مشکلی که ورزشکاران ما دارند چیزی جز این نیست. زحمت 4 ساله ما در طرفداری وقتی که توسط مراجع ذی صلاح مسدود شد به جای گریه و فغان در استتوس ها و شبکه های اجتماعی (مشابه دوربین های مقابل بهداد سلیمی) با صدای قوی گفتیم خیلی زود با قدرت بر می گردیم و همه از دست رفته ها و ضررهای مادی و معنوی فدای سرمان! نبرد نابرابر است ولی ما می بریم، گرچه در تنهایی خودم در فشار این مشکل بارها له شدم و شاید اعضای طرفداری در تنهایی خودشان ساعت ها اشک ریختند و روزها اندوهگینانه فکر کردند و کار کردند که چطور از این مهلکه بگریزیم، اما نمود بیرونی آن برای مخاطبان پیگیر چیزی جز غرور و انگیزه بازگشت نبود.
ما هنوز یاد نگرفتیم که اصلا اساس خلقت بر مبنای عدالتی که همه توقع دارند نبوده، عدالتی که خداوند از آن گفته این است که از هرکس در حد وسع و توانی که به او سپرده شده در روز حساب پرسیده می شود و از هیچ فقیری بابت ندادن خمس و زکات نمی پرسند ولی از ثروتمندان چرا. خداوند در قرآن می فرماید به هرکس بخواهم بی حساب می بخشم و نعمت عطا می کنم! (شاید سکانسی از حضرت مریم در فیلمی که برای ذات پاکش ساخته شد را به خاطر آورید زمانی که این آیه در پس زمینه آن فیلم خوانده می شد). یکی معلول به دنیا می آید و یکی تنومند و یکی با هوش محاسباتی بالا و یکی در خانواده ای فقیر و ... ولی هیچ جا و هیچ کسی نیست که فغان و زاری ما را با مظلوم نمایی بشنود و دست ما را بگیرد (کودکان کار را سر چهارراه ها ببینید). اگر از کودکی می فهمیدیم که ممکن است چشمانمان از کاسه در آید برای امتحان ولی فلان دانش آموز که پدرش با مدیر مدرسه رفیق است یا فلان کس که در مدرسه غیرانتفاعی درس خوانده و خرج می کند آخرش می شود شاگرد اول یا دانشجوی یک دانشگاه تاپ، اگر از کودکی می فهمیدیم که ممکن است لایق باشیم و حقمان را ندهد، اگر می فهمیدیم در جنگ 8 ساله تمام دنیا و دستگاه هایش علیه ایران بودند و گرای جغرافیایی برای حمله شیمیایی می دادند و هواپیمای مسافربری ما را می زدند و عدالتی وجود ندارد جز پول و لابی. وقتی پس از سال ها تحریم و جنگ کشور سربلند بیرون آمد. دیگر مسئله گریه کردن در مقابل دوربین حل شده می بود و شاید به جای گریه، ریشخندی می زدیم به این سیستم هیات داوری و ژوری و ... .
من دوست داشتم بهداد سلیمی با صدای کلفت و خنده تمسخر آمیز به دوربین می گفت گور پدر بی عدالتی من قدرتمند تر بر می گردم (و واقعا سعی می کرد که برگردد و رکورد بزند حتی اگر نمیتونست) و با تمسخری به سبک زلاتان مغرور می گفت این تخته المپیکی لیاقت عدالت رو نداشت و این سکوی مدال المپیک لیاقت پرچم کشور من را نداشت و می رفت. شاید اثر اجتماعی بهتری می داشت شاید همه ما یاد می گرفتیم به جای راه حل مظلوم نمایی همیشه خود را در جایگاه مستحکمی ببینیم.
از نظر همه ما بهداد سلیمی بعد از عمل جراحی زحمت کشید، خیلی کشید با درد زحمت کشید با زحمت شبانه روزی کشید، کار بزرگی کرد و سختی های زیادی کشید اما بهداد سلیمی با یک مسابقه بهداد سلیمی نشده است که با یک مسابقه و نا داوری تمام شود. آن اعتراضات به داوری و آن مدل ناله و فغان و ضعیف نشون دادن مقابل دیگران و همان هیأت ژوری شاید چندان صحنه افتخار آفرینی ملی نباشد، شاید غرور یک کشور لکه دار شود وقتی قوی ترین مردش چنان به خاطر بی عدالتی که از کودکی تا ابد با ماست چنان خود را اندوهگین نشان دهد. شاید بهتر بود غرورش را به رخ جهان می کشید. اتفاقات آن شب افتخار ملی نبود. مثل همیشه معترض بودیم و مثل همیشه مظلوم نمایی کردیم و مثل همیشه خودمان را در موضع ضعف نشان دادیم و مثل همیشه شبیه غرغر کنندگان شدیم و دقیقا چه بدست آوردیم؟ دستاورد ما چه بود؟ در طول این همه سال با این اعتراضات چه دستاوردی داشتیم؟ ما در مقابل دوربین های جهان سبک شدیم. ما در مقابل دوربین های جهان سبک شدیم.
