تقدیم به پسر المانی؛ حمید ...
ادای احترامی به اووه زیلر «Uwe Seeler»
«شکست و اولین اشک های فوتبالی»
امیرحسین صدر
|
برای من فوتبال رسما از جام جهانی ۱۹۷۰ اغاز شد. پیش از ان فقط نام ها و عکس ها بود. جورج بست، خوش چهره، جذاب، اوزه بیو، پلنگ موزامبیک، بابی چارلتون، په له، بابی مور و گوردون بنکس و….از میان المان ها «اووه زیلر» مشهورتر از دیگران بود و نامی اشنا برای ما. جام ۷۰ فوتبال را با تلویزیون به خانه ها اورد. با خواهش و تمنا و با اجازه مامان و بابا، برادر بزرگتر در نیمه های شب با چشمان خواب الود بیدارم می کرد. بیداری در ان سن و خیرگی به صفحه سیاه و سفید اسان نبود.از همان زمان فهمیدم هیچ چیزی اسان نیست.
داستان های جام جهانی ۶۶ را بطور کامل از برادر شنیده بودیم. گریه های اوزه بیو را، هت تریک جف هرست را، گلی که هرگز از خط رد نشده بود را، شیرجه های تیلکوفسکی دروازه بان المان را، طوفان زرد کره ایی ها را. ایتالیایی های سرشکسته را. قهرمانی انگلیس را. همه و همه را. اگر جام جهانی ۶۶ با پیروزی و لبخند، برای انگلیس به پایان رسید، اما جام جهانی ۷۰ با شکست و اشک همراه بود. نه فقط برای انگلیس ها، بلکه برای من. انجا بود که خیلی زود فهمیدم، فوتبال بیش از برد و پیروزی با شکست درد و رنج و غصه و اشک زنجیر شده است، مثل خود زندگی.
بنکس استثنایی با ان مهار معروف و افسانه ایی ضریه سر په له در ان جام، صدمه دیده بود و پیتر بونتی دروازه بان محبوب ما از چلسی درون دروازه ایستاده بود. چقدر خوشحال بودیم. بابی چارلتون در ان روز معرکه بود و همه چیز محیا برای صعود به نیمه نهایی. جاییکه انگلیس تا دقیقه ۶۸، دو بر صفر از المان بیش افتاده بود. ناگهان الف رمزی در یکی از بدترین تصمیمات فوتبالی که شاهد بودم چارلتون را از زمین بیرون کشید. رمزی چشم به دیدار نیمه نهایی و حفظ انرژی چارلتون در گرمای طاقت فرسای مکزیک داشت.
غافل بودم و ساده دل. خامِ خام. نمی دانستم و نمی دانستیم, حکایت نویی به صفحات تاریخ فوتبال اضافه خواهد شد، رسم و عادتی که تا سالیان سال ادامه پیدا خواهد کرد؛ المان و المان ها، مبارزه جویی بی حد و حصر، جنگندگی تا سوت پایان، باور عمیق به پیروزی، امتناع از تسلیم. نبرد تا اخرین نفس، تا اخرین قطره خون. تا مردن، تا مرگ. سنتی شکل گرفت و این تا سال ها قلب مرا پی در پی شکست. داستان های حماسی کامبک های «comeback» المان در ۱۴ جون ۱۹۷۹ در استادیوم گواناخواتو مکزیکو اغاز شد.
مثلث بی نظیر قیصر «فرانتس بکن بائر»، کاپیتان اووه زیلر و بمب افکن «گرد مولر» نه تنها انتقام فینال ۶۶ را رقم زد، بلکه اغازگر «سنت» مبارزه جویی تا پای جان «المان» شد. با خروج چارلتون شیرازه تیم از هن پاشید، گل «زیلر» قد کوتاه با پشت سر در دقیقه ۸۲ نبرد را به وقت اضافه کشاند. زیلر لعنتی با اون جثه و قد در برایر مدافعین بلند قامت، گلی بسیار دردناک به ثمر رساند. در ان روز یاد گرفتم اعتراض و الفاظ نامناسب در زمان فوتبال تا حدی جایز است و بخشی از همه داستان. همه در سینه بیان شد. در خانه بودم و دیر وقت بود.
