طرفداری- اریک کانتونا می گوید:" مورینیو به مانند پدر دوم برای من است." اما این پدر بودن به همین سادگی به دست نیامده است. روز کریسمس فرا رسیده بود و همه خانواده پشت میز نشسته اند و در حال خوردن ناهار هستند. تلفن زنگ می خورد. مانوئل مورینیو، پدر ژوزه مورینیو، تلفن برمی دارد، صدایی آن ور خط می گوید که مانوئل از هدایت تیمی که سرمربی اش بوده است کنار گذاشته شده است. ناهار به خانواده مورینیو زهر شد اما همین زهر سبب ساخته شدن پاد زهری شد که میلیون ها انسان را نه تنها نجات داد بلکه عاشق کرد. پادزهری به نام "آقای خاص".
ژوزه مانوئل مورینیو فلیکس، پدر ژوزه ماریو دوس سانتوس مورینیو فلیکس ملقب به ژوزه مورینیو بوده است. اوایل دهه 70 تا 90 میلادی در چندین تیم پرتغالی مربیگری کرد و مدتی هم سرمربی پسرش بود. اما پدر هیچگاه توفیق دیدن یک بازیکن بزرگ از پسر را نداشت چراکه از همان ابتدا ژوزه بازی کردن را دوست نداشت. او شروع کرد به همکاری با پدر. برای پدر آمار و اطلاعات لازم را جمع آوری می کرد و به نوعی نقش استعدادیاب را ایفا می کرد.یکی دو تجربه بازیگری در وسط میدان سبز حداکثر پتانسیل ژوزه برای بازی کردن با توپ گرد بود.
وقتی شناسنامه اش عدد 20 را نشان داد تصمیم گرفت به کلاس های درس مربیگری برود. به اتحادیه فوتبال انگلیس و اسکاتلند سفر کرد و درس مربیگری آموخت و سپس در پرتغال به تدریس مربیگری فوتبال مشغول شد. اولین تجربه مربیگری اش در تیم جوانان ویکتوریا ستوبال به دست آمد. تجربه فوق العاده کار با جوانان سبب شد تا به عنوان دستیار مربی در تیم استرلا دا آمودارو استخدام شود. هر چند مشکلات مالی سبب فروپاشی این تیم در سال 2010 شد اما تاثیری که این باشگاه بر ژوزه و البته فوتبال جهان گذاشت، توصیف ناپذیر است.
سال 1992 دیگر زمان برای تغییر فرا رسیده بود. حتی سر بابی رابسون فقید هم این را می دانست. دو قهرمانی متوالی با پی اس وی را ول کرد و برای بزرگ ترین شکست زندگی اش جوری مشتاقانه به لیسبون شتافت که گویی، پیروزی در شکست برایش نهفته است. سر بابی سرمربی اسپورتینگ شد. اما زبان پرتغالی او ضعیف بود و کسی نیاز بود که صحبت هایش را به بازیکنان منتقل کند و هنگام خرید کمکش کند. کسی که هم فوتبال بداند و هم دو زبان. چه کسی بهتر از ژوزه مورینیو. بابی رابسون بعدا در مورد مورینیو گفت: "او بدل به دست راست من شده بود. او هر اطلاعاتی که به من می داد و من از او می خواستم، عالی بود. بهترین اطلاعاتی که می توان از یک بازیکن یا مربی حدودا سی ساله گرفت. "
فصل به پایان رسید و اسپورتینگ سوم شد و سران باشگاه اولین مهر اخراج را بر کارنامه بابی رابسون بزرگ زدند. سر رابسون انتقام گرفت. قبول هدایت حریف دیرینه اسپوریتنگ لیسبون، پورتو بهترین انتقام بود. اما رابسون تنها به پورتو نرفت. مورینیو را نیز به عنوان دستیارش به آنجا برد. اما بابی رابسون کار بزرگ دیگری هم کرد. پسر نوجوان همسایه را نیز به عنوان تیم کادر فنی به تیم پورتو آورد. آن پسر 17 ساله بعد ها سرمربی چلسی و تاتنهام و زنیت شد. آن پسر 17 ساله آندره ویاس بواش بود. قهرمانی در لیگ پرتغال و رسیدن به نیمه نهایی لیگ قهرمانان و شکست مقابل بارسای کرایوف بهترین دهن کجی ممکن به اسپورتینگ بود. البته قهرمانی پرتغال در سال های 95 و 1996 نیز همینطور.
