طرفداری- بارسلونا، شهری است پر تحرک و مدرن در شمال شرق اسپانیا. پایتخت کاتالونیا و کیفیت هایی از زندگی دارد که جرج ار.ار.مارتین میتواند از آن رمان چند جلدی بنویسد. The Montaña de Pedraforca در شمال ایالت قرار دارد و از بالا انگاری دارد تاریخ و فرهنگ خاص این ایالت را دید میزند. تاریخی که تپههای جنوب را پر جوانه کرده است.
ایالت کاتالونیا یکی از ۱۷ comunidades autónomas اسپانیا است. در قرن ۱۵، کاتالونیا زیر نظر آراگون بود و به همراه جنوب ایتالیا و جزابر سیسیل زیر نظر یک حکومت بودند. ۲۰۰ سال بعد کاتالونیا سقوط کرد و احتمالا بزرگترین مشخصه آن منطقه را در فوتبال خواهید دید.
هر بازی بارسلونا در نیوکمپ را که تماشا کنید احتمالا به افزایش سر و صدا در دقیقه ۱۷ دقت خواهید کرد. درست ثانیه ۱۴، بلوگرانا شروع به سر دادن شعار میکنند آن هم مثل همیشه:"“In – inde – independència!. شعاری که به وضوح به استقلال کاتالونیا اشاره دارد. در سال ۱۷۱۴ کاتالونیا قافیه را به پادشاه فیلیپ پنجم باخت و از آن روز مردم این منطقه دنبال جدایی از اسپانیا و داشتن دولتی زیر نظر خود بودهاند. برای خیلیها، این احساسات در فوتبال خود را نشان میدهد. بارسلونا، برای خیلیها، قلب تپنده کاتالونیا است.
هانس- مکس- گامپر در سال ۱۸۹۹، سوئیسی که بارسلونا را تاسیس کرد که افتخار ایالت بود. این غرور اما با آمدن ژنرال فرانکو کم فروغ شد. او اسپانیا را تبدیل به دیکتاتوری نظامی کرد که ۳ دهه در اسپانیا دوام آورد. در سال ۱۹۳۹، ژنرال فرانکو در کنار موسیلینی و آدولف هیتلر به کمک آلمانها شتافتند که باعث رشد رژیم ناسیونالیستی اسپانیا شد. مرکزگرایی و مهاجر هراسی در کشور رشد پیدا کرد و زبان اصلی اسپانیا تنها زبان حکومت شناخته شد و هر گویش و زبان دیگری در ایالت ها ممنوع شد.
بخوانید | داستان رژیم فرانکو و رئال مادرید؛ واقعیت یا افسانه؟
به همین خاطر، بارسلونا و نیوکمپ، برای ۴۰ سال به پناهگاه مخالفان تبدیل شد. با وجود سخت گیری های فرانکو، نشانههایی از کاتالانیسم در ورزشگاه وجود داشت. قطعا در آن دوران، شعار برای تیم خودی تبدیل به شعار برای مخالفت با حکومت شد. باشگاه بارسلونا به Club de Fútbol Barcelona تبدیل شد اما مردم همچنان پشت باشگاه ماندند. گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی و کاتالانها تا اواسط قرن بیستم صبر کردند تا به آنچه میخواهند برسند. فرانکو سال ۱۹۷۵ رفت و بارسا همان بارسای قبل بود. Senyera یا پرچم ایالت کاتالونیا دوباره در ورزشگاه دیده شد و کاتالونیا باز میتوانست آواز بخواند.
خوان لاپورتا، قبل از رسیدن به ریاست بارسا وکیل بود اما در حزب Partit per la Independència که جدایی طلب بود هم عضویت داشت. او برای استقلال ایالتی تلاش میکرد که حالا خانهی یک باشگاه بزرگ بود.
