در گرگ و میش صبحهای گرم تابستان دههی 60، نسیمی آرام پرده توری را از پنجره ارسی دار رو به حیات نوازش میکند و خنکی را به گونههای برافروخته یک طرفدار دیوانه هدیه میکند. پسرکی، با چرخاندن پیچ تلویزیون لامپ تصویری، بیهوده تلاش میکند صدای پرقدرت اما خواب آلود بهرام شفیع کسی از اهل خانه بیدار نکند، تلاش میکند نور از لابلای پتو بیرون نزند اما... رنگها در رز بول پازادنا، حریص تر از آن هستند که بتوان برابرشان مقاومت کرد. آفتاب داغ، چمن روشن، تبلیغات رنگارنگ و.... مردی با لباس زردرنگ آن وسط وسط وسط زمین....
مردی که آزادانه هر جای زمین که بخواهد حاضر میشود. از قید و بند وظایف خط کشی شدهی هافبکهای این روزگار رهاست و در دورانی که فوتبال دفاعی و هنرهای سیاه آنقدر در حال اوجگیری است که فیفا مجبور میشود قانون ممنوعیت پاس عقب و برخورد بدون اغماض با تکل از پشت را تصویب کند، او به سلسلهی خود میبالد. سلسله ای که دیگو آرماندو مارادونا آن را به اوج قدرت رسانده و مایکل لادروپ در فصل معجزه وایکینگها آن را به اوج زیبایی؛ استویکویچ در خاک و آتش جنگهای یوگسلاوی سربلند آن را حفظ کرده و انزو شیفو، با آن خاطرات بهترین بلژیک تاریخ تا قبل از دوران ما را رقم زده. حالا او پرچم سلسله بازی سازان آزاد، را در دست دارد...
به او لقب مارادونا داده بودند. بهترین بازیساز اروپایی عصر خود.. . لذت نسیم خنک صبحهای تابستانی را که از یاد نبرده اید؟ تلویزیونهای لامپ تصویری، جام جهانی 1994 و... گئورگی هاجی را...
نان، پنیر، گوجه
در بخارست، با چیزی جز احترام نمیتوانید از گئورگی هاجی صحبت کنید. در سال 2002، وقتی مجله معروف و قدیمی پورنوگرافی آمریکایی، هاسلر، نسخه رومانیایی خود را راه انداخت، جلد اولین شماره را به گئورگی هاجی اختصاص داد! یک مصاحبه مفصل با او که علیرغم اعتراض خانواده هاجی، جایگاه مهم او را در کشور رومانی به عنوان مشهورترین رومانیایی که میشناسیم به رخ همگان کشید.
اولین نکته عجیب راجع به هاجی این است که او، علیرغم یک "رومانیایی اصیل" نبودن، در کشوری با نفوذ بالای راستگرایان افراطی چنین جایگاه والایی یافته. اصالت او به قوم ولاک آرومانیایی باز میگردد. قومی با جمعیت دو میلیون نفر که در سرتاسر بالکان از بلغارستان تا رومانی و مقدونیه و حتی بخشهایی از یونان پراکنده هستند و در دوره لژیونهای رومی لاتین شدند.
در بحبوحه بحرانهای مرزی بالکان در سالهای پس از جنگ اول، پدر بزرگ گئورگی از یونان به رومانی گریخت و خانه خود را در دهکده ساله در ساحل دریای سیاه بنا کرد. هاگی، خاطرات شیرینی از پدربزرگ چوپان خود دارد:
نام او نیز مثل من گئورگی بود. وقتی کودک بودم، همیشه از من میخواست همراهش به دشت بروم و تمام روز را با گله گوسفندان خوش بگذرانم. آرزوی من این بود که همراه او باشم و ظهرها نان و پنیر محلی گوسفندی و گوجه فرنگی بخورم. هنوز هم این غذای محبوب من است.
مارادونای کوههای کارپات
این پدربزرگ هاجی بود که او را به سمت ورزش سوق داد و توپی بافته شده از یال اسب در اختیارش گذاشت. و بعدتر مادر او، مشوق اصلی اش بود:
وقتی اولین توپ فوتبال چرمی را از مادرم هدیه گرفتم، انگار کریسمس زودتر از راه رسیده بود. هدیه ای باورنکردنی. من اغلب با پسران بزرگتر از خودم بازی میکردم. آنها از دست من خشمگین میشدند و میگفتند از اینجا برو بچه.... اومدی اینجا که ما رو مسخره کنی؟ آنها تصور میکردند دریبل زدنهای من برای تحقیرشان است اما این سبک بازی من بود و هرگز چنین قصدی نداشتم.
