جوانان باشگاه AZ آلکمار پیوست. کوکو در سال 1990 به ویتسه آرنهم پیوست و پس از 5 فصل بازی در این تیم در شرایطی که زیر نظر لوئیس فن خال و باشگاه آژاکس هم بود، به باشگاه زادگاهش پی.اس.وی آیندهوون منتقل شد. کوکو سه فصل در پی.اس.وی حاضر بود؛ در فصل اول حضورش در این تیم (1996-1995) او و تیمش فاتح جام حذفی هلند (KNVB Cup) شدند و در فصل دوم با پشت سر گذاشتن آژاکسِ فن خال کار بزرگی کردند و به قهرمانی اردیویزیه رسیدند. در فصل سوم حضور کوکو در آیندهوون این تیم پشت سر آژاکس به مقام نایب قهرمانی لیگ و جام حذفی هلند رسید.
کوکو که در نقش یک هافبک دفاعی بازیساز (بقول ایتالیایی ها رجیستا) خوش درخشیده بود، تصمیم گرفت در تابستان سال 1998 و پس از درخشش در جام جهانی فرانسه با پیراهن لاله های نارنجی آیندهوون را ترک کند. 28 سالگی برای ترک آیندهوون زمان چندان زود و خوبی نبود، ولی دلیل نمی شد که کوکو از غول های فوتبال اروپا پیشنهاد نداشته باشد! در شرایطی که کوکو از باشگاه های بزرگی همچون رئال مادرید، اتلتیکو مادرید، اینتر میلان، یوونتوس و لاتزیو پیشنهاد داشت، ترجیح داد که به باشگاه محبوب دوران کودکی خود یعنی بارسلونا بپیوندند. او یکی از خیل بازیکنان هلندی بود که در زمان لوئیس فن خال به بارسا پیوسته بودند. کوکو در شش فصل حضور در جمع آبی-اناری پوشان تنها یک بار در فصل 1999-1998 _که همان فصل اول حضورش در بارسا بود، قهرمان لالیگا شد و دو بار هم به نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا رسید که هر دو بار بارسا در برابر رقبای اسپانیایی خود (والنسیا و رئال مادرید) ناکام ماند. می توان گفت که در این دوران، بارسا به نوعی زیر سایۀ رئال مادرید بود و به رغم بازی های زیبا، نتایج چندان درخشانی کسب نکرد. شایان ذکر است پس از جدایی پپ گواردیولا از بارسا، کوکو حتی به بازوبند آبی-اناری ها هم رسید. فلیپ کوکو در پایان فصل 2004-2003 و در سن 34 سالگی بارسا را به مقصد باشگاه سابقش آیندهوون ترک کرد. زمانی که وی بارسا را ترک می کرد، از خوان لاپورتا رئیس وقت آبی-اناری ها جایزۀ ویژۀ وفاداری گرفت و در شرایطی این تیم را ترک کرد که با سابقۀ حضور در 205 بازی در لالیگا و 291 مسابقه در سایر رقابت ها به عنوان یک بازیکن خارجی رکورددار تعداد بازی در بارسا بود، هر چند این رکوردها چند سال بعد توسط لیونل مسی شکسته شد.
کوکو که در شش سال حضور در ایالت کاتالونیا تنها یک بار قهرمان لیگ شده بود، در دوران دوم حضورش در آیندهوون که سه فصل نیز بود، سه قهرمانی پیاپی در لیگ هلند را به دست آورد و یک بار هم قهرمان جام حذفی شد. او آخرین فصل دوران بازیگری خود یعنی فصل 2008-2007 را در الجزیرۀ امارات گذراند و سرانجام در 38 سالگی از دنیای بازیگری در فوتبال خداحافظی کرد.
او با تیم ملی فوتبال هلند در 5 تورنمنت بزرگ شرکت کرد. نخستین تورنمنت جدی وی با لاله های نارنجی یورو 96 در انگلستان بود. در جام جهانی 1998 فرانسه کوکو در دو بازی مرحلۀ گروهی دروازۀ مکزیک و کره جنوبی را باز کرد و به همراه تیم ملی کشورش به مرحلۀ نیمه پایانی رسید، هر چند با شکست برابر برزیل در ضربات پنالتی از راه یابی به فینال بازماند. دو صعود به جمع چهار تیم برتر تورنمنت های یورو 2000 و یورو 2004 و همچنین حضور در جام جهانی 2006 آلمان دیگر دستاوردهای کوکو در تیم ملی هلند بودند. او با تیم ملی فوتبال کشورش در 101 بازی ملی، 10 گل به ثمر رساند.
