طرفداری- جان توشاک ولزی سرمربی بزرگ اسبق رئال مادرید که بخشی از بهترین روزهای تاریخ لیورپول بود، به عنوان سرمربی تراکتورسازی تبریز منصوب شد. به بهانه حضور این مرد با تجربه، سری به ورقات تاریخ میزنیم. مطلب زیر بخشی از کتاب قرمز باش یا بمیر، داستان بیل شنکلی است که پیشتر آن را در طرفداری برای شما ترجمه کردیم. داستان به زمانی مربوط میشود که لیورپول برای اولین بار به فینال جام یوفا رسیده بود. سال 1973 که لیورپول با شنکلی به قهرمانی لیگ رسید و آماده بود با بردن تیم بزرگ آن سالهای آلمانی که بازیکنان بزرگی مانند یوپ هاینکس، برتی فوگتس، گونتر نتزر و آلن سیمونسون را داشت، برای اولین بار دبل داخلی-اروپایی کند. البته قرمزها در فینال جام قهرمانان 1977 هم گلادباخ را شکست دادند و به نوعی دست تیم وینفرد شفر را دو بار از دو جام مهم اروپایی (هرچند شفر در هیچکدام بازی نکرد، اما پیش و پس از این دو فینال بازیکن گلادباخ بود) کوتاه کردند.
سال 1973: در رختکن آنفیلد، بیل شنکلی به تک تک بازیکنان نگاه کرد. شانزده بازیکن در رختکن بودند، شانزده بازیکن سراسر عزم بازی برای لیورپول مقابل بروسیا مونشن گلادباخ از آلمان غربی. بازی رفت در آنفیلد برگزار می شد. بیل کاغذی از جیب در آورد و گفت تیم ما: کلمنس، لاولر، لیندسی، اسمیت، لوید، هیوز، کیگان، کورمک، هال، هایوی و کلگن خواهد بود. ذخیره ها هم لین، تامپسون، استورتون، بوئرسما و توشاک خواهند بود. در رختکن آنفیلد، تامی اسمیت ایستاد. او پیشاپیش بازیکنان لیورپول راه افتاد. میان بارانی سنگین و در حالی که جویی از آب در سکوها به راه افتاده بود. قدم به چمن آنفیلد گذاشتند اما در ساعت هفت و نیم که بازی شروع شد، میان آن باران بی وقفه، توپ با هر ضربه بیش از دو یارد حرکت نمی کرد. در آن باران بی وقفه و سیلی که می بارید، چمن به دریاچه ای کوچک تبدیل شده بود. توپ تکان نمی خورد. دریاچه به دریا تبدیل می شد. ساعت هشت داور بازیکنان را از زمین خارج کرد. میان باران بی وقفه هواداران شعار می دادند ای آی آدیو، ما به خانه نمی رویم، ای آی آدیو، ما به خانه نمی رویم، ای آی آدیو، ما به خانه نمی رویم! بیست دقیقه بعد، بازی رسما به زمانی دیگر معوق شد. قرار شد بازی عصر فردا برگزار شود. میان آن باران سیل آسا بیل شنکلی وارد رختکن شد. به تک تک بازیکنان نگاه کرد. بازیکنانی که سر تا پا خیس شده بودند. بیل گفت به وان بروید پسرها. لباس ها را عوض کنید. به خانه بروید و در تخت خود بخوابید. فردا همینجا می بینمتان.
در کریدور آنفیلد، صبح بعد بود. جان توشاک به درِ اتاق بیل شنکلی زد. نفسی عمیق کشید و در را باز کرد. در دفتر پشت میز، بیل شنکلی سرش را از پشت میز تحریر بالا آورد. بیل گفت سلام پسر. حالت چطور است؟ جان توشاک گفت در واقع چندان خوب نیست. بیل گفت متاسفم که این را می شنوم پسر. مشکل چیست؟ جان توشاک گفت به تو می گویم مشکل چیست. تو با من مشکل داری رئیس! تو باید خوش شانس ترین آدم زنده باشی. تو با دو بازیکن در خط حمله در یک فینال اروپایی بازی را آغاز کردی چون باب پیزلی لعنتی و جو فگن لعنتی به تو گفته اند که آلمانی ها ممکن است حمله کنند. اما آلمانی ها، باب و جو را گول زده اند. آن ها شما را دست انداخته اند. و تو بسیار خوش شانسی که بازی به تعویق افتاد چون هرگز موفق به شکستشان نمی شدی رئیس، نه با اینطور بازی کردن. خوش شانس می بودی اگر یک کرنر لعنتی به دست می آوردی. اما هرگز برنده نمی شدی، با این طور بازی کردن با این تیم هرگز برنده نمی شدی. باید خوش شانس می بودی تا مساوی بگیری. یک مساوی لعنتی در خانه، در یک فینال اروپایی. و اگر امشب هم اینطور و با همین تیم بازی کنیم، تنها همین را به دست می آوری رئیس، تنها یک تساوی لعنتی! و به تو می گویم که آن ها تمام مسیر تا آلمان را به خواهند خندید. به خاطر اینکه در زمین خود، ما را خواهند کشت. می دانند که ما را در آلمان سلاخی می کنند.