پسرهای هم محله ای هاجی، اولین کسانی بودند که با مهارت او در چرخشهای بینظیر و هنر پای چپ او را مسحور میشدند. هنری که باعث شد به او لقب" مارادونای کوههای کارپات" را بدهند.
علیرغم هدیه مادر و تشویقهای پدربزرگ، فوتبال بازی کردن گئورگی یک مخالف بزرگ داشت. ایانکو هاجی، پدر گئورگی هاجی.
او به من می گفت که به مدرسه بروم، تمام روزم را با توپ هدر ندهم و پس از آن به خاطر یک لقمه غذا، به مردم التماس کنم.
با وجود مخالفتهای پدر، هاجی در نوجوانی به تیم محلی فارول در کنستانتا میرود. در 15 سالگی نامهای از بخارست، به دست او میرسد.
آقای گئورگی هاجی؛
باشگاه لوسیافارول بخارست با یک آکادمی قدرتمند قصد دارد قدرتمندترین تیم ممکن را با استعدادهای ناب فوتبال کشور بسازد. و شما، به عنوان بخشی از پروژه بلندمدت ما انتخاب شده اید.
ایانکو، همچنان مخالف فوتبالیست شدن پسرش است. تا زمانیکه مسئولان فدراسیون فوتبال رومانی مستقیم از بخارست راهی کنستانتا میشوند و او را متقاعد میکنند.
با وجود جاه طلبی باشگاه لوسیافارول، امکانات آنها قوی نیست. خوابگاه بازیکنان یک ساختمان قدیمی است و شرایط سختی دارد:
تحمل آن وضعیت باورکردنی نبود اما من فقط به خاطر رویاهایم همه چیز را نادیده میگرفتم. میخواستم روزی در باشگاهی بزرگ و لباس تیم ملی بدرخشم.
هاجی 15 ساله، اولین بازی خود با لباس تیم نوجوانان رومانی را در 15 سالگی و در فرانسه انجام میدهد. همانجاست که سیل پیشنهادات باشگاههای بزرگ از راه میرسد اما قانون منع خروج کودکان از کشور اجازه پیوستن به باشگاهی دیگر را به او نمیدهد. اگرچه خود او دلیل دیگری برای این موضوع دارد:
ما آرومنیایی ها روابط خانوادگی عمیقی داریم. و من نمیتوانستم در آن سن دوری از پدر و مادر و خواهرانم را تحمل کنم. به همین دلیل پیشهاد بارسلونا، یوونتوس، اینترمیلان وسنت اتین را رد کردم.
یک سال بعد هاجی به کنستانتا باز میگردد و اولین بازی برای تیم بزرگسالان باشگاه را انجام میدهد. یوسف کوبوسی نخستین سرمربی حرفه ای هاجی میگوید :
به همه میگفتم خوب این پسر را نگاه کنید. میدانستم که او به زودی یکی از بهترینهای جهان خواهد شد. دیدن بازی او شبیه یک افسانه بود.
مافیا و پسران دیکتاتور چائوشسکو
با شناخته شدن هاجی، قراردادهای داخلی به سراغ او میآیند. اولین مقصد پس از فارول، یونیورسیتاتیا کرایوواست. از بین آنهمه تیم بزرگ و کوچک چرا باشگاه وابسته به دانشگاه کرایووا؟ علت را باید در نفوذ نیکو چائوشسکو پسر نیکلای، دیکتاتور رومانی در دهه 80 جستجو کرد. با وجود تواناییهای فنی بالا، هاجی قد کوتاه مشکلاتی برای بازی در بالاترین سطح دارد؛ ریههای او به اندازه کافی رشد نکرده و مجبور است قبل از هر بازی فرمی را پر کند تا در صورت بروز مشکل مسئولیت آن با خود باشد.
افسانه هاجی در برابر چشم مردم رومانی آغاز میشود. 107 بازی و 98 گل برای هافبکی که هیچکس توان مهار او را ندارد. در 18 سالگی هاجی به تیم ملی دعوت میشود و در 20 سالگی بازوبند کاپیتانی را بر بازو میبندد. با این حال مرد محبوب رومانیایی ها هنوز در آنسوی مرزها شهرت نیافته. هاجی جوان سبیلو آنقدر ناشناخته است که در یکی از سفرهای تیم ملی، به خاطر پرسه شبانه و شباهت به یک دزد فراری در ترنسیلوانیا توسط پلیس دستگیر میشود!