کوکو علاوه بر بازی به عنوان یک هافبک دفاعیِ بازیساز، برای تیم های خود حکم یک آچار فرانسۀ واقعی را داشت. او به عنوان یک بازیکن چپ پا، هم می توانست در نقش یک دفاع یا پیستون چپ بازی کند؛ هم این که با توجه به فیزیک عالی و قد بلند 185 سانتی متری خود جدای از تمامی پُست های خط میانی، می توانست نقش یک دفاع میانی را هم به خوبی ایفا کند. کوکو به رغم بازی های چشم نواز و تماشاگرپسندی که ارائه می کرد، اهل بازی نمایشی نبود و با ارائه یک بازی کاملاً در خدمت تیم بیشتر هم بازیانش را در موقعیت گلزنی قرار می داد. سبک بازی او به بزرگانی همچون فرناندو ردوندو و دیمیتریو آلبرتینی تشبیه می شود.
دوران مربیگری کوکو بلافاصله پس از اتمام دوران بازیگری وی آغاز شد. او چهار سال در تیم ملی کشورش دستیار برت فن مارویک بود و به فینال جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی صعود کرد. در مارس سال 2012 مدیران آیندهوون سرمربی خود فرد روتن را به دلیل کسب نتایج ضعیف از کار برکنار کردند. کوکو به عنوان مربی موقت دهقان ها (لقب باشگاه آیندهوون) به باشگاه سابق خود بازگشت. یکی از کارهای مهم کوکو در این دوران آوردن ممفیس دیپای از آکادمی پی.اس.وی به تیم اصلی بود. هر چند نتایج پی.اس.وی در اردیویزیه پیشرفت چندانی نکرد و این تیم فصل را در ردۀ سوم به پایان برد، کوکو توانست که دهقان ها را به مقام قهرمانی جام حذفی هلند در سال 2012 برساند. در ابتدای فصل 2013-2012 مدیران پی.اس.وی دیک ادووکات را به عنوان سرمربی این تیم انتخاب کرده و زمام امور تیم زیر 19 ساله های خود را هم به کوکو دادند. همین مسئله سبب شد که کوکو که دستیار برت فن مارویک در تیم ملی فوتبال هلند بود، از سِمَتِ خود استعفاء دهد _هلند بدون کوکو در کنار فن مارویک با سه شکست در مرحلۀ گروهی از یورو 2012 حذف شد! در میانه های فصل کوکو با امضاء قراردادی چهار ساله جانشین ادووکات در آیندهوون شد. فلیپ کوکو توانست با پی.اس.وی در سه فصل 2015-2014، 2016-2015 و 2018-2017 با استفاده از تاکتیک 3-3-4 هجومی و ارائۀ نمایش های جذاب و دلپذیر به مقام قهرمانی لیگ هلند برسد. او در دو سال 2015 و 2018 به عنوان مربی سال فوتبال هلند نیز انتخاب شد.
کوکو پس از حدود شش سال حضور در پی.اس.وی، به رغم این که یک سال دیگر با این تیم قرارداد داشت، در آغاز فصل 2019-2018 هدایت باشگاه فنرباحچه در سوپرلیگ ترکیه را بر عهده گرفت. جالب است بدانیم که در آغاز این فصل کوکو خواهان خرید مهاجم تیم ملی فوتبال کشورمان یعنی کریم انصاریفرد از باشگاه المپیاکوس یونان بود که البته این انتقال صورت نپذیرفت. بر خلاف روزهای بسیار خوب و پرافتخار در آیندهوون، اوضاع برای کوکو در جمع قناری های استانبول به هیچ وجه خوب پیش نرفت. آن ها در ابتدا در پلی-آف صعود به مرحلۀ گروهی لیگ قهرمانان اروپا با شکست در برابر بنفیکا در دو بازی رفت و برگشت حذف شدند. در سوپرلیگ ترکیه نیز اوضاع برای قناری های زرد به هیچ وجه خوب پیش نرفت و در شرایطی که از انجام نُه بازی در سوپرلیگ ترکیه، تنها 9 امتیاز گرفته بودند، با شکست خانگی 1-3 برابر آنکاراگوجو در هفتۀ دهم، در ردۀ پانزدهم جدول قرار گرفتند. فنرباحچه از 10 بازی خود در سوپرلیگ ترکیه نیمی را به رقبایش باخته بود و تفاضل گل -6 نیز داشت. طرفداران این تیم هم به شدت خشمگین بودند و نسبت به مدیریت، سرمربی و مدیر ورزشی باشگاه اعتراض داشته و خواستار اخراج کوکو بودند. سرانجام علی کوچ، رئیس باشگاه فنرباحچه که پیش تر از حامیان کوکو محسوب می شد، حکم اخراج این مربی هلندی را امضا کرد.
