بدون هیچ شک و تردیدی تاریخ کشور ایران در اکثر ابعاد خود، تاریخی اصیل، مثالنزدنی و باشکوه است که باعث افتخار ما ایرانیان عصر حاضر به گذشته میشود. زمانی که بخشهای وسیعی از این کره خاکی زیر نظر یک شخص آریایی بود، معمولا مردمان سرزمینهای مختلف خیال آسودهای داشتند چرا که با کوروش بزرگ، صاحب اولین منشور حقوق بشر یا با داریوش اول، نماینده مفهوم توسعه و یا با خسرو انوشیروان، نماینده عدالت روبهرو بودند. کشور ایران در گذشته به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی نیز پیشرفته بود. اینکه سالها پیش حکومتی مردم را از امری چون دروغگویی منع کند، این موضوع را به خوبی میرساند. در طول تاریخ، سرزمین ایران همواره تقاطع ملتها، فرهنگها و ایدهها بوده و تاثیراتش در تمامی عرصهها، از معماری و ادبیات گرفته تا ریاضیات و نجوم، بر جهانیان مشهود بوده است. بهطور کلی، تاریخ ایران باستان، گنجینهای بیپایان از دانایی، زیبایی و ارزشهای اخلاقی بود که میراثی عظیم و تاثیرگذار برای بشریت به جای گذاشته است.
ایران باستان؛ از ظهور ایلامیها تا سقوط ساسانیان
ایران باستان پیش از آریاییها
پیش از ورود آریاییها، فلات ایران شاهد حضور اقوام و تمدنهای متعددی بود که هرکدام تاثیرات خاص خود را بر تاریخ این سرزمین گذاشتند. در سیستان، تمدن شهر سوخته با دستاوردهای فرهنگی برجستهای بر جای ماند، در حالی که تمدن ایلام در شمال خوزستان بهعنوان یکی از کهنترین تمدنها شناخته میشود. در کرمان، تمدن جیرفت با آثار باستانی فراوان و در کاشان، تمدن ساکنان تپه سیلک از جمله میراثهای مهم دوران پیش از آریاییها بودند. همچنین، تمدن اورارتو در آذربایجان، تمدن تپه گیان در نهاوند و کاسیها در کرمانشاه و لرستان از دیگر نشانههای فرهنگی و تمدنی این دوره به شمار میروند. اقوام تپور در تبرستان (مازندران) نیز بخشی از تاریخ کشورمان را تشکیل دادهاند.
اگرچه که هر کدام از این تمدنها آثار باستانی مهم و یک تاریخ غنی را از خود به جا گذاشتهاند، اما بهتر است هرچه سریعتر به اصلیترین و مهمترین تمدن ایران باستان پیش از مهاجرت آریاییها بپردازیم: تمدن ایلام.
ایلامیان یا عیلامیها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پیش از میلاد تا هزاره اول پیش از میلاد در بخشهای وسیعی از جنوب و غرب ایران سلطنت میکردند. در تقسیمات جغرافیایی امروزی، سرزمین ایلام باستان شامل نواحی خوزستان، فارس، ایلام و مناطقی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان میشد. به طور کلی مورخان طول دوران حکومت ایلامیها را از سال 3200 تا 539 پیش از میلاد مسیح میدانند.
اساسا تاریخ ایلام به چهار دوره نیاایلامی، ایلام باستان، ایلامی میانه و ایلام نو تقسیم میگردد. دوران نیاایلامی که مربوط به سالهای 3200 تا 2700 قبل از میلاد بود، به دوران رشد سریع مردمان ساکن جنوب و غرب ایران اشاره دارد. در این دوران ارتباطات توسعه یافته و خطی نیز موسوم به خط نیاایلامی تدوین میشود. با پایان دوران نیاایلامی، دودمانهای قدرتمندی که در تاریخ به دوران ایلام باستان متعلق هستند، ظهور میکنند. یکی از دودمانهای مهم ایلام باستان، پادشاهی اوان نام داشت. در دوران پادشاهی اوان، ایلام محل حملههای پی در پی امپراتوری اکد، یک امپراتوری قدرتمند در بینالنهرین میباشد. پادشاهی سیماشکی نیز یکی از دیگر دودمانهای ایلام باستان بود که با پادشاهی اوان، همعصر بود. در اواخر دوران پادشاهی اوان، پادشاهان این سلسله بر شوش و انشان (یک ناحیه مهم ایلامی و زادگاه احتمالی کوروش کبیر) غلبه یافته و با مطیع کردن پادشاه سیماشکی، اتحادی گذرا در فدراسیون ایلام ایجاد میکنند. این اتحاد با از دست رفتن مناطق به واسطه تهدیدات بینالنهرینیها خیلی زود از بین میرود. در تاریخ ایلام باستان دودمان پیچیده و مهم دیگری نیز موسوم به اپرتی وجود دارد. این دودمان بر شوش تسلط پیدا میکند و اپرتی، موسس این سلسله بر تمام مناطق ایلامی سلطه یافته و حکومت یکپارچهای را ایجاد کند. پیشرفت وسیع در مسائل مذهبی و فرهنگی همزمان با سقوط امپراتوری اور (یکی از مهمترین امپراتوریهای بینالنهرین) زمینه شکلگیری یک تمدن مستحکم را ایجاد میکند اما پادشاهی اپرتی در سال 1500 پیش از میلاد، به پایان رسید.
در دوره ایلام میانه، شاهان ایلامی بهطور مشخص از دوره قبلی جدا شدند و هویت ایلامی خود را برجستهتر کردند. آنها از یک سری عناوین قدیمی مانند "شاه انشان و شوش" را استفاده کرده و دیگر کمتر از زبان اکدی بهره میبردند. این دوره از نظر معماری و هنر بسیار درخشان بود و معابد بزرگی مانند زیگورات چغازنبیل ساخته شدند. درگیریهای شدیدی بین ایلام و حکومتهای بینالنهرینی در این دوره رخ داد. طبق نظر مورخان، این دوره، عصر طلایی تمدن ایلام شناخته میشود و مانند دوران باستان دارای دودمانهای مختلفی میباشد.
دوران ایلام نو نیز به زمان مهاجرت آریاییها به ایران مربوط میشود، چرا که با مهاجرت این گروه ایلامیها به طور کلی ضعیف شده و قلمروی آنان کوچکتر شد. میتوان دوران افول تمدن ایلام را، دوران ایلام نو دانست اما در ادامه ما با نحوه دقیق و علت سقوط حکومت ایلام آشنا خواهیم شد. قابل ذکر است که کوتیک اینشوشیناک، شوتروک ناهونته، کوتور ناهونته و شیلهاک اینشوشیناک از معروفترین پادشاهان سلسله ایلام هستند.
مهاجرت آریاییها به ایران
آریاییها گروهی از نژاد سفید بودند که سرزمین اولیه آنها احتمالاً در نواحی شمال دریای سیاه و خزر و اطراف رودهای سیحون و جیحون قرار داشت. این اقوام بعدها به ایران و هند مهاجرت کردند. در ایران، آریاییها پس از ورود به فلات، ابتدا با بومیان برخورد داشتند و سپس آنها را در جامعه خود ادغام کردند. مهمترین طوایف آریایی در ایران، مادها، پارتها و پارسها بودند. نام ایران نیز از آریاییها گرفته شده و به معنی "سرزمین آریاییها" است. با مهاجرت آریاییها به ایران حکومتها و تمدنهای عظیمی در سرزمین ایران شکل میگیرد.
