مطلب ارسالی کاربران
جان اتوی رو به خدا: یه کاری بکن. ای حقه بازِ آزاردهندهء فریبکار. یک چیز واقعی به من نشون بده. من الان نیاز دارم، نه دیرتر، همین الان. قدرتت رو نشون بده و من تا آخر عمر به تو باور خواهم داشت، قسم می خورم. مگه با تو نیستم!
شک دارم خود مارک استریتنفلد هم بتونه دوباره همچین شاهکاری خلق کنه...
اینفیلد در این اثر از کلیدی طلایی استفاده کرده است به نام ویلیون سل.نقش گسترده این ساز در کنار آواهایی که در گوش هر شنونده ای عجیب است توانسته اثری را بیافریند که شاید سال ها طول بکشد تا کسی مانند آن را بیافریند.استفاده از نت هایی که به نوعی تمام آنها شک برانگیز،دلهره آور،تفکربرانگیز و مسخ کننده هستند اثری را آفریده است که نمیدانم باید آن را با چه اثری قیاس کنم.
شاید موسیقی هایی مانند خاکستری هر 10 یا 20سال یکبار ظهور کنند.موسیقی این فیلم نه تنها یک موسیقی متن فیلم است بلکه اثری برای انسان تنهای امروزی،انسانی که در پس دنیای صنعتی خویش گم شده است و راهی را به آینده متصور نیست.شاهکار اینفیلد جایی ارزش پیدا میکند که وی توانسته سبک انتزاع گونه هوای زمستانی را در سفیدی یکنواخت برف (که همان نماد زندگی انسان امروز است) را با استفاده از ویلیون سل ایجاد کند و سیاهی و خاکستری گرگها که همان نماد ترسها و نا امیدی های انسان هستند را با استفاده از سازهای گوش خراش و کوبه ای ایجاد کند.این کنتراست که اینفیلد آن را از جایی ایجاد میکند که پای گرگها در فیلم باز میشود بسیار هنرمندانه است.
در آخر اینکه اینفیلد با نتهایی ساده از پیانو و ویلیون سل اثری را آفریده است که انتزاع در سراسر آن به چشم میخورد.انتزاعی که شنونده را با افکارش در دنیایی جدید تنها میگذارد تا به این فکر کند که Live Or Die On This Day