آلن تورینگ، کسی که ورق جنگ جهانی دوم را به نفع بریتانیا برگرداند آن هم با رمزگشایی انیگما ماشین آلمان ها، کسی که پایه گذار هوش مصنوعی و کامپیوترهای امروزیست نقل قولی دارد که می گوید: "می دانی چرا مردم خشونت را دوست دارند؟ برای اینکه به آن ها حس خوب می دهد، انسان ها از خشونت عمیقا ارضا می شوند، اگر لذت این ارضای روحی را از آنان بگیرید، خشونت آن ها پوچ می شود و از بین می رود!" همان لذتی که شاید یک داور در حین ناداوری ببرد. فرض کنید ورزشکاران ما به صورت اپیدمیک دیگر به داوری رفلکس نشان ندهند، آنگاه آن داور است که با ناداوری در مقابل خودش و شخصیتش تحقیر می شود.
وقتی اینقدر ما نسبت به داوری رفلکس مظلومانه و اندوه بار نشان می دهیم، اگر اعتقاد به توطئه ای داریم لذت آزارش را در طرف مقابل بیشتر می کنیم و اگر اعتقاد به توطئه نداریم دستاوردی جز سبک شدن و لکه دار شدن غرور ملی و افزودن ترس از قدرتمندان نداریم. در واقع با هر طرز فکری این نوع رفلکس ها دو سر باخت است و بس.
فاجعه توهین های سجاد انوشیروانی در دوربین به فدراسیون جهانی و رفتارهای غیر حرفه ایش هم نقطه تاریک دیگر آن شب تلخ بود. شأن مربی تیم ملی وزنه برداری یک کشور مهم است و آبروی یک ملت دست اوست.
وزیر ورزش - بیایید مقایسه ای بکنیم، مجتبی عابدینی با دو مسابقه ناداوری از مدال بازماند، اندکی اندوهگین شد و کمی اعتراض نشان داد و رفت. او خط شکن بود، رشته ای که در ایران شانس مدال نداشت را چنان بالا برد که همه او را لایق مدال می دانند. اما وقتی موج مردم باعث می شود که وزیر ورزش بگوید به بهداد سلیمی جایزه طلا را می دهیم اما هیچ حمایت حتی کلامی از مجتبی عابدینی نمی کند و به جای جایزه ای در سطح برنز که به حق حداقل لایقش بود و به وضوح علیهش ناداوری شد، جایزه ای در حد تجلیل می دهد، کمی باید نگران باشیم. شاید مجتبی عابدینی هم مثل سعید عبدولی در المپیک لندن و بهداد سلیمی در شب آخر وزنه برداری المپیک گریه می کرد و به داور اعتراض می کرد و با سر و صدا میدان را ترک می کرد چنان احساسات مردمی به جوش و خروش می افتاد که وزیر ورزش از او نیز حمایت کند. شاید اعتراض و گریه شده حربه ای برای بدست آوردن احساسات عمومی و به تبع آن مسئولان!
شاید مسئولان به جای سوار شدن بر موج احساسات مردم، لازم باشد به لحاظ فنی به حسن تفتیان ها و مجتبی عابدینی ها هم جایزه دهند و مشوقشان باشند برای رشد آن ورزش ها و افزایش داوطلبان آن رشته ها. شاید مسئولان نیاز باشد که به امثال بهداد سلیمی هم همانجا پای مسابقه قوت قلب بدهند که نیاز نباشد این رفلکس های گریه دار و غیر حرفه ای را ببینیم.
مراقب غرور و عزت نفس شخصی و ملی خود باشیم. ارزشمند ترین چیزیست یک شخص، یک جامعه و یک ملت دارد و باید بیشتر شود و شاید یک بار برای همیشه باید تلاش شخصی ما معیار باشد نه چیزی که دیگران به عنوان حقوق، مدال، جایزه و ... به ما می دهد. و شاید یک بار برای همیشه باید مسئولان ما نه فقط به ازای مدال بلکه به ازای خط شکنی ها و تلاش های ورزشکاران به آن ها مشوق دهند.
کاش یک تیم روانشناسی کنار تیم بود، کاش مسئولان عملکرد ورزشکاران را سوای داوری همیشه مدنظر قرار دهند تا ورزشکاران فشار کمتری تحمل کنند و که نتیجه منجر شود به رفتاری قدرتمندانه تر حتی در مقابل بی عدالتی های داوری و کاش بهداد قهرمانانه تر رفتار می کرد. کاش...
و کاش یک بار از ورزشکاران ما این بیشتر شنیده شود: قوی تر بر می گردم، داوری برایم مهم نیست و نخواهد بود.