گل زیلر در برابر بونتی و انگلستان در دقیقه ۸۲ در جام جهانی
اعتراض نشانی از واهمه و ترس است. اذعان میکنم، ترس چیره شده بود. در انگلیسی ها و در ما. همه در خواب بودند. بی سر و صدا و ارام و با طوفانی در دل، از حمید سوال می کردم و سوال. چراهای بی پایان. باورش بسیار سخت بود. تقریبا غیرممکن. آنجا بود که فهمیدم، شکست همراه همیشگی ماست، و پیروزی هیچگاه به اسانی بدست نمی اید. پیتر بونتی بیچاره در بدترین بازی عمر خود ۲ گل خورده بود. برای نگهبان فوق العاده ایی چون او سایه تاریک این بازی هیچگاه کنار نرفت. بعدها حتی بعد از مرگ و در مرثیه های او به این بازی اشاره شد. دیدار یک چهارم نهایی میان المان و انگلستان به وقت اضافه کشید.
ظاهر امر نشانی از امید نداشت، ناامیدی غالب شده بود و جریان بازی حس بدی داشت. بغض در سینه، بزرگتر و بزرگتر می شد. و کنترل ان سخت تر و سخت تر. گل مولر در وقت اضافی مرا به گریه،انداخت. اولین گریه بود.در اغوش برادر بزرگتر و با همدردی او به تخت رفتم و به همراه من تیم انگلستان تا سالیان سال راهی قعر غاری تاریک شد و به خواب زمستانی طولانی رفت. ۱۲ سال تا جام جهانی ۱۹۸۲. حقیقت فوتبال و زندگی در ان شب اشکار شد. باخت و شکست و سرخوردگی. نخستین اشک های بدون کنترل برای باخت در فوتبال. بعدها چند باری تکرار شد، همه را خوب بخاطر دارم.
داستان آن بازی در ظهر روز 14 جولای
آلمان انگلیس 1970
شوتها، ضربات آزاد، ضربات سر.... گلهایی در زمین فوتبال هستند که هزاران نفر، در کودکی و نوجوانی، تلاش کردند تا آنها را بازسازی کنند. در حیاط خانه، در مدرسه، در خیابان یا در اتاقی کوچک.... تا به حال زدن گل، با پشت سر را امتحان کرده اید؟
گواناخواتو در لئون مکزیک. دماسنجهای در سایه، دمای 38 درجهی سانتی گراد را ثبت میکنند و دماسنج در آفتاب، دمای 55 درجه را. مشکل اینجاست که در ساعت 12 ظهر، روز 14 جولای 1970، هیچ سایه ای در زمین چمن پیدا نمیکنید.... حتی سایهی 22 بازیکن قرمز و سفید و مشکی حاضر در زمین.... آلمانیها و انگلیسیها...
تونل، آخرین مامن ستاره هاست. تونل ورزشگاه، دور از آفتاب سوزان. آخرین جملات بین دو کاپیتان رد و بدل میشود:
"امروز، روز ومبلی ماست!"
کاپیتان قدکوتاه ژرمنها، میگوید وهمتای سرخپوش او در آخرین روز پوشیدن لباس سه شیرها، پاسخی کوتاه میدهد:
"نه.... نه!!!"
هلموت شون، پیش از آغاز جام با دردسری روبروست که احتمالا این روزها هانزی فلیک آرزوی آن را دارد. دردسر انتخاب یک مهاجم نوک از میان گرد مولر جوان و اووه زیلر با تجربه! و روش شون، مثل همیشه روشی پدرانه است.
"میخواهم هر دو نفر را در تیم داشته باشم"
در بازی اول و در لئون، در نمایشی بد از ژرمنها اووه زیلر از وقوع یک فاجعه جلوگیری میکند. یک گل برابر مراکش و سیل انتقادات. هلموت شون پاسخ میدهد:
"نگران نباشید، اووه از این بدتر نخواهد شد!!!"
ده روز بعد، و در آغاز دور دوم جدول مسابقات بیرحمانه یک بازی انتقامی را تدارک میبیند. پسران شون، به دیدا آخرین حریف جام جهانی قبل خواهند رفت. به دیدار قهرمانان جهان. به دیدار مردان سر الف رمزی و انگلیسیها.