احتمال حضور در ایران:
در حال حاضر به نظر می رسد مربیانی همچون فن خال و فن مارویک در حال مذاکره با فدراسیون فوتبال کشور ما هستند، ولی بعید نیست که اگر فدراسیون فوتبال ما با آن ها به نتیجه نرسد، به سراغ شاگرد سابقشان یعنی همین فلیپ کوکوی جوان برود! البته این یک طرف ماجراست؛ طرف دیگر این است که آیا فلیپ کوکوی جوان حاضر می شود که عطای مربیگری در یک باشگاه اروپایی را به خاطر حضور در یک تیم ملی، آن هم از نوع آسیاییِ آن به لقایش ببخشد؟! این نکته را هم فراموش نکنیم که پس از نتایج بسیار ضعیف در ترکیه، وجهۀ کوکو به عنوان یک مربی آینده دار تا حدودی خدشه دار شده و شاید همین فرصتی برای ما باشد تا استخدام این مربی جوان و مستعد را به طور جدی پیگیری کنیم.
احتمال مؤفقیت در ایران:
کوکو حتی اگر از فنرباحچه اخراج هم شود، باز هم جزء مربیان بااستعداد و آینده دار فوتبال دنیا به حساب می آید. مجلۀ «FourFourTwo» همین امسال به رغم اخراج کوکو از فنرباحچه، وی را بالاتر از مربیان بزرگی مانند خوزه مورینیو، توماس توخل، زلاتکو دالیچ، نیکو کواچ، لوچانو اسپالتی، گرت ساوتگیت و اونای امری، به عنوان نوزدهمین مربی برتر فوتبال دنیا انتخاب کرده است. «FourFourTwo» حتی همین دو سال قبل نیز کوکو را در ردۀ دوازدهم این لیست قرار داده بود! همچنین کارشناسان فوتبال، 3-3-4 هجومی کوکو را به شدت می پسندند و به نوعی او را وام دارِ تئوریسین هایی همچون کرایوف بزرگ و گواردیولای پرافتخار می دانند. در نتیجه باید بدانیم که داریم دربارۀ یک مربی بسیار بااستعداد بحث می کنیم. تجربۀ ناکامی کوکو در فنرباحچه می تواند برای او یک توفیق اجباری باشد و به وی کمک کند که انعطاف بیشتر در سبک مربیگری خود به وجود بیاورد. نمایش های جذاب و کم نظیرِ آیندهوونِ کوکو را به هیچ عنوان نمی توان فراموش کرد. البته این نکته را هم باید مدّ نظر داشته باشیم که کوکو تجربۀ ملی ندارد و به عنوان یک مربی جوان شاید اصلاً تمایلی برای هدایت یک تیم ملی را نداشته باشد و همچنان بخواهد در فوتبال اروپا به کارش ادامه دهد. (اگر درست باشد و دروغ نباشد) جریان مذاکرۀ ناکام فدراسیون فوتبال با وینچنزو مونتلا که یادتان نرفته؟!
* گزینه فیلیپ کوکو در واقع به جای پیم فربیک در قسمت اول آورده شده تا این لیست با 20 سرمربی مورد نظر کامل تقدیم شما عزیزان گردد.
مؤخره:
گزینه های مازیار ناظمی-طور:
پس از جدایی کی روش از تیم ملی فوتبال کشورمان نام گزینه هایی مطرح شد، که به طور مشخص تنها یک مانور رسانه ای بود. به عنوان مثال آیا می توان احتمال حضور مورینیویی که جدای از دستمزد نجومیَش، فقط 20 میلیون پوند از منچستریونایتد غرامت گرفت در ایران را عقلانی بدانیم؟! حتی همین لوران بلان که چنان نامش را هفتۀ قبل به عنوان گزینۀ مربیگری تیم ملی مطرح کردند که گویی همگان هم غرامت 22 میلیون یورویی که وی از پاریسن ژرمن گرفت را فراموش کرده بودند و هم به ایجنت هایی که اخیراً برای کار در لیگ برتر انگلستان استخدام کرده توجهی نکرده بودند! آیا زیدانی که پیشنهاد سالانه 50 میلیون دلار دستمزد را برای هدایت تیم ملی فوتبال قطر رد کرده است، به ایران می آید؟! آیا کلینزمنی که همسری آمریکایی دارد، خانه و زندگی وی در آمریکا ست و در سال های اخیر هم نتایج بسیار ضعیفی کسب کرده، گزینه ای محتمل و عقلانی ست؟! کنته چطور؟! آیا کسی که به خاطر مسائل مالی پیشنهاد تمدید قرارداد با تیم ملی کشورش را رد کرد به ایران می آید؟! همۀ این ها را گفتیم؛ خوب امثالِ هاینکس، ونگر، پپ، کلوپ، پوچتینو، کارلتو و الگری را هم می گفتیم تا شمع و گل و پروانه همه با هم جمع شوند و و کلکسیون ما تکمیل گردد!