دوران مادها
مادها قومی از آریاییها بودند که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. آنان در گروههای مختلف زندگی میکردند و همواره مورد حمله دشمنان خارجی قرار میگرفتند، اما در سال 655 پیش از میلاد، شخصی به نام دیاکو، بنیانگذار و نخستین پادشاه ماد، میان گروههای گسترده و ناهماهنگ ایرانی، اتحاد ایجاد کرد و به مقابله با آشوریها برخاست و موفقیتهایی را کسب کرد. وی شهر هگمتانه یا همدان امروزی به عنوان پایتخت حکومت انتخاب کرد. پس از دیاکو، فرزندش فرورتیش به تخت نشست. او بیش از 20 سال حکومت نمود اما در جنگی با آشوریان کشته شده و شکست خورد. پس از فرورتیش، هووخشتره به حکومت میرسد. وی انبوهی از نظامیان را به طور منظم و دقیق سازماندهی کرده و به آشور و پایتخت آن نینوا حمله میکند. او با کمک بابلیها شر آشوریها را به طور کامل برای ایران از بین میبرد. با پایان تهدیدات آشور، هووخشتره مرزهای حکومت ماد را گسترش میدهد و بخشهایی از آسیای صغیر را تصرف میکند اما یک سال پس از جنگ با حکومت لیدیه جان خود را از دست میدهد. سلطنت چهارمین و آخرین پادشاه حکومت ماد، در سال 550 پیش از میلاد به اتمام میرسد. در ادامه در رابطه با سقوط حکومت ماد بیشتر میخوانیم.
فرهنگ و هنر مادها نشاندهندهٔ تمدنی پیشرفته با ویژگیهای منحصر بهفرد است که تاثیرات زیادی بر هنر و معماری منطقه گذاشته است. آثار باستانی مانند تپه نوشیجان و گودینتپه نمونههایی از معماری پیچیده و بهکارگیری جزئیات فنی است که از فرهنگهای آشوری و اورارتویی الهام گرفته شدهاند. این تأثیرات نه تنها در طراحی بناها، بلکه در ساختار اجتماعی و نظامی آنها نیز مشهود است. هنر مادها، اگرچه آثار کمتری از آن بهجا مانده، با وجود نبود منابع مکتوب متعدد، توانسته است با استفاده از نمادهای تصویری، مانند مهرها و لوحهای برنزی، به روایتهای تاریخی بپردازد. همچنین، سیستم زبان مادی که احتمالا پایهگذار خط پارسی باستان بوده، بهعنوان یک پیشرفت بزرگ در انتقال دانش و تاریخشناسی شناخته میشود. از جنبهٔ مذهبی نیز، آیینهای آتشپرستی و مراسم مذهبی نشان از فرهنگ غنی دینی مادها دارند که بهطور ویژه در بناهایی مانند آتشکدهٔ نوشیجان قابل مشاهده است. این ویژگیها بهطور کلی نشاندهندهٔ فرهنگ غنی و پیچیدهای است که پایهگذار بسیاری از دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی ایران باستان شد.
دوران هخامنشیان
کوروش بزرگ، بنیانگذار مشهور سلسله هخامنشی در سال 550 پیش از میلاد مسیح قیام کرد تا پایههای شکوهمندترین تمدن تاریخ را مهیا کند. او که پادشاه چهارم ماد و همچنین تمدن ایلامیها را منحل کرد، در حقیقت همه آنان در یک قلمروی وسیع و زیر یک پرچم قرار داد و قصدش را نمیتوان نابودی تمدنها قلمداد کرد.
پارسها، یکی از سه گروه آریایی که به ایران مهاجرت کردند، به گفته هرودوت دارای چند خاندان بودند. یکی از این خاندانها پاسارگادیان نام دارد که پدر کوروش، یعنی هخامنش به این خاندان تعلق داشت. میتوان جرقه اصلی پایهگذاری حکومت هخامنشیان را برانگیختن پارسها علیه مادها دانست که با پیروزی فرمانروای بزرگ ایرانی به اتمام رسید.
پس از سر و سامان گرفتن اوضاع کشور و رسیدن کوروش به یک وسعت و حکومت قابل قبول وی پیشرویهای تاریخی خود را آغاز کرد. استانهای آسیای صغیر و پس از آن آسیای مرکزی یکی پس از دیگری به دست سپاهیان هخامنشی میافتاد، اما فتوحات کوروش به این مکانها محدود نبود. علاوه بر فتح سایر سرزمینها اولین پادشاه هخامنشی سرزمین تمدن بزرگی به نام لیدیه را از آن خود کرد و در مهمترین اقدام بابل را فتح کرد. بابل به دلیل ضعف نبونعید، پادشاه آن، و فشارهای مالیاتی، به راحتی تسلیم کوروش شد. کوروش بابل را بدون جنگ فتح کرد و نبونعید را دستگیر کرد. وی در اولین سال فرمانرواییاش بر بابل، فرمانی برای آزادی یهودیان صادر کرد تا به سرزمین خود بازگردند و معبدشان در بیتالمقدس را بازسازی کنند. همچنین، کوروش بردگان دیگر را آزاد کرد و به نوعی بردهداری را در قلمرو خود از بین برد.
طبق دادههای تاریخی کوروش بزرگ سرانجام در سال 529 پیش از میلاد درگذشت و کمبوجیه، پسر وی به حکومت رسید. کمبوجیه در ابتدا در تدارک حمله به مصر بود و موفق به فتح این سرزمین باستانی نیز شد. این مهمترین و مفیدترین اقدام پسر کوروش کبیر بود. با این وجود طبق روایت هرودوت، کمبوجیه بهدلیل ترس از تهدید برادرش بردیا، دستور قتل او را صادر کرد. پس از مرگ بردیا در حالی که کمبوجیه هنوز در مصر بود، فردی شبیه به بردیای مقتول بهعنوان شاه تاجگذاری کرد و مردم را به اطاعت از خود فراخواند.