گرمای طاقت فرسا، همه چیز را ذوب میکند. یک آغاز رخوت انگیز از بزرگترین ستارگان فوتبال جهان. فینالیستهای دور قبل پس از چهار برابر هم...
"ما 4 سال بالغ تر شده بودیم و انگلیسیها 4 سال پیرتر!"
با پایین آمدن تدریجی آفتاب لئون، بازی انگلیسیها جان میگیرد. ورنر اشنایدر، گزارشگر زد دی اف، همانند بازی چهار سال قبل ومبلی مجبور است گلهای انگلیسی ها را با صدایی گرفته فریاد بزند. گل دوم از مارتین پیترز آب سردی از مکزیک تا فولدا در خاک آلمان غربی است. جایی که یک مرد 57 ساله بر اثر هیجان زیاد جانش را در همان لحظه از دست میدهد... کاش کمی صبر میکردی دوست عزیز!
الن بال، تکخال انگلیسیها در زمین شرایط بازی را اینطور توصیف میکند:
"تا بحال چنین بازی یکطرفه ی ملی تا لحظهی به ثمر رسیدن گل دوم انگلیس ندیده بودم. 75 دقیقه ما تیم برتر بودیم... ناگهان شوت بکن باوئر راهش را به دروازه پیدا کرد... ترسناک بود... همه چیز تغییر کرد."
ژرمنها باز میگردند. با شلیک قیصر. در دقایقی که الف رمزی بابی چارلتن را به خاطر استراحت برای بازی نیمه نهایی تعویض کرده! و یورگن گرابوفسکی،با ورودبه زمین و نفوذ از کناره ها، اجازهی حرکات هجومی اول بازی را به تری کوپر سریع و هنرمند نمیدهد. با همهی اینها، تیم پیروز هنوز انگلستان است... تا فرا رسیدن هشت دقیقهی پایانی. تا ارسال کارل هاینتس اشنلینگر روی دروازه. تا لحظهی زیلر...
"من پریدم. توپ روی پیشانی ام فرود نمیآمد، بلکه روی بالای جمجمه ام قرار گرفت. خودم کمی تعجب کردم که آن توپ پس از ضربهی من به سمت دروازه رفت... و یک گل"
زیلر متواضعانه مهمترین گل دوران فوتبال خود را وصف میکند. حقیقت اما کیلومترها دورتر و در شهر کوچک ایز لون خود را عیان میسازد. یانویی جوان از فرط شادی پیشانی زیلر را از روی تلویزیونی میبوسد و شوهر حسود او، تصمیم میگیرد تا با سیلی از اوپ ی ایی کند! با آغاز وقتهای تلف شده، تیر خلاص شلیک میشود. اینبار نوبت پسر جوان هلموت شون رسیده.
گرد مولر خپل که برای رسیدن به بازیها 4 کیلو وزن کم کرده. گرد مولر که آن گل را بهترین گل دوران فوتبال خود میداند. گرد مولر، در میان زمین و هوا، پاس گرابوفسکی سختکوش را به گل سوم تبدیل میکند... 3-2 و جملات کیکر در وصف بازی....
"قهرمانان 1966 ضیافت دیگری برای بازندگان فینال ومبلی تدارک دیدند و پسران رمزی در مقابل نیز نشسته بودند، اما در نهایت ما توانستیم غذا را بخوریم!!!
|
برزیل با دار و دسته په له معجزه گر به همراه جرزینهو، ره ولینو، توستائو و کارلوس البرتو در فینال مقابل ایتالیا که در دیداری تاریخی نیمه نهایی ۴-۳ المان را شکست داده بود و دل مرا خنک کرده بود، با پیروزی ۱-۴ چنان نمایشی داشتند تا زخم هایم را کمی التیام بخشند. فوتبالی داشتند، فراموش نشدنی. تصاحب جام ژول ریمه برای سومین بار. صاحب ابدی جام. این تازه اغاز راه بود. زیلر پس از ان با «مانشافت» خداحافظی کرد. ولی گل حیاتی و دلهره اور او هرگز از ذهنم پاک نشد. هرگز. انجا بود که دریافتم اووه زیلر اولین بازیکنی بود که در چهار جام جهانی از ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۰ گل زده است. ودر مجموع، ۴۳ گل در ۷۲ بازی.