چقدر خوب می شود که خودمان را به خواب نزنیم، چون کسی که خوابیده را می توان بیدار کرد، ولی کسی که خودش را به خواب زده است را نمی شود.
گزینه های دیگر:
گزینه های دیگری هم هستند که در حال حاضر بیکار هستند. برخی از آن ها مربیانی هستند که جدای از دستمزد بالایی که دریافت می کنند منتظر یک پیشنهاد کاری خوب در سطح اول فوتبال اروپا هستند؛ به عنوان مثال الهلال ژرژ ژسوس را اخراج کرد نه به خاطر نتایج ضعیف، چرا که این تیم در صدر جدول سوپرلیگ عربستان بود، بلکه چون ژسوس می خواست فصل آینده به فوتبال پرتغال برگردد، قراردادش با ژستِ مثلاً آینده نگرانۀ مدیران الهلال فسخ شد! یا آندره ویلاس بوآس که سالانه 11 میلیون یورو از سوپرلیگ چین دستمزد می گرفت، در حال حاضر بیکار است و مترصد فرصتی ست که مجدداً در سطح اول فوتبال اروپا مشغول به کار شود. وینچنزو مونتلا به همین دلیلِ وسوسۀ کار در سطح اول فوتبال اروپا پیشنهاد فدراسیون فوتبال کشورمان (در صورت صحت) را رد کرده است، پائولو سوسا از آرزویش برای هدایت یک تیم بزرگ اروپایی مثل رم صحبت کرده و خولن لوپتگی هم عنوان کرده که خیلی دوست دارد در لیگ برتر جزیره مشغول به کار شود و حتی برخی از خبرنگاران بریتانیایی از او به عنوان بهترین گزینه برای هدایت اورتون نام برده اند! امثال سم آلاردایس، آلن پاردیو، مارک هیوز و گوردون استراکان هم به ظاهر گزینه های جالبی هستند، ولی نباید فراموش کرد که در تمام طول دوران مربیگری خود بریتانیا را ترک نکرده اند، در نتیجه حتی فکر و تأمل کردن در رابطه با احتمال آمدن آن ها به ایران، به شدت ساده انگارانه خواهد بود.
ضمناً گزینه هایی هم هستند که به قولی گزینۀ سوخته محسوب می شوند و از چرخه خارج شده اند: امثال خوان آنتونیو کاماچو، خوان ده راموس، برند شوستر، اولی اشتیلیکه، مارتین یول، فرانچسکو گویدولین و حتی ژوزه پسیرو مربیانی هستند که روزگارانی بهاری داشتند، ولی هم اکنون مدت هاست که بیکارند و بررسی شرایطِ آن ها تنها وقت ما را تلف می کند. گزینه های بی تجربه ای مانند خوزه آنخل زیگاندا، مارتین اشمیت و حتی الکساندر نوری نیز در دسترس هستند که البته جدای از این که سابقۀ سرمربیگری یک تیم ملی را ندارند، در کارنامۀ شان مؤفقیت خیلی بزرگ و دندان-گیری دیده نمی شود. همچنین گزینه ای مانند روبرتو دی متئو هم پس از قهرمانی معجزه آسا با چلسی در لیگ قهرمانان اروپا، یک روز خوش ندیده و سوای از عدم سابقۀ هدایت یک تیم ملی، مدت ها ست که بیکار است. به هر تقدیر امیدوار هستیم که فدراسیون فوتبال با مطالعۀ لازم و بدون نشان کردن یک سنگ بزرگ که می تواند علامت نزدن باشد، وقت کُشی نکند، با اسامی بازی نکند، تمامی جوانب را در نظر بگیرد و گزینه ای مناسب برای تیم ملی فوتبال کشورمان بیابد. فراموش نکنیم که پس از پایان جام جهانی 2006 چه اشتباهات بزرگی انجام شد و بهایی که بابت این اشتباهات پرداختیم عدم صعود به جام جهانی 2010 بود. نتیجۀ بازی با اسامی و انتخاب یک گزینۀ ایرانی را با تمام شایستگی های مربیان داخلیِمان دیده ایم. امیدواریم که هر اتفاقی که می افتد از هر جهت به نفع تیم ملی فوتبال کشورمان باشد.
یادداشت ارسالی از کاربر طرفداری: پارسیا تابشیان
ویرایش از مهدی تاج الدینی