طرفداری - در تاریخ لیگ جزیره هیچ بازیکنی به اندازه ی این سبک از بازیکنان، مشهور نبوده است. بازیکنانی مانند استیون جرارد و فرانک لمپارد با ایفای نقش به عنوان یک «Box to box midfielder» نام خود را بر قلب فوتبال انگلستان حک کرده اند. این بازیکنان معمولا به عنوان قلب تپنده یا مهندسان یک تیم دیده می شوند و همیشه اساسی ترین نقش را در هر دو فاز تهاجمی و تدافعی ایفا می نمایند. احتمالا می دانید که از ابتدای تاسیس لیگ جزیره تاکنون، تیم ها بیشترین تاکید را بر روی ویژگی های فیزیکی مانند استقامت بدنی و توانایی های قدرتی - در عوض ویژگی های تاکتیکی و تکنیکی - داشته اند، اما همانطور که آرایش ۲-۴-۴ به مرور تخت سلطه ی خود را به آرایش ۱-۳-۲-۴ در این لیگ واگذار کرد، نقش «Box to box midfielder» هم متناسب با این تحول و جا به جایی، تغییر بنیادی در خود به وجود آورد.
فرانک لمپارد و استیون جرارد؛ رهبران « Box to box midfielder» های مدرن
یکی از جالب ترین تحولات در پیرو تغییرات سیستمی، روشی است که هافبک ها برای سازمان دهی خود در این سیستم انتخاب می کنند. در واقع اگر ما سیستم ۱-۳-۲-۴ و زیر شاخه های آن را جزو موفق ترین سیستم ها در لیگ جزیره در نظر بگیریم، «Box to box midfielder» های انتقالی بدون شک با ارزش ترین بازیکنان در این سیستم هستند؛ زیرا هافبک ها در این نقش دستورات ویژه تری را دریافت و اجرا می نمایند.
برای مثال، سه هافبک هجومی را در آرایش ۱-۳-۲-۴ در نظر بگیرید؛ یکی از آن ها نقش بازیسازی را به تنهایی بر عهده می گیرد (مانند داوید سیلوا) و دو بازیکن دیگر در کناره های این بازیساز در نقش وینگر ظاهر می شوند (مانند ادن هازارد و لروی سانه). بسیار کم پیش می آید که این سه بازیکن به عقب بازگردند و به فاز تدافعی تیم ملحق شوند. اینجاست که نقش هافبک «Box to box» بیشتر نمود پیدا می کند.
اولین چیزی که با چینش آرایش تیم با پنج مدافع در فوتبال انگلستان به ذهن می آید، فوتبال تدافعی است، اما زمانی که سه هافبک از این پنج هافبک در فاز تهاجمی تیم قرار بگیرند، این پیش داوری به کلی بهم می ریزد. بله، دو وینگر توسط مدافعان کناری حریف زیر فشار قرار دارند، اما در همین زمان آن ها می توانند با پشتیبانی مدافعان کناری در نقش «Inside forward» کلاسیک ظاهر شوند و به سمت محوطه جریمه حرکت کنند.
مدافعان کناری با پیشروی به جلو راه را برای حرکت بال ها به سوی داخل محوطه جریمه حریف باز می کنند.
در تضاد با آرایش ۲-۴-۴، دو هافبک وسط نیازی به پیوستن در گروه تهاجمی تیم، به عنوان هافبک میانی ندارند. با توجه موقعیت های مختلف، آن ها می توانند به هافبک دفاعی های محض مانند نمانیا ماتیچ تبدیل شوند و یا نقش «Deep lying playmaker» را همانند آندره پیرلو در عقب زمین ایفا کنند.