خوان گاسپارت، رئیس قبلی سه سال در باشگاه بود که نتایج طلایی نگرفتند. لوییس فیگو رفت، پولش خرج بیخود شد و باشگاه با بدهی ۲۳۰ میلیون یورویی روبرو بود و شایعات فرار از قانون هم مخابره میشد. در همین زمان، ۶۰۰ کیلومتر آن طرف تر، در مادرید کسی به آنها نمیخندید چون وقت آنها با پز دادن برای خرید ستاره جدید پر میشد. پس از نتایج نه چندان جالب و همسایههایی که آنچنان سر و صدا نمیکردند، هواداران خسته شدند. هم هواداران و هم باشگاه در آستانه تحولی عظیم بودند. پس از گاسپارت ۶ نفر کاندید شدند که لاپورتا از همه غریبهتر به نظر میآمد. با این حال، وکیل جوان خود را در دوئلی با یویس باسات دید.
بخوانید | دوران لوئیس فیگو در بارسلونا؛ آبی و اناری پر رنگی که تبدیل به چند رنگریزه شد
در یک حرکت زیرکانه به همراه گروه جوان و تاجرش، لاپورتا ارزشهای کاتالونیا را دوباره به باشگاه آورد. او قصد آوردن بکام را داشت. بازیکنی در کلاس جهانی که تیم لایق آن بود. او به یکی از اهدافش که بالا کشاندن بارسلونا بود رسید اما بکام به رئال مادرید رفت و در بارسلونا نیازی به او نبود.
لاپورتا با ۲۷ هزار رای مثبت و کسب ۵۲٪ آرا، رکورددار رای در تاریخ باشگاه شد. لاپورتا در اولین کنفرانس مطبوعاتیش که به زبان کاتالان بود از بازگشت به سطح اول فوتبال دنیا حرف زد. مهمتر از آن، از استفاده از باشگاه برای نشان دادن چهره کاتالونیا به دنیا خبر داد. باشگاه بار دیگر به سوپرکلاپ تبدیل میشود و تصمیم اتصال دوباره هواداران به ارزشهای باشگاه در مرکز توجهات قرار گرفت. ارزشهایی که در هر حرکت باشگاه خود را نشان میداد. زبان کاتالونیا خودش حقیقتی خاص دارد. استفاده از آن یک هویت جداگانه بی نظیر به مردم آنها میدهد. لاپورتا قطعا به آن اعتقاد داشت. او بارها گفت که استقلال کاتالونیا یک ضرورت است. او این حرفها را حتی به زبان کاتالان گفت. مسیر حرکت لاپورتا بسیار مشخص بود.
بازیکنان خارجی در قرارداد خود بندی داشتند که باید کلاسهای زبان کاتالان را شرکت کنند. اتوئو یک بار به اسپانیایی جواب خبرنگار را داد که با انتقاد تند روبرو شد و او مجبور شد عذرخواهی کند.
این کار به خاطر آرتور ماس صورت گرفت که عضو یک گروه دست راستی در آن منطقه بودند. قبل از انتخابات ۲۰۰۶، ماس از لاپورتا دعوت کرد تا با هم صبحانه بخورند. قبلا از ارتباط ماس با باشگاه صحبت میشد اما انتشار این تصاویر مهر تاییدی بر این شک بود.
بخوانید | حراج ایمان
این اتفاق تازه نبود. بازیکنان خارجی باید عشق خود به کاتالونیا را به زبان میآوردند. بازیکنان تازه به خدمت گرفته شده مثل رونالدینیو که به جای بکام خریداری شد، از این ایالت به شکلی صحبت کردند که مشخص بود آن را کاملا جداگانه از اسپانیا میدانند. مارکا نوشته بود که این حرفها رئیس را خوشحال کرد. هواداران بارسلونا همراه با تشویق تیم، ارزشهای کاتالان را فریاد میزد.
برای خیلی ها، آبی و آناری رنگهایی است که نباید هیچگاه اسم تجاری روی آن بنشیند. آنها اولویتهای فوتبال مدرن را باعث سقوط فوتبال میدانستند. یک قرارداد سنگین، برخلاف نگاه متواضع فراتر از یک باشگاه بود.