حتی تلاشهای فرزند دیکتاتور چائوشسکو هم نمیتواند باشگاه کرایوواست را به سطوح بالای فوتبال رومانی برساند. زیر در سمت دیگر پایتخت، باشگاهی بزرگتر مشغول دروی عناوین و ثبت افتخارات داخلی و اروپایی است. پیوستن بهترین بازیکن رومانی به بزرگترین باشگاه رومانی اجتناب ناپذیر است. گئورگی هاجی در استوا بخارست که به تازگی با شکست بارسلونا قهرمان جام باشگاههای اروپا شده و از قضا مدیر ورزشی آن، والنتین، برادر نیکو و فرزند دیگر نیکولای چائوشسکو ست!
استوا، نه فقط بهترین تیم رومانی که یکی از بهترینهای اروپا در نیمه دوم دهه هشتاد است. قهرمان اروپا، با ضربه ایستگاهی هاجی برابر دینامو کیف سوپر کاپ اروپ را نیز فتح میکند. سه بار پیاپی قهرمان رومانی میشود و در دو فصل بعد یک بار به نیمه نهایی و یک بار دیگر فینال اروپا میرسد.
در همان سالها آندره ا آنیلی به دنبال یک قرارداد چرب و نرم در نزدیکی بخارست است. مالک یووه قصد دارد هاجی را به دل آلپی بیاورد و همزمان به عنوان بخشی از قرارداد شعبه ای از کارخانه فیات را در نزدیکی بخارست دایر کند اما عنوان "سرمایه گذاری بیش از حد" در قوانین کمونیستی رومانی اجازه اینکار را به تاجر ایتالیایی نمیدهد.
با فروپاشی دیوارهای کمونیسم در پایان دهه 80، غولهای اروپای بیصبرانه انتظار سفر آزاد الماس شرق اروپا را به غرب میکشند.
آن سوی دیوار خبری هست؟
در زمستان 1989، حادثهای میتواند همه چیز را تغییر دهد. گئورگی به همراه دوست صمیمی اش داریوش هاندریا در حال رانندگی در جاده یخ زده محلی نزدیک کنستانتاست که ماشین میتسوبیشی روی یخها سر میخورد. واژگون میشود و سرنشینان آن، با خوش شانس از مرگ میگریزند.
آن روز بعد از ظهر من بار دیگر متولد شدم.
یک سال بعد سرانجام هاجی اجازه ترک کشور را پیدا میکند و راهی مادرید میشود. اگرچه برنابئو، آن زمین بزرگ باشکوه سالهای قبل نیست و از سوی دیگر، جام جهانی 90 نیز برای هاجی به سردی همان جاده محلی کنستانتاست. جایی که رومانی، برابر دفاع چند لایه ایرلند جنوبی اسیر میشود و ساقهای هاجی برابر مدافعان ایرلندی قفل. ایرلند سرانجام در ضربات پنالتی رومانی را شکست میدهد. بازی که قلب هاجی را میشکند :
عادلانه نبود. تمام بازی و فرصتهای گلزنی در اختیار ما بود. حتی ایرلندیها اذعان داشتند که ما شایسته برد بودیم. حتی به یاد آوردن آن بازی همطعم تلخی را به دهانم میآورد.
فصل بعد در مادرید به همان اندازه یخ زده و سرد است. به نظر میرسد پسر خانواده دوست آرومانیایی با ترک خانه در هیاهوی پایتخت اسپانیا با مشکل مواجه شده. در فصل 91/92 اوضاع کمی بهتر میشود و هاحی در روز آخر فصل با گشودن دروازه تنریف رئال مادرید را 2-0 پیش میاندازد اما لوس بلانکوس در نهایت بازی را 3-2 میبازد و قهرمانی را به بارسلونا واگذار میکند. هاحی میگوید :
همان روز بود که فهمیدم سرنوشت من در رئال مادرید رغم نخواهد خورد
هاجی، راهی برشا میشود. سری آ. دهه 90. عرصه غولها. یک رده پایین تر و در سری بی، هموطن او مشغول ساخت یک تیم بزرگ است. میرچا لوچسکو در کنار یوان سابایو و فلورین رادوچیو مردان اهل رومانی در برشا کارهای مهمی انجام میدهند. لوچسکو میگوید :
رئال مادرید جای او نبود. در حالیکه به نظر میرسید این نقطه اوج هاجی است اما او در آن تیم تنها ماند. بازیکنانی مثل او هنرمند هستند، میتوانند هر کاری را انجام دهند، از هر موقعیتی گل بسازند و کل تیم را رهبری کنند. آنها، شور فوتبال هستند.