در همان ایام زیلر با تیم خود، هامبورک، برای انجام دو دیدار در مقابل تاج و پرسپولیس به تهران امد. متاسفانه اجازه نگرفتیم به امجدیه برویم. اما برادر بزرگتر به دیدار زیلر در مقابل بهزادی، در دیدار دوم این تیم در مقابل پرسپولیس رفت. همه چیز را، از سیر تا پیاز با عشق وافر تعریف کرد و من و برادر کوچکتر همه را می بلعیدیم. از زیلر می پرسیدیم و او از گل همایون بهزادی و صفر ایرانپاک حرف می زد. اما در اخر چیزی از قلم نیافتاد، بغل پا و سانتر و کرنر را، همه را گفت، همه را. بدون اووه زیلر، المان به سنت ادامه داد. در دهه هفتاد با قیصر و بمب افکن بارها و بارها با تیم ملی و بایرن مونیخ مداوم دل را می شکستند و این نفرت معصومانه ایی در من ساخته بود.
۱۹۷۲ و پیروزی دوباره در ومبلی، ۱۹۷۴ و پیروزی در برایر یوهان کرایف و لاله های هلندی در فینال، بردی همیشه تلخ در فینال ۱۹۷۵ جام باشگاه های اروپا برابر لیدز یونایتد و….ادامه نمی دهم، طوماری خواهد شد. آشتی با فوتبال المان با پیوستن بازیکن محبوبم، کوین کیگان از لیورپول به هامبورگ شکل گرفت. اگرچه بار دیگر خاطره تلخ گل زیلر زنده شد. ولی کوین در المان بود و اشتی اجتناب ناپذیر. کیگان همیشه از زیلر در مصاحبه هایش حرف می زد؛ از منش و اقایی، از سبک و سیاق، از گرما و صفای او. مردی که تمام دوران بازی باشگاهی ۱۹ ساله خود را در هامبورگ گذراند، جایی که در ۴۷۶ بازی لیگ بیش از ۴۰۴ گل به ثمر رسانده بود. در هامبورگ و در فوتبال المان برای خودش خدایی بود، تقدیر از مردی ساده تمامی نداشت. زیلر هرچه مدال و جایزه و نشان افتخار شهر و استان و کشور بود دریافت کرد. این قابل احترام است و ستایش. خوشبختانه انقدر زنده ماند تا ببیند، مردم و هواداران فوتبال هیچگاه او را فراموش نکردند. چنانچه من، خیلی زود شیفته مردان تک باشگاهی شدم، و اووه زیلر یکی از پرچمداران مردان تکباشگاهی بود. وفا و وفاداری. سنتی که دیگر جان داد و مرد. برای همیشه.
با رفتن زیلر ریزنقش و زبر و زرنگ، تیز و بز و باهوش که چهره و اندامش بیشتر به معلمان ریاضی مدرسه شبیه بود، از نسلی که فوتبال را به محبوبترین ورزش جهان تبدیل کردند، تعداد زیادی در این اطراف نمانده اند. قیصر تنها بازمانده معروف است. په له و بابی چارلتون با بیماری دست و پنجه نرم می کنند. و بونتی و اوزه بیو و مولر و…خیلی های دیگر مدت هاست میدان زندگی را هم ترک کرده اند. از روح فوتبال ان دوران اثری به جز امار و ارقام و خاطرات شیرین ان چیزی باقی نمانده است. روزگار ستارگان و سوپر استارها و قراردادهای کلان است، دوران بازیکنان معمولی که خدا را بنده نیستند، طرف و طرفداری و تعصب معنایی ندارد. اصلا سیاره دیگری است. کجا هستند که بشنوند زیلر می گفت؛
«با هیچیک از مردم -هیچگونه- تفاوتی ندارم، من فقط فوتبال بازی می کردم»
کلاهم را بر می دارم. تعظیم می کنم؛ خوب فهمیدم انسان بودن هم اسان نیست. اشک هایم را پاک میکنم، بدون اعتراض و خشم. سبکبال و اسوده بدون همدردی و اغوش برادرم به تخت میرم و می خوابم. زیلر با گل خود در ان شب، درسی برای تمامی عمر را به من هدیه کرد.
Uwe seeler
5 November 1936 – 21 July 2022 / RIP
امیرحسین صدر
۲۳ جولای