مدتی پس از مرگ کمبوجیه، در ایران که در پی مرگ شاه جوان، بیثباتی و هرج و مرج بر سرزمین گسترده هخامنشیان سایه افکنده بود، داریوش اول، فرمانده بزرگ و برجستهای که از نسل پادشاهان هخامنشی و پسر ویشتاسپ بود، با همراهی جمعی از اشراف و نجیبزادگان پارسی، در برابر فریبکاریهای بردیای دروغین (که در تاریخ با نام گئومات مغ شناخته میشود) قیام کرد و او را از میان برداشت تا خود بر تخت سلطنت بنشیند. در آغاز دوران سلطنت داریوش، ایران با بحرانها و ناآرامیهای بسیاری روبهرو بود، اما داریوش با تدبیر و دوراندیشی خویش توانست همه این مشکلات را سرکوب کرده و نظم و ثبات را به کشور بازگرداند. او که وارث سرزمینی پهناور و در حال آشوب بود، با رهبری استوار و قدرت تصمیمگیری بینظیرش توانست کشور را به شکوفایی برساند. داریوش، همچون کوروش بزرگ، به فتوحات گسترده و گسترش قلمرو هخامنشیان پرداخت. لشکرکشیهای عظیم او به سرزمینهای دوردست از جمله سکاها، هند، کارتاژ و به ویژه یونان، در تاریخ ثبت شد. اگرچه در سالهای ابتدایی توانست در برابر دشمنان به پیروزی دست یابد، اما در جنگ معروف ماراتن شکست سنگینی از یونانیان خورد که به نقطه عطفی در تاریخ جنگهای هخامنشیان تبدیل شد. اما این شکست نتواست از عزم راسخ داریوش بکاهد، چرا که دوران سلطنت او نه تنها به دلیل فتوحات، بلکه به خاطر دستاوردهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعیاش همواره مورد ستایش و تحسین قرار گرفته است. داریوش به اصلاحات بنیادین در نظام حکومتی پرداخت. او سرزمین پهناور هخامنشیان را به ایالات یا «ساتراپ» تقسیم کرد و در هر استان، یک شاهزاده یا شهربان را برای اداره امور گمارد. این تقسیمبندی، علاوه بر تسهیل اداره کشور، سبب گردید تا کشور به شکلی کارآمدتر و منظمتر اداره شود. همچنین، داریوش برای بهبود ارتباطات اقتصادی و تجاری، راه شاهی را احداث کرد که شاهراهی عظیم از آسیا تا آفریقا ایجاد میکرد و به عنوان شریانی حیاتی برای ارتباطات میان مناطق مختلف امپراتوری هخامنشی عمل میکرد. یکی از دیگر اقدامات سترگ داریوش، توسعه نیروی نظامی بود. او با تشکیل لشکری به نام "لشکر جاویدان"، که یکی از قدرتمندترین و منظمترین ارتشها در تاریخ باستان بود، توانست قدرت نظامی ایران را به اوج خود برساند و از مرزهای گسترده امپراتوری محافظت کند. از دیگر دستاوردهای مهم داریوش میتوان به ساماندهی نظام مالیاتی کشور اشاره کرد. او با دقت و توجه به وضعیت اقتصادی، نظام مالیاتی ایران را به نحوی ساخت که منابع مالی مورد نیاز برای اداره امپراتوری فراهم آید و منابع مالی کشور به درستی مدیریت شود. داریوش همچنین در عرصههای زیربنایی نیز اقدامات شایان توجهی داشت. یکی از برجستهترین پروژههای وی، تکمیل کانال سوئز بود که پیش از او توسط فرعون نِخو آغاز شده بود، اما ناتمام مانده بود. داریوش با تکمیل این پروژه بزرگ، راه آبی میان دریای مدیترانه و دریای سرخ را به هم پیوند داد، که نه تنها به تسهیل تجارت بینالمللی کمک کرد، بلکه نیروی نظامی هخامنشیان را قادر ساخت تا در صورت نیاز به سرعت در سراسر امپراتوری حرکت کنند. اما شاید یکی از مهمترین و جاودانهترین آثار داریوش، ضرب سکه بود. برای نخستین بار در تاریخ ایران، داریوش سکههایی را با نام خود ضرب کرد که نقشی اساسی در تحکیم اقتصاد ایران و همچنین نظام مالی کشور ایفا کرد. سکههای او، که به نام «دریک» شناخته میشدند، نمادی از ثبات اقتصادی و مالی بودند. سرانجام، در سال 486 پیش از میلاد، پس از سالها حکمرانی مقتدرانه و اقدامات مهمی که داریوش در جهت پیشرفت کشور انجام داد، دست تقدیر او را از میان برداشت. او به جهان دیگری شتافت تا خشایارشا، فرزند خلف و جانشین شایستهاش، بر تخت سلطنت بنشیند و ادامهدهنده راه بزرگترین فرماندهان تاریخ ایران باشد.
خشایارشا بر کشوری حکمرانی میکرد که وسیعترین شاهنشاهی تاریخ محسوب میشد. او با سرکوب شورشهایی در سرزمینهای کلیدی بابل و مصر حکومت خود را تقویت کرد، اما اشتباهات محاسباتی در جنگهای ریشهدار ایران و یونان باعث شد تا ایرانیان به طور کل از یونان منصرف شده و بعضی از بخشهای قبلی که تحت تصرفشان قرار داشت، نیز از دست بدهند. خشایارشا توسط یکی از فرماندهان گارد جاویدان در سال 465 پیش از میلاد مسیح به قتل رسید و پس از او اردشیر اول هخامنشی به تخت نشست.
حکومت هخامنشی پس از مرگ خشایارشا دیگر حاکمانی به شهرت پادشاهانی چون کوروش، داریوش و... ندارند و نسبت به دوران گذشته خود رو به یک افول نسبی میگذارند. با این وجود همین افول نسبی کافیست تا خارجیهای فرصتطلب به یک سرزمین کلیدی، اصیل و باستانی چشم داشته باشند. همانطور که قدرت داخلی پادشاهان هخامنشی تضعیف میشود قلمروی حکومت نیز کاهش پیدا میکند. به عنوان مثال در دوران داریوش دوم، نهمین شاهنشاه هخامنشی، کشور مصر استقلال خود را مجددا بهدست آورد و سیاستهای پادشاه هخامنشی در قبال یونانیان نیز اگرچه صلحآمیز و دیپلماتیک بود و حتی روابط این دو کشور را به حد دوستی و همکاری رساند اما موجب تنبلی لشکریان هخامنشی شد و این تنبلی زمانی جلوه داد که داریوش سوم در برابر سپاه اسکندر مقدونی یارای مقابله نداشت. مسئلهای که بعدتر به آن بیشتر اشاره میکنیم اما حالا باید بگوییم که پس از داریوش دوم، فرزندش، اردشیر دوم به تخت فرمانروایی ایران نشست. در دوران اردشیر دوم سیاست داخلی آکنده از ظلم، فساد و جنایت بود هرچند که دهمین پادشاه هخامنشی سیاست خارجی خوبی را به اجرا گذاشت و توانست تا حدی از تهدیدات و آسیبهای حکومتهای خارجی مثل یونانیان بکاهد. افول هخامنشیان پس از اردشیر دوم روند سریعی را در پی گرفت و نهایتا در دوران سیزدهمین شاهنشاه هخامنشی، داریوش سوم به اوج فاجعه رسید. در سال 336 پیش از میلاد مسیح داریوش سوم به عنوان فرمانروای ایران و فرعون مصر (در طول تاریخ مصر باستان در مدت زمان زیادی تحت تصرف ایرانیان بوده و فرمانروایان ایرانی گاهی اوقات، فرعون نیز لقب داده میشدند) تاجگذاری کرد و در همان سال، اسکندر مقدونی نیز مراسم تاجگذاری خود را برگزار کرد.
اسکندر مقدونی، حاکم جوان و کشورگشا خیلی زود به نزدیکی مرزهای ایران رسید و این در حالی بود که در نهایت به صاحب تمامی سرزمینهای هند، یونان، ایران و مصر تبدیل میشد. اگرچه که در دوران فیلیپ دوم، پدر اسکندر نیز روابط سیاسی ایران و یونان به اوضاع وخیم و جنگی رسیده بود اما اساسا جنگ گرانیک که در سال 334 پیش از میلاد رخ داد، اولین جنگ اصلی هخامنشیان و اسکندر مقدونی بود. اسکندر که به فکر حمله به ایران بود در حوالی رود گرانیک (نزدیک به ترکیه امروزی) با سپاهیان هخامنشی روبهرو شد. فاتح مقدونی در جنگ گرانیک پیروز شده و بخش اعظمی از سرداران هخامنشی را به قتل رساند. پس از آن به سبب اینکه نزدیکان داریوش سوم به چنگ یونانیان در آمده بودند، پادشاه هخامنشی از اسکندر تقاضای صلح کرد اما وی رد کرد و یک سال بعد در منطقهای به نام ایسوس که در حوالی مرز سوریه و کشور ترکیه کنونی است، دومین جنگ هخامنشیان و اسکندر آغاز شد. در این جنگ نیز هخامنشیان به همراه داریوش سوم عقبنشینی کرده و اسکندر پیروز میدان میشود.