پس از کسب افتخار در پورتو نوبت رفتن به بارسلونا بود. میراث کرایوف یک صاحب می خواست و چه کسی بهتر از سر بابی و دستیار جوانش. 14 می 1997 در فاینورد هلند، بارسلونا در جام برندگان اروپا پاری سن ژرمن را برد و صحنه ای عجیب در قاب عکاسان نقش بست. مورینیو و پپ گواردیولا دست در دست در میانه زمین جشن قهرمانی گرفتن. 13 سال بعد چه کسی باور می کرد این دو رقیب و دشمن هم باشند. فصل بعد سر بابی رفت اما مورینیو ماند و دستیار فن خال شد و حتی گاه کنفرانس های انگلیسی را هم برای فن خال ترجمه می کرد و کم کم نقش اش از مترجم و دستیار هم فراتر رفت و در تاکتیک ها نیز کمک می کرد.
اما در این میان فوتبال خیلی بیشتر از همین چند خط به سر بابی رابسون مدیون است. مورینیو خود در این مورد می گوید:
من خیلی به او مدیون هستم. وقتی او به پرتغال آمدم من در فوتبال هیچ بودم. او کمک کرد من در دو باشگاه پرتغال کار کنم و مرا به یکی از بزرگ ترین باشگاه های دنیا برد. ما با هم فرق داریم اما من از او الهام گرفتم که چگونه می توان جزو بهترین مربی های جهان بود.
فن خال بعد ها در مورد گفت:
او یک جوان مغرور بود که زیاد دوست نداشت از دستورات پیروی کند و من از این خوشم می آمد. او یک مطیع بی چون و چرا نبود و هنگامی که من اشتباه می کردم، با من مخالفت می کرد. بعد ها بیشتر به حرفایش گوش کردم و در آخر نظر او را بالاتر از بقیه دستیار ها قبول می کردم.
در همین اثنا پیشنهاد دستیاری در تیم بنفیکا که یکی از بزرگ ترین تیم های اروپا بود به دست مورینیو رسید. مورینیو رفت و با فن خال مشورت کرد. فن خال در جواب گفت:
برو و بهشون بگو اگر برای تیم اول خود به دنبال سرمربی هستید، من هستم اما اگر دستیار می خواهند، همینجا بمان.
جاه طلبی فن خال جواب داد. سال 2000 وقتی فن خال اخراج شد، مورینیو نیز به دنبال سرنوشت از بارسا رفت. مدت اندکی سرمربی بنفیکا شد و پس از دگرگونی های مدیریتی از این تیم هم جدا شد و مدت زیادی بیکار بود و آوریل 2001 هدایت تیم د لیریا را به عهده گرفت و این تیم را در طی 7 بازی آخر فصل به مقام پنجم رساند که رکورد آن باشگاه بود. فصل بعد هم در این تیم ماند و آخر فصل مورینیو بازهم با دهن کجی به تیم های سابق و البته بزرگ کشورش به آن ها لبخند زد. د لیریا سوم شد، بالاتر از پورتو و بنفیکا. مگر چیزی از این خاص تر هم ممکن است؟ فصل بعد پورتو به سراغش آمد و داستان اصلی مورینیو به عنوان مربی از همان لحظه آغاز شد، از لحظه پیوستن به پورتو و شد آنچه باید می شد.
خودش می گوید واژه " ناراحتی" یکی از بهترین واژه ها است. اگر این را باور نداشت مگر می توانست از ظهر یک کریسمس که بدل به جهنمی خانوادگی شد به خاص ترین، خاص فوتبال دنیا بدل شد. مورینیو ناهار کریسمس را خورد اما تمام لحظات شاید به این فکر می کرد که چگونه می توان به صدای آنور تلفن بگوید که بس کند. فوتبال این کار را برای ژوزه کرد.