سوالی که تقریبا تمام سرمربی های فوتبال در لیگ جزیره با آن مواجه می شوند این است که اگر من بخواهم سیستم ۲-۴-۴ را در تیم پیاده سازی کنم، چطور بازیکنان من با این سیستم کنار می آیند؟ در حقیقت مدافعان نیاز به تغییر چندانی ندارند - هنوز چهار حضور دارند، هنوز بال ها زوج خود را با مدافعان کناری ترکیب می کنند و مدافعان میانی نیز همان کاری را می کنند که قبلا انجام می دادند. اما در سال های متمادی، خط آتش این سیستم محبوب تغییرات مهمی را در خود به وجود آورده که مهم ترین آن تشکیل زوج «چاق و لاغر» است. دیگو کاستا در نقش مرد «چاق» و آنتونی گریزمان در نقش مرد «لاغر» یکی از بهترین زوج های خط حمله را در سیستم ۲-۴-۴ تشکیل داده بودند. در این ترکیب مهاجم نوک (مرد چاق) با توانایی های فیزیکی و تمام کنندگی بالا توسط مهاجم دوم (مرد لاغر) به عنوان یک بازیساز یا در پست وینگر تغذیه می شود.
شکی نیست که دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ عصری طلایی برای هافبک های «Box to box» بود. اما با ابداع نقش «Double pivot» در اوایل دهه ۲۰۰۰ محبوبیت این سیستم رو به افول نهاد. در نقش «Double pivot» دو هافبک دفاعی وجود دارند که در جلوی چهار مدافع مستقر شده اند. آن ها وظایف یکسانی را به دوش نمی کشند، اما به خوبی یکدیگر را تکمیل می کنند. شاید بتوان از زوج زیدان و مکه له له به عنوان یکی از کاملترین زوج های هافبک دفاعی در نقش «Double pivot» نام برد. یکی از آن ها وظایف دفاعی را به دوش می کشند و دیگری در فاز تهاجمی به تیم کمک می کند. بنابراین برای اجرای موفق آرایش ۱-۲-۳-۴ نیز، باید «Double pivot» مشابهی در قلب این سیستم وجود داشته باشد. این زوج از هافبک دفاعی های محض مانند مکه له له یا ماتیچ و هافبک های خلاق که علاوه بر کار های دفاعی، در فاز تهاجمی نیز حضور فعال تری داشته باشند، تشکیل می شود. روش کار به این صورت است که یک بازیکن توپ را از حریف پس می گیرد و آن را به زوج بازیساز خود در فاصله ی ۵ تا ۱۰ متری ارسال می کند، سپس آن بازیکن خلاق با چشمانی باز در جست و جوی بازیکنی با موقعیت مناسب می گردد؛ درست مانند بازیکن پست کوارتر بک در فوتبال آمریکایی.
از این دست بازیکنان را می توان در اکثر تیم ها یافت، اما بازیکنی که به طور ویژه برای این نقش آماده شده باشد، بسیار کم یاب است. شاید بهترین مثال برای نقش «Deep lying playmaker» آندره پیرلو باشد؛ به طوری که بسیاری از تاکتیک نویسان حتی با این عقیده که نقش «Deep laying playmaker» بعد از آندره پیرلو به لیست اصطلاحات تاکتیکی فوتبال اضافه شده باشد، هم نظر هستند.
همانطور که گفته شد،در اوایل قرن ۲۱ «Box to box midfielder» ها کم تر در برنامه های تاکتیکی مربیان حضور داشتند، اما در سال ۲۰۱۰، ژوزه مورینیو، نسل این هافبک ها را با اینتر رویایی اش دوباره زنده کرد. هر چند از آن سال به بعد جهان فوتبال متقاعد شد که همواره در کنار یک هافبک «Box to box» باید زوجی خلاق تر و فعال تر در فاز تهاجمی حضور داشته باشد - که به نظر می رسد این خودش ضعف بزرگی به حساب بیاید - اما فراموش نکنید این هافبک ها منبع انرژی یک تیم هستند و به تیم روحیه جنگندگی تزریق می کنند. این بازیکنان معمولا کاپیتان های بسیار قابلی هستند که با حضور مستمر در تمام نقاط زمین چه در زمان مالکیت توپ و چه بدون آن، تیم را شکل می دهند و آن را رهبری می کنند. به هر حال شاید «Box to box midfielder» به کلی منقرض نشده باشد، اما نسخه اصیل این سبک از بازیکنان بسیار نادر هستند.
ارسالی نویسنده افتخاری طرفداری، مهدی عبدی
برگرفته از وبسایت TheFalse9