اما در نبرد آخر اسکندر و هخامنشیان، یعنی نبرد گوگمل در 1 اکتبر 331 پیش از میلاد میان سپاه هخامنشی به رهبری داریوش سوم و نیروهای اسکندر مقدونی در نزدیکی موصل رخ داد. در ابتدا، ارابههای داسدار ایرانی ضربات شدیدی به مقدونیها وارد کردند، اما با تدابیر اسکندر و استفاده از سپرهای متراکم، این حملات خنثی شدند. در ادامه، اسکندر با حمله به داریوش موجب ترس و هزیمت سپاه هخامنشی شد. پس از شکست ایرانیها و فرار داریوش، اسکندر به دنبال او نرفت و به جای آن به تصرف شهرهای مهم هخامنشی پرداخت. بعد از نبرد، داریوش در تعقیب و فرار کشته شد و اسکندر سلطنت هخامنشی را به تصرف درآورد. طبق ادعای مورخان اسکندر مقدونی در جریان حملات خود به ایران ارزشهای اخلاقی را زیر پا گذاشت و با آتش زدن خانهها و آثار باستانی کشور، نه تنها به ایران بلکه به فرهنگ جهانی خدشه وارد کرد. دوران طلایی ایران که با کوروش و داریوش آغاز شد با حمله اسکندر در سال 331 پیش از میلاد از بین رفت. میگویند که پس از داریوش سوم، اردشیر پنجم به حکومت رسید اما جدا از زمان بسیار کوتاه حکومت وی، او به دست سردارانش به اسکندر مقدونی تحویل داده و به مجازات اعدام محکوم شد. او آخرین پادشاه هخامنشی بود.
غیر از تاریخ سیاسی جذاب و پرداستان هخامنشی وضعیت فرهنگی، هنری و اجتماعی ایران باستان نیز قابل تحسین و تحقیق است.
باید گفت که دربار شاهنشاهی هخامنشی شامل طبقات برجستهای مانند ساتراپها، سرداران، و کارگران نیمه آزاد بود. در زمینه دین، شاهان هخامنشی با حمایت از دینی مانند مزدیسنا، از آزادی مذهبی برخوردار بودند و دروغگویی را در جامعه محکوم میکردند. زنان در دربار هخامنشی نقش فعال داشتند، بهویژه در فعالیتهایی مانند شکار و ضیافتها، و برخی از آنها به قدرتهای اجرایی و نظامی دست یافته بودند. هنری که در دوره هخامنشی تولید شد، ترکیبی از سبکهای مختلف از جمله ایرانی، آشوری، مصری و یونانی بود و در معماری، موسیقی و ادبیات نیز پیشرفتهای قابل توجهی صورت گرفت. تخت جمشید به عنوان نماد معماری این دوران شناخته میشود، که بازتابی از قدرت و شکوه امپراتوری هخامنشی است.
تخت جمشید، به عنوان نماد عظمت هخامنشیان، مجموعهای از کاخها و سازههای با معماری پیچیده است که نشاندهندهٔ قدرت و شکوه این امپراتوری است. کاخهای مختلف مانند هدیش، سهدر، صدستون و ملکه هرکدام نقشهای خاص خود را ایفا میکردند و برخی به حرمسرا و فضاهای خصوصی شاه اشاره دارند. همچنین، ایرانیان در زمینههای علمی و مهندسی پیشرفتهای قابل توجهی داشتند، از جمله توسعه سیستمهای آبیاری مانند قناتها و تقویمهای نجومی. سیستمهای اندازهگیری مقادیر و اوزان نیز در اقتصاد هخامنشی اهمیت داشت و نشاندهندهٔ دقت در مدیریت منابع بود.
به هر حال سلسله هخامنشیان نیز با تمام شکوه و اقتدار خود قدرت را از دست داد و با مرگ اسکندر ایران به دست سلوکیان افتاد. در ادامه بیشتر راجع به این سلسله یونانی خواهیم خواند.
سلسله سلوکیان
همانطور که پیشتر خواندیم، سپاهیان اسکندر مقدونی به مرزهای ایران باستان نیز رسیدند و فاتح جوان توانست از سد داریوش سوم و سپاهش عبور و ایران را نیز همانند کشورهای قبلی تصرف کند.
پس از مرگ اسکندر مقدونی، سرنوشت کشورهای مختلفی که او فتح کرده بود به دست چندتن از سردارانش افتاد. سلوکوس، یکی از سرداران اسکندر مقدونی در سال 312 پیش از میلاد سلسله سلوکیان را تاسیس کرد. سلوکوس پس از درگیریهای گسترده میان سرداران اسکندر، توانست بر مناطق وسیعی از آسیا از جمله ایران، عراق، کویت، سوریه و فلسطین دست پیدا کند. دوران سلوکیان مدت زمان بالایی داشت اما این حکومت همواره تحت فشار پارتها و رومیان بود.
در دوران تسلط سلوکیان بر ایران، اگرچه بخشی از فرهنگهای اروپای قدیم وارد ایران شد اما ایرانیان به خصوص روستاییان و مذهبیون، هرگز زیر بار سلطه کامل فرهنگی ساکنان یونان و مقدونیه بر ایران نرفتند.
پادشاهی اشکانی
در حوالی سالهای 250-240 پیش از میلاد مسیح، فرمانروای ایالت پارت که از زیرمجموعههای حکومت سلوکیان بود بر علیه حکومت یونانی شورش کرد. این شورش به کمک ارشک یا اشک اول، یکی از رهبران قبایل پارتی دفع و بنابراین در دوران آنتیوخوس دوم، پادشاه سلوکی، ایالت پارت، استقلال یافت. ارشک پس از استقلال پارت، به عنوان موسس سلسله اشکانیان و اولین پادشاه این سلسله شناخته شده و به توسعه قلمرویش پرداخت و به سلوکیان ثابت کرد که نابودی حکومت نوپای اشکانی آسان نیست. اشک اول سکههای باستانی را نیز به نام خود و برای نخستین بار در حکومت اشکانی با الگوگیری از گذشته ضرب کرد که اقدام مهمی به حساب میآید.
پس از ارشک اول، ارشک دوم، فرزند وی به تخت نشست. دوران حکومت او با دوران حکومت آنتیوخوس سوم، پادشاه مقتدر سلوکی همزمان بود و آنتیوخوس مجددا ایالت پارت را تصرف و اشگانیان را وادار به عقبنشینی نمود. اگرچه حکومت اشکانیان در این دوران به شدت تضعیف شد اما سلسله سلوکیان نیز همزمان با توسعه روم باستان به مرور گرفتار تهدیدات جدی رومیان میشود و این فرصتی بزرگ برای شاهنشاهان اشکانی است.