برای اولین بار در تاریخ اعلام شد که باشگاه اسپانسر خواهد داشت اما کسی عصبانی نشد. لباس تیم نام یونیسف را داشت که شاخهای از سازمان ملل بود و تلاش میکرد برای کودکان نقاط مختلف دنیا، غذا و مواد اورژانسی بفرستد. این یک تصمیم قهرمانانه بود. لاپورتا سنت ها را به شکل خوبی شکست و ارزشهای باشگاه را زنده نگه داشت. خودش گفته بود:"
اگر به تاریخ باشگاه نگاه کنید، همواره ارزشهای شهروندی، ورزشی و دموکراسی را نمایندگی کرده است." لاپورتا حقایقی از تاریخ میگفت تا اثر باشگاه بر منطقه را نشان دهد. پپ گواردیولا از تیم جوانان به تیم اصلی آمد و این تصمیم پس از آنکه رکساچ روی یک دسمال کاغذی قرارداد مسی را در دسامبر ۲۰۰۰ سریعا نوشت، بهترین تصمیم مدیریتی تاریخ بارسلونا بود.
خوان لاپورتا که در انتخابات هم حامی لاپورتا بود و به عنوان مشاور عمل میکرد از این تصمیم دفاع کرد و نقش زیادی در این تصمیم داشت. خود کرایوف بود که به رکساچ گفته بود گواردیولا را در وسط زمین بازی دهد. باز هم کرایوف بود که هدایت تیم ریکارد را به پپ داد.
بخوانید | کرایوف و داستان دو انقلابش در کاتالونیا
در سال ۱۹۹۷، گواردیولا Senyera را با افتخار تمام پس از بردن کوپا دل ری به روی شانههای خود زد. پس از بردن عناوین به عنوان بازیکن، گواردیولا آرام آرام به تیم اصلی رسید و در می ۲۰۰۸، گواردیولا هدایت بارسلونا را بر عهده گرفت که تغییراتی اساسی در باشگاه ایجاد شد. بازیکنان اضافی توسط مربی کنار گذاشته شدند و تاکید بسیار زیادی بر لاماسیا شد. در کمال تعجب، گواردیولا در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود گفت مثلث دکو، رونالدینیو و اتوئو در برنامههای او جایی ندارند.
بوسکتس از لاماسیا آمد. پیکه از یونایتد بازگشت و دنی آلوز از سویا به خدمت گرفته شد. ژاوی و اینیستا تبدیل به مهرههای اصلی خط هافبک شدند که دنیا را زیر سلطه خود قرار دادند. با این حال فوتبال فوتبال است و همیشه طبق نقشه پیش نمیرود. در دو بازی اول تیم باخت و مساوی کرد و شکاکان لاپورتا را زیر سوال میبردند و فکر میکردند که با احساسات خود تصمیم گرفته است نه منطق خود.
با این حال، شرایط به شکل دراماتیک تغییر کرد. بارسلونا سهگانه بود و با ۹ امتیاز اختلاف قهرمان اسپانیا شد. بارسلونا تیم اول اروپا و کاتالونیا خاک آن بود. لاپورتا در سال ۲۰۱۰ اعلام کرد:" موفقترین بارسلونای تاریخ، کاتالانیترین بارسلونای تاریخ است."
این روزها، تغییراتی کرده که لاپورتا دوست ندارد. حملات زیادی به هیئت مدیره حال حاضر بارسلونا میشود که توسط بارتومئو مدیریت میشود. از کلمه "مادریدی کردن" برای تصمیمات او استفاده میشود. تصمیماتی که توسط مردانی با کت و شلوار گرفته میشد. لاپورتا نظرش در مورد این هیئت مدیره در سال ۲۰۱۷ اعلام کرد:" باشگاه گروگان گرفته شده و حالا محیطی آلوده و متظاهر است."
باشگاه همچنان جام میبرد. از ۹ جام اخیر لالیگا، ۶ تای آن را بلوگرانا گرفته است اما برای بعضی ها این کافی نیست. یک شرکت الکتریکی ژاپنی روی پیراهن تیم است و قبل از آن هم هواپیمایی قطر بود. هواداران همانطور که میتوانید حدس بزنید، یک لحظه هم متوقف نشدهاند؛ دقیقه ۱۷:۱۴ همچنان همان ارزش مهم را دارد. پرچمها همچنان همه جا هست تا خاطرات را نگه دارد. خاطراتی از دورانی که بارسا، بارسا نبود و خاطرات وکیلی که زیر غرور کاتالان و باشگاه بارسلونا، کبریت زد!