با وجود رومانیایی های حاضر روی نیمکت برشا، آنجا هم محل درخشش هاجی نبود. آنها در سال 93 به سری آ صعود کردند اما بلافاصله یک سال بعد مجددا سقوط نمودند.
جام جهانی 1994
اتفاقات تلخ پیاپی هاجی در نیمه اول دهه 90 باید جایی به پایان برسد. و سردی اتفاقات بد رئال مادرید و برشا آب شود. در تابستان 1994، زمان آب شدن یخ های زمستانی فرا میرسد. آفتاب داغ پاسادنا عرصه درخشش گئورگی هاجی است.
هاجی در تقابلی نمادین با کارلوس والدرما در دور گروهی جام جهانی، با گلی چشم نواز صدرنشینی رومانی را قطعی میکند. سپس و در بازی دور دوم، لحظهی او فرا میرسد. در روزهایی که خبر دوپینگ دیگو آرماندو مارادونا دنیا را شوکه، مارادونای کوههای کارپات آتشی به راه میاندازد. رومانی در تقابلی تاریخی 3-2 آرژانتین را شکست میدهد و گئورگی هاجی چشمها را در استادیوم رزبول به خود خیره میکند. بازی یکچهارم برابر سوئد بار دیگر همه چیز را فریز میکند و رومانی را ناکام در رسیدن به نیمه نهایی:
ما روحی لاتین داریم. دوست داریم با توپ بازی کنیم و حرکات نمایشی انجام دهیم، ما مثل آالمانیها سرد و بتنی نیستیم.
درخشش در جام جهانی بار دیگر هاجی راهی اسپانیا میکند. اینبار نوکمپ، در عصر پپ گواردیولا، هریستو استویچکوف، روماریو و تحت هدایت یوهان کرویف. همه چیز رویایی به نظر میرسد اما بازهم تلاش هاجی در عرصهی باشگاهی ناموفق است. گواردیولا میگوید :
او فوقالعاده بود اما کرویف انتظار دیگری داشت. کرویف میخواست هاجی در نقش هافبک میانی، ویژگیهای دفاعی خود را ارتقا بخشد اما او ذاتا یک بازیساز هجومی بود. به همین دلیل کرویف نتوانست جایی برای او بیابد.
ژنرال تندخوی فاتح
دو سال بد در نوکمپ، پرونده هاجی در غرب اروپا را برای همیشه میبندد و او بخت خود را در سرزمینی دیگر، در کنار مردمانی شبیه به آرومانیاییهای خونگرم جستجو میکند. استانبول، سال 1986، گئورگی هاجی سردمدار فوتبال در حال پیشرفت ترکیه. گالاتاسرای با فاتح تریم سودای رسیدن به افتخارات بزرگی دارد.
هاکان شوکور درباره هافبکی که پشت سر او موقعیتهای بیشماری برایش خلق کرده بود میگوید :
او روحیه موفقیت را به تیم ما آورد. پیش از آن باشگاههای ترکیه ای اعتماد بنفس لازم برای کسب موفقیت در اروپا را نداشتند اما هاجی به ما یاد داد برای آن بجنگیم. من هرگز در طول زندگی ام کسی را که شبیه او با توپ بازی کند ندیدم.
هاجی در گالاتاسارای و گالا با هاجی و در آستانه ورود به قرن جدید مهمترین افتخار فوتبالی خود را کسب میکنند قهرمانی در جام یوفا 2000 با شکست آرسنال به مربیگری فاتح تریم
پس از آن قهرمانی، سرعت هاجی در آخرین سالهای فوتبال او کاهش مییابد. در عوض او به فرماندهی تندخو و عصبی بدل میشود که هنوز هم میتواند در تورنمنت بزرگی چون یورو 2000 آلمان و انگلیس را از پای درآورد.
در سال 2003 وقتی از گئورگی هاجی پس از بازنشستگی سوال میشود چرا هیچوقت توپ طلا نبرده پاسخ میدهد :
چون اهل رومانی بودم.
هاکان شوکور در توصیف دوران بازی هاجی میگوید :
هنوز هم نوارهای ویدیویی را تماشا میکنم و گلهایی که با همکاری زدیم را تماشا میکنم. امروز با دیدن آنها اشک میریزم. همانطور که آن روز در زمین. هاجی یک نابغه بود.