سرانجام در دوران فرهاد اول، اشکانیان قلمروی خود را تا حد زیادی گسترش دادند. این پادشاه اشکانی برخی از سرزمینهای کلیدی ایران کنونی مانند مازندران قدیم، کوههای البرز و حوالی خراسان را به تصرف خویش در آورد. پس از فرهاد اول، مهرداد اول به حکومت میرسد. مهرداد اول با فتح باکتریا و ماد و جنگ با سلوکیان، قلمرو اشکانیان را گسترش داد. مهمترین دستاورد او تبدیل پادشاهی اشکانی به یک شاهنشاهی جهانی بود که در پی تسلط بر سوریه و رسیدن به مدیترانه بود. او که از 171 تا 132 پیش از میلاد مسیح فرمانروای اشکانیان بود، در ضرب سکههای خود از فرهنگهای ایران و یونان باستان الهام میگرفت. پس از پایان حکومت مهرداد اول، فرهاد دوم به تخت مینشیند. مهمترین اتفاق دوران فرهاد، ناامیدشدن سلوکیان از آزار و اذیت اشکانیان و قصد نابودی آنان میباشد.
پس از گذشت چندین سال و فرمانروایی چندین پادشاه ایران باستان بار دیگر شاهد یک شخصیت مقتدر و بادرایت میشود. آن شخصیت، مهرداد دوم (اشک نهم) شاهنشاه مقتدر اشکانی از ۱۲۴ تا ۹۱ پیش از میلاد است. وی پس از دوره آشوب و ناآرامی در ایران، کشور را از تهاجمات اقوام مختلف نجات داده و مرزهای کشور را به دورترین نقاط گسترش داد. در زمان او، ایران توانست سکاها را شکست داده و ارمنستان، میانرودان و بخشهایی از قفقاز را تصرف کند. مهرداد دوم همچنین با رومیها وارد مذاکره شد و مرزهای ایران را تا فرات گسترش داد. او همچنین در زمینههای داخلی کشور، نظمی شگرف برقرار کرد و از جمله راه ابریشم را به تجارت ایران با چین گشود. وی همچنین در تلاش بود تا یاد سنتها و فرهنگ هخامنشیان را زنده نگه دارد. با وجود همه عظمت و اقتدار مهرداد دوم سلطنت او در اواخر حکومتش رو به افول نهاد. شاهنشاهی اشکانی در این زمان برخی از سرزمینها را از دست داد و نهایتا با مرگ مهرداد آغاز دوران بیثباتی، جنگهای داخلی و بیلیاقتی حاکمان به طور گسترده آغاز شد.
مرور زمان بخشی از مشکلات اشکانیان را حل کرد و ایستگاه تاریخ در سال 51 پس از میلاد مسیح دوباره بر سر راه یک حاکم بزرگ و مشهور به نام بلاش اول توقف میکند. بلاش یکم، بیست و دومین پادشاه اشکانی، در سال ۵۱ میلادی به تخت نشست و در دوران سلطنت خود با مشکلات زیادی روبهرو شد. در ابتدا بلاش با بلایای طبیعی، بیماریها و شورشهای داخلی دست و پنجه نرم کرد. پس از تثبیت اوضاع داخلی، به بازپسگیری ارمنستان پرداخت که مدتها پیش از دست اشکانیان خارج شده بود. این اقدام باعث تنش با روم شد که البته پس از انجام نبردها و مذاکرات، ارمنستان به ایران بازگشت. بلاش همچنین با یورش آلانها و گرجیان به ایران روبهرو شد و این نابسامانیها معضل دیگری برای فرمانروایی بلاش اول بود. از جنبه فرهنگی، بلاش تلاش کرد تا فرهنگ ایرانی را تقویت کند و از نفوذ یونانیها بکاهد، همچنین سکههای ایرانی با الفبای ایرانی در زمان او رواج یافت. با مرگ بلاش اول سلسله اشکانیان به نسبت قبل با مشکلات متعددتری روبهرو میگردد.
همانطور که پیشتر خواندیم، سلسله اشکانی پس از مرگ بلاش یکم و در پی بحرانهای داخلی و شورشهای متعدد، به تدریج بسیار ضعیف شده بود. اردوان چهارم در سال ۲۱۳ میلادی با پس از جنگ و درگیری علیه برادر خود، بلاش ششم بر تخت نشست. او تلاشهای زیادی برای تثبیت قدرت انجام داد و با روم وارد مذاکراتی شد، اما جنگهای پیوسته با همین تمدن باستانی و آشفتگیهای داخلی، وضعیت کشور را وخیمتر کرد. اردوان در چندین نبرد با رومیان پیروز شد، اما فشارهای داخلی و تهاجمهای خارجی همچنان بر اشکانیان سنگینی میکرد. در نهایت، اردشیر بابکان ساسانی با شکست اردوان چهارم یا پنجم، سلسله قدرتمند اشکانیان را در سال 224 میلادی سرنگون کرد.
امپراتوری اشکانی، به رغم تأثیرات یونانی، در زمینههای فرهنگی و اجتماعی احیای فرهنگ ایرانی را در اولویت قرار داد. هنر اشکانی ترکیبی از سنتهای یونانی و ایرانی بود که در معماری و نقاشی نمایان شد. مجسمهها و نقوش دیواری با تصاویری از شکارهای سلطنتی و نمادهای سلطنتی رایج شدند و این هنر تا دوران ساسانیان ادامه یافت. همچنین در این دوره، مراسمهای فرهنگی مانند تئاتر یونانی در دربار اشکانیها محبوب بود. مذهب در امپراتوری اشکانی متنوع بود و علاوه بر زرتشتیگری، آیین مانوی، عقاید یونانی و حتی بودیسم در برخی مناطق نفوذ داشت. از نظر اجتماعی، اشکانیان روابط پیچیدهای با اقلیتهای مذهبی داشتند و بهطور کلی جامعهای چندمذهبی و چندفرهنگی بود. بههر حال دوران اشکانیان نیز پس از سالها اقتدار و شکوه به پایان رسید و این سلسله بزرگ جای خود را به ساسانیان داد.
دوران ساسانیان
همانطور که پیشتر خواندیم با شکست اردوان پنجم یا چهارم در برابر اردشیر بابکان، وی سلسله ساسانیان را تاسیس و به عنوان اولین شاهنشاه ساسانی تاجگذاری کرد. در سال ۲۳۰ میلادی، اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، با حمله به مرزهای رومی در شمال میانرودان جنگ را آغاز کرد. رومیان تحت فرماندهی الکساندر سوروس به مقابله با ساسانیان پرداختند، اما در نهایت، درگیریها به صلح نینجامید و حملات ساسانیان ادامه یافت. اردشیر سپس نصیبین، حران و هترا را تصرف کرد. پس از مرگ الکساندر سوروس، شاپور، پسر اردشیر، به عنوان شریک سلطنت تاجگذاری کرد و تمرکز قدرت در دست شاهنشاه ساسانی تقویت شد. دوران اولین پادشاه ساسانی، شاهد توسعهٔ شهرهای شاهی و تقویت حکومت مرکزی بود. ایدئولوژی ساسانیان بر اساس اصول مذهبی مزداپرستی و ادعای حاکمیت شرعی ساسانیان شکل میگرفت. اردشیر بابکان سعی داشت تا حکومت خود را به وسیله افکار دینی موجه جلوه دهد.