بیل به جان توشاک خیره بود. پرسید تمام شد؟ جان توشاک گفت نه. هنوز تمام نشده. یک سوال برایت دارم رئیس. می خواهم بدانم چه کسی تیم را انتخاب می کند؟ تو رئیس، یا باب پیزلی لعنتی و جو فگن لعنتی؟ می خواهم بدانم چه کسی ترکیب را اننتخاب می کند. بیل بلند شد و فریاد زد فکر می کنی با چه کسی صحبت می کنی لعنتی؟ فکر کردی که هستی؟ به اینجا می آیی و فریاد می زنی؟ خدای من. از اینجا برو بیرون. برو بیرون حرامزاده گستاخ. برو بیرون. جان توشاک گفت نگران نباش. می روم اما به اینجا باز نمی گردم. می توانی تیم مزخرفت را برای خودت نگه داری.
بیل خارج شدن جان توشاک را دید. بیل صدای به هم خوردن در را شنید. بیل لبخند می زد. از کنار میز راه افتاد، از کنار کیسه های نامه گذشت و از دفتر کار خارج شد. به سوی کریدور رفت. قدم به بوتروم گذاشت و باب، جو، روبن و رونی را دید که در کنار جعبه های خالی آبجو و استوک های کهنه نشسته بودند. بیل گفت صبح بخیر پسرها. امروز چطورید؟ امیدوارم که همگی خشک شده باشید. خدای من، عجب شبی بود. فکر می کردم که باران هرگز تمام نشود. مانند کتاب مقدس بود، مانند داستان نوح و سیل.
باب خندید و گفت بله همینطور بود. اما زمین برای امروز مشکلی ندارد. سنگین است اما برای امشب خوب است. بیل لبخند زد و گفت خیلی خوب است باب. خبر خوبی بود. از آلمانی ها چه خبر؟ در مورد آن ها چه فکر می کنید؟ جو فگن گفت فکر می کنم آن ها فکر می کردند که بیشتر حمله کنیم. فکر می کنم که فکر می کردند از ابتدا به فیل بوئرسما بازی بدهیم یا حتی به توش (توشاک). همینطور فکر می کنم که دفاع خود را کمی جلو تر آوردند و نزدیک بود یک گل بزنند. فکر می کنم به همین دلیل اولریش رورائو را به جای هانز میشالیک به زمین آوردند. کمی باعث تعجب بود. بیل تصدیق کرد و گفت بله، این را از آن ها انتظار نداشتیم. نه از چیزی که گفته بودیم. فکر می کنم امشب فشار بیشتری برای گل زدن بیاورند. فکر نکنم چندان دفاعی باشند. نه بنا بر چیزهایی که حالا می دانیم. باب گفت بله. متعجب نمی شوم اگر میشالیک را باز هم به ترکیب نیاورند و بیشتر حمله کنند. بیل گفت حتم دارم که حق با توست باب. مطمئنم که حمله می کنند. اما فکر می کنم که ما هم باید حمله کنیم چون آن ها دفاع های بلند قدی ندارند. کوتاه تر از چیزی هستند که فکر می کردم. باب گفت بله حق با توست. به چه فکر می کنی بیل؟ بیل گفت به تغییر در ترکیب فکر می کنم.
بیل برخاست و از بوتروم خارج شد. قدم به کریدور گذاشت و به دفترش رسید. از میان کیسه های نامه عبور کرد. روی صندلی نشست و دفتر اسم ها و نوشته ها را برداشت. ورق زد و تلفن را برداشت. شماره ای را گرفت. بیل گفت سلام پسر. هنوز به تختت نرفتهای؟ جان توشاک گفت نه، تازه به خانه رسیده ام. بیل گفت به تخت لعنتی ات برو پسر. وقت را هدر نده. چون باید استراحت کنی پسر. چون امشب بازی می کنی.
