استقلال نه تنها در 4 هفته اخیر نتیجه نگرفته، بلکه روند قابل قبولی هم نداشته. اگر منصفانه بخواهیم بازیهای این تیم را در لیگ بررسی کنیم، استقلال نمی تواند «بدشانسی» را عامل ناکامی های یک ماه اخیر خود بداند.
* بازی بی هدف
اما تمام دوران آماده سازی پیش فصل و 4 هفته از لیگ به اندازه ی کافی «داده» های اطلاعاتی دارد که بر اساس آنها بتوان قضاوت اولیه ای در مورد عملکرد استقلال داشت. اگر مهمترین مشکل استقلال در زمان قلعه نوعی نداشتن پلان سوم و در زمان پرویز مظلومی نداشتن پلان B (دوم) بود. استقلال امروز هنوز بعد از چهار هفته سردرگم و بی هدف بازی می کند. این تیم هنوز نمی تواند از ویژگی های بازیکنانش برای رسیدن به پیروزی استفاده کند. صریح تر باید گفت؛ منصوریان باوجود خرید های خوب و توانمند هنوز نتوانسته توانایی نفراتش را برای رسیدن به هدف به کار بگیرد.
* پتانسیل نیمکت
یکی از نشانه های عدم تطبیق تفکرات و برنامه های منصوریان با تیم استقلال عدم استفاده ی مفید و بجا از نیمکت نشینان است. بهنام برزای سال گذشته به دلیل عدم جسارت پرویز مظلومی کمتر به کار گرفته شد و امید میرفت با آمدن منصوریان این رویه خیلی زودتر از اینها تغییر کند. اما چنین نشد. شاید برزای با گل تعیین کننده اش در بازی با پیکان، تلنگری به تفکرات مربی جدیدش زده باشد. اما تکلیف بازیکنانی مثل آرش افشین و ... که فرصت گلزنی نیافته اند چیست؟
* ضرورت تجدید نظر در ایده ها
خیلی ها امیدوارند استقلال از وقفه تعطیلی لیگ برای بازیابی خود استفاده کند. من نیز موافق چنین نظریه ای هستم. اما آنچه باید در این تعطیلی تغییر کند، میزان آمادگی یا هماهنگی بازیکنان تیم نیست. ضرورت تجدید نظر در تفکرات کادر فنی است که بتواند توانایی مهره های این تیم را به هم وصل و سپس در جهت نتیجه گیری استقلال همسو سازد.
* ضرورت ورود پیشکسوتان
تحلیل فنی دقیق و موشکافانه ی عملکرد تیم را به کارشناسان واگذار می کنم به ویژه پیشکسوتان بادانش استقلال که این روزها از باب عافیت طلبی بیشترشان سکوت اختیار کرده اند؛ حال آنکه تحلیل های فنی شان میتواند به منصوریان و کادر کم تجربه اش کمک کند.
*بازیکن سالاری
از طرفی استقلال این روزها با یک بیماری مهلک هم دست و پنچه نرم میکند؛ چیزی شبیه سرطان. صراحت لهجه ی من ممکن است برای برخی افراد آزاردهنده باشد، اما استقلال مدتی ست که بطور جدی به «بازیکن سالاری» مبتلا شده. این بیماری یک شبه بروز نکرده و 4 - 5 سال پیش هم (زمانی که یک بازیکن تیم تمام مبلغ قراردادش را چندماه قبل از بقیه بازیکنان می گرفت) وجود داشت.
اما در سالهای اخیر این روند تسریع شده. وقتی دروازه بان اصلی تیم تصمیم گرفت بازیکن ذخیره و هم پستی اش چه کسی باشد، وقتی مربی دروازه بان های تیم را او تعیین کرد. زمانی که بازوبند کاپیتانی تیم استقلال به خواست شخصی او تغییر طرح و رنگ داد. علائم ابتلای استقلال به بیماری مهلک «بازیکن سالاری» هم بیشتر نمایان شد. نگاه کنید به لیست آلترناتیوهای کاپیتانی استقلال که علیرغم توانایی های فنی شان به تدریج طی دو سال گذشته از استقلال کنار رفته اند؛ از وحید طالب لو و امیرحسین صادقی گرفته تا ... جواد نکونام و آرش برهانی. اینکه سرمربی تیم بازیکن سالاری را کتمان کند، طبیعی است. چون هیچ کس نمی خواهد به نداشتن اقتدار در مجموعه ی تحت رهبری اش اعتراف کند. اما عوارض این بیماری قابل کتمان نیست؛ مثل اینکه هیچ بازیکن بزرگی در تیم نمانده تا اهمیت پوشیدن پیراهن استقلال را به جوان ها یادآوری کند.
و از نظر فنی هم خط دفاع استقلال چنان تضعیف شده که مهاجمان حریفان به سادگی در داخل محوطه جریمه صاحب توپ می شوند، مثل آب خوردن پا به توپ جولان میدهند و نهایتا دروازه را باز می کنند.
* تاثیر عدم ثبات مدیریت
اما استقلال بجز مشکلات فنی آبستن بحران های بزرگی است. چیزی شبیه یک کابوس که یک دهه تمام بر پرسپولیس سایه افکنده بود؛ در یک دهه اخیر اگر مشکل استقلال فقدان مدیران عامل صادق و پاک دست بود و آنها را معاونان بیسواد همراهی شان می کردند، اما حداقل هیات مدیره های باشگاه بی حاشیه بود. «خودنمایی» اولویت آخر افرادی بود که بر کرسی هیات مدیره استقلال می نشستند.
اما حالا استقلال دارد مدیران دو شبه و سرپرست های اشتباهی را بر خود می بیند که نتیجه ی تلاش اعضای هیات مدیره برای مطرح کردن خودشان است. سناریویی مشابه آنچه در پرسپولیس رخ می داد.