پس از اردشیر بابکان یا همان اردشیر اول، پسرش شاپور اول به تخت نشست. در دوران شاپور اول شخصی به نام مانی آیینی را با عنوان مانوی بنیان گذاشت که مورد احترام پادشاه وقت ساسانی قرار گرفت. علاوه بر این شاپور اول بخش عمدهای از اداره امور مذهبی کشور را به شخصی به نام کرتیر سپرد و سیاستهای مذهبی خود را این چنین اجرا کرد. با این وجود نقطه قوت اصلی دوران شاپور اول، سیاست خارجی مقتدرانه او بود. در جنگهای اولیه شاپور یکم با روم باستان، پادشاه بزرگ ساسانی توانست پیروزیهای مهمی مانند تصرف حران و نصیبین را بهدست آورد و در نبرد مشیک، گوردیان سوم، امپراتور روم را کشته و رومیان را مجبور به پرداخت خسارت کرد. پس از مرگ گوردیان، شاپور به تصرف ارمنستان و سوریه ادامه داد. در نبردهای بعدی، شاپور با روم درگیر شد و موفق به تصرف انطاکیه، دورا اروپوس و دیگر مناطق رومی شد. در نبرد ادسا، شاپور امپراتور روم، والریانوس را اسیر کرد که اقدام مهمی در تاریخ ایران و روم باستان به حساب میآید. در جنگهای بعدی، اذینه حکمران تدمر به مقابله با ساسانیان پرداخت و برخی از تصرفات شاپور را از رومیان بازپس گرفت. اما با مرگ اذینه، ساسانیان توانستند وضعیت را بهبود بخشند. به طور کلی دوران شاپور اول در زمینه سیاست خارجی دوران تحقیر رومیان و اقتدار ایرانیان باستان به حساب میآمد.
قابل ذکر است که شاپور اول، پادشاه ساسانی، در دوران سلطنت خود اقدام به ساخت چندین شهر مهم مانند بیشاپور و جندی شاپور کرد. این شهرها بهویژه جندی شاپور به عنوان مراکز علمی و پزشکی شناخته شدند. جندی شاپور با جذب پزشکان و فیلسوفان رومی بهویژه پس از پیروزی بر والرین امپراتور روم، به یکی از برجستهترین مراکز علمی دنیا تبدیل شد. شهر بیشاپور بهعنوان پایتخت شاپور، با معماری منحصر بهفرد شامل کاخها و معابد، نمایانگر فرهنگ و هنر ایرانی آن دوره بود. شاپور علاوه بر فعالیتهای عمرانی، با استفاده از کتیبهها و نقشهای برجسته به تبلیغ پیروزیهای خود بر رومیان پرداخت. همچنین سکههای ضربشده در دوران او، نشاندهنده تثبیت سلطنت ساسانیان و پیروزیهای شاپور بود. سرانجام شاپور اول در سال 270 میلادی درگذشت و پس از او هرمز اول به عنوان سومین شاهنشاه ساسانی تاجگذاری کرد.
سلسله ساسانیان پس از مرگ شاپور اول و همچنین پس از ظهور شاپور دوم، نهمین شاهنشاه ساسانی که او نیز شکستهای سختی را به رومیان و اعراب تحمیل کرد، شاهد پادشاه آنچنان لایقی نبود، ولی حدود 250 سال بعد، خسرو یکم یا انوشیروان دادگر به تخت نشست، که سلطنتش تأثیر زیادی بر تاریخ ایران داشت. او از سال ۵۳۱ میلادی به سلطنت رسید و تا زمان مرگش در ۵۷۹ میلادی بر ایران حکومت کرد. او معروف به عدالت و دادگستری بود، اما در عین حال در سرکوب مخالفان و تقویت قدرت سلطنتی خود نیز بسیار سختگیر و مقتدر بود.
در دوران سلطنت خسرو، ایران در جنگهای متعددی با روم شرقی و دیگر کشورها درگیر بود. یکی از مهمترین اقدامات او، سرکوب جنبش مزدکیان بود که با هدف تغییر ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه ایرانی به ویژه در زمینه توزیع ثروت و منابع فعالیت میکردند. در نتیجه، خسرو انوشیروان با کشتار گسترده پیروان مزدک، توانست این جنبش را از بین ببرد و سلطنت خود را تحکیم کند. از دیگر اقدامات مهم او، تلاش برای توسعه و تقویت روابط خارجی ایران بود، به ویژه با امپراتوری روم شرقی. او چندین بار با روم درگیر شد و در نهایت موفق به تحمیل شروطی بر امپراتوری روم شد که به نفع ایران بود. خسرو در امور مالیاتی نیز اصلاحاتی انجام داد و کشور را به چهار قسمت تقسیم کرده و اداره هر یک از این چهار قسمت را به یک اسپهبد سپرد. انوشیروان به فلسفه علاقهمند بود و آثار فلاسفه یونان و روم را مطالعه میکرد. در دوران او، ارتباط فرهنگی ایران با یونان شکل گرفت و بناهایی همچون طاق کسری و بیمارستان جندی شاپور ساخته شدند. و دربارش به مرکزی برای جذب دانشمندان و فیلسوفان از سرتاسر جهان تبدیل شد.
پس از گذشت حدود 10 سال از مرگ انوشیروان عادل، فرمانروای مشهور جدیدی قدرت ایران باستان را بهدست گرفت. آن فرمانروا خسرو پرویز بود. خسرو پرویز، پسر هرمزد چهارم، در دوران حکومت پدرش دچار مشکلاتی شد. یکی از سردارانش به نام بهرام چوبین علیه او شورید و پایتخت کشور را تسخیر کرد. خسرو در ابتدا شکست خورد و به روم پناه برد اما مدتی بعد با کمک روم، توانست بهرام را شکست دهد و دوباره به سلطنت برسد. در دوران سلطنتش، روابط ایران و روم خوب بود، اما پس از مرگ امپراتور روم، روابط طرفین تیره شد. خسروپرویز به انتقام از مرگ امپراتور روم، به روم حمله کرد و بخشهای زیادی از سرزمینهای روم را تصرف کرد، ولی در نهایت رفتارهای عیاشانه او سبب ضعف حکومتش شد.
کمتر از 100 سال پس از حکومت خسروپرویز، نوه وی یزدگرد سوم به عنوان بیست و نهمین و آخرین شاهنشاه ساسانی تاجگذاری کرد. با پادشاهی یزدگرد حکومت ساسانی که برای چند سال دچار آشوب، جنگ داخلی و سردرگمی شده بود به ثبات نسبی رسیده بود، اما مشکل اصلی پادشاه ساسانی اعراب مسلمان بودند. در سال 632 میلادی نخستین جنگ یزدگرد سوم و سپاهیان عرب آغاز شد. این جنگ اگرچه با شکست ایران همراه بود، اما رستم فرخهرمز، دلاور و اشرافزاده ایرانی یک سال بعد قوای عربی را در جنگی به نام جنگ پل شکست داد تا به نوعی انتقام گرفته باشد.
در سال 635 میلادی، پس از آن که مسلمانان توانسته بودند در شام پیروزیهایی به دست آورند، خلیفه مسلمانان، عمر بن خطاب، سپاهی به فرماندهی سعد بن ابیوقاص به سوی ایران روانه کرد. در این زمان، یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، که همچنان به قدرت عظیم ایران افتخار میکرد، برای دفاع از سرزمینش رستم فرخزاد، یکی از برجستهترین سرداران ایرانی، را به میدان نبرد گسیل داشت. جنگ قادسیه که در نزدیکی حیره رخ داد، نبردی بیرحمانه بود. ایرانیان با دلیری و شجاعت، به مقابله با دشمنان مسلمان خود پرداختند، اما این بار سپاه ایران در برابر نیروهای اعراب شکست خورد. در این نبرد، درفش کاویانی، که در طول تاریخ نماد قدرت و عظمت ایران باستان بود، به دست اعراب افتاد و این واقعه نقطهچین تاریکی در تاریخ ایران محسوب شد.