در رختکن آنفیلد، بیل به تک تک بازیکنان نگاه کرد. شانزده بازیکن، شانزده بازیکن تشنه بازی مقابل بروسیا مونشن گلادباخ، روی نیمکت ها نشسته بودند. بیل برگه ای کاغذ از جیب در آورد و گفت یک تغییر به وجود آورده ایم پسرها. تیم ما: کلمنس، لاولر، لیندسی، اسمیت، لوید، هیوز، کیگان، کورمک، توشاک، هایوی و کلگن خواهد بود. لین، تامپسون، استورتون، بوئرسما و هال خواهند بود.
برایان هال بلند شد و به بیل شنکلی خیره شد. سرش را تکان داد و لعنت فرستاد. برایان هال از رختکن خارج شد و در را به هم کوبید. بازیکنان به بیل شنکلی نگاه کردند. مربیان هم به بیل شنکلی نگاه می کردند. بیل گفت بگذارید برود. بگذارید آرام شود. این پسر ناامید شده است. این پسر آزرده شده است. ناامید شده که در ترکیب نیست. نیمکت نشینی برایش دردناک است. برای همین اینطور واکنش نشان داد. اما من از تک تک شما چنین رفتاری را انتظار دارم. اگر قرار باشد بازی نکنید و روی نیمکت بنشینید، باید ناامید شوید. باید آزرده شوید، اگر برای لیورپول در یک فینال اروپایی بازی نکنید و شانس تاریخسازی را نداشته باشید. اینکه کاری را انجام دهید که هیچ کدام از بازیکنان لیورپول در تمام تاریخ پیش از این انجام نداده اند. اینکه در یک جام اروپایی قهرمان شوید. کاری که هیچ بازیکن انگلیسی ای انجام نداده است، اینکه لیگ و یک جام اروپایی را در یک فصل برنده شوید. دقیقه بیستم کریس لاولر سانتر کرد و جان توشاک به توپ رسید. توشاک توپ را برای کیگان فرستاد. کیگان شیرجه رفت و دروازه را با سر باز کرد. چهار دقیقه بعد لیندسی سانتر کرد، راینر بونهوف در محوطه جریمه توپ را با دست زد. داور سوت زد و یک پنالتی به سود لیورپول اعلام شد. کیگان پشت توپ ایستاد اما وولفگانگ کلف توپ را گرفت. دقیقه بیست و نهم برند روپ توپ را به هربرت ویمر داد. ویمر توپ را به یوپ هاینکس داد. هاینکس توپ را به دتمار دانر داد. دانر شوت زد اما توپ به تیرک خورد. دقیقه سی و سوم املین هیوز توپ را سانتر کرد. توپ به توشاک رسید. توشاک با سر توپ را برای کیگان مهیا کرد. کیگان شوت زد و دروازه باز شد. دقیقه شصتم هاینکس توپ را به ویمر پاس داد. ویمر شوت زد اما توپ از بالای دروازه به بیرون رفت. دو دقیقه بعد کیگان پشت یک ضربه کرنر ایستاد. لری لوید به سانتر ارسالی رسید و با سر دروازه را باز کرد. دقیقه شصت و پنجم هایوی روی هنینگ جنسن در محوطه جریمه خطا کرد. داور یک پنالتی به سود گلادباخ اعلام کرد. هاینکس پنالتی را زد اما کلمنس آن را مهار کرد. لیورپول سه بر صفر بروسیا مونشن گلادباخ از آلمان غربی را در دور رفت فینال جام یوفا شکست داد.
سال 1970: در یکی از مهمترین دیدارهای تاریخ بین اورتون-لیورپول در سال 1970 ابتدا اورتون 2-0 در آنفیلد پیش افتاد. آلن ویتل ستاره پرسپولیس در سالهای پس از آن زننده یکی از گلها بود. اما توشاک سرنوشت بازی را تغییر داد. در واقع اولین گل او با پیراهن لیورپول در همین بازی مقابل اورتون (که همان فصل قهرمان شد) اتفاق افتاد، او گل زد و یک پاس گل برای کریس لاولر در آخرین دقایق فراهم کرد تا تیم جوان شنکلی اولین قدم را برای بزرگی بردارد.