پس از این پیروزی برای اعراب، سپاهیان مسلمان به سرعت به سوی تیسفون، پایتخت ایران، حرکت کرده و آن را تصرف کردند. یزدگرد سوم که در برابر این هجوم ناگهانی و غیرمنتظره احساس ناامیدی کرده بود، از تیسفون گریخت و در گوشهگوشه ایران به جستجوی پناهگاهی امن پرداخت. اما در هر بار تلاش برای مقاومت و ایستادگی در برابر پیشروی اعراب، سرنوشتش با شکست دیگری مواجه میشد. در جنگهای بعدی، نظیر جنگ جلولاء در 637 میلادی، ایرانیان دوباره دچار شکست شدند.
در سال 642 میلادی، در نبرد نهاوند، که اعراب از آن با عنوان "فتحالفتوح یاد میکنند، ایرانیان آخرین ضربه را از سپاه اعراب دریافت کردند. این نبرد که شکست سنگینی را برای ایران به همراه داشت، نقطه عطفی در سقوط قدرت ساسانیان بود. اعراب در این جنگ با استفاده از تاکتیکهایی که بیش از هر چیز مبتنی بر شمار زیاد سپاهیان و موج حملات سریع بود، توانستند ایران را تسخیر کنند. با وجود آنکه نیروهای ایرانی در نهاوند همچنان شجاعانه میجنگیدند، اما در نهایت نیروهای مسلمان به پیروزی رسیدند و سلطنت ساسانیان را از پای درآوردند.
یزدگرد سوم، که پس از شکست در جنگ نهاوند دیگر جایی برای پناه نداشت، به ناچار به سوی مرو گریخت. او هنوز در تلاش بود تا بتواند در برابر نیروهای مسلمان مقاومتی انجام دهد، اما دیگر چیزی جز فرار و رنج نصیبش نشد. در نهایت، در سال 652 میلادی، یزدگرد توسط یک آسیابان کشته شد.
مرگ یزدگرد سوم به معنای پایان دوران باشکوه ساسانیان و آغاز سلطه اعراب بر سرزمین ایران بود. سقوط پادشاهی ساسانیان نشانگر پایان یکی از بزرگترین تمدنهای تاریخ بشر بود. امپراتوری عظیم ساسانی که هزاران سال در سایه شکوه و عظمت خود درخشان بود، به سرعت در برابر هجوم بیرحمانه اعراب فرو ریخت. تاریخ ایران از این پس به واسطه ورود اسلام به کشور دچار تغییرات اساسی شد تا حدی که تاریخ کشور ما را به دو قسمت پیش از اسلام و پس از اسلام تقسیم میکنند.
با ورود اسلام به ایران، دوران ایران باستان به طور کلی به اتمام میرسد. همانطور که در طول این متن، مطالعه کردیم در طول تاریخ کشورمان، پادشاهان بادرایت، قدرتمند و اصلاحگری در کنار سلسلههای وسیع و باشکوه ایرانی رشد کرده و فرهنگ غنی پارسی را به دنیا معرفی نمودند. چیزی که واضح است این است که ایرانیان قدیم اگرچه در طول تاریخ گاه گرفتار پادشاهان بیلیاقت و مستبد میشدند ولی فرمانروایانی چون کوروش کبیر، داریوش بزرگ و انوشیروان عادل به حدی اقدامات مثبت و فوقالعاده انجام دادهاند که بتوان روی عیبها و ضعفهای ایران باستان چشمپوشی کرد. ایرانیان قدیم به طرز انساندوستانهای به گسترش قلمروی خود میپرداختند و در داخل کشور نیز عمدتا در تلاش برای برقراری عدالت و اصلاحات عظیم بودند. با وجود این تاریخ غنی، ما ایرانیان همیشه میتوانیم به نیاکان و گذشته خود افتخار کنیم چرا که آنان متعلق به یک سرزمین کهن، تاریخی و با اصالت هستند.
مشهورترین و موثرترین اشخاص تاریخ ایران باستان
1. کوروش کبیر
کوروش بزرگ، بنیانگذار امپراتوری هخامنشی، یکی از بزرگترین فرمانروایان تاریخ است که با فتوحات بینظیرش در تاریخ جهان جاودانه شد. او با دلی بزرگ و ذهنی برتر، ایران را به بزرگترین امپراتوری جهان تبدیل کرد و برای نخستین بار اصول حقوق بشر را در منشور کوروش به جهانیان معرفی کرد. سیاست او در احترام به فرهنگها و ادیان مختلف موجب شد که ملتهای تحت فرمانش نه تنها در صلح زندگی کنند، بلکه از آزادیهای مذهبی برخوردار شوند. فرمانروایی او نه فقط در عرصههای نظامی، بلکه در زمینههای مدنی و اجتماعی نیز انقلابی بود و میراث عظیمش هنوز در تاریخ بشریت باقی مانده است.
2. داریوش بزرگ
داریوش اول، پادشاه نیرومند و حکیم هخامنشی، با خرد و دوراندیشی خود امپراتوری ایران را به اوج عظمت رساند. او نه تنها در میدان جنگهای بیپایان پیروز بود، بلکه با اصلاحات اداری و مالی چشمگیر، ساختار حکومت را به شکلی منظم و مؤثر بازسازی کرد. پروژههای بزرگ مانند کانال سوئز و ساخت جاده شاهی، ارتباطات را در امپراتوری وسیعش تسهیل کرد و جایگاه ایران را به عنوان یک قدرت جهانی تثبیت کرد. داریوش با سیاستهای هوشمندانهاش، همگان را به وحدت در سایه سلطنت یکپارچهاش دعوت کرد و یادش را در تاریخ به عنوان یک پادشاه عادل و بلندنظر ثبت کرد.
3. زرتشت
زرتشت، فیلسوف و پیامبر بزرگ ایرانی، بنیانگذار دین مزدیسنا و نخستین کسی که مسئله شر را به طور منطقی پاسخ داد، در تاریخ به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیتها شناخته میشود. او آموزههایی چون نبرد ابدی نیروهای خیر و شر و آزادی اراده انسان را مطرح کرد که همچنان بر فلسفههای غرب و شرق اثرگذار است. در گاتاها، سرودههای خود، زرتشت مردم را به حقیقت و راستی فرا میخواند و وعده پیروزی نیکان را میداد. او نه تنها در دین مزدیسنا، بلکه در ادیان دیگر نیز به عنوان شخصیتی مقدس مورد احترام قرار گرفته است.
4. شاپور اول
شاپور اول، شاهنشاه بزرگ ساسانی، یکی از برجستهترین و پرقدرتترین فرمانروایان تاریخ ایران است. او در قرن سوم میلادی و در زمان حکومت خود، ایران را به اوج شکوه و اقتدار رساند. شاپور اول با پیروزیهای عظیم در برابر رومیان، به ویژه در جنگهایی که به اسارت امپراتور والرین منجر شد، تاریخساز شد. علاوه بر پیروزیهای نظامی، او به اصلاحات داخلی و توسعه علمی نیز اهمیت داد و در زمینههای هنر و معماری آثار برجستهای از خود بر جای گذاشت.
5. خسرو انوشیروان
خسرو انوشیروان، یکی از بزرگترین و مشهورترین شاهان ساسانی، به عنوان یک پادشاه عادل در تاریخ ایران جاودانه شده است. او با اصلاحات عمیق در نظام اداری، قضائی و اقتصادی، پایههای حکومتی قوی و منظم برای امپراتوری ساسانیان بنا کرد که تأثیرات آن تا سالها پس از مرگش باقی ماند. در دوران او، عدالت و نظم به اوج خود رسید و وی به عنوان پادشاهی عادل که حتی در برابر نزدیکترین افرادش نیز عدالت را رعایت میکرد، شناخته شد. علاوه بر سیاستهای داخلی، خسرو انوشیروان در عرصههای فرهنگی و علمی نیز پیشرفتهای چشمگیری به ارمغان آورد که مصداق بارز آن حمایت از دانشمندان و مترجمانی بود که آثار یونانی را به زبان فارسی برمیگرداندند. وی همچنین در جنگهای خود با روم پیروزیهای بزرگی به دست آورد و امپراتوری ساسانی را به اوج قدرت خود رساند.
فرهنگ، هنر و آداب و رسوم ایرانیان باستان
ایران باستان، از ایلامیان تا ساسانیان، تمدنی با ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، و علمی برجسته بود. مردم این سرزمین در فعالیتهای مختلفی همچون کشاورزی، دامداری، صنعتگری و تجارت مشغول بودند. کشاورزی در سرزمینهای حاصلخیز ایران رونق داشت و دامداری در مناطق کوهستانی رایج بود. صنعتگران ایرانی در ساخت مصنوعات فلزی، پارچههای نفیس، و جواهرات تبحر داشتند و تجارت در مسیر جاده ابریشم رونق بسیاری داشت.
در جنبه مذهبی، زرتشتیگری دین غالب بود و پرستش آتش و آموزههای اخلاقی این دین بر سبک زندگی مردم تاثیر زیادی داشت. در کنار آن، آیینهای محلی و باورهای طبیعی نیز در بین برخی اقوام وجود داشت. معماری ایران باستان، از تخت جمشید تا طاق کسری، شاهکارهایی از شکوه و قدرت را به نمایش میگذاشت.زندگی اجتماعی مردم ایران باستان بر اساس نظم و عدالت بود. شاهان هخامنشی و ساسانی، با توجه به اهمیت قوانین و اداره مملکت، ساختارهای حکومتی مستحکمی را پیریزی کردند. در این دورهها، علاوه بر رونق کشاورزی و صنعت، ارتباطات تجاری نیز از طریق جادههای تجاری گسترش یافت و فرهنگ ایران با سایر تمدنها در تماس بود.
زبان و خط یکی از جنبههای برجسته فرهنگ ایران باستان بود. در دوران ایلامیها، زبان ایلامی زبان رسمی بود، در حالی که در دوران هخامنشیان، زبان پارسی باستان بهعنوان زبان رسمی دیوانی و حکومتی استفاده میشد. این زبان به عنوان یک ابزار مهم برای انتقال کتیبهها، دستورها و پیامهای شاهنشاهی استفاده میشد. در دوران ساسانیان، زبان پهلوی بهعنوان زبان عمومی مردم و کتیبههای رسمی و مذهبی گسترش پیدا کرد. در ایران باستان بسته به دورانی که در آن یک حکومت قدرت داشته، طبقات جامعه دستهبندی شده بودند.
در نهایت، فرهنگ مردم ایران باستان ترکیبی از سختکوشی، اخلاقیات مذهبی و ارتباطات اجتماعی بود. مردم ایران در کنار فعالیتهای اقتصادی، به توسعه فرهنگی و هنری نیز توجه داشتند و میراثی عظیم از خود بهجا گذاشتند که هنوز هم تأثیر آن در دنیا مشاهده میشود.
آیا میدانید؟
- زنان نیز در ارتش خدمت میکردند
زنان در ارتش ایران باستان نیز نقشی فعال داشتند و برخی از آنها به عنوان فرماندهان برجسته شناخته میشدند. از جمله این زنان، آرتونیس (۵۴۰ تا ۵۰۰ پیش از میلاد) و پانتهآ بودند که در کنار کوروش کبیر در ارتش خدمت کردند. پانتهآ به ویژه در تشکیل واحد نظامی ۱۰ هزار نفرهای که بعدها به نام سپاه جاویدان شناخته شد، نقش مهمی ایفا کرد. از طرف دیگر، آرتمیس اول نیز به خاطر شجاعتش در نبرد سالامیس در ۴۸۰ پیش از میلاد شهرت یافت و در تاریخ به عنوان یک قهرمان جنگی یاد میشود.
- کمبوجیه در فتح مصر، بیش از آنکه شجاعت به خرج دهد، سیاست به خرج داد
کمبوجیه دوم، پادشاه هخامنشی، با شناختی که از علاقه مصریان به حیوانات، به ویژه گربهها داشت، از این موضوع به عنوان ابزاری برای پیروزی استفاده کرد. او به سربازانش دستور داد تصویر الهه مصری، باستت (که به شکل گربه یا زنی با سر گربه نمایش داده میشد)، را بر روی سپرها بکشند و گربههای ولگرد را جمعآوری کرده و در برابر ارتش مصریان قرار دهند. این حرکت باعث شد تا مصریان به جای مقابله، به دلیل احترام به باستت و گربهها، تسلیم شوند و در نتیجه مصر به قلمرو هخامنشی پیوست.
- ایرانیان باستان یخچال را برای اولین بار اختراع کردند
ایرانیان نخستین یخچالها را ساختند، سازههایی گنبدیشکل از گل که ابتدا برای ذخیره یخ استفاده میشدند، اما بعدها به عنوان مکانی برای نگهداری غذاهای خنک به کار رفتند. اختراع یخچال معمولاً به دوران کوروش دوم (۵۵۰ تا ۵۲۰ پیش از میلاد) نسبت داده میشود، اما شواهد نشان میدهد که این اختراع پیش از آن توسط پارسیان یا مردم ایلامی، که تأثیرات زیادی بر فرهنگ پارسی داشتند، ساخته شده بود.
- ایرانیان برای اولین بار به آمریکا قدم گذاشتند و این حرکت، برای کریستف کلمب، الهامبخش بود
بر اساس برخی نظریات تاریخی، نخستین مردمانی که به قاره آمریکا رسیدند، ایرانیان و ارتش داریوش اول بودند. این نظریه به حضور ایرانیان در اقیانوس اطلس و تعاملات دریایی آنها اشاره دارد. همچنین، گفته میشود که کریستف کلمب و واسکو دو گاما با مطالعه کتابهای ایرانی موجود در کتابخانه واتیکان، الهام گرفته و به فکر کشف دنیای جدید افتادهاند. این فرضیهها همچنان مورد بحث و پژوهشهای بیشتر قرار دارند.
- ایرانیان به راحتی تن به مسلمان شدن ندادند
ایرانیان برای سالهای سال، اسلام را نپذیرفتند و دهها سال با مسلمانان درگیر جنگ بودند. تاریخنگاران معتبر مانند طبری، هشام، البلاذری و ابن خلدون به ثبت این وقایع پرداختهاند. در این منابع، بلاذری مینویسد که برخی خانوادههای پارسی اسلام را پذیرفتند، زیرا پرداخت جزیه و خراج به اعراب را برای خود ننگ بزرگی میدانستند.
بیشتر بخوانید: