ژانر وسترن
ژانر وسترن یکی از اصلیترین ژانرهای سینما و ادبیات است که معمولاً در محیطهای غرب وحشی آمریکا اتفاق میافتد. این ژانر اغلب داستانهایی را روایت میکند که اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در مناطق وسیعی از غرب آمریکا رخ میدهد. وقایع و داستانهای وسترن معمولاً با تاکید بر مبارزه با دشمنان، قهرمان پروری، عدالت و مواجهه با چالشهای ناشی از طبیعت و جامعه آن زمان را به تصویر میکشند.
جدال میان خیر و شر بخشی جدانشدنی از یک فیلم وسترن است. سینمای وسترن درست مانند ادبیات کلاسیک مرزی مشخص میان این دو کشیده و مخاطب برای تشخیص قطب مثبت و منفی ماجرا کار چندان سختی ندارد.
اغراق نیست اگر «وسترن» را «سینماییترین» و شاید قدیمیترین ژانر تثبیتشده تاریخ سینما بدانیم. سینما در شکل امروزی و مدرنش در آمریکا متولد شد و یانکیها از همان ابتدای تاریخ، علاقه زیادی به دوران پرحادثه قرنهای ۱۸ و ۱۹ و نمایش هفتتیرکشی و تنشهای بین اهالی غرب وحشی داشتند.
وسترن خود سینماست. شماری از بهترین قابهای سینمایی تاریخ در دل این فیلمها ثبت شده و بزرگانی چون «جان فورد»، «سرجیو لئونه»، «هاوارد هاکس»، «جان استرجس» و «سام پکینپا» چنان آثاری در فضای غرب وحشی خلق کردهاند که تمام این آثار را میتوان شاهکار نامید. روایت است که جان فورد کبیر وقتی میخواست خودش را معرفی کند، به سادگی میگفت: «جان فورد هستم، وسترن میسازم.» چنین کارگردانی با آن کارنامه درخشان، هویتش را با وسترن گره زده بود و به ساخت وسترن افتخار میکرد.
هنوز که هنوز است، فیلمهای وسترن مخاطبان پروپا قرصی دارد و البته کارگردانان زیادی هم هستند که چراغ این ژانر قدیمی را روشن نگه داشتهاند تا ثابت شود: تا سینما هست، وسترن هم هست.
تاریخچه مختصر ژانر وسترن
تاریخچه ژانر وسترن از اوایل قرن بیستم تا به امروز پر از تکاملها و تغییرات وهم و اساسی بوده است. در زیر، تاریخچه ای مختصر از تکامل این ژانر آمده که می تواند تصویر درستی از ژانر وسترن به ما ارائه دهد:
قرن نوزدهم: این دوره به عنوان یک واقعه زمانی خاص و ویژه برای ایجاد اسطورهها و اتفاقات واقعی غرب وحشی آمریکا شناخته میشود. دوران جنگ داخلی و انتقال مردمان به سمت غرب منجر به ایجاد بستری از ناآرامی و مبارزه برای بدست آوردن زمین های امن شد. داستانهای این دوره از مبارزات مردمی با کلانتران، راهزنان، قانونشکنان و ماجراهای مرتبط بامسائل کشاورزی و دامداری الهام گرفته شد.
دهه ۱۹۲۰: در این دهه، سینمای وسترن شروع به رشد کرد. فیلمهای مانند «تولد یک ملت» (The Birth of a Nation) و «من از هیچ روحی نمیترسم» (I Ain’t Afraid of No Ghost) از زمینههای وسترن الهام گرفته بودند. در این دهه همچنین تئاترهای وسترننیز محبوبیت بسیار زیادی در ایالت متحده داشت.
دهه ۱۹۳۰: در این دوره، وسترن به عنوان یک ژانر اصلی در سینما شناخته شد. فیلمهای مشهوری نظیر “بیکراید” «سیمارون» (Cimarron) و «گرم و سرد» (Hot and Cold) در این دهه منتشر شدند. همچنین، “دلیجان” (Stagecoach) به کارگردانی جان فورد در سال ۱۹۳۹، به عنوان یکی از فیلمهای وسترن مهم تاریخ سینما در دهه 1930 شناخته میشود.
دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰: این دوره به عنوان دوره طلایی وسترن شناخته میشود. فیلمهای بزرگی نظیر Zane Grey، «نیمروز» (High Noon)، «شین» (Shane) و «جویندگان» (The Searchers) در این دوره تولید و باعث انقلاب بسیار بزرگی در ژانر وسترن شدند.
دهه ۱۹۶۰ و بعد: از این دوره به بعد، شکلگیری تازهای در اسلوبها و موضوعات سینمایی ژانر وسترن آغاز شد. وسترنهای اصولی به تدریج جای خود را به وسترنهای مدرنتر و پرسونالتر دادند. به عنوان مثال، فیلم تحسین شده و بزرگ «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) به کارگردانی سرجیو لئونه در سبک «وسترن اسپاگتی» روح و جان تازهای را به این ژانر اضافه کرد. همچنین بعد از دوره طلایی وسترن، در دهه 60 سینمای وسترن دیگر به بلوغ رسیده بود و اسطوره های مثل جان وین، ستاره فیلم های جان فورد محبوبیتی هم اندازه اسطوره های اساطیری پیدا کرده بودند.
دهه ۱۹۸۰ تا به حال: از دهه ۸۰ به بعد، وسترنها به طور معمول با تغییرات ادبی و فیلمسازی روبرو شدند. فیلمهایی مانند «نابخشوده» (Unforgiven) به کارگردانی کلینت ایستوود نمونههایی از وسترنهای مدرن و پیچیده را نشان میدهند. در واقع از این دهه به بعد نئو وسترن ها جای وسترن های کلاسیک را گرفتند و تحولی مدرن در این ژانر پیش آمد.
از آن زمان تا به امروز، ژانر وسترن همچنان با تغییرات و نوآوریهای مختلف در ارائه داستانها، اسلوبهای ژانری و به تصویر کشیدن محیطهای مختلف همراه بودند و تاثیر قابل توجهی بر سینما و فرهنگ جهانی گذاشتند.
عناصر ژانر وسترن
هر ژانری در سینما، عناصر و مولفه های مختلفی دارد که یک ژانر را از ژانر دیگری متفاوت می کند. به نوعی این مولفه ها در هر ژانری تکرار می شوند و به نوعی در مخاطب نوعی آشناییت پنداری ایجاد می کند. به بیان دیگر مخاطب با دیدن یک کابوی کلاه به سر، یک محیط بیابانی، اسب و اعلامیه تحت تعقیب متوجه خواهد شد که قرار است وسترن تماشا کند و نه یک فیلم ترسناک! این مورد در همه ژانرهای سینمایی وجود دارد. اما به طور خاص عناصر مشترک ویژهای که معمولاً در داستانهای وسترن وجود دارند، و مخاطب تمواره شاهد تکرار چنین موتیف های ژانری در این گونه بوده است و هویت اصیل ژانر عبارتاند از:
محیط وسیع و وحشی: داستانهای وسترن به طور عمده در مناطق وسیع و غیرنظامی آمریکا اتفاق میافتند که هنوز توسط جوامع شهری و مدرن فراگرفته نشدهاند.
شخصیتهای قهرمانی: شخصیتهای اصلی اغلب قهرمانانی با اصول و ارزشهای محکم عدالتطلب هستند. آنها معمولاً با تجربههای دشوار و چالشهای مختلف روبرو میشوند.
مبارزه بین خوب و بد: در داستانهای وسترن، معمولاً تضاد بین افراد خوب و بد بیان میشود. قهرمانان با دشمنان و مجرمان مختلف مواجه میشوند و تلاش میکنند تا عدالت را برقرار کنند.
مواجهه با طبیعت و محیط: زندگی در محیط وحشی و طبیعت وحشی و بیرحم چالشهای خاص خود را ایجاد میکند. این شرایط زندگی باعث میشود که شخصیتها با مشکلاتی نظیر کمبود منابع، طوفانهای شدید، تهدیدات حیوانی و غیره روبرو شوند.
استفاده از اسلحه و مبارزات فردی و جمعی: به عنوان یکی از ویژگیهای بارز وسترن، اینکه مبارزات با استفاده از اسلحه و تاکید بر مهارتهای فردی و جسورانه به تصویر کشیده میشود.
این ژانر در اوایل سینما به خصوص با ظهور فیلمهایی مانند «سرقت بزرگ قطار» (The Great Train Robbery) در سال ۱۹۰۳ ریشههای خود را درون سینمادواند و تا به امروز همچنان در سینما، تلویزیون و ادبیات مورد توجه قرار دارد.
انواع ژانر وسترن
ژانر وسترن، با گذر زمان، به انواع مختلفی تقسیمبندی شده است، هر کدام با ویژگیها و تمرکزهای خود به عناصزی خاص توجه کرده و داستانی را روایت می کنند. در زیر، به برخی از انواع معروف ژانر وسترن اشاره میکنیم:
1. وسترن کلاسیک: این نوع وسترنها اغلب در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ساخته شدهاند و شامل داستانهای مرتبط با قهرمانانی دارای ارزشها و اصول سنتی هستند. فیلمهایی مانند «شین» (Shane) و «جویندگان» (The Searchers) در این دسته قرار میگیرند.
2. وسترن اسپاگتی: این نوع وسترنها بیشتر توسط کارگردانان ایتالیایی ساخته شدند و شامل موضوعات معمولاً تاریخی نیستند. آنها به طور عمده متمرکز بر عناصر اکشن و خشونت هستند. فیلم معروف و تاریخ ساز این ژانر یعنی سه گانه دلار (The Dollars Trilogy) به کارگردانی سرجیو لئونه مثالی از این دستهبندی است.
3. وسترن مدرن: این دسته شامل وسترنهایی است که در دهههای بعدی ساخته شدهاند و به اصول و قوانین مدرن و دیدگاههای جدید در سینما توجه میکنند. فیلم مطرح این ژانر یعنی «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) به کارگردانی سرجیو لئونه از این دستهبندی میتواند باشد.
4. وسترن مدرنِ کمدی: این نوع وسترنها عناصر کمدی را به داستان های وسترن اضافه میکنند. فیلمهایی مانند «زینهای شعله ور» (Blazing Saddles) به کارگردانی مل بروکس در این دسته قرار دارند.
5. وسترن رودریگزی: این نوع وسترنها مشهور به سبک کارگردان رابرت رودریگز هستند و به فیلم های وسترنی که توسط او ساخته میشوند و معمولاً دارای عناصر خشونت زیاد و اسلوبی خاص هستند گفته می شود. به طور مثال فیلم تخسین شده «روزی روزگاری در غرب» (Once Upon a Time in the West) مثالی از وسترنهای رودریگزی است.
6. وسترن علمی تخیلی: این انواع وسترنها ترکیبی از عناصر وسترن با دنیای علمی تخیلی ژانز ساینس فیکشن را ارائه میدهند. سریال تلویزیونیاخیر شبکه HBO یعنی «وست ورلد» (Westworld) که ابتدا یک فیلم بود و بعدها توسط جاناتان نولان به یک سریال تلویزیونی تبدیل شد، از این دستهبندی میتواند باشد.
7. وسترن درام: این انواع وسترنها با تمرکز بر داستان و تعاملات انسانی در مواجهه با محیط و وقایع زندگی روزمره انسان ها تمرکز دارند. فیلم جذای و تماشایی «کوهستان بروکبک» (Brokeback Mountain) به کارگردانی آنج لی و بازی های درخشان هث لجر و جیک جلینهال، مثالی از ژانر وسترن درام است.
8. وسترن رمانتیک: این نوع وسترنها به اتمام داستان عشق و رابطههای رمانتیک میان شخصیتها میپردازند. فیلم تماشایی «رنجر تنها» (The Lone Ranger) با ترسیم فضایی رمانتیک و دوری از خشونت پردازی های الکی در این ژانر سعی کرده تا با تمرکز کافی بر روی مولفه های رمانتیسیم در ژانر وسترن نوآوری جذاب داشته باشد.
این تقسیمبندیها تنها بخشی از انواع مختلف وسترنها را نشان میدهند. با این هر نوع وسترن با ویژگیهای خود به تاریخچه و تکامل این ژانر افزوده است.
___________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
ژانر وسترن
ژانر وسترن یکی از اصلیترین ژانرهای سینما و ادبیات است که معمولاً در محیطهای غرب وحشی آمریکا اتفاق میافتد. این ژانر اغلب داستانهایی را روایت میکند که اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در مناطق وسیعی از غرب آمریکا رخ میدهد. وقایع و داستانهای وسترن معمولاً با تاکید بر مبارزه با دشمنان، قهرمان پروری، عدالت و مواجهه با چالشهای ناشی از طبیعت و جامعه آن زمان را به تصویر میکشند.
جدال میان خیر و شر بخشی جدانشدنی از یک فیلم وسترن است. سینمای وسترن درست مانند ادبیات کلاسیک مرزی مشخص میان این دو کشیده و مخاطب برای تشخیص قطب مثبت و منفی ماجرا کار چندان سختی ندارد.
اغراق نیست اگر «وسترن» را «سینماییترین» و شاید قدیمیترین ژانر تثبیتشده تاریخ سینما بدانیم. سینما در شکل امروزی و مدرنش در آمریکا متولد شد و یانکیها از همان ابتدای تاریخ، علاقه زیادی به دوران پرحادثه قرنهای ۱۸ و ۱۹ و نمایش هفتتیرکشی و تنشهای بین اهالی غرب وحشی داشتند.
وسترن خود سینماست. شماری از بهترین قابهای سینمایی تاریخ در دل این فیلمها ثبت شده و بزرگانی چون «جان فورد»، «سرجیو لئونه»، «هاوارد هاکس»، «جان استرجس» و «سام پکینپا» چنان آثاری در فضای غرب وحشی خلق کردهاند که تمام این آثار را میتوان شاهکار نامید. روایت است که جان فورد کبیر وقتی میخواست خودش را معرفی کند، به سادگی میگفت: «جان فورد هستم، وسترن میسازم.» چنین کارگردانی با آن کارنامه درخشان، هویتش را با وسترن گره زده بود و به ساخت وسترن افتخار میکرد.
هنوز که هنوز است، فیلمهای وسترن مخاطبان پروپا قرصی دارد و البته کارگردانان زیادی هم هستند که چراغ این ژانر قدیمی را روشن نگه داشتهاند تا ثابت شود: تا سینما هست، وسترن هم هست.
تاریخچه مختصر ژانر وسترن
تاریخچه ژانر وسترن از اوایل قرن بیستم تا به امروز پر از تکاملها و تغییرات وهم و اساسی بوده است. در زیر، تاریخچه ای مختصر از تکامل این ژانر آمده که می تواند تصویر درستی از ژانر وسترن به ما ارائه دهد:
قرن نوزدهم: این دوره به عنوان یک واقعه زمانی خاص و ویژه برای ایجاد اسطورهها و اتفاقات واقعی غرب وحشی آمریکا شناخته میشود. دوران جنگ داخلی و انتقال مردمان به سمت غرب منجر به ایجاد بستری از ناآرامی و مبارزه برای بدست آوردن زمین های امن شد. داستانهای این دوره از مبارزات مردمی با کلانتران، راهزنان، قانونشکنان و ماجراهای مرتبط بامسائل کشاورزی و دامداری الهام گرفته شد.
دهه ۱۹۲۰: در این دهه، سینمای وسترن شروع به رشد کرد. فیلمهای مانند «تولد یک ملت» (The Birth of a Nation) و «من از هیچ روحی نمیترسم» (I Ain’t Afraid of No Ghost) از زمینههای وسترن الهام گرفته بودند. در این دهه همچنین تئاترهای وسترننیز محبوبیت بسیار زیادی در ایالت متحده داشت.
دهه ۱۹۳۰: در این دوره، وسترن به عنوان یک ژانر اصلی در سینما شناخته شد. فیلمهای مشهوری نظیر “بیکراید” «سیمارون» (Cimarron) و «گرم و سرد» (Hot and Cold) در این دهه منتشر شدند. همچنین، “دلیجان” (Stagecoach) به کارگردانی جان فورد در سال ۱۹۳۹، به عنوان یکی از فیلمهای وسترن مهم تاریخ سینما در دهه 1930 شناخته میشود.
دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰: این دوره به عنوان دوره طلایی وسترن شناخته میشود. فیلمهای بزرگی نظیر Zane Grey، «نیمروز» (High Noon)، «شین» (Shane) و «جویندگان» (The Searchers) در این دوره تولید و باعث انقلاب بسیار بزرگی در ژانر وسترن شدند.
دهه ۱۹۶۰ و بعد: از این دوره به بعد، شکلگیری تازهای در اسلوبها و موضوعات سینمایی ژانر وسترن آغاز شد. وسترنهای اصولی به تدریج جای خود را به وسترنهای مدرنتر و پرسونالتر دادند. به عنوان مثال، فیلم تحسین شده و بزرگ «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) به کارگردانی سرجیو لئونه در سبک «وسترن اسپاگتی» روح و جان تازهای را به این ژانر اضافه کرد. همچنین بعد از دوره طلایی وسترن، در دهه 60 سینمای وسترن دیگر به بلوغ رسیده بود و اسطوره های مثل جان وین، ستاره فیلم های جان فورد محبوبیتی هم اندازه اسطوره های اساطیری پیدا کرده بودند.
دهه ۱۹۸۰ تا به حال: از دهه ۸۰ به بعد، وسترنها به طور معمول با تغییرات ادبی و فیلمسازی روبرو شدند. فیلمهایی مانند «نابخشوده» (Unforgiven) به کارگردانی کلینت ایستوود نمونههایی از وسترنهای مدرن و پیچیده را نشان میدهند. در واقع از این دهه به بعد نئو وسترن ها جای وسترن های کلاسیک را گرفتند و تحولی مدرن در این ژانر پیش آمد.
از آن زمان تا به امروز، ژانر وسترن همچنان با تغییرات و نوآوریهای مختلف در ارائه داستانها، اسلوبهای ژانری و به تصویر کشیدن محیطهای مختلف همراه بودند و تاثیر قابل توجهی بر سینما و فرهنگ جهانی گذاشتند.
عناصر ژانر وسترن
هر ژانری در سینما، عناصر و مولفه های مختلفی دارد که یک ژانر را از ژانر دیگری متفاوت می کند. به نوعی این مولفه ها در هر ژانری تکرار می شوند و به نوعی در مخاطب نوعی آشناییت پنداری ایجاد می کند. به بیان دیگر مخاطب با دیدن یک کابوی کلاه به سر، یک محیط بیابانی، اسب و اعلامیه تحت تعقیب متوجه خواهد شد که قرار است وسترن تماشا کند و نه یک فیلم ترسناک! این مورد در همه ژانرهای سینمایی وجود دارد. اما به طور خاص عناصر مشترک ویژهای که معمولاً در داستانهای وسترن وجود دارند، و مخاطب تمواره شاهد تکرار چنین موتیف های ژانری در این گونه بوده است و هویت اصیل ژانر عبارتاند از:
محیط وسیع و وحشی: داستانهای وسترن به طور عمده در مناطق وسیع و غیرنظامی آمریکا اتفاق میافتند که هنوز توسط جوامع شهری و مدرن فراگرفته نشدهاند.
شخصیتهای قهرمانی: شخصیتهای اصلی اغلب قهرمانانی با اصول و ارزشهای محکم عدالتطلب هستند. آنها معمولاً با تجربههای دشوار و چالشهای مختلف روبرو میشوند.
مبارزه بین خوب و بد: در داستانهای وسترن، معمولاً تضاد بین افراد خوب و بد بیان میشود. قهرمانان با دشمنان و مجرمان مختلف مواجه میشوند و تلاش میکنند تا عدالت را برقرار کنند.
مواجهه با طبیعت و محیط: زندگی در محیط وحشی و طبیعت وحشی و بیرحم چالشهای خاص خود را ایجاد میکند. این شرایط زندگی باعث میشود که شخصیتها با مشکلاتی نظیر کمبود منابع، طوفانهای شدید، تهدیدات حیوانی و غیره روبرو شوند.
استفاده از اسلحه و مبارزات فردی و جمعی: به عنوان یکی از ویژگیهای بارز وسترن، اینکه مبارزات با استفاده از اسلحه و تاکید بر مهارتهای فردی و جسورانه به تصویر کشیده میشود.
این ژانر در اوایل سینما به خصوص با ظهور فیلمهایی مانند «سرقت بزرگ قطار» (The Great Train Robbery) در سال ۱۹۰۳ ریشههای خود را درون سینمادواند و تا به امروز همچنان در سینما، تلویزیون و ادبیات مورد توجه قرار دارد.
انواع ژانر وسترن
ژانر وسترن، با گذر زمان، به انواع مختلفی تقسیمبندی شده است، هر کدام با ویژگیها و تمرکزهای خود به عناصزی خاص توجه کرده و داستانی را روایت می کنند. در زیر، به برخی از انواع معروف ژانر وسترن اشاره میکنیم:
1. وسترن کلاسیک: این نوع وسترنها اغلب در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ساخته شدهاند و شامل داستانهای مرتبط با قهرمانانی دارای ارزشها و اصول سنتی هستند. فیلمهایی مانند «شین» (Shane) و «جویندگان» (The Searchers) در این دسته قرار میگیرند.
2. وسترن اسپاگتی: این نوع وسترنها بیشتر توسط کارگردانان ایتالیایی ساخته شدند و شامل موضوعات معمولاً تاریخی نیستند. آنها به طور عمده متمرکز بر عناصر اکشن و خشونت هستند. فیلم معروف و تاریخ ساز این ژانر یعنی سه گانه دلار (The Dollars Trilogy) به کارگردانی سرجیو لئونه مثالی از این دستهبندی است.
3. وسترن مدرن: این دسته شامل وسترنهایی است که در دهههای بعدی ساخته شدهاند و به اصول و قوانین مدرن و دیدگاههای جدید در سینما توجه میکنند. فیلم مطرح این ژانر یعنی «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) به کارگردانی سرجیو لئونه از این دستهبندی میتواند باشد.
4. وسترن مدرنِ کمدی: این نوع وسترنها عناصر کمدی را به داستان های وسترن اضافه میکنند. فیلمهایی مانند «زینهای شعله ور» (Blazing Saddles) به کارگردانی مل بروکس در این دسته قرار دارند.
5. وسترن رودریگزی: این نوع وسترنها مشهور به سبک کارگردان رابرت رودریگز هستند و به فیلم های وسترنی که توسط او ساخته میشوند و معمولاً دارای عناصر خشونت زیاد و اسلوبی خاص هستند گفته می شود. به طور مثال فیلم تخسین شده «روزی روزگاری در غرب» (Once Upon a Time in the West) مثالی از وسترنهای رودریگزی است.
6. وسترن علمی تخیلی: این انواع وسترنها ترکیبی از عناصر وسترن با دنیای علمی تخیلی ژانز ساینس فیکشن را ارائه میدهند. سریال تلویزیونیاخیر شبکه HBO یعنی «وست ورلد» (Westworld) که ابتدا یک فیلم بود و بعدها توسط جاناتان نولان به یک سریال تلویزیونی تبدیل شد، از این دستهبندی میتواند باشد.
7. وسترن درام: این انواع وسترنها با تمرکز بر داستان و تعاملات انسانی در مواجهه با محیط و وقایع زندگی روزمره انسان ها تمرکز دارند. فیلم جذای و تماشایی «کوهستان بروکبک» (Brokeback Mountain) به کارگردانی آنج لی و بازی های درخشان هث لجر و جیک جلینهال، مثالی از ژانر وسترن درام است.
8. وسترن رمانتیک: این نوع وسترنها به اتمام داستان عشق و رابطههای رمانتیک میان شخصیتها میپردازند. فیلم تماشایی «رنجر تنها» (The Lone Ranger) با ترسیم فضایی رمانتیک و دوری از خشونت پردازی های الکی در این ژانر سعی کرده تا با تمرکز کافی بر روی مولفه های رمانتیسیم در ژانر وسترن نوآوری جذاب داشته باشد.
این تقسیمبندیها تنها بخشی از انواع مختلف وسترنها را نشان میدهند. با این هر نوع وسترن با ویژگیهای خود به تاریخچه و تکامل این ژانر افزوده است.
___________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
بهترین فیلم های وسترن
۱. سرقت بزرگ قطار؛ فیلم وسترن قدیمی
عنوان اصلی: The Great Train Robbery
کارگردان: ادوین اس پورتر
محصول: ۱۹۰۳ آمریکا
بازیگران: برانکو بیلی اندرسون، ماری مورای
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7/3 از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100%
در روزهای آغازین سینما که فرانسه به عنوان قطب اصلی آغاز سینما شناخته میشد و برادران لومیر با آثار واقعگرایانه و مستندشان از یک سو و ژرژ ملییس با فیلمهای جادویی خود از سوی دیگر تماشاچیان را حیرت زده میکردند، این ادوین پورتر بود که نخستین گامهای جدی را برای ساختن فیلمهای داستانی در آمریکا برداشت. بسیاری از تمهیدات تکنیکی از جمله استفاده از تدوین موازی، استفاده از نماهای آرشیوی و استفاده از میاننوشته برای نخستین بار در آثار پورتر دیده شدند. یکی از مهمترین آثار پورتر سرقت بزرگ قطار است که پدر تمام وسترنها و الگویی ازلی برای وسترنهای کلاسیک آمریکایی به شمار میآید. سرقت بزرگ قطار نخستین فیلمی است که الگوهای وسترن را پایهگذاری میکند و تقریبا تمام کلیشههای این ژانر مانند اسب، قطار، سرقت، تعقیب و گریز، گاوچرانها و در نهایت پیروزی قطب پروتاگونیست بر آنتاگونیست را در خود دارد. از سوی دیگر فیلم خشونتی افسار گسیخته – نسبت به زمان خودش – را ارائه میدهد و سبب میشود که تا مدتها به عنوان یکی از خشنترین فیلمهای سینمایی شناخته شود. همچنین شایان ذکر است که در این فیلم وسترن قدیمی برای نخستین بار سینما دوستان شاهد حرکت پن و تیلت دوربین بودند.
***************************
2. دلیجان ; Stagecoach
کارگردان: جان فورد
بازیگران: جان وین, کلر تروور, توماس میچل, جان کارادین, اندی دیواین, جرج بنکرافت
سال انتشار: ۱۹۳۹
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7/8 از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100%
" گروهی برای رفتن به شهری در نیومکزیکو سوار دلیجانی میشوند. آنها در بین راه میفهمند که سرخپوستان در آن حوالی حضور دارند و هر لحظه ممکن است کشته شود. درنهایت گروه تصمیم میگیرد که به راه خودش ادامه دهد."
Stagecoach، وسترنی کلاسیک است که جان فورد آن را براساس داستان کوتاهی بهنام دلیجانی بهسوی لردزبورگ نوشتهی ارنست هایکوکس ساخته است. دلیجان بهعنوان یک فیلم مهم فراتر از ژانر وسترن شناخته میشود و منتقدان آن را یکی از برترینهای دنیای وسترن و سینما میدانند. این فیلم در سال ۱۹۹۵ توسط کتابخانهی کنگره برای حفظ و نگهداری قابل اعتنا و مهم تلقی شد و در فهرست ملی فیلم ایالات متحده جای گرفت. Stagecoach، یک موفقیت تجاری در باکس آفیس بود و فیلم هم با تحسین منتقدان روبهرو شد.
جان فورد که معمولا از او به عنوان بزرگترین وسترنساز تاریخ یاد میشود در سال ۱۹۳۹ با ساخت دلیجان تمام قواعد و محاسبات ژانر وسترن را به هم میریزد. او در این فیلم تم گروهی نامتجانس از افراد را انتخاب میکند و سعی میکند داستانش را بر محور آن شکل دهد. گروهی از افراد که در ظاهر هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند، با دلیجانی مشترک رهسپار سفر میشوند و در این بین اتفاقات مختلفی پیش میآید. در دلیجان فورد از هیچ ساختارشکنی ابایی ندارد و حتی در یکی از صحنههای مشهور تعقیب و گریز فیلم قانون ۱۸۰ درجه را نیز بر هم میزند. جان وین نیز که بعدها به عنوان یکی از اصلیترین بازیگران ژانر وسترن و آثار فورد به دنیای سینما معرفی میشود، در این فیلم یکی از نخستین همکاریهای موفقیت آمیزش را با او انجام میدهد که محصول نهایی به یکی از بهترین فیلمهای وسترن جان وین میانجامد. دلیجان فیلمی مهم در تاریخ سینما به شمار میرود به طوری که اورسن ولز میگوید هنگام ساختن همشهری کین، دلیجان را ۴۰ بار تماشا کرده است!
جان فورد در ابتدا برای ساخت دلیجان با مشکل روبهرو شد، چراکه استودیوهای فیلمسازی معتقد بودند، دوران ساخت وسترنهای پرهزینه تمام شده و جان وین نیز نمیتواند از پس فیلم برآید. در نهایت فورد موفق شد و یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما را ساخت و پاداش ایماناش به جان وین را گرفت. اورسون ولز دربارهی این فیلم مینویسد که هنگام تولید همشهری کین دلیجان را بارها و بارها مشاهده کرده، چراکه این فیلم یک کتاب راهنمای کامل برای یک کارگردان در حین ساخت یک اثر است. دلیجان یک اثر تمام عیار است، یک سفر جادهای که با ایدههای روانشناسانه و کهنالگوهای شخصیتی همراه شده و در میان جهانبینی همیشگی جان فورد به نمایش و تبیین آمریکا و هدفهایش میپردازد.
***************************
3. جویندگان ; The Searchers
کارگردان: جان فورد
بازیگران: جان وین، جفری هانتر، ورا مایلز، وارد باند، ناتالی وود
سال انتشار: ۱۹۵۷
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7/8 از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 87%
" این فیلم وسترن حماسی داستان ایتان (جان وین)، قهرمانی تنها را روایت میکند که پس از جنگ به خانه برادرش بازگشته اما کمی پس از ورود، با حمله سرخپوستها به خانه و کشته شدن افراد خانواده روبرو میشوند. از سوی دیگر سرخپوستها دختر کوچک خانواده را می دزدند و جان وین برای پیدا کردن او رهسپار مسیری طولانی و خطرناک میشود. در این مسیر او با کشت و کشتارها، درگیریها و انتخابهای اخلاقی بیشماری مواجه میشود به طوری که بیننده در تمام دقایق فیلم با قصهای درخشان دست و پنجه نرم میکند."
جویندگان، وسترنی کلاسیک و حماسی است که براساس رمانی بههمین نام از آلن لو می ساخته شده است. The Searchers، یک موفقیت بزرگ در گیشه را رقم زد و از زمان اکراناش تا اکنون بهعنوان یک شاهکار و یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین فیلمهای ساخته شده، شناخته میشود. این فیلم بهعنوان بهترین وسترن کلاسیک آمریکایی تمام دوران معرفی شد و در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر آمریکایی همهی زمانها قرار گرفت. در سال ۱۹۸۹ این فیلم بهدلیل انگیزههای فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی مهم تلقی شد و کتابخانهی کنگره، فیلم را برای ثبت در فهرست ملی فیلم انتخاب کرد.
موضوع اصلی جویندگان، نگرش تاریخی مهاجران سفیدپوست نسبت به بومیان آمریکایی است. راجر ایبرت دربارهی فورد و جویندگاناش مینویسد: او تلاش میکرده تا نسلکشی و نژادپرستی را توجیه کند و سیاستهای ضدسرخپوستی را ترویج دهد. هرچند که فورد در ضدوسترناش یعنی فیلم پاییز قبیلهی شاین (Cheyenne Autumn) سعی کرد تا حدی این اتهامات را از خودش دور سازد. جان وین در این فیلم یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه میدهد و فورد نیز با قدرتی تمام کارکتری اسطورهای را از دنیای غرب وحشی پرداخت میکند. The Searchers، فیلمی است جاودانه که هم شخصیتهایی منحصر بفرد را دارد و هم تصویری دقیق از یک وسترن کلاسیک را بهنمایش میکشد.
جویندگان با آن لانگشاتهای بینظیرش، با آن انتخابهای بین شرافت و عشقش و با آن نمای درخشان و معروف آخرش، جزو بهترین وسترنهای تاریخ سینما و یکی از بهترین فیلمهای وسترن جان وین است.
***************************
4. ریو براوو ; Rio Bravo
کارگردان: هاوارد هاکس
بازیگران: جان وین, والتر برنان، دین مارتین و انجی دیکنسون
سال انتشار: ۱۹۵۹
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪
" کلانتر شهری کوچک برادر فرد قدرتمند و گلهدار محلی را به جرم تلاش برای کشتن معاونش دستگیر میکند. او حال منتظر است تا مارشال ایالتی از راه برسد و خطاکار را برای شرکت در دادگاه و محاکمه با خود ببرد. این در حالی است که برادر زندانی علاقهای به این کار ندارد و تهدید کرده که اگر برادرش را آزاد نکنند به زندان و دفتر کلانتر حمله خواهد کرد. حال کلانتر باید با دو معاون خود که یکی همواره مست و دیگری از یک پا ناقص است، در برابر آنها بایستد …"
ترکیب جان وین، والتر برنان و دین مارتین در نگاه اول ترکیب همگونی به نظر نمیرسد. والتر برنان و جان وین در اواخر دههی ۱۹۳۰ گل کردند و دین مارتین بیش از یک دهه بعد. اما هوارد هاکس چنان این تصور را به هم زده که نمیتوان فیلم وسترن «ریو براوو» را به گونهی دیگری تصور کرد. کما اینکه خودش چند سال بعد با نام «ال دورادو» (El Dorado) بازسازیاش کرد که نتیجهاش اثری شکست خورده بود.
هوارد هاکس از ساخته شدن فیلم «نیمروز» (High Noon) فرد زینهمان حسابی عصبانی بود. زینهمان در آن فیلم با شرکت گاری کوپر در قالب نقش مشهور کلانتر ویل کین، شهری را تصویر کرده بود با اهالی ترسو و بزدل و مردمانی که پشت کلانتر شجاع خود را خالی کردهاند و او مجبور است به تنهایی با جنایتکارن بجنگد و نظم و شادی و آرامش را به شهر بازگرداند. ترسیم یک ساعت و نیم جهنم کامل با تمرکز بر تنهایی کلانتر و مردم ترسان، چیزی نبود که هوارد هاکس از غرب وحشی توقع داشته باشد. او معتقد بود زینهمان به نحوی از ظن خود تصویری غلط از مردم کشورش را در فیلم وسترن «نیمروز» ارائه داده است و نمیتوانست چنین چیزی را تحمل کند.
به همین دلیل وقتی که پس از چند سال زندگی در اروپا به آمریکا بازگشت، در دوران افول سینمای وسترن تصمیم به ساخت فیلمی گرفت که جوابیهای به فیلم وسترن «نیمروز» فرد زینهمان باشد. پس جان وین را صدا زد تا بازیگری هم تراز با گاری کوپر آن فیلم داشته باشد، والتر برنان هم که همیشه با او بود و یکی دو بازیگر جوان هم به عنوان نمایندهی نسل جوان کشورش را بکار گرفت و حتی سهمی هم برای مکزیکیتبارها قائل شد و بهترین وسترنش را ساخت. امروزه دیگر زمان بحثهای حاشیهای حول محور جوابیه هوارد هاکس به فرد زینهمان گذشته و به تاریخ پیوسته اما خوشبختانه هر دو فیلم از دل آزمون سخت زمان سربلند خارج شدهاند و امروز دو شاهکار مسلم هنری و سینمایی برای لذت بردن باقی ماندهاند.
در این فیلم شخصیتها پشت و پناه یکدیگر هستند و با وجود این که نیرویی ترسناک اهالی را تهدید میکند اما هیچکس جا نمیزند و همه آماده برای نبرد نهایی باقی میمانند. کلانتر شهر با بازی جان وین دو همراه در کنار خود دارد؛ او همان قدر که نگران حمله به شهر است، هوای این دو همراه خود را هم دارد . از آن سو آن دو نفر هم برای او هیچ کم نمیگذارند. دوربین فیلمساز هم مانند همیشه متمرکز بر این شخصیتها و روابطشان باقی میماند و آدمهایی معرکه خلق میکند که مخاطب به آنها دل میبندد.
فیلم وسترن «ریو براوو» تعریف دقیقی از سینما به معنای متعالی آن است. فیلمی که به ما یادآور میشود بعضی کارها را فقط سینما میتواند انجام دهد، نه هنر دیگری. زیستن در دل شهری که حتی گذرندگان و کوچانیدگان، دل تنگ آن خواهند شد و آدمهایش چنان بیغل و غش هستند که هر شهر آرمانی میتواند داشته باشد. مردان و زنان فیلم نه در جلوهگری و نه در رفتار خود نمونهی مشابهی در هیچ اثر هنری دیگری ندارند و رفاقت و هجرانهایشان فقط و فقط در دل همین دنیا و با همین مختصات آرمانی امکان ابراز وجود دارد و اگر ذرهای به واقعیتگرایی آلوده شود، از هم خواهد پاشید و فرو خواهد ریخت.
والتر برنان مانند همیشه در قالب یک نقش فرعی معرکه، صحنهها را یکی یکی از آن خود میکند. برنان نقشهای فوقالعاده زیادی دارد اما اگر قرار باشد بهترین بازی او را شخصا انتخاب کنم، بازی در نقش پیرمرد زندانبان همین فیلم خواهد بود. از آن سو دین مارتین در قالب مردی در تقلا که سعی میکند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و دوباره روی پای خود بایستد و نوشخواری را ترک کند، بازی درجه یکی دارد و پر بیراه نیست اگر نقشآفرینی او در این فیلم را بهترین بازی او هم بدانیم. اما از آن سو میماند جان وین که مانند همیشه ستارهی هر فیلم وسترنی است که در آن بازی میکند و طبعا آن را تبدیل میکند به فیلمی که با نام «فیلمی از جان وین» معروف خواهد شد.
***************************
5. مردی که لیبرتی والانس را کشت ; The Man Who Shot Liberty Valance
کارگردان: جان فورد
بازیگران: جان وین، جیمز استیوارت، لی ماروین و ورا مایلز
محصول: ۱۹۶۲، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۴٪
" سناتور استودارد به همراه همسرش برای مراسم ترحیم ششلول بندی تازه درگذشته وارد شهر کوچکی میشوند. همهی اهالی گمان میکنند که سناتور سالها پیش راهزن معروفی به نام لیبرتی والانس را از پا درآورده و شهر را از شر او نجات داده است. سناتور تصمیم میگیرد برای خبرنگاری داستان اصلی آن واقعه را تعریف کند …"
این درست که در زمان ساخته شدن فیلم لی ماروین هنوز بازیگر سرشناسی نبود و طبعا زیر سایهی دو نام بزرگ دیگر یعنی جان وین و جیمز استیوارت قرار میگرفت. اما امروزه سالها از آن دوران گذشته و ما میدانیم که لی ماروین چه بازیگر بزرگی در تاریخ سینما است. ورا وایلز هم که هست. پس فیلم وسترن «مردی که لیبرتی والانس را کشت» از تیم بازیگری درجه یکی سود میبرد.
جان فورد روایتگر تاریخ غرب آمریکا و شکلگیری یک تمدن نوپا بود. او داستان زنان و مردانی را تعریف میکرد که برای آوردن آرامش به این برهوت خشک، باید به اندازهی همان محیط خشن و قاطع باشند. مردان و زنانی تکافتاده و زخم خورده که اگر جا بزنند و در مقابل شرایط سخت اطراف خود، سستی نشان دهند، راهی جز مرگ و فراموشی در برابرشان نیست. حال فورد در دههی ۱۹۶۰ میلادی و با سابقهی ساختن فیلمهایی با محوریت جدال میان بدویت و وحشیگری با تمدن، قصد دارد که داستانی از مرحلهی نهایی به وجود آمدن آن چه که امروز آمریکا مینامیم، برای تماشاگر تعریف کند. او این کار را با نمایش سرنوشت شخصیتی همراه میکند که مدافع اول تمدن در برابر بدویت بود و از خانه و کاشانه با همان خشونت جا خوش کرده در بیرون از آن مقابله میکرد.
اگر در فیلمهای وسترن «دلیجان» (Stagecoach) و «جویندگان» (The Searchers) روند تشریح گام به گام این شخصیت برگزیدهی جان فورد به تصویر در میآید، در فیلم وسترن «مردی که لیبرتی والانس را کشت» این قهرمان از جایگاه زمینی خود فراتر میرود و به اسطورهای تمام عیار تبدیل میشود؛ اسطورهای که بدون وجود او آمریکا به این شکلی که اکنون وجود دارد، نبود. پس با فیلمی روبهرو هستیم که آشکارا از اتمام یک دوران و آغاز زندگی جدید سخن میگوید. اما اتمام هر دورانی به معنای اتمام زندگی مردمانش هم هست؛ مردمانی که نمیتوانند خود را با شیوهی زندگی جدید وفق دهند و به ناچار باید به تاریخ بپیوندند. جان فورد به خوبی میداند که این گم شدن آنها در غبار تاریخ به معنای فراموشی ایشان است، پس بساطی فراهم میکند تا یک خداحافظی معرکه با نماد این مردمان پیشرو که زمینهی شکل گیری زندگی جدید را فراهم کردند، داشته باشد.
تمام فیلم در یک فلاشبک میگذرد. اکنون با جامعهای متمدن سر و کار داریم. اما میدانیم که غرب همیشه هم این گونه نبوده است. پس راوی با بازی معرکهی جیمز استیوارت داستانی را آغاز میکند که در آن جان فورد پروندهی شخصی خود را در باب چگونگی متمدن شدن غرب میبندد تا با صدای رسا اعلام کند که از جایی به بعد و با حاکمیت نظم و قانون، وسترنر بزنبهادر باید از بین میرفت تا مردی از جنس قانون کنترل شهر را به دست بگیرد و تبدیل به اسطوره شود؛ چرا که زندگی جدید اسطورههای خود را میسازد و کاری به واقعیت ندارد.
جان فورد برای بیان این نکته سکانس بی نظیری خلق کرده است؛ سکانسی که در آن جان وین به جیمز استیوارت هفتتیر کشی یاد میدهد نه تنها از بهترین سکانسهای تاریخ سینما است، بلکه حاوی همین نگرش فورد از آغاز شیوهی جدیدی از زندگی هم هست. و البته این جملهی کلیدی فیلم هم همواره به یادگار خواهد ماند: اینجا غربه؛ وقتی افسانهها به واقعیت غلبه میکنند، افسانه را انتخاب کن. گویی خود فورد سالها است که چنین میکند.
میماند شمایل اسطورهای جان وین در نقش ششلول بند همیشگی سینمای جان فورد. اگر فیلم وسترن «مردی که لیبرتی والانس را کشت» ساخته نمیشد، نمیتوانستیم با قاطعیت او را نماد این نوع سینما بدانیم. چرا که او با فیلم وسترن «دلیجان» مسیری را آغاز کرد که مقصدش همین فیلم بود. مسیری که از جدال با سرخ پوستها و هفتیرکشان و گریز از قانون شروع میشد و پس از سر و سامان دادن به خانه و کاشانه در فیلم وسترن «جویندگان»، به نفع حاکمیت قانون تمام میشد. پس با آغاز زندگی متمدنانه و اتمام زندگی به شیوهی غرب وحشی، دفتر زندگی نماد آن هم بسته میشد.
فیلم وسترن «مردی که لیبرتی والانس را کشت» هم از لحاظ تجاری موفق بود و هم توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند. البته فیلم از منظری دیگر هم قابل بررسی است؛ جان فورد هرگاه به سمت نوستالژیهای شخصی خود رفته و از گذشتهای پر از سوز و گداز گفته، شاهکاری احساسی خلق کرده است.
***************************
6. رودخانه سرخ ; Red River
کارگردان: هوارد هاکس
بازیگران: جان وین، مونتگمری کلیفت و والتر برنان
محصول: ۱۹۴۸، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷/۸ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
" تام پس از آن که محبوبش توسط مردمان قبیله کومانچی به قتل میرسد، بد اخلاق و کینهجو میشود. او پسری را به سرپرستی میگیرد که تنها بازماندهی قتل عام کومانچیها است. پس از سالها تام تصمیم میگیرد که از مسیری که قبلا امتحان نشده، گلههای گاو خود را عبور دهد و به میزوری برسد. در راه این دو مرد با هم دچار اختلافاتی عمیق میشوند که آنها را در برابر هم قرار میدهد …"
شاید نیازی نباشد که از اهمیت جان وین در تاریخ سینما بگوییم. به والتر برنان هم که ذیل فیلم «ریو براوو» به عنوان یکی از بزرگترین بازیگران نقشهای فرعی پرداختیم. میماند مونتگمری کلیفت که زمانی پرچمدار نسل تازهای از بازیگران بود که رویکرد متفاوتی از هنرنمایی را با خود به سینما آوردند. تقابل شیوهی بازی او با جان وین یکی از همان نکات ظریفی است که فیلم وسترن «رودخانه سرخ» را چنین مهم میکند.
اگر قرار باشد بهترین بازی جان وین در تاریخ سینما را انتخاب کنیم، بدون شک نقشآفرینی او در قالب نقش اصلی فیلم وسترن «رودخانه سرخ» میتواند یکی از گزینهها باشد. داستان به وجود آورندگان غرب و پیشگامان فتح آن پهنهی وسیع در دستان هوارد هاکس تبدیل به مکاشفهای برای درک چگونگی رسیدن به یک همزیستی مسالمتآمیز میشود.
هوارد هاکس در هر دو شکل و شیوهی داستان سینمای وسترن طبعآزمایی کرد؛ او هم به سراغ داستان پیشگامان غرب آمریکا رفت و فیلم وسترن «رودخانه سرخ» را ساخت و هم به داستان زمانی رسید که قانون داشت جایگزین بدویت و خوی وحشی مردم در آن جغرافیای خشن میشد. اما هاکس یک اصل را هیچگاه فراموش نکرد؛ اهمیت دادن به شخصیت و روابط آدمها و ارجحیت دادن مکاشفه در باب انگیزههای آنها نسبت به هر چیز دیگر.
آن چه که برای هوارد هاکس به مانند جان فورد در حین ساخت وسترنهایش اهمیت داشت، حفظ باور به اسطورهی آمریکایی و تلاش برای زنده نگاه داشتن آن است. اما این به آن معنی نیست که هوارد هاکس همه چیز را مقدس میسازد یا دست به دامان شعار دادن میشود؛ بلکه کاملا برعکس، او اسطورهی آمریکایی فیلمش را در فیلم وسترن «رودخانه سرخ» تا مرز فروپاشی پیش میبرد و انتخابی سخت در مقابلش قرار میدهد تا مجبور شود پس از تصمیم گرفتن تا پایان عمر با آن انتخاب زندگی کند.
پس اسطوره آمریکایی از دید هوارد هاکس متفاوت از آن چیزی است که ما عموما توقع آن را داریم. اسطوره و رویای آمریکایی در ذهن او فقط از وجود فرصتهای برابر یا انتخابهای ساده شکل نمیگیرد؛ بلکه با انتخابهای سخت و گذر از مسیرهای خطرآفرین و پر پیچ و خم است که قهرمان آمریکایی زاده میشود. ضمن این که این قهرمان حال باید دین خود را هم به اطرافیانش ادا کند تا شایستهی رسیدن به مقام اسطوره باشد.
هوارد هاکس وسترنساز متفاوتی در تاریخ سینمای آمریکا است. عادت کردهایم که سینمای وسترن را با قابهای باز و تصویرهای فراخش از دشتها و مزارع و گلههای حیوانات ببینیم. اما او برای نزدیک ماندن به شخصیتهایش و کاویدن درون آنها، قابهایش را بستهتر نگه میدارد و آدمها را موضوع اصلی داستانهای خود قرار میدهد.
در این وسترن هم از این جلوهگریها وجود دارد. شخصیتها مهمتر از داستان هستند و تقابل دو مرد از دو نسل بسیار مهمتر از سفر دور و درازی است که آنها و همراهانشان با گلهی گاوها طی میکنند. واقعگرایی تصاویر فیلم دیگر وجه تمایز فیلم وسترن «رودخانه سرخ» با دیگر آثار وسترن است. در واقع چسبیدن هاکس به واقعیت موجود در این فیلم در سینمای خودش هم کمتر وجود دارد و مثلا در دیگر وسترن نمونهای او یعنی «ریو براوو» اصلا دیده نمیشود.
ترکیب بازیگران فیلم درخشان است. دوباره والتر برنان در قالب همیشگیاش به عنوان نقش فرعی مهم فیلم ظاهر شده و البته که توانسته قابهایی را که در آن حاضر است از دیگران برباید و از آن خود کند. جان وین با وجود آن که فقط ۷ سال از فیلم «دلیجان» گذشته و هنوز جوان است، در قالب پیرمردی سختگیر مانند جواهری میدرخشد و مونتگمری کلیفت هم در ابتدای راه خود در عالم بازیگری کم نمیآورد پا به پای برنان و وین تصاویر فیلم را از آن خود میکند.
***************************
7. این گروه خشن ; The Wild Bunch
کارگردان: سام پکینپا
بازیگران: ویلیام هولدن، ارنست بورگناین، رابرت رایان، ادموند اوبرایان، وارن اوتس، هایمه سانچز، بن جانسون
محصول: ۱۹۶۹، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۰٪
"سال ۱۹۱۴. پایک و افرادش به شهری نزدیک مرز تگزاس و مکزیک وارد میشوند و پس از یک درگیری مفصل به بانک آن جا دستبرد میزنند. آنها پس از سرقت به سمت مرز مکزیک فرار میکنند. این در حالی است که گردانندگان بانک گروهی از مزدوران را برای دستگیری آنها استخدام کردهاند؛ سرکردهی این گروه مردی است که در گذشته صمیمیترین دوست پایک بوده است …"
گروهی که ویلیام هولدن رهبرش باشد و ارنسنت بورگناین وردستش، گروه جذابی میتواند باشد. آن سوی ماجرا هم رابرت رایانی قرار دارد که حضورش توازن را برقرار میکند. پس نمیشد چنین لیستی فراهم کرد و از فیلم وسترن «این گروه خشن» نگفت.
داستان فیلم وسترن «این گروه خشن» در زمانهای میگذرد که در غرب وحشی شیوهی زندگی مبتنی بر قانون داشت جایگزین شیوهی زندگی قدیمی میشد؛ دورانی که در آن مردان با زور بازو و البته تلاش خود، حقشان را میستاندند و نیازی به کمک کسی نداشتند. اما اکنون و با عوض شدن زمانه آنها به حاشیه رانده شدهاند. حال شاید برای آخرین بار دستهای از آنها بتواند از زیر سایهی سنگین فراموشی به متن شهر جدید آید تا هم اعلام وجود کند و هم به روش خود حساب ظالم را کف دستش بگذارد.
نظم نوین آهسته آهتسه از راه میرسد و همه چیز را دگرگون میکند. نماد این نظم نوین هم اتوموبیلی است که سر و کلهاش جایی آن میانهها پیدا میشود؛ پس دوران اسب و مردان اسبسوار در حال اتمام است. جهان در حال پوست اندازی است و دوران بسیاری به سر آمده. ششلول بندهای قدیمی نه تنها جایی در این دنیای تازه ندارند، بلکه میتوانند برای جامعه خطرناک هم به حساب آیند. پس سام پکینپا فیلمی میسازد و آخرین فرصت نبرد را به آنها میدهد.
داستان فیلم آشکارا داستان فیلم وسترن «ورا کروز» (Vera Cruz) ساخته رابرت آلدریچ را به یاد میآورد و حتی به لحاظ مضمونی هم قرابتهایی با آن اثر معرکه دارد. چند هفت تیرکش به شهری حمله میکنند و پس از دستبرد زدن به بانکی از آن جا میگریزند. اما گردانندگان بانک، همان گردانندگان این نظم تازه، کسانی را استخدام میکنند که این گروه از راهزنان را به دام بیاندازند. اما این دنیای تازه، هنوز نتوانسته گسترهی خود را بر تمام جهان افزایش دهد و هنوز هم مکانهای غیر شهری زمین بازی مردانی از نسل قدیم هستند. پس به مردی از همان دوران نیاز است که این تعقیب و گریز را رهبری کند.
رهبری گروه تعقیب کننده بر عهدهی یکی از رفقای قدیمی سرکردهی گروه مقابل است. تنهایی او، بیش از تنهایی دستهی مقابل مخاطب را احساساتی می کند؛ چرا که آنها حداقل همدیگر را دارند اما این مرد در کنار کسانی زندگی میکند که برای پول حتی به جنازهی مردهها هم رحم نمی کنند. این چنین است که سام پکینپا این دنیای تازه را به باد نقد می گیرد و نمایندگانش را عدهای آدم احمق و خونخوار ترسیم میکند که به هیچ اصول اخلاقی پایبند نیستند.
و در پایان گذار همه به مکزیک میافتد. کشوری که گویی به وجود آمده که پناهگاه مردان آمریکایی بخت برگشته و تنها باشد، مردانی که از زخمی در گذشتهی خود فرار میکنند و مرهمی برای آن نمییابند. در چنین بستری است که مبارزهی نهایی در میگیرد اما نه میان دو گروه تعقیب کننده و تحت تعقیب، بلکه میان آمریکاییها و جنگسالاری مکزیکی که راهی جز کشتن نمیشناسد.
ترکیب بازیگران فیلم عالی است. رابرت رایان در نقش مرد تنها و تک افتادهی فیلم در اواخر داستان در مرکز قاب یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما قرار میگیرد و ویلیام هولدن هم در نقش سرکردهی گروهش به یکی از جذابترین شخصیتهای تاریخ سینمای وسترن جان میبخشد. ارنست بورگناین هم هست که خودش به تنهایی میتواند فیلمی را نجات دهد و بالا بکشد.
***************************
8. بوچ کسیدی و ساندنس کید ; Butch Cassidy And the Sundance Kid
کارگردان: جرج روی هیل
بازیگران: پل نیومن، رابرت ردفورد و کاترین راس
محصول: ۱۹۶۹، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪
"دو سارق قطار با نامهای بوچ و ساندنس کید به همراه گروه خود به سرقت از قطارها مشغول هستند. وقتی یکی از سرقتها به درستی پیش نمیرود، گروه از هم میپاشد و فقط بوچ و ساندنس باقی میمانند. ضمن این که مقامات موفق شدهاند رد آنها را پیدا کنند. پس از تعقیب و گریزهای فراوان، بوچ و ساندنس متوجه میشوند که مقامات به هیچ عنوان قصد ندارند که بی خیال آنها شوند به همین دلیل تصمیم میگیرند که از کشور فرار کنند. این در حالی است که ساندنس معشوق خود را هم به همراه دارد …"
تصور نمیکنم بتوانم درباره جذابیت حضور پل نیومن و رابرت ردفورد در این فیلم چیز تازهای بگویم. تماشای فیلم خودش راهگشا است و نیازی به توضیح اضافه ندارد. اما خود فیلم: اول این که جرج روی هیل قصهای را دست مایهی ساخت فیلمش قرار داده که دو سارق در مرکز آن قرار دارند. از همین جا فیلمش از فیلمهای وسترن سنتی فاصله میگیرد. دوم هم این که قانون در این جا ضامن اجرای عدالت نیست و مردان حامی آن هم چندان آدمهای خوبی نیستند. سوم هم به شیوهی زندگی دو مرد بازمیگردد، آنها سرقت را نه به خاطر به دست آوردن پول، بلکه به خاطر لذت و هیجانی که دارد انجام میدهند.
زمانی فیلمهایی ساخته میشد که در حین پرداختن به یک داستان جذاب و البته گزنده، از شوخ و شنگی و طنزی لطیف و سرخوش هم بهره میبردند. فیلمهایی مانند «نیش» (Sting) از همین جرج روی هیل با بازی همین رابرت ردفورد و پل نیومن و البته همین فیلم وسترن «بوچ کسیدی و ساندنس کید» جز این دسته از فیلمها هستند. این فیلمها نه آن دنیای رویاگون عصر کلاسیک را در خود دارند و نه در آنها خبری از بدبینی تمام عیار دوران پارانویای دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است. بلکه جایی در این میانهها میایستند و البته سعی میکنند ارزشهای دنیای سابق را هم نقد کنند.
نقدی که ارزشهای خوب گذشته را زیر سوال ببرد و از دورانی بگوید که به دلیل پایبندی به همان ارزشها به فساد کشیده شد یا جنگهایی ویرانگر برای نسل بشر به ارمغان گذاشته است. نسل جدید سودای دیگری هم در سر داشت و میخواست سر و شکل سینمایش متعلق به خودش باشد، به همین دلیل تمام شیوهی فیلمسازی عصر گذشته را گرفت، به نفع خود مصادره به مطلوب کرد و سینمایی پی ریخت که از اساس با سینمای پیشینیان تفاوت داشت. در چنین چارچوبی فیلم وسترن در آن زمان دیگر شباهتی به وسترنهای باشکوه جان فورد یا رائول والش نداشت.
البته فیلم وسترن «بوچ کسیدی و ساندنس کید» تفاوتی با دیگر وسترنهای تلخ آن زمان دارد. اگر قهرمانان وسترنهای آن دوران، یا مردانی هستند که از گذشتهی خود پشیمان شدهاند یا جوانانی عصیانگر که در تنهایی به جنگ دشمنی نادیدنی میروند، در این جا با دو مرد سرخوش طرف هستیم که حتی میتوانند به چشمان مرگ هم زل بزنند و لبخند خود را حفظ کنند. این دو در اوج سختترین شرایط هم میخندند و میخنداند و جوری زندگی میکنند که انگار لحظهای بعد زنده نیستند.
رابطهی دو نفرهی آنها با حضور شخص سومی محکم میشود. این سه نفر جز یکدیگر هیچ نمیخواهند و تمام دنیا را در کنار هم، در اختیار دارند. به همین دلیل هم هست که یکی از باشکوهترین فصلهای فیلم هم به همراهی این سه نفر و آن سکانس معرکهی دوچرخه سواری پل نیومن و کاترین راس اختصاص دارد. البته این رابطه به نوعی به زمان ساخته شدن فیلم و دوران اوج گیری جریان ضد فرهنگ و هیپیها و برخورداری از استقلال و عشقهای آزاد هم اشاره دارد و بی تاثیر از جو زمانه نیست. در چنین چارچوبی است که تماشای فیلم وسترن «بوچ کسیدی و ساندنس کید» نه تنها به تجربهای لذت بخش تبدیل میشود، بلکه مخاطب را با یکی از بهترین وسترنهای تاریخ سینما و دو تن از سرشناسترین شخصیتهای این سینما آشنا میکند.
شخصیتپردازی فیلم یکی از نقاط قوت اصلی آن است. بوچ با بازی پل نیومن مغز متفکر پشت همهی برنامهها است و زمانی سرکردهی یک گروه از راهزنان بوده. حال تصور کنید این چنین مردی کمی هم ترسو باشد و البته در زمانهی وقوع اتفاقات داستان، چندان هفت تیر کش ماهری هم نباشد و وقتی هم به دردسر میافتد مدام مزخرف بگوید و سعی کند با حرافی راه فراری برای خود دست و پا کند. پل نیومن در اجرای تمام این وجوه متفاوت معرکه عمل کرده است. از سمت دیگر شخصیت ساندنس کید با بازی رابرت ردفورد هفت تیر کش قهاری است که همه از این توان او میترسند اما همیشه ساکت است و چندان اهل فکر کردن نیست. ضمن این که امکان ندارد در یک هفت تیر کشی خطرناک کشته شود اما ممکن است در یک رودخانه به دلیل بلد نبودن شنا جان خود را از دست بدهد. این دو شخصیت چنان یکدیگر را کامل میکنند که نمیتوان جای یکی از خصوصیات آنها را عوض کرد تا فیلم به اثر بهتری تبدیل شود.
***************************
9. ماجرای نیمروز ; High Noon
کارگردان: فرد زینهمان
بازیگران: گری کوپر,توماس میچل,لوید بریجز, گریس کلی, لان چینی جونیور,
سال انتشار: ۱۹۵۲
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7/9 از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 95٪
" ویل کین کلانتر شهرِ هادلیویل پس از مراسم ازدواجش، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار میشود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش برای اجرای حکم اعدام به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش میکوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمیداند و تصمیم میگیرد تا با آن فرد و همکاران جنایتکارش مواجه شود. مردم شهر در این رودررویی او را تنها میگذارند…"
فیلم نیمروز که با نام ماجرای نیمروز شناخته میشود، وسترنی تجدیدنظرطلبانه است که براساس داستان کوتاه ستاره حلبی نوشته جان کانینگهام ساخته شده است. High Noon، وسترنی است که قهرماناش نسبت به قهرمانهای کلاسیک این ژانر دست به عمل متفاوتتری میزند و مانند شخصیتهای فورد و هاکس در قصه ظاهر نمیشود. درواقع ماجرای نیمروز سعی در بیرون آمدن از قالب سنتی این ژانر را دارد. هاوارد هاکس پس از دیدن این فیلم نسبت به شخصیت مارشال کین عصبانی شد و تصمیم گرفت ریو براوو را در جوابیهی این فیلم بسازد.
ماجرای نیمروز وسترنی خاص در تاریخ سینما محسوب میشود. در این فیلم گری کوپر نقش کلانتری را بازی میکند که بر خلاف کلانترهای فیلمهای وسترن کلاسیک که به تنهایی به جنگ خلافکاران میرفتند، از مردم تقاضای کمک میکند. موضوعی که به مذاق وسترنسازانی مانند فورد و هاکس خوش نیامد تا جایی که این فیلم را نابود کننده ژانر وسترن دانستند. کلانتر فیلم زینهمان تنهاست و از تنهایی خود هراس دارد. او صلابت کلانترهایی مثل جان وین و هنری فوندا را ندارد و خود را نیازمند کمک همراهانش میبیند. البته خلاقیتهای زینهمان در این فیلم محدود به حوزه شخصیتپردازی نیست و به حوزه روایی و فرمی نیز وارد شد. برای مثال، در ماجرای نیمروز زمان نمایشی با زمان داستان یکسان است. همین موضوع سبب میشود تا بیننده آرام آرام همراه با کلانتر برای رسیدن به دوئل نهایی آماده شود. تمهیدی که باعث شده تا امروز نام ماجرای نیمروز و زینهمان در تاریخ سینما جاودانه شود.
پس از اکران فیلم نیمروز منتقدان و تماشاگرانی که انتظار دیدن تعقیبوگریز، دعوا و دیگر عناصر رایج در فیلمهای وسترن را داشتند ناامید شدند و جان وین که در ریو براوو ظاهر شد این فیلم را غیرآمریکاییترین فیلم تمام زندگیاش نامید. High Noon، در دوره جوایز اسکار در ۷ رشته نامزد جایزه شد که در این میان جایزه بهترین فیلمنامه، بهترین تدوین، بهترین آهنگ را برد و گری کوپر هم جایزه بهترین بازیگر مرد را بهدست آورد. اکنون ماجرای نیمروز جز نمونههای اولیهی وسترن تجدیدنظر طلبانه شناخته میشود و منتقدان از آن بهعنوان تاثیرگذارترین وسترن دهه ۵۰ نام میبرند. کتابخانهی کنگره این فیلم را برای حفاظت در فهرست ملی فیلم قرار داد و حالا مارشال ویل کین هم در لیست ۲۰ قهرمان جذاب تمام دوران قرار دارد.
***************************
10.خوب، بد، زشت ; The Good, The Bad And The Ugly
کارگردان: سرجیو لئونه
بازیگران: کلینت ایستوود، لی وان کلیف و ایلای والاک
محصول: ۱۹۶۶، ایتالیا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۷٪
" بلوندی یا همان خوب جایزه بگیری است که در راهش با توکو یا همان زشت برخورد میکند. آنها روش عجیبی برای پول درآوردن دارند؛ توکو تحت تعقیب است و دولت برای سر وی جایزه گذاشته است. بلوندی، توکو را در شهرهای مختلف تحویل کلانتر میدهد و درست زمانی که کلانتر قصد دارد او را اعدام کند، با تفنگ و از راه دور طناب دار را میزند و توکو فرار میکند. این مسأله تا شهر بعد ادامه پیدا میکند. در این میان انجل آیز یا هان بد که آدمکش قسیالقلبی است، به دنبال طلاهایی است که در دل جنگهای داخلی آمریکا گم شده و فقط فردی به نام کارسون از جای آن اطلاع دارد. خوب و زشت به طور اتفاقی در لحظات پایانی زندگی کارسون به بالای سر او میرسند و فقط خوب از محل دفن طلاها باخبر میشود. حال این سه برای پیدا کردن طلاها به جان هم میافتند …"
شاید برخی خرده بگیرند که بازیگران این فیلم در زمان اکرانش چندان ستاره نبودند. مهم نیست. ظرف اندازهگیری ما تاریخ سینما است. هم کلینت ایستوود، هم لی وان کلیف و هم ایلای والاک امروزه به عنوان نمادهایی از سینمای وسترن شناخته میشوند و نمیتوان با شنیدن نام آنها به یاد یک فیلم وسترن نیفتاد.
وقتی سرجیو لئونه قصد داشت فیلم وسترن معرکهی «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful Of Dollars) را بسازد، کسی تصور نمیکرد که کار او به این اثر باشکوه، یعنی فیلم «خوب، بد، زشت» ختم شود. در آن زمان بسیاری از جمله بزرگان سینمای آمریکا به این فیلمهای ایتالیایی خرده میگرفتند که هیچ چیز آنها ربطی به آن سینمای وسترن کلاسیک ندارد و قهرمانان این ژانر جدید پوچتر از آن هستند که لقب وسترنر بگیرند. در چنین شرایطی بود که سرجیو لئونه به کاری که میکرد ایمان داشت و در آخر فیلمی مانند «خوب، بد، زشت» ساخت که دهان همهی منتقدان را بست و تبدیل به یکی از بهترین وسترنهای تاریخ شد.
داستان فیلم حول زندگی سه شخصیت میگردد که سرجیو لئونه همان ابتدا به معرفی آنها میپردازد. او حتی پا را فراتر میگذارد و خصوصیت اصلی این شخصیتها را در همان افتتاحیهی فیلم برای مخاطب لو میدهد. حال مخاطب میداند که در طول نزدیک به سه ساعت آینده با چه کسانی سر و کار دارد و قرار نیست که آهسته آهسته با تماشای اعمال آنها خودش نتیجهگیری کند و هر یک را بشناسد.
مردی سنگدل با بازی عالی لی وان کلیف در جستجوی طلاهایی است که توسط ارتش حمل میشده و در گیر و دار جنگهای داخلی میان شمال و جنوب آمریکا گم شده است. این در حالی است که دو شخصیت دیگر به عجیبترین شکل ممکن روزگار میگذرانند. این دو به شکل عجیبی از همان طلاها مطلع میشوند و همین موضوع سه شخصیت را برابر هم قرار میدهد. داستان فیلم وسترن «خوب، بد، زشت» در قالب موقعیتهای پراکنده که در ظاهر ارتباط چندانی با هم ندارند تعریف میشود. اما هنر سرجیو لئونه در این است که این موقعیت ها را به نحوی به هم متصل میکند که یک کل بی نقص را بسازند.
معروفترین شخصیت داستان، بلوندی یا همان خوب با بازی کلینت ایستوود است اما نکتهی جالب این که با دقت در احوالات و اعمال او، نمیتوان از خوب بودنش مطمئن شد؛ در واقع وی همه چیز هست جز یک انسان خوب و نیکوکار. شاید تنها تفاوت او با دو شخصیت دیگر در این نکته نهفته است که او کمی زرنگتر است و البته به اصولی اعتقاد دارد. در سوی دیگر شخصیت بد ماجرا است. بد یک ماشین کشتار بی رحم است که از کشته، پشته میسازد و به کسی رحم نمیکند. خیلی راحت میتوان درندهخویی او را گرفت و در قالب قاتل بی رحم فیلمی اسلشر قرار داد که بی دلیل آدم میکشد.
اما جذابترین شخصیت داستان بی شک زشت با بازی بینظیر ایلای والاک است. او آدمی بدون اصول اخلاقی است که به اندازهی بد آدم میکشد اما نوعی زبونی و حقارت در وجود او است که باعث میشود برای هر چیزی التماس کند و برای فرار از هر موقعیتی مدام حرف مفت بزند. زشت نه به سر و وضع خود اهمیت میدهد و نه به حال و احوال دیگران توجهی دارد و فقط به پول فکر میکند اما چیزی در شخصیتش وجود دارد که لئونه به بهترین شکل ممکن از آن استفاده میکند.
یکی از نقاط قوت فیلم وسترن «خوب، بد، زشت» طنز بینظیری است که در زیرلایههای درام وجود دارد. این طنز بیش از هر چیز دیگر از برکت وجود شخصیت زشت است که به درام حال و هوایی یکه میدهد. زشت مدام مزخرف میگوید و آسمان را به زمین میدوزد و و کارهایی میکند که گاهی تماشاگر را از خنده رودهبر میکند. همین چیزها است که هم او را جذابترین شخصیت فیلم میکند و هم به درام جانی میدهد که در کمتر وسترن اسپاگتی میتوان سراغ گرفت.
موسیقی متن انیو موریکونه هم که نیازی به تعریف ندارد. در واقع این موسیقی شاید بهترین کار او نباشد اما قطعا معروفترین اثر این آهنگساز بزرگ ایتالیایی است که مستقیم وارد فرهنگ عامه شده. فیلم وسترن «خوب، بد، زشت» بدون شک معروفترین وسترن اسپاگتی در تاریخ سینما هم هست. خوب، بد، زشت سومین فیلم از سهگانهی دلار سرجیو لئونه است.
***************************
11. پسران کیتی الدر ; The Sons Of Katie Elder
کارگردان: هنری هاتاوی
بازیگران: جان وین، دین مارتین, مارتا هایر, ارل هالیمن, جرج کندی, جیمز گرگوری و ....
محصول: ۱۹۶۵، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
"پسران کیتی الدر با نامهای جان، باد، تام و مت برای مراسم تدفین مادرشان به تگزاس بازمیگردند. به محض ورود آنها پدرشان کشته میشود. پسرها تصور میکنند که مورگان و پسرش که املاک خانوادگی آنها را تصرف کردهاند، پدر را به قتل رساندهاند. مورگان کلانتر شهر را میکشد تا پسران الدر را به عنوان قاتل معرفی کند اما این چهار پسر قصد انتقام مرگ پدر خود را دارند …"
در زمان ساخته شدن فیلم وسترن «پسران کیتی الدر» دیگر دین مارتین بازیگر شناخته شدهای بود. در عالم موسیقی هم نامی به هم زده و شهرت عالمگیری داشت. باز هم جان وین در کنار او است تا ما یاد «ریو براوو» بیفتیم. البته داستان هم خود به خود ما را به یاد آن شاهکار میاندازد.
رابطه با والدین و پستی و بلندیهای زندگی با آنها، همیشه یکی از بسترهای مناسب برای پرداختن به مسائل روانشناسانه است. این که محیط خانه چه تاثیری روی رشد بچهها داشته و آنها تا زمان رسیدن به استقلال چه مسیری را پیمودهاند، همیشه دست مایهی آثاری این چنین بوده. فیلم وسترن «پسران کیتی الدر» شاید چنین به نظر نرسد و این تصور را به وجود آورد که وسترنی شبیه به وسترنهای معمول است، اما در پس زمینهاش چیزهایی وجود دارد که ما را متوجه وجوه روانشناسانهی داستان میکند. ضمن این که تاثیر رفتار پدر و مادر را هم میتوان بر شخصیتهای اصلی دید.
از آن سو شاه پیرنگ فیلم هم حول کاری میگردد که پسرهای بازگشته به خانهی پدری، به خاطر اشتباه پدرشان قصد انجامش را دارند. به دوش کشیدن بار اشتباهات نسل قبل، یکی دیگر از مضامینی است که در قصههای وسترن حضور چندانی ندارد و در این جا با وسترنی با چنین مضمونی طرف هستیم. خلاصه که شاید «پسران کیتی الدر» به ویژه با حضور جان وین ما را به یاد آن وسترنهای کلاسیک و سنتی معمول بیاندازد، اما هنری هاتاوی هر جا توانسته بر چیزهایی تمرکز کرده که در آثار تیپیکال این ژانر وجود ندارد.
هنری هاتاوی یکی از بزرگترین وسترن سازان تاریخ آمریکا است که مانند برخی از کارگردانان دیگر فهرست، نامش متاسفانه در سرزمین ما مهجور مانده و کمتر آثارش مورد توجه علاقهمندان سینما قرار گرفته است. فیلم وسترن «پسران کیتی الدر» بهترین فیلم او است و داستان آن به انتقام یک خانواده از خانوادهای دیگر ارتباط دارد که برای یک مشت دلار همه چیز خانوادهی اول را از بین بردهاند. داستانی دربارهی شرافت و افتخار و البته پیدا کردن هویت با محوریت بازپس گیری یک زمین خانوادگی که این آخری دقیقا به مضمون روانشناسانهی فیلم کمک میکند.
فیلمبرداری فیلم خیره کننده است و دشتها و بیابانهای مکزیک به خوبی جایگاه موقعیت افراد حاضر در صحنه را مشخص میکنند. بازی بازیگران خوب است و البته دین مارتین با آن طنز ملیحی که در بازی خود دارد از بقیه موفقتر است. اما این جان وین است که با کاریزمای ذاتی خود فیلم را از آن خود میکند، البته با وجود این که کمی برای نقشی که در آن ظاهر شده، پیر به نظر میرسد. تا آن جا که گاهی میتوان تصور کرد که وی میتواند جای پدر کشته شدهی دیگر برادرها باشد. فیلم وسترن «پسران کیتی الدر» اما بیش از هر چیزی به کارگردانی درخشان هنری هاتاوی وابسته است. او مانند یک فیلمساز بزرگ کلاسیک همه چیز را به خوبی میچیند و سپس وقتی مخاطب شرایط را درک کرد، یکی یکی گره افکنی میکند تا به موقع آنها را از هم باز کند.
گفته شد که همکاری جان وین و دین مارتین مخاطب اهل سینما را به یاد همکاری مطبوع و لذت بخش این دو نفر در فیلم وسترن «ریو براوو» به کارگردانی هوارد هاکس میاندازد. در آن فیلم شخصیت جان وین مانند یک برادر بزرگتر پشت شخصیت دین مارتین میایستد و از وی حمایت میکند تا او از چاه بیرون بیاید. در این فیلم هم دوباره همین اتفاق شکل میگیرد، با این تفاوت که در اینجا شخصیت دین مارتین مانند آن فیلم دست به عصا و سر در گریبان نیست. هنری هاتاوی به قدر کافی به هر دو اجازهی عرض اندام میدهد و به شخصیت آنها نزدیک میشود. پس هر دو بازیگر میتوانند توانایی خود را در ارائهی قهرمانهای وسترن به رخ بکشند.
فیلم «پسران کیتی الدر» یکی از آخرین شاهکارهای وسترن کلاسیک در تاریخ سینما است. در اواخر دههی ۱۹۶۰ میلادی و با پیدا شدن سر و کلهی فیلمهای وسترن اسپاگتی که زادگاهی غیر آمریکایی و ایتالیایی داشتند، این آمریکاییترین ژانر تاریخ سینما یواش یواش نفسهای آخر خود را کشید و از پردهی سینماها محو شد تا سالانه یکی دو فیلم قابل دفاع اینچنینی ساخته شود. هنری هاتاوی هم از آخرین وسترن سازان قدیمی بود که هنوز میدانست چگونه از ستارگان سینمای آن زمان به ویژه جان وین بازی بگیرد. جامعهی آمریکا داشت پوست میانداخت و زمانه با معیارها و ارزشهای اخلاقی گذشته قابل سنجش نبود. این موضوع در سینما بیش از همه به ژانر وسترن و البته خوشخیالی سینمای موزیکال ضربه زد؛ چرا که دیگر کسی برای قهرمان تکرو و متکی به خود ژانر وسترن و عشق و عاشقی و آواز ژانر موزیکال تره هم خرد نمیکرد.
***************************
12. حادثه آکسبو ; The Ox- Bow Incident
کارگردان: ویلیام ولمن
بازیگران: هنری فوندا، آنتونی کوئین, دانا اندروز, جین دارول, هری دونپورت, مارک لارنس, هری مورگان و .....
محصول: ۱۹۴۳، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
"در سال ۱۸۸۵ شهرواندان یکی از شهرهای ایالت نوادا تحت تأثیر حرفهای یکی از افسران سابق ارتش، سه خلافکار بختبرگشته را به جرم سرقت و قتل به دار میآویزند، با گذشت زمان مشخص میشود که آن ها اشتباه کردهاند و قربانیان بیگناه بودهاند …"
تصور نمیکنم نیازی باشد که از شهرت هنری فوندا چیزی بگویم. او یکی از سرشناسترین بازیگران تاریخ سینما است. آنتونی کوئین هم گرچه در زمان ساخته شدن فیلم چندان شهرتی نداشته اما او هم امروزه شهرتی به اندازهی هنری فوندا دارد. میماند دانا اندروز که کلاسیکبازان با فیلمهایی چون «بهترین سالهای زندگی ما» (The Years Of Our Life) به خوبی به یادش دارند.
از آن سو متاسفانه در سرزمین ما ویلیام ولمن کارگردان شناخته شدهای نیست؛ او در طول سالها فعالیت خود آثار با ارزش بسیاری از خود به جا گذاشته است و در ژانرهای مختلفی کار کرده که یکی از فیلمهای خوب او همین فیلم وسترن «حادثهی آکسبو» است. از دیگر فیلمهای خوب او میتوان به فیلم «دشمن مردم» (The Public Enemy) به سال ۱۹۳۱ و «بوفالو بیل» (Buffalo Bill) به سال ۱۹۴۴ اشاره کرد.
فیلم وسترن «حادثه آکسبو» یکی از سلسله فیلمهای مهمی است که در گذشته با اشاره به عمل مجرمانهی «لینچ» کردن اشخاص ساخته میشد. لینچ کردن به اعدام یا ضرب و جرح یک متهم گفته شده که بدون برقرای دادگاهی عادلانه، از سوی عدهای انسان متعصب و بدون داشتن مدارک کافی انجام میشود. زمانی این قبیل اتفاقات زیاد در غرب وحشی شکل میگرفت که دلیل عمدهی آن نژادپرستی و تعصب کورکورانه نسبت به عدهای آدم خاص مانند سرخپوستها یا سیاهپوستان بود. این قبیل افراد به دلیل ظاهر متفاوت یا عقاید مختلف توسط همان متعصبان پیش از محکمه، جنایتکار شناخته و به غلط به جوخهی مرگ سپرده میشدند.
از این منظر فیلم وسترن «حادثه آکسبو» در ردیف فیلمهایی مانند «خشم» (Fury) به کارگردانی فریتس لانگ و «کشتن مرغ مقلد» (To Kill A Mockingbird) به کارگردانی رابرت مولیگان قرار میگیرد. پس در برخورد با فیلم ولمن، در واقع با یک فیلم انسانی طرف هستیم که لزوم حضور قانون و ضمانت اجرایی آن توسط مقامات را گوشزد میکند تا جامعهای عقبمانده که سودای پیشرفت دارد، از زنجیر عقاید کور دور شود و به سمت مدنیت حرکت کند.
زمان ساخت فیلم درست همراه است با جنگ جهانی دوم و بربریت حاکم بر فضای سیاسی آن زمان. پس فیلم وسترن «حادثهی آکسبو» هم مانند هر فیلم وسترن خوب دیگری به حوادث تاریخی زمان ساختش اشاره دارد و البته کیست که نداند هنوز هم این قبیل اتفاقات در دنیا به وقوع میپیوندد. حال شاید در فضایی علنی نباشد اما کافی است نگاهی به قضاوتهای مجازی بیاندازید تا بدانید این قبیل رفتارهای غیرانسانی از بین نرفته است؛ پس فیلم وسترن «حادثه آکسبو» هنوز هم کارکرد خود را از دست نداده و از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است.
در اهمیت مضمون فیلم کافی است توجه کنید که سیدنی لومت هم همین مفاهیم را در عصر حاضر و در فیلم خوب «۱۲ مرد خشمگین» (۱۲ Angry Man) باز هم با حضور هنری فوندا به تصویر میکشد و اشاره میکند که حتی در یک دادگاه عادلانه هم ممکن است فردی را از روی تعصب یا عدم توجه به مدارک به خاطر موضوع پیش پا افتادهای مانند کمبود وقت، از بین برد و در واقع لینچ کرد؛ پس درام اخلاقی فیلم وسترن «حادثه آکسبو» هر زمانی و هر مکانی کاربرد دارد.
***************************
13. قلعه آپاچی ; Fort Apache
کارگردان: جان فورد
بازیگران: هنری فوندا، جان وین ,شرلی تمپل , دیک فورن, موویتا کاستاندا, میکی سیمپسون, فرد گراهام,
محصول: ۱۹۴۸، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
"اوئن ترزدی فرماندهی دژ آپاچی را بر عهده دارد. این دژ یکی از دورافتادهترین دژها در ایالت آریزونا است. او به قبیلهی آپاچی حین گذر به سمت مکزیک دستور میدهد که مسیر آمده را بازگردند، اما درگیری خونینی میان آنها و افراد سواره نظام در میگیرد …"
ترکیب بازیگران فیلم عالی است: جان وین، هنری فوندا و شرلی تمپل. حضور چنین بازیگرانی در زمان ساخته شدن فیلم میتوانست هر کسی را وسوسه کند که به تماشای فیلم وسترن «قلعه آپاچی» بشتابد. کارگردان بزرگی هم چون جان فورد هم لازم بوده که بتواند از پس این تیم بازیگری برآید. خلاصه که همه چیز برای موفقیت فیلم مهیا بوده است.
اولین فیلم سه گانهی سواره نظام جان فورد؛ هم هنری فوندا و هم جان وین هویت سینمایی خود را در فیلمهای جان فورد به دست آورده بودند. هنری فوندا پس از درخشش در «خوشههای خشم» (The Grapes Of Wrath) و «کلمنتاین محبوب من» (My Darling Clementine) به آن هنرپیشهی همواره خیرخواهی تبدیل شده بود که در جستجوی آرمانی میگشت و حاضر بود حتی جان خود را در این مسیر از دست بدهد و جان وین هم پس از فیلم وسترن «دلیجان» به ستارهی اول سینمای وسترن تبدیل شده بود. شرلی تمپل هم که نماد معصومیت در سینمای دههی ۱۹۳۰ میلادی بود و حال میتوانست این حضور گرم و صمیمی را در دل جهان مردانهی فیلم وسترن «قلعه آپاچی» به برگ برندهی فیلمساز تبدیل کند.
از سوی دیگر جان فورد میرفت تا در وسترنهایش حضور نیروهای ارتش پس از جنگهای داخلی را پر رنگ کند. در وسترنهای او همواره مفهوم خانواده از اهمیتی والا برخوردار بود اما در این آثار موسوم به سواره نظامی، پیدا کردن جایی برای آغاز زندگی در تضاد با ماموریتهای ارتش قرار میگرفت؛ چرا که سربازان هیچ گاه در یک مکان واحد مستقر نبودند. جان فورد ایدهی نداشتن خانه و آوارگی سربازان را در فیلم وسترن «دلیجان» در قالب حضور زنی که در اوج بارداری و مشکلات ناشی از آن در جستجوی شوهر سربازش میگشت نمایش داد اما آن سوی ماجرا یعنی زندگی نظامی را در فیلم وسترن «قلعه آپاچی»به تصویر کشید.
این زندگی نظامی و گوش به فرمان فرماندهان بودن، در تقابل با هویتمندی افراد قرار میگرفت و جان فورد با نمایش کوتهفکریهای نظامیگری، تراژدی داستان را هم تصویر میکرد. در سینمای او گرچه ارتش و قوای نظامی گاهی تقدیس میشود اما این محیط امکان خلق فجایع بسیار را هم دارد؛ از این منظر فیلم وسترن «قلعه آپاچی» اوج نمایش این تلخی در سینمای جان فورد است.
تلاش فرماندهان برای کنترل قبیلهی آپاچی در آستانهی تبدیل شدن به یک تراژدی تمام عیار است و دیدگاههای مختلف و برخورد آنها در چنین بستری مقابل نگاه تماشاگر قرار میگیرد. در حالی که در یک سو علاقه و احساس اعضای یک خانواده در جریان است و بار عاطفی فیلم بر دوش زنان ماجرا است، زندگی در چارچوب خشک ارتش، امکان جوانه زدن یک خانوادهی نوپا را از بین میبرد تا شخصیتهای فیلم قربانی محیط خشن و بدوی اطراف خود شوند. در چنین چارچوبی آن چه که پایان اندوهبار فیلم وسترن «قلعه آپاچی» را برای من و شمای مخاطب پر رنگ میکند، همین تاکید فورد بر زیباییهای زندگی خانوادگی و عشق جاری در داستان است.
در میان سه گانهی سواره نظام جان فورد، فیلم وسترن «قلعه آپاچی» از فیلمهای «دختری با روبان زرد» (She Wore A Yellow Ribbon) و «ریو گرانده» (Rio Grande) اثر تلختری است. حضور سنگین هنری فوندا این تلخی را افزایش میدهد. در بالا اشاره شد که هنری فوندا را عموما در قالب انسانهای خیرخواه میدیدیم اما گویا سایهی شوم نظامیگری و زیستن در لبهی بدویت حاضر در صحرا، از شمایل آشنای او هم انسان گوشت تلخی ساخته که نمیتواند جلوی فاجعه را بگیرد.
جان فورد استاد این بود که تضاد میان سختگیریهای جهان نظامی و زیباییهای عاطفی یک زندگی خانوادگی را به تصویر در آورد. گرچه نشانههایی از این نوع میزانسنها و همچنین داستانگوییهای را میتوان در فیلمهایی مانند «خزان قبیلهی شاین» (Cheyenne Autumn) هم دید اما هیچ گاه نمایش این موضوع کمال سهگانهی سواره نظام او را پیدا نکرد؛ به گونهای که حتی یک قاب ساده هم گاهی میتوانست نشان دهندهی فاصلهی عظیم میان این دو دنیا با یکدیگر باشد.
جان فورد در این فیلمش تمام وجوه ارتش آمریکا را به شکلی آیینی به تصویر در میآورد و حتی در پایان چنان رژهای برای آنان ترتیب میدهد که گویی این برقرار کنندگان نظم، گرچه قابل نقد شدن هستند، اما وجودشان چنان ضروری است که میتوانند در قالب شمایلی اسطورهای به نمایش درآیند. در چنین قابی آن چه که بار احساسی فیلم را در میان این عضلات ورم کرده و افکار مردانه به دوش میکشد حضور دلنشین و شیرین شرلی تمپل است.
***************************
14. جدال در آفتاب ; Duel In The Sun
کارگردان: کینگ ویدور
بازیگران: جنیفر جونز، گریگوری پک، جوزف کاتن و لیلین گیش
محصول: ۱۹۴۶، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۶٪
"پرل چاوز دختری است که به تازگی یتیم شده است. پدرش، همسر خود یعنی مادر پرل را کشته و به دار آویخته شده. پدر پرل قبل از مرگ ترتیبی داده که او به تگزاس برود و بتواند در کنار یکی از نزدیکان ثروتمند زندگی کند. پرل به تگزاس میرسد و مورد استقبال یکی از پسرهای این خانواده به نام جسی قرار میگیرد. جسی مردی مودب و جنتلمن است. مادر جسی یعنی لورا هم از آمدن پرل به مزرعهی بزرگشان خوشحال است. این در حالی است که سناتور جکسون مککالنز، پدر ثروتمند و قدرتمند خانواده چندان از این تصمیم راضی نیست. اما پسر دیگری هم در این خانه زندگی میکند؛ جوانی به نام لیتون که به لحاظ اخلاقی دقیقا نقطه مقابل جسی است …"
نام هر چهار بازیگر بالا را دوباره بخوانید؛ هر چهار نفر در زمان خود بازیگران بزرگی بودند؛ از لیلین گیش که در کنار مری پیکفورد از اولین ستارهای تاریخ سینما در دههی ۱۹۱۰ بود تا جنیفر جونز و گریگوری پک که به شمایلهای ستارهگون تبدیل شدند تا جوزف کاتن که همیشه خودش را در قلب هر فیلمی جا میکرد.
نوشتن از فیلم وسترن «جدال در آفتاب» چندان ساده نیست. چرا که مدام از دست مخاطب لیز میخورد و در میرود؛ از هر سو که به آن نزدیک شوی و سعی کنی به تفسیرش بنشینی، راهی برای فرار پیدا میکند و دست نویسنده را توی پوست گردو میگذارد. از سویی در تلاش است که هیچ چیزش شبیه به وسترنهای آن زمان نباشد، از سوی دیگر از برخی المانهای جاافتادهاش استفاده میکند. از سویی زیرساختهای احساسیاش به ملودرامهای پر سوز و گداز میماند، از سوی دیگر در روانشناسی شخصیتها کلیشهها را پس میزند و به آثار مدرن میماند. از سویی تلاش میکند که با نمایش پردهدریهای پیشرو نسبت به زمانش، به جنگ اخلاقیات وسترنها و البته دورانش برود، از سوی دیگر کفهی ترازوی اخلاقیاتش مدام بالا و پایین میشود و مخاطب را در حدس زدن قطبهای مثبت و منفی داستان به دردسر میاندازد.
شاید یکی از دلایل مهجور ماندن این فیلم وسترن هم همین نکاتی باشد که اتفاقا نقطه قوتش به حساب میآیند اما «جدال در آفتاب» را به قدری پیچیده کردهاند که از یک فیلم وسترن، آن هم در آن زمانه انتظار نمیرفت. دیوید او سلزنیک دوست داشت که فیلمی بسازد که موفقیت «برباد رفته» (Gone With The Wind) را تکرا کند. داستان «برباد رفته» داستانی ملودرام بود که در پیشزمینهاش جنگهای داخلی آمریکا جریان داشت و مخاطب میتوانست با فراز و فرودهای دراماتیک زندگی قهرمانان داستان در بستر یک جنگ خونین همراهی و لحظه لحظهاش را درک کند. اما سلزنیک جاه طلب میخواست در بستر یک اثر وسترن که عموما داستانهایی ساده داشتند، دست به چنین تجربهای بزند. طبعا اولین کار استخدام فیلمسازی بود که توانایی ساختن آثار بزرگ را داشته باشد. از این جا است که پای کهنهکاری چون کینگ ویدور به فیلم باز میشود.
کینگ ویدور خیلی زود کارش را در صنعت فیلمسازی شروع کرده بود و از قدیمیهای هالیوود به حساب میآمد. اولین فیلمش به سال ۱۹۱۳ بازمیگشت و در همان عصر صامت یکی از بهترینهای تاریخ سینما را ساخته بود؛ فیلمی به نام «جمعیت» (The Crowd) که عاشقانهای صامت است و از تصویربرداری معرکهای سود میبرد و اکنون هم به اثری مرجع در باب توضیح چگونگی تکامل دستور زبان سینما تبدیل شده است. او حالا پشت دوربین فیلم وسترن «جدال در آفتاب» بود تا داستانی عاشقانه، جنایی، پر از احساس و حسادت و سوظن را در یک بستر وسترن تعریف کند. البته سلزنیک پول کافی هم در اختیارش گذاشته بود تا «جدال در آفتاب» یکی از پرخرجترین وسترنها تا آن زمان باشد.
داستان فیلم، به قصهی ورود یک زن به زندگی یک خانواده و آغاز درگیریهای مختلف در آن جا میپردازد. این خانوادهی خوش نام دو پسر دارد و همین موضوع و رقابت آنها برای به دست آوردن معشوق، در ظاهر همه چیز را به هم میریزد اما مشکل این جا است که دختر هم گذشتهای تاریک دارد و از عقدههایی رنج میبرد و این شخصیت وی، به دامن زدن هر چه بیشتر مشکلات و در نهایت شکلگیری تراژدی ختم میشود.
احتمالا آن چه با دیدن فیلم بیش از هر چیزی در ذهن میماند، سکانس پایانی فیلم با بازی بی نظیر جنیفر جونز و البته موسیقی معرکهی دیمیتری تیومکین است. تابش آفتاب سوزان بر تن خستهی شخصیتها در کنار فیلمبرداری خوب سکانس، مخاطب را در موقعیتی شدیدا سخت به لحاظ اخلاقی قرار میدهد، تا آن جا که نمیتوان یک سر با کسی همراه شد و با او همذات پنداری کرد و دیگری را کاملا پس زد. بازی درست بازیگران (شاید بازی گریگوری پک کمی توی ذوق بزند) به ویژه جنیفر جونز در به وجود آمدن این احساس قطعا بی تاثیر نیست.
اما نمیتوان این مطلب را تمام کرد و به درخشش بازیگری که همدورهای خود کینگ ویدور، ستارهی عصر طلایی سینمای صامت یعنی لیلین گیش اشاره نکرد. در این جا او در نقش مادر خانواده چنان حضور گرمی دارد که قابهای ویدور را از آن خود میکند. انگار دوربین کینگ ویدور هم از جایگاه او آگاه است و قدرش را میداند و مدام احترامش میکند.
***************************
۱۵. به خاطر چند دلار بیشتر ; For A Few Dollars More
کارگردان: سرجیو لئونه
بازیگران: کلینت ایستوود، لی وان کلیف، جیان ماریا ولونته و کلاوس کینسکی
محصول: ۱۹۶۵، ایتالیا، اسپانیا و آلمان غربی
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
"یک سرهنگ نظامی به نام داگلاس مورتیمر در جستجوی مردی بدذات به نام ال ایندیو است. این مرد در گذشته با سرهنگ درگیر شده و حال سرهنگ مورتیمر در جستجوی آن است که از وی انتقام بگیرد. در این راه سرهنگ با جایزه بگیر جوان و بدون نامی برخورد میکند که تمایل دارد سرهنگ را در این راه همراهی کند اما سرهنگ به او اعتماد ندارد. به همین دلیل این دو در برابر هم قرار میگیرند اما …"
یکی از بهترین فیلمهای وسترن تاریخ که قبل از «خوب، بد، زشت» ساخته شد. زمان ساخته شدنش به گونهای است که هیچکدام از بازیگرانش در آن دوران چندان ستاره نبودند. اما همهی ما امروزه کلینت ایستوود را به عنوان یکی از شمایلهای جاودانه سینمای وسترن میشناسیم. لی وان کلیف هم خیلی زود به خاطرهی علاقهمندان به این سینما سنجاق شد. جیان ماریا ولونته و کلاوس کینسکی هم هستند.
بعد از آن که سرجیو لئونه با فیلم وسترن «به خاطر یک مشت دلار» با حضور یک قهرمان بدون نام به عنوان شخصیت اصلی به موفقیت دست یافت و نامش در سرتاسر جهان شناخته شد، فیلم دیگری در ادامهی داستانهای همان مرد بدون نام ساخت و نامش را «به خاطر چند دلار بیشتر» گذاشت. با این تفاوت که قهرمان بدون نام داستان در این جا تنها نیست و رقیب و رفیقی دارد که پا به پای او حرکت میکند و گاهی هم جلوتر از قهرمان داستان گام برمیدارد. حضور این دو در کنار هم و عدم تنهایی شخصیت اصلی در طول درام، شاید تمرینی برای سرجیو لئونه بوده تا به کمال مطلوب فیلم وسترن «خوب، بد، زشت» برسد.
سرجیو لئونه به تازگی با فیلم «به خاطر یک مشت دلار» در جهان اسم و رسمی دست و پا کرده بود و حال نامهایی مانند سرجیو کوروبوچی را هم در کنار خود به عنوان پیشگامان ژانر وسترن اسپاگتی میدید که دست به ساختن فیلم بعدی خود زد و همان آدمها و همان مرامها را در داستانی تازه قرار داد و جهانی ساخت که بسیار به فیلم وسترن «به خاطر یک مشت دلار» شبیه بود و فقط یکهبزن آن فیلم حالا همراهی داشت.
کارگردانی فیلم وسترن «به خاطر چند دلار بیشتر»، حرفهای تر و حساب شدهتر از فیلم وسترن «به خاطر یک مشت دلار» است و کلا در اینجا با اثر خوش تصویرتری روبهرو هستیم اما شخصیتهای مثبت و منفی درام به جذابیت اثر قبلی نیستند. کلینت ایستوود این فیلم آن مرد جذاب بریده از دنیا نیست که در شهری آخرالزمانی حساب همه را میرسد و جیان ماریا ولونته هم آن قدر ترسناک نیست که پشت مخاطب را بلرزاند. اما فارغ از اینها با اثری خوش ساخت روبهرو هستیم که هنوز با گذشت نزدیک به شصت سال، مخاطب را روی صندلی سینما میخکوب میکند و تا انتها با خود میکشاند.
در اینجا هم مانند فیلم وسترن «به خاطر یک مشت دلار» عدهای پست و از همه جا بیخبر در حال نابودی زندگی و امید در شهری در سرحدات آمریکا و مکزیک هستند و قهرمان یا قهرمانانی لازم است تا مردم را از دست آنها برهانند و جهان را از شر وجودشان کم کنند. همه چیز انگار قرار است از نو تکرار شود و به سمت یک رویارویی نهایی پیش برود اما اول باید سمت خیر ماجرا، شایستگی همراهی با هم را پیدا کنند؛ به همین دلیل سرجیو لئونه در نیمهی اول فیلم حسابی به کشمکش آنها میپردازد.
بازی بازیگران فیلم فراتر از حد انتظار است. ما مخاطبان لی وان کلیف را بیشتر به خاطر ایفای نقشهای منفی میشناسیم. او چهرهای سنگی و بدون احساس دارد که جان میدهد برای قرار گرفتن در سمت شر ماجرا. اما سرجیو لئونه از این خصوصیت او به گونهای متفاوت استفاده کرده است؛ لی وان کلیف این فیلم نقش مردی مصمم و مغرور را بازی میکند که میداند از زندگی خود چه میخواهد و حتی گاهی قرار است نقش مراد همراهش را بازی کند. پس چهرهی سنگی او به کار میآید و نقش را قابل باور میکند.
اما کلینت ایستوود این فیلم گرچه به نسبت فیلم وسترن «به خاطر یک مشت دلار» پختهتر شده اما قافیه را به همبازیان خود یعنی جیان ماریا ولونته و لی وان کلیف میبازد. جیان ماریا ولونته هم هنوز ترسناک است گرچه به اندازهی فیلم «به خاطر یک مشت دلار» فرصت عرض اندام ندارد.
فیلم وسترن «به خاطر چند دلار بیشتر»، دومین فیلم از سهگانهی معروف به دلار به کارگردانی سرجیو لئونه است و موسیقی انیو موریکونه برای آن، هوشربا است.
***************************
16. آخرین غروب آفتاب ; The Last Sunset
کارگردان: رابرت آلدریچ
بازیگران: کرک داگلاس، راک هادسون و جوزف کاتن و دوروتی مالون
محصول: ۱۹۶۱، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۰٪
" کلانتر دانا به دنبال مردی است که شوهر خواهر او را کشته است. این مرد که اومالی نام دارد به مکزیک رفته و برای یک گلهدار بیمار کار میکند. پس کلانتر به مکزیک می رود و او را پیدا میکند. گلهدار قصد دارد که گلهی خود را به کریزی هورس در تگزاس ببرد و از آن جا که کلانتر در مکزیک اختیارات قانونی ندارد، قبول میکند که با آنها همراه شود. کلانتر به سراغ اومالی میرود و به او میگوید که به محض رسیدن به مرز، حسابی وی را خواهد رسید اما کمی پس از آغاز سفر، گلهدار میمیرد و ماموریت نجات گله و خانوادهی وی روی دوش این دو مرد قرار میگیرد …"
فیلم وسترن «آخرین غروب آفتاب» چهار بازیگر بزرگ دارد: کرک داگلاس، راک هادسون، دوروتی مالون و جوزف کاتن. شاید جوزف کاتن بزرگ به لحاظ توان بازیگری در مرتبهای رفیع در تاریخ سینما قرار بگیرد اما هیچگاه شهرت و جلوههای ستارگی بزرگانی کرک داگلاس و راک هادسون را نداشت. حضور هر کدام از آن دو نفر میتوانست فروش فیلمی را تضمین کند.
وسترن غریبی است این «آخرین غروب آفتاب». کمتر وسترنی به آن شباهت دارد. بخشی از این موضوع به جهان اخلاقی پیچیدهی درام بازمیگردد و بخشی هم به نحوهی تقابل خیر و شر در داستان که تفاوتی اساسی با دیگر وسترنها دارد. میتوان این تفاوت را از گفتگوهای دو طرف درگیر در داستان فهمید. اما آن چه که چنین کیفیتی به فیلم میبخشد، ویژگیهای تراژیکی است که انگار از دل تراژدیهای باستانی درآمده و فیلم را به آن ادبیات کهن وصل کرده است.
در این جا با مردان و زنانی طرف هستیم که در طول یک سفر طاقتفرسا، آهسته آهسته به درک تازهای از زندگی میرسند. رقابتهای عاطفی در کنار خصومتهای شخصی از مردان داستان، افرادی پر از کینه ساخته است. اما اجبار سفر در کنار یکدیگر باعث میشود که هر کدام متوجه ویژگیهای مثبت شخصیت طرف مقابل شود و نگرشش تغییر کند. این گونه است که داستان هم راهش را کج میکند و اگر در ابتدا به نظر میرسید که فقط یک فیلم وسترن انتقامجویانهی ساده است، به فیلمی چند لایه تبدیل میشود که یک سرش به گذشتهای خونبار و در عین حال عاشقانه وصل است و سر دیگرش به امروزی که انگار تکرار همان گذشتهی شوم است و قهرمانها و بازندههایش هم همان افراد سابق. انگار هیچ چیز عوض نشده، پس طبعا با سرباز کردن زخمهای کهنه و ناسور و به وجود آمدن زخمهای تازه، باید کسی پیدا شود که این چرخهی معیوب را خرد کند؛ اما چه کسی؟
حدس زدن این که چه کسی در نهایت پا پیش میگذارد تا از شر این چرخه خلاص شود، حقیقتا کار دشواری است. دلیل این که پایان فیلم هم چنین غافلگیرکننده از کار درآمده است، به همین تصمیم پایانی یکی از طرفین بازمیگردد. این پایان چنان مهیب است که حتی بر پایانبندیهای مختلفی در تاریخ سینما تاثیر گذاشت که معروفترینش پایانبندی «سامورایی» (Le Samurai) ساختهی ژان پیر ملویل و بازی آلن دلون است. نکتهی دیگر که این فیلم وسترن را به چنین اثر مهمی تبدیل میکند، گفتگونویسی دالتون ترامبو در مقام فیلمنامهنویس اثر است. تغییر گام به گام شخصیتها از طریق همین گفتگوها قابل شناسایی است. ترامبو فیلمنامه را از کتابی به نام «غروب در کریزی هورس» نوشتهی هوارد ریگزبی اقتباس کرده.
شاید مهمترین دستاورد رابرت آلدریچ با ساختن فیلم وسترن «آخرین غروب»، همین ساختن اثری چند لایه باشد که مدام با پیچشهای داستانی همراه است و مدام تغییر مسیر میدهد. چنین کاری برای یک کارگردان نابلد، به نوعی خودکشی هنری میماند و فیلم را هم به اثری از دست رفته تبدیل میکند، اما اگر فیلمساز کارش را بلد باشد نه تنها این پیچشهای مداوم در فیلم خوش مینشینند و جایشان را پیدا میکنند، بلکه به نقطه قوت اصلی فیلم تبدیل میشوند. نکتهی بعد هم این که رابرت آلدریچ استاد ساختن میزانسنهای چند لایه بود. آثار او از این طریق به فیلمهایی قابل بحث تبدیل میشدند که در یک سکانس یا در یک پلان کلیتی از حال و هوای فیلم را کپسوله میکردند یا با نمایش چند واقعه به طور همزمان، مخاطب تنبل را به چالش می کشیدند که حواسش را حین تماشا کاملا جمع کنند.
اما آن چه که فیلم را شایستهی تحسین میکند، نمایش جهان اخلاقی تیره و تار آن و تاثیرش بر شخصیتها است. مردان برگزیدهی رابرت آلدریچ هم جزیی از این جهان تیره و تار هستند و هم قربانی آن. هر دو در ابتدا از آمریکا به مکزیک میرسند تا شاید از گذشتهی خود فرار کنند اما هر چه میگذرد، نشان کمتری از رستگاری مییابند. هر دو جایی را برای راحتی میجویند و گاهی تصور میکنند که پیدایش کردهاند اما سرخوردگی نهایی از فروریختن آوار واقعیت به وجود میآید؛ از این که حداقل یکی از آنها میفهمد که هیچ جایی برایش وجود ندارد.
تیم بازیگری فیلم حرف ندارد. گرچه رابرت آلدریچ از بازی کرک داگلاس ناراضی بود اما بازی او تاثیری شگفت بر قصه دارد و اتفاقا بهتر از راک هادسونی حاضر شده که بیشتر به یک عاشق پیشه شبیه است تا هفتتیرکشی همه فن حریف. همین هم در طول درام کفهی ترازو را به نفع داگلاس سنگین میکند. جوزف کاتن هم در قالب مردی پا به سن گذاشته و بیمار با وجود حضور کمش در فیلم تاثیرگذار است. دوروتی مالون هم بازی درستی دارد و توانسته وزن عاطفی قصه را به خوبی بین دو طرف قصه متعادل کند.
***************************
۱7. روز بد در بلک راک ; Bad Day At Black Rock
کارگردان: جان استرجس
بازیگران: اسپنسر تریسی، رابرت رایان، ارنست بورگناین، آن فرانسیس و والتر برنان
محصول: ۱۹۵۵، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۷٪
" مردی یک دست، وارد شهری غریب میشود. او میخواهد مدال شجاعت یک سرباز ژاپنی را که در جنگ دوم جهانی کشته شده، به پدرش بدهد اما چیزی در شهر وجود دارد که او را مشکوک میکند؛ مردمان شهر رازی دارند که نمیخواهند به هیچ عنوان فاش شود …"
چه تیم بازیگری درجه یکی، یکی از یکی بزرگتر و سرشناستر. اسپنسر تریسی و والتر برنان که از کهنهکارهای سینما هستند و سابقهی آنها به دههی ۱۹۳۰ میرسد. رابرت رایان هم هست تا در قامت بدمن داستان خوش بنشیند. ارنست بورگناین هم جواهری برای خود در هر فیلمی بود؛ همچون آن فرانسیس.
جان استرجس و تیم همراهش بیش از هر چیزی به شخصیتهای خود توجه کردهاند و همین فرصت کافی در اختیار این تیم معرکه قرار داده که هر چه در چنته دارند، رو کنند.این در حالی است که جان استرجس معروف به ساختن آثار سرراست بود، اما او حال فیلمی ساخته که اتفاقا رفتار شخصیتها و آن چه که در پس ذهنشان میگذرد و تلاش برای نمایش آن، به اندازهی قصه مهم است.
جان استرجس از آن وسترنسازهای معرکهای بود که به خاطر همان داستانهای بسیار سرراستش هیچگاه چندان جدی گرفته نشد. اما چه او را فیلمسازی بزرگ بدانیم و چه نه، نمیتوان منکر این شد که در خلق آثار شدیدا سرگرم کننده حسابی توانا است. او استاد خلق هیجان در دل دشتها و محیطهای باز و بیانتهای غرب آمریکا بود. این توانایی را میتوان در فیلمهای معروفی مانند «جدال در اوکی کورال» (Gunfight At The O.K. Corral) با بازی برت لنکستر و کرک داگلاس، «آخرین قطار گان هیل» (Last Train From Gun Hill) با هنرمندی آنتونی کوئین و کرک داگلاس، «هفت دلاور» که هشت بازیگر معرکه در قالب نقشهای مثبت و منفی داشت و همچنین فیلمی با محوریت جنگ جهانی دوم و فرار از زندان با نام «فرار بزرگ» (The Great Escape) که باز هم کلی بازیگر بزرگ دارد، پیدا کرد.
داستان فیلم وسترن «روز بد در بلک راک» حول محور گشت و گذار و تحقیقات فردی است که با مشکوک شدن به چیزی پرده از رازی هولناک در یک شهر بر میدارد و در واقع کثافتهای پنهان شده در زیر جامعه را رو میکند. پس این جا پیرنگی جنایی و معمایی وجود دارد که به دل اثری وسترن راه یافته است. این مرد با هر قدم با چیزی روبهرو میشود که تاثیر بسیاری بر روح و راونش دارد و او را به تغییر در رفتار وا میدارد.
از همین جا است که این فیلم با آثار دیگر جان استرجس تفاوت پیدا میکند. در اثری چون فیلم وسترن «آخرین قطار گان هیل» تکلیف قهرمان داستان مشخص است؛ او میخواهد که انتقام مرگ همسرش را بگیرد یا در فیلم وسترن «هفت دلاور» به محض گرفتن تصمیم، هیچ چیز دیگری جلودار ششلولبندهای درام نیست و آنها در به سرانجام رساندن کار خود شک نمیکنند اما در این جا قهرمان داستان باید با هر گامش در شهری جهنمی به درکی تازه از محیطش برسد و علاوه بر رو کردن آن سوی تاریک شهر، با درگیریهای درونی خود هم کنار بیاید.
عموما در وسترنها با شخصیتهای تکرویی روبهرو هستیم که اگر یاری هم در کنار خود داشته باشند، باز این اعتماد به خود است که باعث میشود تا آنها به هدف برسند و در پایان سربلند خارج شوند. علاوه بر آن ساختن فیلم وسترن به فیلمساز کمک میکند که کار در چشماندازهای وسیع و محیطهای بیرونی را فراگیرد. همهی اینها در فیلم وسترن «روز بد در بلک راک» قابل شناسایی است. اما استفادهی متفاوت از آنها است که فیلم را به اثری متفاوت تبدیل میکند؛ چرا که کارگردان بیشتر به نمایش درون شخصیتهایش علاقه دارد تا نمایش چشماندازها.
از آن سو محیط خشنی در فیلم وجود دارد که قضاوت ما را دربارهی شخصیتها تحت تاثیر قرار میدهد؛ چرا که با خیال راحت نمیتوان به داوری کسی پرداخت. از این جا است که جهان اخلاقی فیلم پیچیده میشود. چون این محیط خشن در ابتدا باعث میشود که خیال کنیم وجود شر در این محیط جهنمی کاملا طبیعی است و وجودش با توجه به این مردمان و این جغرافیا حتی ضروری به نظر میرسد. اما همهی داستان این نیست و فیلمساز هنوز هم چیزهای دیگری در چنته دارد که بتواند با آنها تماشاگرش را غافلگیر کند.
دیگر مشخصهی تکراری فیلمهای وسترن، گذر مردی از یک شهر و پاک کردن شر موجود در آن است. در «آخرین قطار گان هیل»، کلانتر با بازی کرک داگلاس چنین میکند و در «جدال در اوکی کورال» باز هم کرک داگلاس در کنار برت لنکستر نقش دو شخصیت یاریرسان را بر عهده دارند. در «هفت دلاور» این موضوع توسط هفت مرد بیباک حل میشود و اهالی پس از رفتن آنها میتوانند آسوده زندگی کنند. در فیلم وسترن «روز بد در بلک راک» هم چنین چیزی قابل شناسایی است و اسپنسر تریسی بازیگر این نقش است. اما موضوع این جا است که نمیتوان از سرنوشت او و شهری که به آن پا گذاشته مطمئن شد و این سوال از همان ابتدا ذهن مخاطب را اشغال میکند که: در صورت موفقیت قهرمان آیا این شهر میتواند برای همیشه رستگار شود و نفس راحتی بکشد؟
***************************
18. نابخشوده ; Unforgiven
کارگردان: کلینت ایستوود
بازیگران: کلینت ایستوود، مورگان فریمن، ریچارد هریس و جین هاکمن
محصول: ۱۹۹۲، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪
" سال ۱۸۸۰، ایالت وایومینگ. دو کابوی ظالم چهرهی زنی روسپی را از ریخت میاندازند و او را مورد آزار و اذیت قرار میدهند. کلانتر شهر به شکایت زن توجه چندانی نمیکند و فقط آنها را جریمه میکند تا قسر در بروند. اما روسپیهای شهر متحد می شوند و هزار دلار جمع میکنند و جایزه ای برای اجرای عدالت و مرگ آن دو کابوی تعیین میکنند. ویلیام که هفتتیر کشی همه فن حریف و پر آوازه بوده، از این موضوع باخبر می شود اما او مدتها است که دست به هفتتیر نبرده و در واقع دورانش به سر آمده است …"
کلینت ایستوود، جین هاکمن، مورگان فریمن و ریچارد هریس. حضور این چهار نفر در کنار هم قرار گرفتن فیلم در این فهرست را اجتنابناپذیر میکند. کلینت ایستوود با ساختن فیلم وسترن «نابخشوده» مانند برخی از فیلمهای ضد وسترن به سراغ اثری رفته که در آن شخصیت به اندازهی قصه مهم است. البته او این کار را به شیوهای متفاوت انجام داده. کلینت ایستوود قبل از رسیدن به هدف اصلی و ساختن ایدهی فیلم که همان برهم زدن تصویر خودش از ششلولبند بی رقیب غرب وحشی است، باید بر روند دراماتیک فیلم و نمایش تغییرات شخصیت اصلی در طول داستان تمرکز کند تا به این تفاوت برسد؛ این جا با مردی طرف هستیم که قبل از هر چیز باید با دیوهای درونش بجنگد تا بتواند شایستگی انجام ماموریتی سخت را پیدا کند و ناجی زنانی تحت ستم باشد.
این دیوهای درون هم از ترسش سرچشمه میگیرند و هم از حس تازهای که نسبت به دنیا پیدا کرده. او مدتها در گوشهای به دور از هیجان و وحشت میدان نبرد زندگی کرده و دیگر مانند گذشته تیراندازی معرکه نیست و آشکارا ترسو شده است. او حتی پا به سن گذاشته و اگر هم بخواهد دیگر نمیتواند همان رفتار دیروز را داشته باشد. اما هیچکدام در نهایت مهم نیست، فقط اگر وی بتواند از پس این دیوهای درون برآید.
پس میتوان فیلم وسترن «نابخشوده» را به نوعی خداحافظی سینمای آمریکا با قهرمان نمادین غرب وحشی با بازی کلینت ایستوود نامید؛ چرا که در این جا با قهرمانی پا به سن گذاشته سر و کار داریم که حتی در اوج جوانی هم آن انسان نیک سرشت سینمای وسترن نبوده است. او در همان زمان هم جایزه بگیری جانی و سنگدل بوده که حسابی رعب و وحشت ایجاد میکرده و ترس به دلها میانداخته، اما ماموریت تازه تفاوتی دارد و همین هم او را وادار میکند که تمام وجودش را برای به سرانجام رساندن آن خرج کند؛ این که وی بالاخره میتواند قدرت هفتتیرکشیاش را برای یک کار خوب خرج کند. اما مشکل این جا است: کدام قدرت؟
ابتدای دههی نود میلادی دیگر مانند دوران دههی هفتاد با یک آمریکای سیاستزده روبهرو نیستیم که هر وسترن بدرد بخوری به زمانهی خودش و فراز و فرودهای آن ارجاع دهد. زمانه عوض شده و همین باعث میشود تا ایستوود با خیالی راحت شمایل ماندگار خود و در کل شمایل وسترنرهای تاریخ سینما را نقد کند و در واقع هجویهای بر آنها بسازد. اما کار او زمانی پیچیدهتر میشود که او این کار را با انتظارات مردم از سینمای وسترن و در نهایت تصویر خودش هم میکند.
اهالی شهر فیلم به نوعی همان مخاطبان فیلم هستند که از کابوی قهرمان توقع دلاوری و نجات ضعفا را دارند. بیخبر از این که ایستوود خواب دیگر برای آنها دیده است. یکی از شخصیتهای تکراری و کلیشهای فیلمهای وسترن زنان بدکاره اما نیک سرشتی هستند که وسترنر فیلم به آنها کمک میکند و آنها هم در پایان این عمل را با نجات قهرمان در لحظهی آخر جبران میکنند؛ گرچه در فیلم وسترن «نابخشوده» آنها قهرمان را فرامیخوانند اما دیگر قهرمان جوانی حضور ندارد که زنی بتواند به او دل ببندد. ایستوود این گونه با تمام انتظارات ما از سینمای وسترن که خودش از شمایلهای ماندگار آن است، بازی میکند و نشان میدهد که او هم میتواند زخم بخورد و فریاد بزند و دیگر آن مرد خوش قلب اما خشن نباشد که برای اجرای عدالت آمده است.
در نهایت این که علاوه بر تمرکز بر روح و روان قهرمان درام، آن چه که فیلم را به اثری غیرمعمول تبدیل میکند، همان اسطورهزدایی ایستوود از شمایل قهرمان سنتی سینمای وسترن است. این که قهرمان او آدمی به ته خط رسیده است که فقط یک کار برای انجام دادن دارد؛ اثبات این که میتواند در پایان رستگار شود. در این راه همراهی هم دارد، کسی که میتواند قوت قلبی برای قهرمان باشد تا بتواند راه پر خطر پیش رو را طی کند؛ گرچه او هم مانند شخصیت اصلی دیگر آن مرد تر و فرز جوان نیست.
ترکیب بازیگران فیلم غبطهبرانگیز است: ایستوود در کنار ریچارد هریس، مورگان فریمن و جین هاکمن؛ چهار غول بازیگری سینمای آمریکا. اما باید اعتراف کرد که بهترین بازی فیلم از آن جین هاکمن است. همین بازی معرکه در قالب قطب منفی داستان، جایزهی اسکاری برای جین هاکمن به ارمغان آورد.
***************************
۱9. تیرانداز ; The Shootist
کارگردان: دان سیگل
بازیگران: جان وین، جیمز استیوارت و لورن باکال
محصول: ۱۹۷۶، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۷٪
" زمان سال ۱۹۰۱. جان برنارد بوکس به تیرانداز معروف است. وی وارد شهر کارسون سیتی واقع در ایالت نوادا میشود و به سراغ رفیقش دکتر هاستتلر میرود. دکتر خبر بدی برای او دارد چرا که متوجه میشود جان به سرطان مبتلا است. جان فقط چند روز دیگر زنده خواهد ماند؛ این در حالی است که گذشتهی او به عنوان یک هفتتیر کش دست از سرش بر نمیدارد …"
نمیشد از وسوسه قرار دادن این فیلم در فهرست چشم پوشید. بزرگان سینمای کلاسیک دوباره دور هم جمع شدهاند تا اثری دربارهی روزگار سپری شده بسازند؛ هم جان وین، هم جیمز استیوارت و هم لورن باکال مخاطب اهل سینمای کلاسیک را به دورانی باشکوه پرتاب میکنند که سر و شکل فیلمهایش با امروز کاملا تفاوت داشت.
دان سیگل با فراخواندن جان وین در سنین پیری، دوست داشت که ادای دینی به سینمای گذشته کند. در این جا دیگر خبری از هفت تیر کشی قهار نیست، بلکه پیرمردی بیمار مقابل دوربین قرار گرفته است. همین بهانهای به دست ما میدهد که فیلم را از منظر سینمای ضد وسترن نظاره کنیم و به دنبال آن بگردیم که بفهمیم کارگردان کجا از داستانهای آشنای وسترنهای کلاسیک فاصله میگیرد. از سوی دیگر دان سیگل، جیمز استیوارت را هم فراخوانده است. استیوارت هم به ویژه در همکاری با آنتونی مان پنج وسترن معرکه دارد که در آنها نقش اصلی را بازی میکند. از بهترین آنها میتوان به فیلم وسترن «مهمیز برهنه» (The Naked Spur) اشاره کرد.
این آخرین فیلم جان وین به عنوان بازیگر است و جمع قدیمیها هم حسابی در آن جمع است. جان وین در کنار جیمز استیوارت قرار گرفته تا دوباره یاد و خاطرهی فیلم وسترن با شکوه جان فورد یعنی «مردی که لیبرتی والانس را کشت» را زنده کند. لورن باکال هم مانند همیشه، حتی در زمانی که پا به سن گذاشته بی نظیر است و میتواند مخاطب را متوجه حضور گرم خود کند. زمانه هم دههی هفتاد میلادی است و یواش یواش دارد، تندرویهای اوایل دهه، جای خود را به التیام زخمها میدهد و کم کم زندگی جدیدی در آمریکا شروع میشود. تاریخ ورق میخورد اما فراموش نمیشود، بلکه فقط دورانی جدید آغاز شده است. همهی اینها به معنای یک خداحافظی نهایی است؛ خداحافظی با جان وین و سینمایی درخشان که او یکی از نمادهای راستینش بود؛ خداحافظی باشکوه با مردی که مخاطبان سالها ایستاده تشویقش میکردند.
به همین دلیل فیلم وسترن «تیرانداز» به یک مراسم وداع میماند. میدانیم که جان وین در آن زمان با سرطان دست در گریبان بود و شخصیتی هم که او نقشش را بازی میکرد چنین بیماری داشت؛ یک هفت تیر کش سرشناس که از مرضی لاعلاج درد میکشد دقیقا خود جان وین بود. به همین دلیل فیلم وسترن «تیرانداز» بیش از هر چیزی ادای دین به شمایل جاودانهی جان وین به عنوان قهرمان سنتی ژانر وسترن است. این که گذشتهی پر آوازهی او حتی در آستانهی مرگ هم دست از سرش برنمیدارد و نمیگذارد تا آسوده و در آرامش بمیرد، به همان اعتراضهای سالهای پایانی زندگی جان وین در زمان تجدید نظر طلبی هالیوود اشاره دارد و فیلم را به اثری ضد وسترن تبدیل میکند.
از این منظر فیلم وسترن «تیرانداز» اثر مهمی برای بررسی سینمای وسترن است. جان وین مهمترین ستارهی وسترن تاریخ سینما است. پس اگر فیلم دان سیگل ادای دینی به او است، چرا به اثری ضد وسترن تبدیل شده است؟ دلیل این موضوع به این بازمی گردد که کارگردان گرچه از المانهای وسترنهای کلاسیک عدول کرده، اما این کار هم به خاطر مقتضیات زمانه بوده و هم به خاطر سن و سال خود جان وین. ضمن این که ضد وسترنها همیشه در نفی سینمای وسترن کلاسیک ساخته نمیشوند.
فیلم وسترن «تیرانداز» اقتباسی از کتابی به همین نام به قلم گلندن سوارتوت است و برخی از دیالوگهای بی نظیر رمان در فیلم هم وجود دارد و البته دیالوگ نویسی فیلم در کل عالی است و اگر توجه کنیم که بیشتر آنها از دهان بازیگران بزرگی مانند وین، استیوارت و باکال خارج میشود، بیش از پیش به چشم میآیند. افتتاحیه فیلم از همان اول یقهی مخاطب را میگیرد و مشخص میکند که تماشاگر با چه نوع فیلمی روبهرو است و البته نام فیلم هم این موضوع را فریاد میزند؛ تصویر اسطورهای جان وین سوار بر اسب و خلاص شدن از شر یک راهزن در کسری از ثانیه، آن هم در زمان کهنسالی نشان میدهد که چرا نام فیلم «تیرانداز» است.
فیلم وسترن «تیرانداز» آخرین حضور جذاب جیمز استیوارت بر پردهی سینما هم هست. او بعد از این فیلم در چهار اثر سینمایی دیگر بازی کرد که هیچ کدام فیلم قابل ملاحظهای نیست. لورن باکال هم عالی ظاهر شده و همتای مناسبی برای جان وین در قابهای دو نفره است. دان سیگل هم کار خود را به خوبی انجام داده است.
***************************
20. کلمنتاین عزیزم ; My Darling Clementine
سال تولید: ۱۹۴۶
کارگردان: جان فورد
بازیگران: هنری فوندا، کتی داونز، بن هال، میکی سیمپسونس
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪
"وایات ارپ همراه با برادرانش وارد شهر تومباستون میشوند تا شب را در آن بمانند و استراحت کنند. صبح روز بعد او در مییابد که یکی از برادرانش به قتل رسیده است و گلهاش دزدیده شده. ارپ به دنبال گرفتن انتقام با گروه خبیث و بدنام کلنتون گنگ روبهرو میشود، در حالی که همزمان رابطهی عاشقانهی خندهداری را با کلمنتاین آغاز میکند."
وسترنی است آرام و دلپذیر از کارگردان اسطورهای هالیوود، جان فورد. این فیلم یک داستان تفنگی دربارهی هفتتیرکشها را دراماتیزه میکند و روایتی عاشقانه از دل آن بیرون میکشد.
داستان وایات ارپ که در واقعیت از اسطورههای غرب وحشی بوده است، دستمایه فیلمهای سینمایی بسیاری شده است که در این بین کلمنتاین عزیزم بهترین آنهاست. اهمیت این شخصیت در دنیای غرب وحشی به حدی زیاد است که حتی خود فورد سالها بعد در فیلم پاییز قبیله شاین دوباره شمایلی از او و داک هالیدی را به عنوان شخصیتهای فرعی فیلمش به تصویر میکشد. در کلمنتاین عزیزم، هنری فوندا در نقش وایات ارپ خوش میدرخشد و ویژگیهایی خاص به شخصیت او میبخشد. او نمونهای کامل از یک مرد جان فوردی است؛ برای مثال با این که بسیار خوش قلب و جوانمرد است اما بیادبی لوتی وارانهای نیز دارد. یکی از موتیفهای مهم فیلم لم دادن او روی صندلی و تکیه دادن پاهایش به ستون جلویی است. به نظر میرسد در این فیلم جان فورد حتی از طرز نشستن بازیگرش نیز برای پرداخت شخصیت کمک میگیرد.
فورد با «کلمنتاین عزیزم» فیلمی عاشقانه و درخشان میسازد که باعث شکل گرفتن دورهای جدید برای وسترنها در عصر طلایی هالیوود میشود. هنری فوندا در این فیلم که یکی از وسترنهای مورد علاقهی کلینت ایستوود است نقش وایات ارپ، شخصیتی کاریزماتیک و مجنون را ایفا میکند و لیندا دارنل هم در ایفای شخصیت مقابل او که دختری است آسیبپذیر و دلربا، عملکرد مناسبی از خودش به نمایش میگذارد. با این نقشآفرینیهای درخشان و کارگردانی جان فورد، هیچ شکی نبود که این فیلم قرار است در تاریخ ماندگار شود. این فیلم تا آخرین لحظه، هم اکشن و هم درام را به بهترین شکل ممکن حفظ میکند، اما آن چه در رابطه با این فیلم قلب ایستوود را ربوده، توانایی آن در بازتاب دادن فضایی سرشار از خشونت و انسانهایی با قلبهای کوچک که انتظار و بیتجربگی، زندگیهایشان را به خطر میاندازد است.
***************************
21. مرد مُرده ; Dead Man
سال تولید : ۱۹۹۵
کارگردان: جیم جارموش
بازیگران: جانی دپ , رابرت میچم, جان هارت, گری فارمر, لانس هنریکسن
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.5 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 69٪
۱۰
" ویلیام برای کار در کارخانهای به شهری مرزی میرود. او بعد از رسیدن میفهمد که این شغل قبلا به شخص دیگری سپرده شده است. ویلیام پس از یک تیراندازی بهشدت مجروح میشود و با یک مرد بومی مرموز ملاقات میکند."
Dead Man، وسترنی اسیدی است که بسیاری از منتقدان آن را برترین وسترن پستمدرن ساخته شده میدانند. این فیلم قالب رایج در آثار وسترن، مخصوصا کلاسیکهای این گونه را درهم میشکند و جهانی متفاوت خلق میکند. دنیای فیلم دنیایی بسیار ناامیدکننده است و شخصیتهایش همانند قهرمانان کلاسیک قرار نیست زندگی کنند و بمیرند. این فیلم وسترنی بسیار غیرمتعارف است و جارموش ترجیح میدهد که بهجای پرداختن به گاوچرانها به مفاهیم روانشناختی و فلسفی بپردازد. مرد مرده سراسر استعاره است و نماد، مراقبهای شاعرانه و فلسفی که این کارگردان از مرگ و زندگی بهتصویر کشیده است.
Dead Man، همه چیزش در سفر خلاصه شده، سفری از دنیای مادی به دنیای معنوی. جستوجویی رویایی و سورئال که مرگ را از منظری مثبت نشان میدهد. مرد مرده جارموش از آن فیلمهایی است که پس از دیدن آن بهعنوان یک طرفدار وسترن یا عاشقاش میشوید و یا با نگاهی نفرتانگیز به آن نگاه میکنید. این فیلم، وسترنی است که اگر هاوارد هاکس آن را دیده بود، در جوابیههایش فیلمهای بسیاری میساخت. جیم جارموش پس از ساخت مرد مُرده آن را به سرخپوستان تقدیم کرد.
***************************
22. الدورادو ; El Dorado
سال تولید: ۱۹۶۶
کارگردان: هاوارد هاکس
بازیگران: جان وین , رابرت میچم, جیمز کان, آرتور هانیکات, شارلین هالت, کریستوفر جرج , ...
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.5 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪
" کول تورنتون هفتتیرکش ماهری است که از طرف زمینداری ثروتمند یک پیشنهاد شغلی خوب دریافت میکند. دوست کلانتراش به کول هشدار میدهد که این شغل را نپذیرد، چراکه این زمیندار قصد واگیری املاک دیگران را دارد."
El Dorado، وسترنی اقتباسی است که هاوارد هاکس آن را براساس رمان ستارگان در مسیر نوشتهی هری براون ساخت. این دومین فیلم از سهگانهای است که هاکس در آنها کلانتری در حال دفاع در برابر عناصر یاغی را بهتصویر میکشد. این فیلم همانند ریولوبو و ریو براوو بر رفاقتی جذاب بین شخصیتهایی که از یک مخمصهی جدی جان سالم میبرند، تمرکز میکند. این فیلم شباهت بسیار زیادی به ریو براوو دارد و خیلی از عناصر آن فیلم مثل نوع شخصیتها در این فیلم نیز تکرار میشود، بههمین دلیل بسیاری از منتقدان این فیلم را یک بازسازی آزاد از ریو براوو میدانند.
هاوارد هاکس در این فیلم زمان بیشتری را نسبت به ریو براوو خرج پرداخت شخصیتهایش میکند و از طرفی نیز خشونت بیشتری را بهتصویر میکشد. این فیلم بهطرز جذابی فیلمبرداری شده و بازیها و شیمی بین جان وین و رابرت میچام بهشدت تماشاگر را سر ذوق میآورد. هاوارد هاکس در این اثر باز هم نبوغ خودش را در اجرا، میزانسن و قاببندیها نشان میدهد و ال دورادو در زمان اکران توجه و تحسین منتقدان را به خود جلب کرد و در گیشه هم به موفقیت تجاری خوبی رسید.
***************************
23. جانی گیتار ; Johnny Guitar
سال تولید: ۱۹54
کارگردان: نیکلاس ری
بازیگران: جوآن کراوفورد، استرلینگ هایدن، مرسدس مککمبریج
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.6 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 94٪
" وین کافهداری است که ثروتمندان شهر خوششان از او نمیآید و قصد دارند که وین را از شهر بیرون بیندازند. او از دوست سابق خود جانی گیتار درخواست کمک میکند و خودش نیز همانند کابوها اسلحه بهدست میگیرد."
Johnny Guitar، که براساس داستانی بههمین نام و نوشتهی روی چنسلر ساخته شده وسترنی بازنگرانه است که قواعد وسترنهای کلاسیک را برهم میریزد. به گفتهی مارتین اسکورسیزی، مخاطبان آمریکایی نمیدانستند که چگونه باید با فیلم روبهرو شوند، بنابراین جانی گیتار را یا نادیده میگرفتند یا به آن میخندیدند. از سویی دیگر فیلم مورد تحسین منتقدان آن زمان، ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو قرار گرفت و تروفو فیلم را یک رویای غربی توصیف کرد. نیکلاس ری برخلاف وسترنهای کلاسیک و سنتی نقش دیگری برای زنان قائل میشود در اینجا وین زنی نیست که منتظر قهرمانی بماند و به او دل بسپارد. این شخصیت خودش دست به عمل میزند، هفتتیر میکشد و مشکلاتش را خودش حل میکند.
همواره از سوی تعداد اندکی از سینما دوستان انتقاداتی به فیلمهای وسترن بابت بی توجهی به زنان وارد شده است. آنها معتقد بودند زنان در آثار وسترن جایگاهی بالاتر از خانهدار ندارند و این مردان هستند که حماسهها را رقم میزنند. جانی گیتار را میتوان یکی از وسترنهای آوانگارد تاریخ سینما و جوابیهای برای این انتقاد به حساب آورد. وسترنی خاص که برای نخستین بار یک زن در نقش اصلی و به عنوان یک هفت تیرکش در آن ظاهر شده است.
از طرفی دیگر نیز ضدقهرمان ما یک زن است که در برابر وین کارشکنی میکند. با کمی مقایسه بین وسترنهای کلاسیک و این فیلم میتوان گفت که جانی گیتار وسترنی فمنیستی است که در آن زمان بسیار بازنگرانه بهشمار میآمده است. این فیلم که علاوه بر قواعد ژانریک از لحاظ روانشناسانه نیز مطرح است در سال ۲۰۰۸ توسط کتابخانهی کنگره در فهرست ملی فیلم قرار گرفت و پدرو آلمودوار نیز در فیلم زنان در آستانه فروپاشی به این فیلم ادای احترام کرد.
***************************
24. شین ; Shane
سال تولید: ۱۹53
کارگردان: جرج استیونز
بازیگران: الن لاد ، جین آرتور، وان هفلین
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.6 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 97٪
"شین تفنگبازی ماهر با گذشتهای اسرارآمیز است که به امید یک زندگی بیسروصدا و بدون دردسر بهعنوان مزرعهداری استخدام میشود. او که در مرزعهی جو مشغول به کار است، به نبردی بین دو گروه کشیده میشود."
شین وسترنی کلاسیک است که براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی جک شفر ساخته شد. شین در آن زمان وسترنی ۴ میلیون دلاری بود که برای یک وسترن گران بهحساب میآمد و پارامونت پیکچرز نگران بود که فیلم در باکس آفیس نتواند هزینهی تولید را برگرداند. اما فیلم با فروش ۲۰ میلیون دلاریاش موفقیت خوبی را برای این کمپانی بهوجود آورد. شین اولین فیلمی بود که در صفحهی عریض نمایش داده شد، قالبی که پرامونت ابداع کرد تا چشمانداز وسیعتری را نسبت به تلویزیون ارائه دهد.
فیلم به دلیل نوع فیلمبرداریاش از مناظر، شیوهی تدوین، رنگهای پرجنبوجوش و نوع اجرا مورد توجه قرار گرفت، تا جائی که منتقدان از آن بهعنوان یک نقاشی متحرک، غنی و دراماتیک از مرزهای آمریکا یاد کردند. این وسترن اثری الهامبخش و تاثیرگذار برای سینما بود در سال ۲۰۱۷ لوگان را براساس آن ساخت و قبل از این نیز در سال ۱۹۶۶یک مجموعه تلویزیونی طبق داستان و شخصیتهایش تولید شده بود. شین یکی از بهترین وسترنهای کلاسیک با داستانی برگرفته از کهنالگوی خیر و شر است که چیزی بیشتر از زیبایی و عظمت کوهها را بهنمایش درمیآورد. این فیلم در دوره جوایز اسکار نامزد ۴ جایزه شد که بهخاطر دستاوردهای متفاوتاش نسبت به دیگر وسترنها در بخش فیلمبرداری، جایزهی اسکار را در این بخش برد.
***************************
25. جانگو ; Django
سال تولید: ۱۹66
کارگردان: سرجیو کوربوچی
بازیگران: فرانکو نرو ، جینو پیرینس، لوچانو روسی , ...
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.2 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 94٪
" مردی به نام جانگو با تابوتی که همراه خودش میکشد، زنی را از دست خلافکاران نجات میدهد و به شهری برهوت وارد میشود. او مدتی بعد خود را وسط درگیریهای دو گروه خلافکار در آنجا میبیند."
سرجیو کوربوچی که بههمراه سرجیو لئونه زوایای دیگری به وسترن رو به افول کلاسیک آمریکایی بخشیدند و از میانش وسترن اسپاگتی را خلق کردند، برای رقابت با فیلم یک مشت دلار بهسراغ یوجیمبوی کوروساوا رفت و با اقتباسی غیررسمی از آن جنگو (Django) را ساخت. وسترن اسپاگتی کوربوچی پاسخی به فیلم لئونه بود، زمانی که مناظر زیبا در فیلم لئونه به جریان میافتادند، کوربوچی فیلماش را با لحنی پوچگرایانه پُر کرد و مناظر بایر و مرده را نشان داد. کارکتر جنگو نیز یک هفتتیرکش تمام عیار در مخالفت با ارزشهای وسترن سنتی است و تصویری مدرن از خود بههمراه دارد. او متفاوت عمل میکند و شبیه شخصیتهایی که ایستوود در سهگانه دلار بهنمایش درآورده، نیست.
جنگو تلخ است و بدبین و لحن فیلم را نیز بهدرستی منعکس میکند. این اثر بهعنوان یکی از خشنترین فیلمهایی که تا آن زمان ساخته شده بود، شهرت پیدا کرد و تا مدتی اجازهی اکران سراسری در بعضی از مناطق اروپا را نیافت. جنگو پس از اکران طرفداران بسیاری را در خارج از ایتالیا بهدست آورد و بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای وسترن اسپاگتی مورد تحسین قرار گرفت. این فیلم که توسط منتقدان بهعنوان اولین قسمت از سهگانهی گل و خون در نظر گرفته میشود، منبع الهامی برای کوئنتین تارانتینو بود تا بتواند در سال ۲۰۱۲ جانگوی رها شده را بسازد. Django، بههمراه دیگر آثار شاخص وسترن اسپاگتی تاثیر بسزایی را روی پیشبرد و تقویت این ژانر داشت.
***************************
26. گنج های سیرا مادره ; The Treasure of the Sierra Madre
سال تولید: ۱۹66
کارگردان: جان هیوستون
بازیگران: هامفری بوگارت ,والتر هیوستون ,تیم هولت ,بروس بنت
امتیاز IMDb به فیلم: 8.2 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪
"دو کارگر در خوابگاهی با پیرمردی که دربارهی اکتشاف طلا صحبت میکند، آشنا میشوند. آنها که کار مناسبی ندارد تصمیم میگیرند که با پیرمرد به اکتشاف طلا بروند. در میان کوهها هنگام اکتشاف طلا یکی از آنها دچار توهم خیانت و طمع میشود."
گنج های سیرا مادره وسترنی اقتباسی است که جان هیوستون آن را براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی بی تراوون ساخت. گنجهای سیرا مادره یکی از اولین فیلمهای هالیوودی بود که در لوکیشنی خارج از ایالات متحده ساخته شد. فیلم در بیست و یکمین دوره جوایز اسکار چهار نامزدی را بهدست آورد که در این بین والتر هیوستون پدر جان هیوستون برندهی جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد و جان هیوستون هم به اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه رسید.
در همان دورهی اسکار بحث و جدلهایی بهخاطر عدم نامزدی همفری بوگارت بهوجود آمد و منتقدان و اعضای اسکار این رویکرد را محکوم کردند، چراکه معتقد بودند بوگارت بهترین بازی عمر خود را انجام داده است. گنجهای سیرا مادره داستانی دربارهی طبیعت کنترلنشدهی انسان، اثرات بیاعتمادی، طمع و دوستی است که بر بستری از عناصر وسترن مثل حملهی راهزنها، قطار، نیروی خیر و شر، زنی برای نجات دادن و ... پیش میرود. کتابخانهی کنگره این فیلم را در سال ۱۹۹۰ در فهرست ملی فیلم ثبت کرد و منتقدان نیز آن را یکی از بهترین فیلمهای تمام دوران میدانند. مجلهی امپایر The Treasure of the Sierra Madre، را بزرگترین فیلم هیوستون نامید.
***************************
27. سکوت بزرگ ; The Great Silence
سال تولید: ۱۹68
کارگردان: سرجیو کوربوچی
بازیگران: ژان-لویی ترنتینیان ,کلاوس کینسکی ,فرانک ولف ,لوئیجی پیستیلی , ....
امتیاز IMDb به فیلم: 7.7 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪
"مردی که در کودکی بخاطر دو قاتل توانایی صحبت کردناش را از دست میدهد، نام سکوت را برای خودش انتخاب میکند و تبدیل به یک هفتتیرکش میشود. زنی به نام پائولین که همسرش توسط گروهی از قانونشکنان کشته شده از او برای گرفتن انتقام کمک میخواهد."
سکوت بزرگ یک وسترن اسپاگتی و بازنگرانه است که بهعنوان تمثیلی سیاسی با الهام از مرگ چه گوارا و مالکوم ایکس ساخته شده است. برخلاف دیگر وسترنهای اسپاگتی که در اسپانیا فیلمبرداری میشدند، سکوت بزرگ در لوکیشنی در شهرک فیلمی در ایتالیا گرفته شد. The Great Silence بهعنوان یکی از شاهکارهای وسترن اسپاگتی و دومین فیلم از سهگانهی گل و خون که شامل جنگو و متخصصان است، شناخته میشود. منتقدان به این فیلم عنوان براندازندهی قراردادهای ژانر وسترن را دادند. کوربوچی که دیدگاههای چپ خود را زیرمتن چندین فیلم خود قرار داده بود، قصهی فیلم را به صورت تمثیلی نوشت و به فسادهای ناشی از اشکال اقتدارگرایانهی سرمایهداری پرداخت و به خود موضع ضد استبدادی گرفت.
یکی دیگر از جنبههای کلیدی فیلم که قواعد وسترن را بهم میریزد، فضای آن است. جهان پر از برف فیلم با دشتهای صحرایی که در فیلمهای وسترن آمریکایی و ایتالیایی دیده میشود، در تضاد است. این نوع فضاسازی به لحن تاریک و پوچگرایانهی اثر کمک میکند و شرایط متفاوتی را نسبت به قهرمانان و ضدقهرمانان دیگر وسترنها برای شخصیتهای این روایت رقم میزند. سرجیو کوربوچی از بزرگترین کارگردانان ایتالیایی در وسترن اسپاگتی است که توانست روح تازهای را در این ژانر وسترن بدمد. سکوت بزرگاش اگرچه بهترین فیلم اوست اما به دلیل پایان تیره و بدبینانهاش در ایالات متحده به اکران سراسری نرسید. این فیلم، اثری است که حالا همهی منتقدان آن را تحسین میکنند.
***************************
28. روزی روزگاری در غرب ; Once Upon A Time In The West
سال تولید: ۱۹68
کارگردان: سرجیو لئونه
بازیگران: هنری فوندا ,چارلز برانسون ,جیسون روباردز ,کلودیا کاردیناله , ....
امتیاز IMDb به فیلم: 7.4 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪
"جیل مک بین وقتی که از نیواورلئان نزد خانوادهی خود برمیگردد، متوجه میشود که خانوادهاش به قتل رسیدهاند. او برای پیدا کردن قاتل با دو هفتتیرکش بهنامهای شاین و هارمونیکا همراه میشود."
روزی روزگاری در غرب یک وسترن اسپاگتی و حماسی است که در سال ۲۰۰۹ توسط کتابخانهی کنگره در فهرست ملی فیلم ایالات متحده ثبت شد. سرجیو لئونه بعد از کارگردانی فیلم خوب، بد، زشت تصمیم گرفت از وسترن کنارهگیری کند، چراکه معتقد بود همهی گفتنیهای این ژانر گفته شده است اما درنهایت پارامونت پیکچرز پیشنهاد سخاوتمندانهای بههمراه بازیگر مورد علاقهاش یعنی هنری فوندا را به او داد؛ و لئونه پذیرفت که روزی روزگاری در غرب را بسازد. Once Upon A Time In The West پس از نمایش در اروپا به موفقیت مالی زیادی رسید و برای مدتها بهعنوان فیلمی پرفروش روی پردهی سینماها بود اما در آمریکا با واکنشهای منفی روبهرو شد و در گیشه شکست خورد.
موسیقی متن حماسی و جذاب موریکونه برای این فیلم همانند آثار قبلی لئونه، دیوانهکننده و عنصری ضروری برای پیشبرد قصه است. تم موسیقی روزی روزگاری در غرب شخصیت دارد و در نقش یک قهرمان ظاهر میشود. سرجیو لئونه در این فیلم سبک همیشگی خود را نسبت به آثار قبلی خود تغییر میدهد و با لحن، ریتم، مضمون و شخصیتهای متفاوتتری این اثر را میسازد. مجله تایم از Once Upon A Time In The West، بهعنوان یکی از ۱۰۰ فیلم برتر قرن و چهاردهمین فیلم وسترن مهم تمام دوران یاد میکند.
***************************
29. پت گرت و بیلی بچه ; Pat Garrett and Billy the Kid
سال تولید: ۱۹73
کارگردان: سام پکینپا
بازیگران: جیمز کابرن ,کریس کریستوفرسون ,باب دیلن ,اسلیم پیکنز , ....
امتیاز IMDb به فیلم: 7.2 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 59٪
"پت گرت دوستی بیلی کید که به تازگی کلانتر شهر شده و زندگی متفاوتی را انتخاب کرده به بیلی چند روز فرصت میدهد تا شهر را ترک کند. بعد از چند روز پت متوجه میشود که بیلی هنوز در شهر است در این شرایط او مجبور میشود که بیلی را دستگیر کند."
پت گرت و بیلی بچه وسترنی بازنگرانه است که پس از تولید جنجالهای زیادی را به پا کرد. استودیوی سازنده فیلم بلافاصله پس از اتمام، فیلم را از دست پکینا گرفت و بهطور قابل توجهی دوباره ویرایش کرد. نسخهی جدید و کوتاه شده در سینماها عرضه شد و گروه بازیگری و اعضای تیم سازنده را بهشدت ناراحت کرد. فیلم به فروش کمی در گیشه رسید و منتقدان نیز نتوانستند ارتباط خوبی با اثر برقرار کنند. در سال ۱۹۸۸ و بعد از مرگ پکینپا نسخهی دیگری به صورت ویدئویی از فیلم پخش شد که بسیاری از منتقدان، آن را بهعنوان یک شاهکار گمشده تحسین کردند. شهرت فیلم از زمان انتشار این نسخه بهطور قابل توجهی افزایش پیدا کرد و حالا منتقدان از آن بهعنوان یکی از برترین وسترنهای دنیا یاد میکنند. پکینپا معتقد بود که این فیلم فرصتی است تا بتواند بیانیهی قطعی خود را دربارهی ژانر وسترن و تجدیدنظری که با در دشت مرتفع بتاز و این گروه خشن آغاز کرده بود را، تکمیل کند.
***************************
30. هفت دلاور ; The Magnificent Seven
سال تولید: ۱۹60
کارگردان: جان استرجس
بازیگران: یول برینر ,استیو مک کوئین ,چارلز برانسون ,ایلای والاک ,هورست بوخهولتس ,جیمز کابرن ,رابرت وان ,برد دکستر
امتیاز IMDb به فیلم: 6.9 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 89٪
"گروهی از راهزنان به طور دورهای به یک دهکدهی فقیر یورش میبرند. پس از آخرین حمله که طی آن یک روستایی کشته میشود، رهبران دهکده تصمیم میگیرند که مردان مسلحی را برای محافظت از خودشان استخدام کنند."
هفت دلاور وسترنی کلاسیک است که استرجز آن را براساس هفت سامورایی کوروساوا ساخت. هفت دلاور هم موفقیت تجاری خوبی را در باکس آفیس رقم زد و هم بهعنوان یکی از بهترین وسترنهای آمریکایی شناخته شد. منتقدان زیادی این فیلم را تحسین کردند اما کسی توانست جان استرجز را به وجد آورد، کوروساوا بود. او پس از دیدن نسخهی آمریکایی فیلماش بسیار تحت تاثیر قرار گرفت و یک شمشیر سامورایی را برای استرجز فرستاد. در سال ۲۰۱۳ کتابخانهی کنگره این فیلم را در فهرست ملی فیلم برای نگهداری، ثبت کرد و مجلهی امپایر نیز عنوان یکی از ۵۰ فیلم برتر وسترن را به آن داد.
موسیقی متن فیلم که در سال ۱۹۶۰ نامزد جایزه اسکار شده بود، اکنون در فهرست ۲۵ موسیقی برتر فیلم آمریکایی موسسه فیلم آمریکا قرار دارد. سالها پس از اکران هفت دلاور چند اثر براساس این فیلم ساخته شد. در سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ یک مجموعه تلویزیونی و در سال ۲۰۱۶ نیز یک بازسازی به کارگردانی اکران و پخش شد. The Magnificent Seven، اثری وفادارانه به هفت سامورایی کوروساوا است که بهدرستی قصهای را براساس شرایط زمانی و جغرافیایی آمریکا تعریف کرده است.
***************************
31. ورا کروز ; Vera Cruz
سال تولید: 1954
کارگردان: رابرت آلدریچ
بازیگران: گری کوپر ,برت لنکستر ,ارنست بورگناین ,دنیز دارسل ,سزار رومرو ,چارلز برانسون
امتیاز IMDb به فیلم: 7/0 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 87٪
"بنجامین تران توسط چند نفر استخدام میشود تا کنتس ماری را تا بندر وراکروز همراهی کنند. او متوجه میشود که در کالسکهی در حال حمل سه میلیون دلار طلای پنهان شده وجود دارد. او و چند نفر دیگر تصمیم میگیرند که طلا را بدزدند."
وراکروز فیلمی تکاندهنده و خشن است که در انقلاب مکزیک اتفاق میافتد و با ترکیبی از طنز و خشونت پیش میرود. این وسترن در زمان اکرانش بهخاطر شخصیتهای غیراخلاقی، نگرشهای بدبینانه و تهدید به قتل گروگانهای کودک تکاندهنده تلقی شد و بر وسترنهای بعد از خودش تاثیر گذاشت. منتقدان از ورا کروز بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای دهه ۱۹۵۰ یاد کردند و آن را الهامبخش کارگردانان بزرگی مثل سم پکینپا و به ویژه سرجیو لئونه دانستند. Veracruz فیلمی تاریک و خشن است و تاثیرش بر وسترنهای اسپاگتی آنقدر مشخص بود که برخی منتقدان این فیلم را جز اولین وسترنهای اسپاگتی دانستند.
رابرت آلدریچ هیچگاه بخاطر ساخت آثار وسترن مشهور نبوده است و عمده شهرت او به خاطر ساخت فیلمهای نوآری مثل مرا مرگبار ببوس (۱۹۵۵) و یا تریلرهای روانشناسانه مانند چه بر سر بیبی جین آمد؟ (۱۹۶۲) است. اما ورا کروز در کارنامه او به عنوان یک نمونه وسترن خاص حائز اهمیت است
این فیلم در زمان خودش وسترنی غیرمعمول بود و شخصیتهایش الگوهای قهرمانان کلاسیک را در خود نشان نمیدانند. زیرا دو شخصیت فیلم برنامههای پنهانی داشتند و حاضر بودند برای هدفشان هر کاری را انجام دهند. وراکروز نمونهی اولیهای از فیلمهای زوج هنری یا به اصطلاح فیلم دوستان است، فیلمی که شخصیتهای همجنس مرد به دلیل شرایط پیش آمده با یکدیگر متحد میشوند. این فیلم در فرانسه به موفقیت مالی و انتقادی خوبی رسید و تحسین همه را با خود بههمراه داشت.
***************************
32. سوار سرنوشت ; Pale Rider
سال تولید: ۱۹۸۵
کارگردان: کلینت ایستوود
بازیگران: کلینت ایستوود ,مایکل موریارتی، کاری اسنودگرس، کریستوفر پن، ریچارد دایسارت، سیدنی پنی، ریچارد کیِل
امتیاز IMDb به فیلم: 7/3 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 93٪
"معدنچیان کاربن کنین با «کوی لاهود» (دایسارت)، صاحب بزرگ معدن، اختلاف پیدا کردهاند. «هان بارت» (موریارتی)، یکی از معدنچیان، که به شهر رفته، مورد حمله افراد «لاهود» قرار میگیرد، اما غریبهای (ایستوود) - که بعدتر معلوم میشود یک «واعظ» است - او را نجات میدهد. «هال» با «واعظ» به منطقه باز میگردد و او را به زنی که قصد ازدواج با او را دارد، «سارا ویلر» (اسنودگرس) و دخترش، «مگان» (پنی) معرفی میکند. «وعظ» با معدنچیان میماند، تا اینکه کشمکشهای آنان با «لاود» پای مارشال فاسد، «استاکبرن» (راسل) و شش معاونش را به ماجرا باز میکند و شرارتهای افراد «لاهود»، بهخصوص پسرش، «جاش» (پن)، اوج میگیر. در اینجا «واعظ» با کمک «هال» معدنهای «لاهود» را با دینامیت منفجر میکند و بعدتر در رودرروئی با «استاکبرن» (که فکر میکرده قبلاً «وعظ» را کشته)، او و افرادش را میکشد."
سوارکار رنگ پریده وسترنی بازنگرانه است که عنواناش اشاره به چهارسوار آخرالزمان کتاب مقدس دارد. Pale Rider در جشنواره کن بهنمایش درآمد و در فهرست ۱۰ وسترن برتر دههی ۸۰ موسسه فیلم آمریکا قرار گرفت. این فیلم از لحاظ سبک بصری بسیار چشمنواز است، مناظر برفی، درختان، کوهها، دهکدههای غرب، خانههای چوبی و رنگهای رئال استفاده شده بههمراه فیلمبرداری جذاباش مخاطب را جذب خود خواهند کرد. ایستوود در سوار بیرنگ به شین ادای احترام میکند و برای نمایش شخصیت مرد واعظ بهدنبال مرد بینام سهگانه دلار میرود. ایستوود با ساخت این فیلم میخواست قبل از اینکه وسترنهای قدیمی به تاریخ بپیوندند و به کلی فراموش شوند، وسترنی با حال و هوای آن دوران بسازد. Pale Rider، بهجای دشتهای سوزان و صحراها در برف میگذرد و همان کهنالگوهای خیر و شر با الگوهای شخصیتی دوباره تکرار میشوند و زن آسیبدیده دل به قهرمان داستان میسپارد. این فیلم یکی از پرفروشترین وسترنهای دههی ۱۹۸۰ بود که تحسین منتقدان را نیز با خود همراه کرد.
***************************
33. با گرگ ها می رقصد ; Dances With Wolves
سال تولید: ۱۹90
کارگردان: کوین کاستنر
بازیگران: کوین کاستنر ,مری مکدانل ،گراهام گرین ،رادنی ای گرانت ،تانتو کاردینال
امتیاز IMDb به فیلم: 8/0 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 87٪
"ستوان دانبار بعد از پیروزی در جنگ داخلی به مرزهای غربی آمریکا میرود. او در آنجا با قیبلهی سرخپوستان ملاقات میکند و با آنها دوست میشود. دانبار در آنجا زنی سفیدپوست را میبیند که توسط سرخپوستان بزرگ شده است."
رقصنده با گرگها یا با گرگها میرقصد وسترنی حماسی است که کوین کستنر آن را براساس داستانی بههمین نام و نوشتهی مایک بلیک ساخته است. این فیلم که اولین فیلم بلند کستنر است پس از انتشار با واکنش مثبت منتقدان همراه شد و با فروش چندین برابری خود عنوان چهارمین فیلم پرفروش سال را بهدست آورد. رقصنده با گرگها موفقیتی تمام عیار برای این کارگردان همراه داشت، فیلم هم در باکس آفیس درخشیده بود و هم در شصت و سومین دوره جوایز اسکار به نامزدی ۱۲ جایزه رسید که در این میان ۷ جایزه از جمله جایزه بهترین فیلم، بهتری کارگردانی، بهترین فیلمبرداری، تدوین را بهدست آورد.
این فیلم که در گلدن گلوب هم جایزه بهترین فیلم درام را برد یکی از چند فیلم وسترنی است که تاکنون توانسته برندهی بهترین فیلم اسکار شود. منتقدان از این فیلم بهعنوان اثری پیشرو برای احیای ژانر وسترن نام میبرند، فیلمی که در ابتدا هیچ کمپانی بهخاطر عدم محبوبیت ژانر وسترن در آن زمان حاضر به ساختاش نشده بود. رقصنده با گرگها از وسترنهای کلاسیک فاصله میگیرد و داستان و شخصیتهای متفاوتی مثل دوستی با سرخپوستها و شخصیت ستوان دانبار را بهنمایش میکشد. کستنر با ساخت Dances With Wolves، نجاتبخش این گونهی سینمایی در حال سقوط بود، بههمین دلیل این فیلم اثری مهم در ژانر وسترن شناخته میشود.
***************************
34. پاییز قبیله شاین ; Cheyenne Autumn
سال تولید: ۱۹64
کارگردان: جان فورد
بازیگران: ریچارد ویدمارک ,کارول بیکر ،جیمز استوارت ،دولورس دل ریو ،ادوارد جی. رابینسون
امتیاز IMDb به فیلم: 6/7 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 60٪
"هنگامی که دولت به تعهدات خود نسبت به سرخپوستان نمیتواند عمل کند، آنها به دلیل گرسنگی و کمبود غذا علیرغم مخالفتهای ارتش آمریکا سفری طولانی را آغاز میکنند تا به سرزمینهای اجدادی خود بازگردند."
پاییز قبیله شاین وسترنی بازنگرانه از سفر واقعی قبیلهی شاین بهسمت سرزمینهای مادریشان است. جان فورد که پیش از این، از دید تعدادی، تفکرات نژادپرستانه و ضدسرخپوستی را در آثارش رواج میداد، برای دور کردن این اتهامات از خود، پاییز قبیلهی شاین را ساخت. این فیلم آخرین وسترن جان فورد است که آن را بهعنوان مرثیهای برای بومیان آمریکا معرفی کرد. جان فورد در این فیلم، همهی عناصر و آنچه را که در دیگر وسترنهایش رواج داده بود، نادیده میگیرد و قصهای از مظلومیت سرخپوستان را بهنمایش درمیآورد. درواقع فورد این ژانر را دوباره اختراع میکند و به یک ساختارشکنی علیه دیگر آثارش دست میزند. جان فورد از آن کارگردانهایی بود که طبق سیاست و پیچیدگیهای رویای آمریکایی که رواج یافته بود فیلم میساخت. او در این فیلم هم تحت تاثیر تغییرات جامعهشناختی از ترور کندی است و هم قوانین مدنی که در آن زمان بر سر زبانها افتاده بود. Cheyenne Autumn، در زمان اکران توسط منتقدان دستکم گرفته شد و در گیشه نیز نبستا ناموفق بود. پاییز قبیله شاید مانند دیگر آثار کارنامهی فورد سراسر تصاویر زیبایی را بهنمایش درمیآورد و همانند همهی آنها دست به قصهگویی میزند. این فیلم جایزهی اسکار بهترین تصویربرداری را بهدست آورد و در ۴ رشتهی دیگر نیز نامزد جایزه شد.
***************************
35. قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل ; The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford
سال تولید: 2007
کارگردان: اندرو دامینیک
بازیگران: برد پیت ,سام شپارد ،کیسی افلک ،مری-لوئیز پارکر ،جرمی رنر , زویی دشانل
امتیاز IMDb به فیلم: 7/5 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 77٪
"فیلم در اوایل دهه ۱۸۸۰ در میسوری میگذرد، زمانی که جسی جیمز یاغیِ مشهور غرب وحشی روزهای پایانی عمر خود را طی میکند. رابرت فورد در این زمان شرایطی پیدا مییابد و با گروه جسی جیمز همراه میشود."
فیلم قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل ضد وسترنی است که براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی ران هانسن ساخته شده است. این فیلم پس از اکران نقدهای مثبتی را دریافت کرد و از سمت منتقدان بهعنوان یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۰۷ انتخاب شد. مجله امپایر هم در فهرست ۵۰۰ تایی برترین فیلمهای تمام دوران خود از این اثر نام برد. این اثر همچنین در هشتادمین دوره جوایز اسکار دو نامزدی را برای کیسی افلک و راجر دیکینز (برای بهترین فیلمبرداری) دریافت کرد. برد پیت نیز در جشنواره ونیز جائی که اولین بار این فیلم بهنمایش درآمد، برنده بهترین بازیگر مرد شد.
قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل عمیقا به درگیریها و احساسات درونی هر شخصیت میپردازد و فضایی تلطیفتر از جهان وسترن کلاسیک را بهنمایش درمیآورد. شخصیت جسی جیمز همانند وسترنهای سنتی تنها به خشونت فکر نمیکند و ایدههایی شاعرانه- رئالیستی را از خود بروز میدهد. این فیلم با تصاویری هنری کارگردانی شده و سبک بصری خیرهکنندهاش تماشاگر را درگیر خود میکند و نبوغ دیکینز در تصویربرداری را به رخ او میکشد. قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل، بیش از آنکه یادآور خشونتهای فیلمهای غرب وحشی و دیگر وسترنها باشد، اثر امپرسیونیستی ترنس مالیک یعنی روزهای بهشت را یادآور میشود.
***************************
36. بازگشته ; The Revenant
سال تولید: 2015
کارگردان: الخاندرو گونزالس اینیاریتو
بازیگران: لئوناردو دیکاپریو ,تام هاردی ،دامنل گلیسون ،ویل پولتر
امتیاز IMDb به فیلم: 8/0 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 78٪
"گلس که بههمراه گروهی شکارچی برای جمعآوری خز و پوست راهی مناطق شکار شده است، توسط یک خرس گریزلی بهشدت آسیب میبیند و توان حرکتیاش را از دست میدهد. او در این شرایط از همهی مهارتهایش برای زنده ماندن استفاده میکند."
بازگشته وسترنی بازنگرانه و حماسی است و براساس رمان بازگشته اثر مایکل پونک که بیانگر تجربیات یک مرزنشین در سال ۱۸۲۳ است، ساخته شد. بازگشته پس از انتشار تحسین جهانی منتقدان را با خود همراه کرد و در باکس آفیس نیز به موفقیت چشمگیری رسید. این فیلم بهدلیل سختگیریهای اینیاریتو و شرایط بد فیلمبرداری، یکی از فیلمهایی است که پروسهی تولید سختی را از سر رد کرده و درگیریهای متعددی را نیز بین عوامل و تولیدکنندگان بهوجود آورده است. بازگشته، در هشتاد و هشتمین دوره جوایز اسکار به نامزدی ۱۲ رشته رسید و ایناریتو برای دومین بار، لوبزکی برای سومین برندهی بهترین کارگردانی و بهترین فیلمبرداری شدند.
دی کاپریو هم پس از مدتها اولین جایزهی بازیگری خود را از اسکار گرفت و تام هاردی هم به نامزدی بهترین نقش مکمل مرد رسید. در هفتاد و سومین دوره جوایز گلدن گلوب نیز این فیلم برندهی سه جایزه بهترین فیلم درام، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد شد. بازگشته تجربهای جذاب از تلاش برای بقاست، فیلمی که با سبک بصری چشمنوازش، فضاسازی هوشمندانهای را برای قصهی فیلم خلق کرده و به مخاطب حس اضطراب و تعلیق را تزریق میکند. بازگشته، حاوی الهمانهای آشنایی مثل انتقام، بقای انسان در محیط، مردمان بومی، مردان خشن اسلحه بدست از دنیای وسترن کلاسیک است که با پیرنگی برگرفته از برف و یخ و دوستی با مردمان بومی درآمیخته شده است.
***************************
37. ۳:۱۰ به یوما ; 3:10To Yuma
سال تولید: 2007
کارگردان: جیمز منگولد
بازیگران: راسل کرو ,کریستین بیل ،پیتر فوندا ،گرچن مول , بن فاستر , لوگان لرمن
امتیاز IMDb به فیلم: 7/6 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 89٪
"دن ایوانز زمیندار فقیری است که به خاطر بدهیهایش در آستانهی از دست دادن خانه و زمیناش قرار گرفته است. در همین زمان کلانتر شهر برای فرستادن یک یاغی به یوما به افرادی نیاز پیدا میکند. دن تصمیم دارد که برای تسویه بدهیهایش به گروه کلانتر بپیوندد."
۳:۱۰ به یوما، وسترنی مدرن است که براساس داستان کوتاهی بههمین نام و نوشتهی المور لئونارد ساخته شده است. این فیلم که یک بازسازی از فیلم (۱۹۵۷) ۳:۱۰ to Yuma محسوب میشود، درواقع دومین برداشت از نوشتهی المور لئونارد بهحساب میآید. منتقدان این بازسازی را به لطف بازیهای جذاب راسل کرو و کریستین بیل و همچنین کارگردانی جیمز منگلود ستودند و از آن بهعنوان نسخهای وحشیتر، سریعتر و بدبینانهتر یاد کردند. از نظر آنها این فیلم یک بازسازی خوب از نسخهی ۱۹۵۷ است، فیلمی که شبیه آثار جان فورد پیش میرود و ایدههایی از جهان کوئنتین تارانتینو را همراه خودش دارد.
از نظر مجلهی تایم قطار ۳:۱۰ یوما گرفتار فساد و حرص و طمع در بازسازی نشده و سعی میکند که مضامین اجتماعی و سیاسی امروزی را در دنیایش به حرکت درآورد. به یوما، نمایشی حماسی است که هم اکشنهایش حسابشده و دقیق است، هم فیلمنامه و قصهای استخواندار دارد و هم بهدرستی ایدههای ژانریاش را کنار یکدیگر میچیند. این فیلم در هشتادمین دوره جوایز اسکار نامزد دو جایزهی بهترین موسیقی متن و بهترین صداگذاری شد.
***************************
38. هشت نفرت انگیز ; The Hateful Eight
سال تولید: 2015
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
بازیگران: ساموئل ال. جکسون ,کرت راسل ،جنیفر جیسن لی ،دمیان بیچیر ,تیم راث ,مایکل مدسن
امتیاز IMDb به فیلم: 7/8 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 74٪
"مدتی پس از جنگ داخلی آمریکا، یک جایزهبگیر بههمراه چند نفر دیگر در کولاک راه خود را گم میکنند. آنها برای در امان ماندن از برف و بوران به یک فروشگاه پناه میبرند و با آدمهای دیگری روبهرو میشوند."
هشت نفرت انگیز وسترنی بازنگرانه است که با الهام از یک مجموعهی تلویزیونی وسترن دهه ۱۹۶۰ ساخته شده است. تارانتینو قبل از اینکه تصمیم بگیرد این فیلم را بسازد، آن را بهعنوان دنبالهای بر فیلم جنگوی رهاشده در نظر گرفت اما پس از نگارش اولیهی فیلمنامه متوجه شد که شخصیت جنگو با فیلم جدیداش سازگار نیست. تارانتینو در هشت نفرتانگیز بهجای صحرا و دشتهای سوزان وسترنهای کلاسیک قصهاش را در برف و بوران تعریف میکند و خشونت وسترنهای اسپاگتی را به آنجا میکشاند. او برخلاف آثار سنتی این گونهی سینمایی همه آنچه را که برای قصهپردازی نیاز دارد به داخل فضایی بسته میبرد و از نمایش چشماندازهای وسیع سر باز میزند. هیچ قهرمانی در نفرتانگیز وجود ندارد و تارانتینو هشت آدم سرسخت و وحشتناک را گرد هم میآورد و با استفاده از الهمانهای موقعیتهای کلاستروفوبیک ضدوسترنی مهیج را شکل میدهد. مهمترین ویژگی هشت نفرتانگیز فیلمبرداری فوقالعادهی آن است که بهطرز ماهرانهای مناظر غرب آمریکا را نشان میدهد و مخاطب را به درون یک فضاسازی جذاب میکشاند. ساخت چنین فیلمی تنها از تارانتینوی عاشق وسترنهای اسپاگتی برمیآمد که حالا با موسیقی موریکونه میتوانست خودش را یک وسترنساز بنامد.
***************************
39. جانگوی رها شده ; Django Unchained
سال تولید: 2012
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
بازیگران: ساموئل ال. جکسون ,جیمی فاکس ،کریستف والتس ،لئوناردو دیکاپریو ,کری واشینگتن ,والتون گوگینس
امتیاز IMDb به فیلم: 8/5 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 87٪
"جانگو که بردهای سیاهپوست است، توسط دکتر شولتز آزاد میشود و تیراندازی میآموزد. او تصمیم میگیرد بهدنبال همسرش که در مزرعهی یک بردهدار کار میکند برود و او را از دست صاحب خبیثاش نجات دهد."
جانگوی رها شده وسترنی بازنگرانه است که در آن تارانتینو به وسترنهای اسپاگتی ادای احترام میکند. در ابتدا تارانتینو که تحت تاثیر جنگوی کوربوچی بود، ایدهی یک وسترن اسپاگتی به ذهناش رسید که درنهایت کلمبیا پیکچرز به تارانتینو پیشنهاد ضد وسترنی اینچنینی را داد. او در این فیلم برای رسیدن به سینمای خود و آنچه که در ذهن دارد، عناصر گونهی وسترن را به نفع خودش تغییر میدهد و با چارچوبهای همیشگیاش درهم میآمیزد. خشونت تارانتینویی، ارجاعات، سرعت پلانها، دیالوگها، حرفهای نژادپرستانه، فضاسازیها، دوستی یک سیاهپوست و سفیدپوست و روایتی دور از وسترنهای کلاسیک درهم آمیخته میشود و تارانتیو به ضدوسترنی جذاب میرسد.
این فیلم با فروش فوقالعادهی خود تبدیل به پرفروشترین اثر تارانتینو شد و تحسین منتقدان را با خود همراه کرد. جانگوی رهاشده جوایز بسیاری را بهدست آورد و در هشتادمین دوره جوایز اسکار نامزد پنج جایزه شد که در این بین تارانتینو جایزه بهترین فیلمنامه را برد و به والتس هم اسکار بهترین بازیگر مکمل نقش رسید. در جوایز گلدن گلوب نیز اوضاع همینطور بود و این دو نفر جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگری مکمل نقش مرد را بهدست آوردند.
***************************
40. مردی از لارامی ; The Man from Laramie
سال تولید: 1955
کارگردان: آنتونی مان
بازیگران: جیمز استوارت، آرتور کندی، دانلد کریسپ، کتی اودانل، الکس نیکول، آلین مکماهون، والاس فورد، جک ایلم و فرانک کوردل
امتیاز IMDb به فیلم: 7/3 از۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪
"ویل لاکهارت" (استوارت) برای یافتن قاتلان برادرش، لارامی را ترک میکند و به کورونادو در نیومکزیکو میرود. در آنجا درمییابد "الک واگومن" (کریسپ) عمده زمینها و احشام منطقه را در تملک دارد و با مالک دیگری بهنام "خانم کیت کانادی" (مکماهون) درگیر شده است. اینجا، وارثان املاک "الک" نیز با یکدیگر اختلاف و نزاع دارند. در میانه ماجرا، "ویل" از راه میرسد و در مبارزهای که در میگیرد، هیچکس جان سالم به در نمیبرد..."
مان پیش از مرگش، در سال ۱۹۶۷، گفته بود ، قصد دارد شاه لیر و یلیام شکسپیر را در قالب وسترن به تصویر بکشد. مردی از لارامی را میتوان بهعنوان تمرینی برای پروژه مزبور دانست. کریسپ، "شاه لیر" دیگر است که هنگام تقسیم املاک خود درمییابد کندی (سرکارگر املاکش) تنها کسی است که واقعاً او را دوست دارد. شاید از این منظر بتوان گفت که وسترنها مان ـ و بهطور مشخص مردی از لارامی ـ به خاطر آنکه با الهام از آثار کلاسیک و انجیل ساخته شدهاند و صرفاً روایتهائی پرزدوخورد و تعقیبوگریز نیستند، عمقی روانشناختی و اخلاقی دارند و در کالبد ژانر وسترن روح تازهای دمیدهاند.
***************************
41. جوسی ولز یاغی ; The Outlaw Josey Wales
سال تولید: ۱۹۷۶
کارگردان: کلینت ایستوود
بازیگران: کلینت ایستوود، چیف دن جورج، سوندرا لوک، باک کارتالین
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : ۹۱%
"ایستوود نقش شخصیت قهرمان فیلم را ایفا میکند؛ مردی که بعد از این که مردان ارتش اتحادیه خانوادهاش را به قتل میرسانند، تبدیل به قاتلی قسمخورده میشود. تمام آن چه او میخواهد انتقام است، اما در حین به دست آوردن آن، ولز در مییابد که هفتتیرکشی قهار و توقفناپذیر است. بعد از جنگ، ولز سعی میکند زندگیای آرام برای خودش دست و پا کند، اما وقتی که سربازان اتحادیه تصمیم میگیرند او را مرده یا زنده تسلیم قانون کنند، مجبور میشود به یک یاغی تحت تعقیب تبدیل شود."
ایستوود با الهام گرفتن فراوان از وسترنهایی که پیشتر از آنها ساخته شد، توانست پرترهای پیچیده از مردی که همه چیزش را از دست داده است ترسیم کند؛ او هم خانوادهاش، هم خانهاش و هم زندگی شیریناش را از دست داده است. او به گونهای با ظرافت نقش ولز را ایفا میکند که باعث ماندگاری این فیلم میشود. به عنوان کارگردان هم او از لنزهای حساس و مخصوصی استفاده میکند تا بتواند مناظر جذاب را به تصویر بکشاند و داستانی اسطورهای از غرب وحشی روایت کند. بیش از هر چیز، مانند سایر فیلمهای او، «جوسی ولز یاغی» فضایی وطنپرستانه خلق میکند که میتواند مخاطبان آمریکایی را به این فیلم دلبسته کند.
ایستوود حتی پیش از ساخت «جوسی ولز یاغی» با فیلمهای گوناگونش از ولگرد دشتهای مرتفع گرفته تا اثر رمانتیک کمتردیدهشدهای چون «بریزی» (Breezy) خود را به عنوان یک فیلمساز واقعی و جدی مطرح کرده بود. دیگر روشن شده بود که او صرفا یک بازیگر که تلاش میکند ژست کارگردانی بگیرد نیست و در حوزه کارگردانی نیز یک هنرمند آیندهدار است.
با این وجود صرفا پس از ساخت فیلم سینمایی «جوسی ولز یاغی» بود که ایستوود به عنوان یکی از کارگردانهای مولف برجسته سینمای آمریکا شناخته شد؛ فیلمی که دومین اثر وسترن او در مقام کارگردان بود. گرچه وسترنی چون ولگرد دشتهای مرتفع با همه نقاط قوتش هنوز به نوعی وامدار فیلمسازان دیگر بود (فیلمسازانی چون دان سیگل و سرجو لئونه)، اما جوسی ولز به شکل خاص و متمایزی یک اثر ایستوودی بود؛ اولینباری که او موفق شده بود سبک ویژهاش را بیافریند و مسیر تمایلات خود چه در زمینه موضوعی و چه در حوزه سبک هنری را آغار کند. این مسیر در ادامه کارنامه کاریاش در فیلم سینمایی «نابخشوده» و فیلمهای پس از آن به شکل جدیتری پیگیری شد.
در ابتدا قرار بود جوسی ولز یاغی توسط فیلیپ کافمن که فیلمنامهنویس اثر هم بود جلوی دوربین برود. کافمن عهدهدار کل اقداماتی بود که در زمان پیشتولید انجام شدند و حتی تعدادی از صحنهها را هم فیلمبرداری کرده بود اما نهایتا توسط ایستوود که خود از تولیدکنندگان فیلم بود به دلیل اختلاف در دیدگاه هنری اخراج شد. به هر حال از این نظر نمیتوان کارگردانی فیلم را کاملا متعلق به ایستوود دانست و میتوان به ویژگیهایی درون فیلم اشاره کرد که تحت تاثیر کافمن به وجود آمدهاند.
جوسی ولز یاغی از این زاویه نیز جالب توجه است که میتوان آن را نمونهای تمامعیار و سند برجستهای برای درک دیدگاههای فکری و سیاسی کلینت ایستوود در نظر گرفت. در واقع کتابی که فیلم براساس آن ساخته شده را رسما یکی از اعضای سازمانهای کو کلاکس کلن (سازمانهایی در آمریکا که پشتیبان ایدهی برتری نژاد سفید و به شکل کلی دیدگاههای نژادگرایانهاند) نوشته و برعکس فیلمنامه اثر توسط یک لیبرال فعال در هالیوود اقتباس شده است؛ ترکیبی که از دل آنها و تقریبا با از میانبردن ساختارهای ارزشی هر دوی آنها فیلم ایستوود تولید شده است. فیلمی درباره افراد گوناگونی که از پیشزمینههای مختلف گرد هم آمدهاند تا با هدف مشترکِ شکستدادن یک دولت شرور به همکاری بپردازند.
***************************
42. جو کید ; Joe Kidd
سال تولید: ۱۹۷2
کارگردان: جان استرجس
بازیگران: کلینت ایستوود، رابرت دووال، جان ساکسون، دیک وان پاتن
امتیاز IMDb به فیلم: 6/4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 80%
"داستان یک جایزهبگیر بازنشسته است که باوجود اینکه دلش به این کار راضی نیست، با اکراه به یک زمیندار ثروتمند و افرادش کمک میکند تا یکی از رهبران انقلاب مکزیک را دستگیر کنند."
فیلمی به کارگردانی جان استرجس، نوشته المور لئونارد (نویسنده شناخته شده آثار جنایی و نوار) با بازی کلینت ایستوود و البته حضور رابرت دوال در نقش منفی، منطقا باید در میان کلاسیکهای ژانر وسترن جا میگرفت اما به سختی میتوان حتی در میان حلقههای علاقهمندان به سینما و ژانر وسترن هم کسانی را پیدا کرد که نام این فیلم را شنیده باشند.
تقریبا نمیتوان به وجوه منفی گستردهای درباره این فیلم اشاره کرد اما به هر حال فیلم آنچه باید از کار درنیامد. ظاهرا کلینت ایستوود نیز از این اثر راضی نبود؛ نه از فرایند فیلمبرداری و نه از نتیجه نهایی آن. گفته میشود که دائم الخمری کارگردان و وضعیت نامناسب او در تمام مدت فیلمبرداری از عوامل موثر بهثمرننشستن فیلم بود.
شاید بتوان گفت فیلم سینمایی «جو کید» از فقدان نوعی الهامبخشی بصری یا بداعت در داستانگویی رنج میبرد؛ در واقع وجود همین ویژگیها بود که باعث شد چندین اثر جان استرجس به کلاسیکهای درخور توجه تبدیل شوند. در این فیلم به سختی میتوانید عنصری مشابه تعلیق دیوانهوار «فرار بزرگ» (The Great Escape) یا «روز بد در بلک راک» (Bad Day at Black Rock) را پیدا کنید.
فیلم سینمایی جو کید را باید بخش غمانگیز دیگری از دفتر نزول فیلمسازان بزرگ دانست و البته یک انتخاب اشتباه نادیدهگرفتنی در کارنامه بازیگر بزرگی که در حال اوجگرفتن بود و هنوز تا رسیدن به بهترین نقشآفرینیهایش به زمان نیاز داشت.
***************************
43. طناب اعدام ; Hang ‘Em High
سال تولید: ۱۹68
کارگردان: تد پست
بازیگران: کلینت ایستوود، اینگر استیونس، اد بگلی، پت هینگل
امتیاز IMDb به فیلم: 7/0 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 92%
"مرد بیگناهی (کلینت ایستوود) به ظن دزدی، به اعدام محکوم شده ولی موفق به فرار میشود و در پی انتقام برمیآید."
کلینت ایستوود فعالیت حرفهای خود به عنوان بازیگر را با حضور در فیلمهای کمبودجه تجاری وسترن آغاز کرد و با بازی در سریال وسترن «روهاید» (Rawhide) به شهرت رسید؛ روهاید یکی از سریالهای به شدت محبوب دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی بود و از طریق آن بسیاری از ستارگان آینده به هالیوود معرفی شدند. استیو مککوئین نیز از دل همیندست سریالها شناخته شد و البته کوئنتین تارانتینو در آخرین فیلمش «روزی روزگاری در هالیوود» (Once Upon A Time…In Hollywood) به این آثار ادای دین کرده است.
اما شروع رسمی سلطه ایستوود بر سینمای وسترن ایالات متحده آمریکا پس از این سریال و با حضور در فیلم سینمایی «محکم دارشان بزن» اتفاق افتاد؛ حضوری که در عمل باعث شد ایستوود بتواند حتی جایگاه چهرهی غولآسایی چون جان وین را هم در این ژانر تصاحب کند. این اثر سینمایی اولین وسترن آمریکایی بود که ایستوود در آن نقش اصلی را برعهده داشت و البته تردیدی نیست که حضور او در «سهگانه دلار» (Dollars Trilogy) سرجو لئونه (محصول سینمای ایتالیا) باعث شد به یک انتخاب مطمئن برای بازی در این وسترن هالیوودی تبدیل شود.
محکم دارشان بزن بازگشت ایستوود به خانه بود پس از سفر هنریاش در سینمای ایتالیا. سبک فیلم یادآور وسترنهای کلاسیک هالیوود در دوران گذشته بود اما همزمان با عناصری از وسترن اسپاگتی شامل سطح بالای خشونت و موسیقیهای موریکونهوار ترکیب شده بود.
البته باید صادقانه بگوییم که این فیلم سینمایی ویژگی خاصی که آن را به یک وسترن متمایز در تاریخ سینما تبدیل کند ندارد اما به هر حال هنوز هم سرگرمکننده و سرپا به حساب میآید در عین حال که از نظر ساخت هم با مهارت تولید شده و احتمالا تماشای آن سوای ارزش تاریخیاش برای علاقهمندان به ژانر وسترن جذاب خواهد بود.
***************************
44. به خاطر یک مشت دلار ; A Fistful of Dollars
سال تولید: ۱۹64
کارگردان: سرجیو لئونه
بازیگران: کلینت ایستوود، جان ماریا ولونته,ماریان کخ ،مارگاریتا لوسانو
امتیاز IMDb به فیلم: 7/9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 98%
"جو، هفتتیرکش ولگردی است که به یک شهر کوچک مکزیکی در نزدیکی مرز آمریکا میرسد و متوجه میشود که این شهر تحت سلطه دو رئیس خلافکار است. جو، چهار نفر از افراد گروه آنها را میکشد و بعد از این اتفاق از او میخواهند که عضو گروه شود، جو پیشنهاد را میپذیرد اما در واقع تصمیم دارد برای هر دو گروه جاسوسی کند و آنها را به جان هم بیندازد.…"
همانطور که آندره بازن (نظریهپرداز فرانسوی مشهور) در یکی از مقالات تاثیرگذارش اشاره کرده است پایهگذاری وسترن به عنوان یک ژانر به قدمت خود سینما است؛ در واقع این دو دقیقا از پی یکدیگر آمدند و همپای هم رشد کردند. این ادعا را به سختی میتوان درباره ژانر دیگری مطرح کرد؛ ژانرهایی چون علمی-تخیلی و وحشت در کنار آثار درام و کمدی پیش از آنکه سینما پدید آید در ادبیات پیشینهای غنی داشتند اما تنها وسترن بود که صرفا با و برای سینما ایجاد شد.
حال با در نظر داشتن این موضوع باید بگوییم یک فیلم یا یک کارگردان خاص ژانر وسترن را پایهگذاری نکرده است؛ وسترن با یک حرکت تدریجی و جمعی پا گرفت و به شکل فعلی درآمد. اما اگر از کل وسترن بگذریم و صرفا بر وسترن اسپاگتی تمرکز کنیم باید از سرجو لئونه به عنوان پدر بنیانگذار این زیرژانر نام ببریم.
فیلم سینمایی «بخاطر یک مشت دلار» اولین وسترن اروپایی یا ایتالیایی تاریخ سینما نبود اما پیش از لئونه چنین وسترنهایی صرفا مشتی آثار کمدی کمارزش یا فیلمهای درجه دویی بودند که به موفقیت چندانی دست نمییافتند و مورد توجه گستردهای قرار نمیگرفتند. با این فیلم بود که لئونه کلیت سبک وسترنهای اسپاگتی را پایهگذاری کرد؛ این ویژگیها تا ۱۵ سال بعد هم در این زیرژانر به وضوح غالب بودند. نماهای بسیار نزدیک (Extreme Close-Up) که در کنار نماهای دور از چشماندازها به کار میرفت، شیوه خاص اوجگیری درام، خشونت و البته موسیقی موریکونه از جمله این ویژگیها بودند.
بینش بیهمتای سرجو لئونه و کیفیت هنری کار او به ایستوود امکان داد در سهگانه دلار خود را به عنوان یک ستاره برجسته به جهان معرفی کند. البته به خاطر یک مشت دلار با همه خوبیهایش هنوز مقدمهای بود بر کلیت کار رفیعی که لئونه ظرف سالها بعد از خود به نمایش گذاشت؛ البته مقدمهای کاملا برجسته که نوید فیلمهای فوقالعادهی بعدی را میداد.
***************************
45. دو قاطر برای خواهر سارا ; Two Mules for Sister Sara
سال تولید: ۱۹70
کارگردان: دان سیگل
بازیگران: کلینت ایستوود، شرلی مکلین,آلبرت مورین
امتیاز IMDb به فیلم: 7/0 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 71%
"در مورد تفنگداری به نام هوگان (با بازی کلینت ایستوود) است که به صورت اتفاقی راهبه ای جوان به نام خواهر سارا (با بازی شرلی مکلین) را از دست گروهی از افراد سرکش نجات میدهد. حال هوگان موافقت میکند تا خواهر سارا را تا اردوگاهی که توسط انقلابیون ضد فرانسوی اشغال شده، همراهی کند. به زودی رابطهای صمیمانه میان آنها شکل میگیرد اما سارا رازی را از هوگان مخفی نگه میدارد و…"
دان سیگل و کلینت ایستوود در طول دوران همکاریشان چندین فیلم ساختند که به آثار وسترن شباهت داشت اما نمیتوان آنها را کاملا درون این ژانر جا داد. «فریب کوگان» (Coogan’s Bluff) یکی از این فیلمها بود که الگوی گاوچران خونسرد را به محیطی مدرن برده بود و با شمایلی همچون هفتتیر، کلاه و چکمه بازی میکرد. «فریبخورده» (The Beguiled) نمونهای دیگر بود که داستانش از نظر زمانی در همان بازه زمانی مالوف وسترنها جریان داشت ولی بیشتر یک تریلر روانشناختی است تا یک وسترن.
«دو قاطر برای خواهر سارا» تنها فیلم محصول این همکاریها بود که میشد آن را صاف و پوستکنده در ژانر وسترن طبقهبندی کرد اما متاسفانه در میان بهترین آثار هیچ یک از این دو هنرمند نبود. در عین حال این فیلم هنوز یک وسترن کوچک بامزه و سرگرمکننده است بویژه بابت پویایی رابطه جذاب ایستوود و شرلی مکلین.
ایستوود به عنوان یکی از نمونههای نمادین مردان خشن سینمای آمریکا به ندرت با شخصیت زنی همبازی بوده که بتواند پا به پای او حرکت کند. فیلم سینمایی دو قاطر برای خواهر سارا از این نظر اثر متمایزی بود چرا که هم در سطح داستان و هم در سطح بازیگری میان شخصیت زن و ایستوود رابطهای بسیار متفاوت و البته تاثیرگذار جریان داشت.
گرچه فیلم سکانسهای بهیادماندنی منحصربهفرد یا لحظات پرتعلیق چندانی ندارد اما دو قاطر برای خواهر سارا با وجود تسلط و استادی سیگل در لحن و جنبههای زیباییشناختی (برای مثال شیوههای قاببندی) در کنار موسیقی انیو موریکونه ارزش تماشا دارد.
***************************
46. سربازهای یک چشم ; One-Eyed Jacks
سال تولید: ۱۹61
کارگردان: مارلون براندو
بازیگران: مارلون براندو، کارل مولدن، کیتی جورادو
امتیاز IMDb به فیلم: 7/1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 65%
"داستان داد لوتز است که بعد از سرقت یک بانک در مکزیک سهمش را برمیدارد و شریکش ریو را رها میکند تا دستگیر شود، اما ریو موفق میشود از دست مأموران فرار کند و سپس راهی کالیفرنیا میشود و دنبال داد میگردد."
سربازهای یکچشم فیلم وسترنی عجیب و طوفانی است که در بخش تولید خود دچار مشکلات گوناگون شد و اختلافات زیادی جهت ساخت آن بهوجود آمد. در ابتدا قرار بود استنلی کوبریک وظیفه کارگردانی این اثر را برعهده داشته باشد اما پس از ایجاد اختلافات شدید بین او و ستاره فیلم تصمیم بر این شد که کوبریک از پروژه کنار گذاشته شده و اخراج شود.
پس از اخراج استنلی کوبریک، مارلون براندو علاوهبر ایفای نقش اصلی وظیفه کارگردانی این فیلم را نیز برعهده گرفت. اگر به فیلم توجه کنید وجود وسواس و نفوذ دیدگاههای براندو در هر یک از سکانسها کاملا آشکار است. ناگفته نماند وجود چنین وسواس عجیبی در فیلم همیشه هم خوب نبود و گاهی مواقع حتی نتیجهای برعکس داشت. مارلون براندو در این فیلم نقش کاراکتر ریو را بازی میکند. ریو شخصی است که تفکر انتقام از دوستش لانگورث (با بازی کارل مالدن) تمام وجودش را در برگرفته است. فیلم سربازهای یک چشم با فضای جذاب و داستان جالبش یکی از بهترین فیلم های وسترن دنیا محسوب میشود.
***************************
47. آب بندهای میسوری (میسوری از هم می پاشد) ; The Missouri Breaks
سال تولید: ۱۹76
کارگردان: آرتور پن
بازیگران: مارلون براندو، جک نیکلسون، رندی کواید, کاتلین لوید , جان مکلیام
امتیاز IMDb به فیلم: 6/5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 78%
"تام لوگان (با بازی جک نیکلسون) یک دزد اسب است که به باغداری و مزرعه داری پرداخته است. او با دختر دیوید براکستون که از مزرعه داران است (جین براکستون با بازی کاتلین لوید ) آشنا می شود. دیوید براکستون و سایر مزرعهداران و متمولین مونتانا با سارقین احشام به جدال میپردازند و آدمکشی حرفهای (رابرت لی کلایتون با بازی مارلون براندو) را برای مقابله با دزدان استخدام میکنند..."
آببندهای میسوری که در ایران به نام میسوری از هم می پاشد اکران شد یک فیلم وسترن معروف است که با گروه بازیگری محشر و داستان نفسگیرش میتواند جزو بهترین فیلم های وسترن باشد. مارلون براندو در این فیلم نقش انسانی شرور و یک قاتل زنجیرهای به نام رابرت لی کلایتون را ایفا میکند که میل شدیدی به تغییر قیافه دارد و دارای لهجه غلیط ایرلندی است.
برخی این فیلم را به دلیل بیقاعدگی شایسته حضور در لیست بهترین فیلم های وسترن تاریخ سینما نمیدانند. اما به دلیل همین بیقاعده بودن و شکل تولید عجیب، فیلم آببندهای میسوری استحقاق آنرا دارد که یکی از بهترین فیلم های وسترن قدیمی لقب گیرد. داستان این فیلم در مورد یک دزد احشام به نام تام لوگان (با بازی جک نیکلسون) است که مزرعهداران از دزدیهای او به ستوه آمده و تصمیم میگیرند به جای تحویل دادن او به قانون، آدمکشی حرفهای را استخدام کنند تا لوگان را به قتل برساند.
***************************
48. هوندو ; Hondo
سال تولید: ۱۹53
کارگردان: جان فارو
بازیگران: جان وین،جرالدین پیج ،وارد باند ,مایکل پتی ,جیمز آرنس
امتیاز IMDb به فیلم: 7/0 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 90%
"سوارکار ارتش هوندو , لین مادر و پسری را که در میان جنگ خونین آپاچیها زندگی میکنند را پیدا کرده و تبدیل به فرشته نگهبان آنها میشود."
شاید هوندو مهمترین فیلم جان وین محسوب شود، شاید هم اینطور نباشد. اما مطمئنا این فیلم بهترین ایفای نقش وین در سینما بهحساب میآید. البته از بازیهای قوی او در فیلم های True Grit و The Searchers نیز نباید غافل شد. بدون شک هوندو یک فیلم وسترن کاملا منطبق با سبک جان وین است که بار دیگر این بازیگر را بهعنوان یک کابوی بزرگ آمریکایی به همه معرفی میکند. در حقیقت این فیلم به حدی برای وین خوشایند بود که بهنوعی توانست دوران کاری او را احیا کند.
وین در این فیلم نقش کاراکتری به نام هوندو لین را ایفا میکند. هوندو از یک مادر و پسرش در میان جنگ خونین آپاچیها مراقبت میکند. او به پسر یتیم که پدر خود را از دست داده روش زندگی کردن یاد میدهد. هوندو به پسرک میآموزد چطور شنا کند، چطور ماهیگیری کند و همچنین به او میآموزد چگونه راه درستی را برای زندگی خود انتخاب کند. بدون شک این فیلم تاثیرگذار را باید جزو بهترین فیلم های وسترن بدانیم.
***************************
49. به من میگن هیچکس ; My Name is Nobody
سال تولید: ۱۹74
کارگردان: تونینو والری، سرجو لئونه
بازیگران: ترنس هیل،هنری فوندا ،ژان مارتن ,پییرو لولی
امتیاز IMDb به فیلم: 7/3 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 100%
"جیک بیرگارد مردی میانسال است که زمانی معروف ترین هفتیرکش غرب بوده، حالا تصمیم دارد برای استراحت به اروپا برود. اما یک هفتیرکش جوان و بی کله معروف به « هیچکس» بدنبال جیک است تا قبل از بازنشسته شدن، او را در رویارویی با یک گروه خلافکار ۱۵۰ نفره که به دسته وحشی ها شهرت دارند، یاری کند."
طرفداران ژانر وسترن اسپاگتی با وجود پراکندگی سبک کمدی در تمامی فیلم های وسترن لئونه، نام او را با این سبک مرتبط نمیدانند. بسیاری از طرفداران سینما سرجو لئونه را ایجادکننده ژانر وسترن اسپاگتی میدانند. فیلم «به من میگویند هیچکس» اثری وسترن و کمدی است که لئونه در پاسخ به فیلم محبوبMy Name is Trinity آنرا تولید کرد. این تهیهکننده و کارگردان بزرگ حتی ستاره فیلم به من میگویند ترینیتی یعنی ترنس هیل را به پروژه خود دعوت کرد.
سرجو لئونه در انجام وظیفه کارگردانی این فیلم تنها نبود و تونینو والری نیز در این راه به او کمک میکرد. استیون اسپیلبرگ در جایی اعلام کرده بود فیلم «به من میگویند هیچکس» اثر موردعلاقه او در بین مجموعه فیلم های لئونه است. این فیلم داستان جذاب دو کاراکتر به نامهای هیچکس و جیک بیگارد را بهتصویر میکشد که قصد دارند با گروهی از افراد خلافکار با لقب «دسته وحشیها» مبارزه کنند.
***************************
50. سرت را بدزد، احمق! ; Duck, You Sucker!
سال تولید : ۱۹۷۱
کارگردان: سرجیو لئونه
بازیگران: شان مالری، راد استایگر
امتیاز IMDb به فیلم: 7/6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 92%
"انقلابی سابق ایرلندی، شان مالری، با بازی جیمز کابرن، به طور اتفاقی با یاغی مکزیکی، خوان میراندا، با بازی راد استایگر برخورد میکند. میراندا که پیش از این هم همکاریهای جسته و گریختهای با مالری داشته است، اینبار هم سعی میکند او را راضی کند تا در یک عملیات سرقت از بانک به او بپیوندد و نهایتا دو همکار قدیمی برای هدفی بزرگ دوباره با هم در یک تیم قرار میگیرند."
آواز قوی وسترن اسپاگتی لئونه، باز هم یک رابطهی دوستانه بین دو یاغی را روایت میکند و یکبار دیگر نشان میدهد که لئون هنوز تمام نشده است. لئون از استعداد ویژهی خود در زمینهی استفاده از پردهی عریض نهایت استفاده را میبرد و یکی از طولانیترین صحنههای نبرد تاریخ این ژانر را خلق میکند. این فیلم آخرین فیلم وسترن اسپاگتی کارنامهی لئون است.
***************************
51. چگونه غرب تسخیر شد ; How the West Was Won
سال تولید : ۱۹۷۱
کارگردان: جان فورد، جورج مارشال، هنری هاتاوی
بازیگران: کارول بیکر , والتر برنان ,لی جی. کاب ,اندی دیواین, هنری فوندا ,کارولین جونز, کارل مالدن ,اگنس مورهد ,هری مورگان ,گریگوری پک ,جورج پپارد ,رابرت پرستون ,دبی رینولدز ,تلما ریتر ,جیمز استوارت ,ایلای والاک ,جان وین ,جیمز گریفیث ,ریچارد ویدمارک
امتیاز IMDb به فیلم: 7/1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 88%
"این فیلم سرگذشت خانوادهای را که طی چندین دهه، از گسترش غرب در قرن نوزدهم که شامل کشف طلا، جنگ داخلی و ساخت راهآهن میشود، نمایش میدهد…."
یکی از بزرگترین و جاهطلبانهترین فیلمهایی که تا به حال ساخته شده است، چگونه غرب تسخیر شد، استعداد دهها نفر از بزرگترین نامهای هالیوود را در خود داشته و سه فیلمساز بزرگ ژانر وسترن: جان فورد، هنری هاتاوی و جورج مارشال مدیریت آن را بر عهده داشتند. با روایت در طول پنج فصل که به بررسی ظهور و سقوط غرب وحشی در طول دهه ۱۸۰۰ میپردازد، این فیلم جنگ داخلی آمریکا، ساخت خطوط راه آهن، و فصل پایانی عصر قانون شکنان و ششلول بندها را پوشش میدهد.
با وجود بازیگرانی مانند جان وین، جیمی استوارت، هنری فوندا، گریگوری پک و الی والاش که تنها برخی از ستارههای این فیلم را تشکیل میدهند، چگونه غرب تسخیر شد، نمایشی بیوقفه از نمادهای ژانر وسترن است. زمان روایت ۱۶۴ دقیقهای آن مملو از شاهکارهای بصری خیرهکننده است، جایی که مجموعه وسیعی از شخصیتهای داستان هر جنبهای از زندگی در سرحدات آمریکا را بررسی میکنند.
باشکوه و فراموش نشدنی، تنها عظمت چگونه غرب تسخیر شد آن را تبدیل به فیلمی می کند که باید دید، در حالی که توانایی آن در پوشش زوایای متعددی از داستان سرایی در ژانر وسترن، باعث شده که پس از گذشت شش دهه از اکران اولیه اش، این فیلم همچنان یک شاهکار واقعا حیرت انگیز باقی بماند.
***************************
52. بزرگ مرد کوچک ; Little Big Man
سال تولید : ۱۹70
کارگردان: آرتور پن
بازیگران: فی داناوی، ریچارد مالیگان، دن جورج و جیمز اندرسن
امتیاز IMDb به فیلم: 7/5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 91%
"این فیلم داستان زندگی یک بچه یتیم به نام جک کراب (با بازی داستین هافمن) را نشان میدهد که توسط قوم شین بزرگ شده است."
فیلم ماجراجوییهای این فرد از سن 17 تا 121 سالگی را بهتصویر میکشد. آرتور پن در فیلم بزرگمرد کوچک بهزیبایی هرچه تمامتر بین شوخی و مصیبت توازن لازم را برقرار کرد. هافمن بهقدری در این فیلم فوقالعاده عمل کرد که نمیتوان تصور کرد شخص دیگری به جای او قادر بود نقش جک کراب را تا این حد خوب بازی کند.
بدون شک باید بارزترین نقطه قوت فیلم بزرگمرد کوچک را گروه بازیگری قدرتمند آن دانست . این فیلم یک اقتباس از رمانی با همین اسم به نویسندگی توماس برگر است که توانست به یکی از بهترین فیلم های وسترن تبدیل شود.
***************************
53. مهمیز برهنه ; The Naked Spur
سال تولید : ۱۹53
کارگردان: آنتونی مان
بازیگران: جيمز استوارت ، جانت لى ، رابرت رايان ، رالف ميكر و ميلارد ميچل
امتیاز IMDb به فیلم: 7/3 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 100%
"هوارد كمپ ( استوارت ) پريشان و سرخورده از جنگهاى داخلى امريكا بازمیگردد و درمی يابد كه زمينش را از دست داده است . براى تأمين پول لازم جهت بازپس گيرى زمين ، او به عنوان جايزه بگير به تعقيب « بن واندر گروت » ( رايان ) قاتل فرارى مى پردازد."
این فیلم پنج شخصیت دارد و بس. البته اگر سرخپوست ها را حساب نکنیم!
پیرمردی با تجربه که حماقت می کند (جسی با بازی میلارد میچل)، سربازی جوان که طمع می کند (روی با بازی رالف میکر) و به سرنوشت پیرمرد دچار می شود،مردی که شرارت از سر و رویش می بارد (بن با بازی رابرت رایان) ، مردی که با گذشته غم انگیزش ،که مرد شرور را به خنده وا می دارد فقط به هدفش فکر می کند(هاوارد با بازی جیمز استوارت). و زنی معصوم که دوست ندارد وارد این بازی کثیف شود و کسی جان بدهد (لینا با بازی جنت لی).
ریزه کاری های فیلمنامه/کارگردان باعث شده تا این فیلم به یک شاهکار تبدیل شود. هر کنشی که شخصیت ها انجام می دهند، اطلاعاتی درست به ما می رساند که به شخصیت پردازی کمک می کند. مثلا آنجا که موقع خواب ، هاوارد مهربانانه، درست لینا را می پوشاند تا از سرما یخ نزند. یا تلاش های پی در پی مرد شرور برای رسیدن به هدفش،که همان جان سالم به در بردن است و ... مان می داند چه زمانی کلوز آپ بگیرد. این کار هم به شخصیت پردازی مربوط می شود. شخصیت پردازی درست. کارگردان باید بداند،باید چه زمانی به شخصیت نزدیک بشویم.
همچنین نگاه و رابطه مردان با تنها شخصیت زن فیلم ویژگی های شخصیت آنها را نشان می دهد. جسی نگاهی پدرانه دارد،روی بیشتر نگاهی جنسی. بن فقط به هدفش فکر می کند (همانطور که سه بار از زن می خواهد تا او را مشت مال دهد! که باز هم به همان بحث ریزه کاری ها و شخصیت پردازی و روابط آنها مربوط می شود)،هاوارد نگاهی رمانتیک و دلسوزانه دارد.
اینکه هیچ کدام از شخصیت ها بی عیب نیستند خیلی به فیلم کمک کرده. می بینیم که جیمز استوارت هم به دام طمع می افتد. البته فیلمنامه نویسان سعی کردند با ایجاد گذشته ای غم انگیز، کمی به او حق بدهیم. ولی رهایی از این طمع هم کلیدی دارد و کلید آن عشق است.
***************************
54. چینو ; Chino
سال تولید : ۱۹73
کارگردان: جان استرجس
بازیگران : چارلز برانسون، جیل ایرلند، مارسل بوزوفی و وینسنت وان پاتن
امتیاز IMDb به فیلم: 6/0 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : - -
به نظرم این فیلم وسترن نیست. وسترن اسپاگتی هم نیست. داستانی دارد کم و بیش ماجراجویانه ، با نگاهی عمیق به احساسات و ویژگی های روانشناختی شخصیت اصلی اش . با اینکه کارگردان هفت دلاور فیلم را ساخته اما فقط یکی دو بار صحنه ای اکشن می بینیم.
داستان فیلم در آمریکا می گذرد ولی مانند وسترن های اسپاگتی در اسپانیا و کلا نواحی اروپایی فیلمبرداری شده است.
این فیلم درباره چینو است. از نام و چهره اش پیداست که اصالتا آمریکایی نیست و دورگه است. رابطه عاشقانه اش با کاترین هم ترکیبی از تنفر و عشق را نشان می دهد . انگار زاده شده تا اینگونه زندگی کند. چینو همیشه بین دو چیز مانده.شادی و غم، تنفر و عشق و...
به دور از اجتماع خشمگین ! انگار این جامعه او را طرد می کند. او تافتهی جدا بافته است. می بینیم که رابطه او با مکزیکی ها و سرخپوست ها بهتر است ؛ ولی آنها هم (سرخپوست ها) گهگداری اسب هایش را می دزدند. اسب هایی که حکم فرزندانش را دارند و باید به آنها روی بیاورد. حتی با بعضی از آنها هم نمی تواند کنار بیاید. دیدیم که یکی از آنها را نمی تواند رام کند.
در ابتدای فیلم او با پسر جوانی آشنا می شود. همان جا هم او مردد است. با اینکه از تنهایی بدش نمی آید اما از آن طرف متوجه می شود که دوستی و ماندن پسرک می تواند به سود او باشد. حال این رابطه آنقدر نزدیک می شود که گویی پدر و پسر اند. تا جایی که وقتی پسرک از درخت کریسمس سخن می گوید چینو آن را برایش فراهم می کند. آنها مثل یک خانواده می شوند.
در این بین مارال که ثروتمند است برای چینو دردسر درست می کند. ابتدا به خاطر سیم خارداری که در جایی کشیده و راه را بند کرده یکی از اسب های چینو جان می دهد. اسبی که باردار بوده اما بچه اش جان سالم به در می برد. و این باعث یک کشمکش بزرگ بین او و مارال می شود. این اتفاق موجب می شود تا او به کاترین ، ناخواهری مارال ، نزدیک شود. او به کاترین دل می بندد اما این دلبستگی برایش سودی نخواهد داشت. شاید فقط نیاز های جنسی اش را بر طرف کند . چون وقتی جفت گیری اسب ها را تماشا می کند او هم به تقلید از حیوانات به معاشقه ای با کاترین می پردازد! وقتی در میان سرخپوست ها حضور دارد هم از رابطه جنسی با یکی از زنان آنجا امتناع نمی کند؛ ولی وقتی می فهمیم که او قصد ازدواج با کاترین را دارد یعنی او می خواهد به زندگی اش سر و سامانی بدهد.
چینو مثل شخصیت های فیلم نوآر است. پایان تلخ و شیرین فیلم این را به ما نشان می دهد. وقتی به زنی دل می بندد ولی برایش فرجام خوبی ندارد...
فیلم با وجود ضعف هایی که دارد ، در فیلمنامه و فیلمبرداری، در کل فیلم خاصی است. شخصیت پردازی چینو پیچیده و درست است. و چنین فیلمی در فضایی وسترن کم پیدا می شود. و توجه هم داشته باشیم که این فیلم متعلق به سال ۱۹۷۳ است. به نظرم آنطور که باید و شاید دیده نشده. از آن فیلم هاست که با یک ریمیک (فارسی بگوییم بازسازی) می تواند به فیلمی بهتر تبدیل شود.
***************************
55. وینچستر ۷۳ ; Winchester '73
سال تولید : ۱۹50
کارگردان: آنتونی مان
بازیگران: جیمز استوارت، شلی وینترز، دان دوریا، ویل گیر، استیون مکنالی و میلارد میچل.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 100%
"لین مکآدام" (استوارت) در پی قاتل پدرش همراه دوستش، "جانی ویلیامز" (میچل)، وارد داجسیتی میشود. به مناسبت جشن استقلال، "کلانتر وایات ارپ" (گیر) سلاح هرتازهواردی را میگیرد تا هنگام خروج از شهر آن را پس بدهد. "لین" در کافه شهر، ناگهان متوجه حضور "داچ هنری براون" (مکنالی) قاتل پدرش میشود و هر دو دست به هفتتیر میبرند، در حالی که غلافشان خالی است. "لین" و "داچ" مجدداً در یک مسابقه تیراندازی که جایزنه او لش یک تفنگ وینچستر ۷۳ است، رقابت تنگاتنگی دارند که در پایان "لین" برنده میشود. "داچ" وینچستر را میرباید و از شهر میگریزد. "لین" سردرپی او میگذارد و پس از ماجراهائی سرانجام آن دو در مصاف با هم قرار میگیرند، ضمن اینکه "لین" در مییابد که قاتل پدر او، در واقع برادری است که از وجودش آگاهی نداشته است..."
وینچستر ۷۳ آغازگر رشتهای از وسترنها موسوم به "روانشناسانه" است که در دهه ۱۹۵۰ شاخص تاین ژانر شدند و در آن تماشاگر با قهرمانی پیچیدهتر از قبل در عذاب از حادثههای گذشته سر و کار پیدا میکرد که گاه روی مرز سلامت و روانپریشی گام برمیداشتند. در اینجا ـ و در نخستین همکاری مان با استوارت که در وسترنهای دیگری هم ادامه یافت ـ شور دیوانهوار استوارت برای انتقام از سوئی همدلی برمیانگیزد و از سوی دیگر هراسآور است. درخشش فوقالعاده استوارت در این نقش نیز آغازگر چهره سینمائی جدیدید برای او بود که در ادامه این دهه تکرار شد. مان استادانه تعلیق و دلهره را در طول فیلم حفظ میکند، پس زمینه طبیعت را بهعنوان بازتاب تلاطم احساسی شخصیتها به کار میگیرد (نگاه کنیم به دوئل خطیر نهائی در میان تختهسنگهای کوهستان) و جنبههای روانشناسانه و ادیپی را هم با مهارت در متن روایت میگنجاند (مثلاً نقش نمادین وینچستر ۷۳). در سال ۱۹۶۷ به کارگردانی هرشل داورتی و همکاری تام تراین، جان ساکسن، جون بلوندل و دوریا بازسازی میشود.
***************************
56. پیکان شکسته ; Broken Arrow
سال تولید : ۱۹50
کارگردان: دلمر دیوز
بازیگران: جیمز استوارت، جف چندلر و دبرا پاجت ,ویل گیر , رابرت آدلر
امتیاز IMDb به فیلم: 7/2 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 91%
"جیمز استوارت، در نقش تام جفوردز، پیشاهنگ سابق ارتش ظاهر می شود. استوارت با رئیس گروه آپاچی، با بازی جف چندلر، آشنا شده و برای کاهش تنش در منطقه تلاش میکند."
دلمر دیوز به عنوان کارگردان، در فیلم «پیکان شکسته» از بازیگران سفید پوست برای بیشتر نقشهای بومی آمریکا استفاده کرده است. این فیلم به علت درهم آمیختن پیام تساهل با داستانی ماجراجویانه، اهمیت بسیار زیادی در سینمای وسترن داشته و از واقعیت الهام گرفته شده است.
این فیلم تصویری دلسوزانهتر از بومیان آمریکا را به تصویر می کشد. فیلم «پیکان شکسته»، در کنار فیلم «وینچستر ۷۳» که در سال 1950 اکران شدند، استوارت را به عنوان یکی از ستارههای جدید سینما به مخاطبان معرفی کرد.
***************************
57. رانچو بدنام ; Rancho Notorious
سال تولید : ۱۹52
کارگردان: فریتس لانگ
بازیگران: مارلن دیتریش، آرتور کندی , مل فرر ,گلوریا هنری
امتیاز IMDb به فیلم: 6/8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 100%
"ورن هاسکل یک دامدار خوب ، به دنبال انتقام از مرگ نامزدش است که وی در حین سرقت کشته می شود. انتقام او را به سمت چاک بخت سوق می دهد ، گاوداری آلتار کین که برای پنهان کردن جنایتکاران راه اندازی شده است ، و او بیش از آنچه که چانه می زند می یابد."
شما میدانید فیلم رانچو بدنام بسیار خوب است چون از زن بهعنوان یکی از کاراکترها و رهبرهای اصلی فیلم استفاده کرده است. شما میدانید رانچو بدنام بسیار عالی است چون این فیلم توسط فریتس لانگ تولید شده و فیلم های فریتس لانگ عموما از کیفیت بالایی برخوردار هستند. با توجه به نتیجه فیلم رانچو بدنام احتمالا بهتر است آنرا در دستهبندی فیلم های لانگ قرار بدهیم تا دستهبندی فیلم های وسترن. بیشتر فیلم های این کارگردان با توجه به سبک خاصشان از همین دستهبندی پیروی میکنند اما بدون شک مهمترین این فیلم ها همان فیلم رانچو بدنام است.
رانچو بدنام تمام مسیرهای استاندارد لازم جهت تبدیل شدن به یکی از بهترین فیلم های وسترن را پیموده است و تمام ویژگیهای لازم برای یک فیلم وسترن عالی را داراست. از جمله این ویژگیهای مثبت عبارتاند از: درگیرهای مسلحانه و بدون اسلحه، سرقت از بانک و فرار از زندان. تکتک این خصوصیات باعث شده تا این اثر به یک فیلم هیجان انگیز تبدیل شود و مخاطب را تا آخرین لحظه به تماشای خود مجاب کند.
***************************
58. شجاعان تنها هستند ; Lonely Are the Brave
سال تولید : ۱۹52
کارگردان: فریتس لانگ
بازیگران: کرک داگلاس,جنا رولندز ,والتر ماتائو ,هری لاوتر
امتیاز IMDb به فیلم: 7/6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 93%
"در مورد یک کابوی تحت تعقیب به نام جک برنز (با بازی کرک داگلاس) است که سعی میکند از دست پلیسی به نام جانسون (با بازی والتر ماتائو) بگریزد."
فیلم شجاعان تنها هستند یکی از بهترین فیلم های وسترن است که فیلمنامه آن با اقتباس از رمان ادوارد ابی توسط دالتون ترامبو نوشته شد. این فیلم در حقیقت یک طرح اولیه از وسترن کلاسیک کابویی مرسوم است که بهسمت مدرن شدن سوق دارد و بهنوعی جهان غرب مدرن و تجاری را بهتصویر میکشد. فیلم های The Misfits (به کارگردانی جان هیوستون)، Hud (به کارگردانی مارتین ریت) و The Man Who Shot Liberty Valance (به کارگردانی جان فورد) همگی به شکلی همزمان با این فیلم اکران شدند و بهصورت خودآگاهانه داستان خود را با تمرکز بر جهان غرب مدرن به تصویر کشیدند.این فیلم ویژگیهای منحصربهفردی دارد که به واسطه آنها در لیست بهترین فیلم های ژانر وسترن قرار میگیرد. از جمله این ویژگیها عبارتاند از: صحنههای تعقیب و گریز جذاب، فیلمبرداری سیاه و سفید جالبتوجه و بازی فوقالعاده کرک داگلاس.
***************************
59. 3:10 به یوما ; 3:10 to Yuma
سال تولید : ۱۹57
کارگردان: دلمر دیوس
بازیگران: گلن فورد ,وان هفلین، فلیشا فار، لیورا دانا، هنری جونز، ریچارد جاکل و جرج میچل.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 93%
"بن وید که مجرمی تحت تعقیب و سردسته یک گروه راهزن است؛ در شهر کوچکی در آریزونا دستگیر میشود. در حالی که افراد وید به سرکردگی چارلی پرینس به فکر آزادسازی او هستند؛ کلانتر مردان شهر را برای کمک به انتقال او فرامیخواند. آنها باید وید را با قطار ساعت ۳:۱۰ برای اجرای حکم اعدام، راهی یوما کنند. دن ایوانز که یک کشاورز و جانباز جنگ داخلی آمریکا است؛ در حال از دست دادن مزرعهٔ خود به دلیل بدهی است. او برای نجات مزرعه خود حاضر به شرکت در این سفر خطرناک میشود."
وسترنی تکاندهنده از رابطهای که متکی بر شخصیتپردازیهای دقیق و موشکافانه دو مرد قطب مخالف است. “دان” کلانتر آشنای فیلمهای وسترن است که بیشتر برای اثبات خود دست به چنین کار خطیری میزند تا رعایت قانون. به همین دلیل است که تحول “بن” در پایان فیلم که از لجاجت قطب مخالفش به شگفت آمده، کاملاً منطقی و پذیرفتنی جلوه میکند. به هرحال در آن قطار سه و ده دقیقه به یوما با دو رفیق نمونهای فیلمهای وسترن مواجهیم تا دو دشمن خونی.
***************************
60. مردی از غرب ; Man of the West
سال تولید : ۱۹58
کارگردان: آنتونی مان
بازیگران: , گری کوپر,جولی لاندن ,لی جی. کاب, آرتور اوکانل, جک لرد, رویال دانو.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/0 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 95%
"لینک جونز (کوپر)، تگزاسی از همهجا بیخبر، سوار قطار میشود تا معلم مدرسهای را از فورت وورت به شهر خود بیاورد. سام بیسلی (اوکانل) متقلب با کمک بیلی الیس (لندن)، زن خواننده کافه در قطار، نقشه سرکیسه کردن لینک و تصاحب پولهایی را دارد که اهالی برای استخدام معلم به او سپردهاند؛ که دارودسته داک توبین (کاب) جلوی قطار را میگیرند.
لینک، بیسلی و بیلی پیاده راه میافتند و گذارشان به کلبه توبین در همان حوالی میافتد. آنجا آشکار میشود که لینک، برادرزاده داک و سابقاً عضو دارودسته او بودهاست. داک از یافتن مجدد لینک خوشحال است اما پسرانش بیشتر مجذوب جاذبه بیلی شدهاند و لینک برای اینکه جلوی تعدی آنان به بیلی را بگیرد، با دشواری روبهرو میشود.
نقشه سرقت یک بانک در شهری متروکه رقابتهای خانوادگی را تشدید میکند و سرانجام لینک و داک را رودرروی هم قرار میدهد…"
آخرین وسترن مان، تکاندهنده، با شکوه و به جای استوارت، بهرهمند از چهره سنگی کوپر است که ناراحتیهای درونیاش را پنهان میکند و مجبور میشود با امیال پلیدی که "توبین" تجسم آن است، به کشمکش سخت برخیزد. کوپر در این فیلم که حسوحالی تراژیک و حماسی دارد تنها بازمانده یاغیان سنتی غرب است؛ کسی که از میانه حوادث متلاطم به لامت در میآید. در عین حال قطب مخالف او نه خبیثهای تکبعدی بلکه کسانی هستند که گذار از بدویت به تمدن را طی نمیکنند. قهرمانان مان هم اندازههای اسطورهای دارند و هم سیمائی واقعی و آسیبپذیر. خشونت به سیاق دیگر آثار او مایهای اساسی است و بهویژه طی درگیری بدنی کوپر و یکی از اشرار، آن را با تمام درد و مشقتش لمس میکنیم. و رابطه کوپر و لندن که در مرز تحقق باقی میماند، پیچیدگی و حساسیت مثالزدنیاش را تا به انتها حفظ میکند.
***************************
61. حرفهایها ; The Professionals
سال تولید : ۱۹58
کارگردان: آنتونی مان
بازیگران: گری کوپر,جولی لاندن ,لی جی. کاب, آرتور اوکانل, جک لرد, رویال دانو.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/3 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 89%
"پس از انقلاب مکزیک یک گروه از افراد سرسخت توسط مزرعهداری میلیونر استخدام میشوند تا همسر جوان او را که ربوده شده است پیدا کرده و بازگردانند. هر یک از این افراد استخدام شده توانایی خاصی در زمینههای مختلف دارند: لی ماروین یک کهنه سرباز ارتش است که شناخت بالایی از اسلحهها دارد، برت لنکستر مواد منفجره را بهخوبی میشناسد، رابرت رایان در کار با اسبها مهارت دارد و وود استرود نیز یک ردیاب خبره است."
حرفهایها یکی از بهترین فیلم های وسترن است که توانست طی مراسم اسکار 1967 در سه بخش نامزد دریافت جایزه شود.حرفهایها فیلمی هیجانانگیز و پر از خشونت و درگیری است که بعد از اکرانش مورد تحسین بسیاری از منتقدین قرار گرفت. ریچارد بروکس با دیالوگهای قدرتمندی که نوشت موفق شد برای دریافت جایزه اسکار بهترین نویسنده نامزد شود. او همچنین نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی نیز شده بود. ما همچنین نباید از عملکرد خارقالعاده کنراد هال بهعنوان فیلمبردار غافل شویم. هال به حدی وظیفه خود را عالی انجام داد که توانست برای دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری نامزد شود.
***************************
62. دختری با روبان زرد ; She Wore a Yellow Ribbon
سال تولید : ۱۹49
کارگردان: جان فورد
بازیگران: جان وین، جوآن درو، بن جانسون، جان ایگار، هاری کاری جونیر، میلدرد نتویک، جرج اوبراین و ویکتور مکلاگلن.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/2 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 92%
"ماجراهای آخرین روزهای خدمت "نیتان بریتلز" (وین) در سواره نظام، که به سرکوب حتیآلامکان کم تلفات سرخپوستان تحریک شده و تعلیم راه و رسم زندگی در کسوت نظام به افسران زیردستش میگذرد..."
دومین بخش از سه گانه "سوار نظام" فورد (بخش اول: دژ آپاچی، ۱۹۴۸ و بخش سوم: ریو گرانده، ۱۹۵۰) و بهترین آنها؛ با یکی از بهترین بازیهای وین که محبوب خودش نیز بود. فیلم بهطرز حیرتانگیزی به جای اینکه وابسته به روایت باشد، شرح ظریف و گزارش گونهای از زندگی، کار و عشق در محیط سوارهنظام بهدست میدهد. تکیه فورد بر جزئیات رفتار شخصیتها (مثلاً در صحنهای که وین برای خواندن تقدیمنامه پشت ساعتی که هدیه گرفته، با حالتی خجالتی و در عین حال متین عینکش را به چشم میزند) و ایجاد توازن میان طنز و احساسات ژرف، کمنظیر است. تصاویر زیبای طبیعت غرب "وحشی" ملهم از نقاشیهای فردریک رمینگتن، حاصل کار فیلمبرداری هوچ هستند.
بدون شک بزرگترین نقطه قوت این اثر فیلمبرداری فوقالعاده آن بود. البته نمیتوان با توجه به زمان تولید، فیلمبرداری این اثر را با فیلمبرداری بهترین فیلم های وسترن 2017 و یا بهترین فیلم های وسترن 2018 مقایسه کرد. اما بدون شک باید اقرار کنیم با توجه به کیفیت، وینتون هاچ فیلمبردار این اثر موفق شد جلوتر از زمان خود عمل کند. البته قابل ذکر است اختلافات زیادی بین او و جان فورد در پشت صحنه وجود داشت ولی نتیجه این جدلها در عین ناباوری تبدیل به اثری موفق به نام «او یک ربان زرد بست» شد. نقش کاراکتر اصلی این فیلم را بازیگر بزرگ سینمای وسترن جان وین ایفا کرد.
***************************
63. سنگ گور ; Tombstone
سال تولید : ۱۹93
کارگردان: جرج پی کوزماتوس، کوین ژار
بازیگران: کرت راسل, وال کیلمر, سام الیوت ,بیل پاکستون ,پاورز بوث مایکل بین ,چارلتون هستون ,جیسون پریستلی ,استیون لانگ ,توماس هادن چرچ ,دانا دلانی
امتیاز IMDb به فیلم: 7/8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 74%
"وایت کلانتری بازنشستهای است که تصمیم میگیرد ادامه زندگی خود را در شهر تومبستون سپری کند. او و برادرانش (با بازی سم الیوت و بیل پاکستون) بههمراه داک هالیدی (با بازی وال کیلمر) تصمیم میگیرند با هم یک سالن قمار ایجاد کرده و در آنجا کار کنند. اما در این راه با گروهی خلافکار روبهرو میشوند که قصد دارند مانع کار آنها شوند."
کوین ژار در ابتدا علاوهبر نویسندگی وظیفه کارگردانی این فیلم را نیز برعهده داشت. اما در ادامه او اخراج شد و جرج پی کوزماتوس جای او را در صندلی کارگردانی گرفت. البته طبق ادعای راسل پس از اخراج ژار بخش عمده وظایف این کارگردان برعهده او قرار داشت. حال اینکه در نهایت چه فردی وظیفه اصلی کارگردانی را بر عهده داشت اهمیت زیادی ندارد. مهم این است که فیلم سنگ گور به یک اثر وسترن هیجانانگیز تبدیل شد که توانست توجه تعداد زیادی از طرفداران سینما را بهسمت خود جلب کند.
این فیلم کاملاً بر اساس رویدادهای واقعی است که در دهه ۱۸۸۰ در توماستون، آریزونا رخ دادهاست، از جمله درگیری مسلحانه چندین قانونگریز و قانونگذار غربی مانند؛ وایات ارپ، ویلیام بروسیوس، جانی رینگو و داک هالیدی را به تصویر میکشد. این فیلم توسط هالیوود پیکچرز در اکران گسترده در سینماهای ایالات متحده در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۳ با فروش ۷۳٫۲ میلیون دلار در سراسر جهان اکران شد. این فیلم یک موفقیت مالی بود، و برای ژانر وسترن، رتبه ۱۶ را در فهرست پردرآمدترین فیلمهای از سال ۱۹۷۹ به خود اختصاص داد. شش ماه بعد، فیلم وایات ارپ (فیلم ۱۹۹۴) با مضمون مشابه با موفقیت تجاری بسیار کمتری منتشر شد. استقبال منتقدان بهطور کلی مثبت بود و بازیگری، کارگردانی و داستان مورد تحسین قرار گرفت. ستایش ویژهای از بازی به یاد ماندنی وال کیلمر در نقش داک هالیدی شد که علیرغم نامزدی اسکار جوایز و نامزدیهای مختلفی دریافت کرد. این فیلم از زمان اکران به یک فیلم کلاسیک کالت تبدیل شدهاست.
***************************
64. آخرین قطار گان هیل ; Last Train from Gun Hil
سال تولید : ۱۹59
کارگردان: جان استرجس
بازیگران: کرک داگلاس ,آنتونی کوئین, کارولین جونز, ارل هالیمن, برایان جی هاتن, فرانک هاگنی
امتیاز IMDb به فیلم: 7/3 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 91%
"دو جوان «کاترین» (زیوا رادان) زن سرخپوست کلانتر شهر پولی، «مت مورگان» (کرک داگلاس)، را مورد هتک حرمت قرار میدهند و او را میکشند. خیلی زود «مورگان» میفهمد که یکی از آنان پسر دوست قدیمیاش، «کریگ بلدن» (آنتونی کوئین)، همهکاره و مرد بانفوذ شهر گان هیل است. «مورگان» از روی زین اسب بهجا مانده در صحنه جنایت، رد دو جوان را میگیرد. «مورگان» پسر «بلدن» را دستگیر میکند تا برای محاکمه با خود به پولی ببرد. با فرارسیدن ساعت حرکت آخرین قطار شهر و در رویاروئی نهائی، پسر «بلدن» با گلوله دوستش کشته میشود و «مورگان» نیز، «بلدن» را میکشد."
وسترنی کلاسیک که تمام قواعد بازی را رعایت میکند: کلانتر خوب و وظیفهشناسی که در جامعهای که در آن "کسانی که سرخپوستان را بکشند، جایزه وظیفهشناسی که در جامعهای که در آن "به کسانی که سرخپوستان را بکشند، جایزه میدهند"، با زنی سرخپوست ازدواج کرده؛ مردی که مالک همه چیز مردم یک شهر است؛ تمرکز زمانی و مکانی؛ ضربالاجل رسیدن به قطار بهعنوان تنها راه فرار زنی که در کافهها بزرگ شده اما تنها کسی که به قهرمان داستان کمک میکند؛ و بالاخره، صحنه دوئل پایانی. اما فیلم به کمک انتقال بار «گناه» به پسر «بلدن» ـ که شخصیتی فرعی است ـ و بهلطف بازی خوب کوئین، قطب «شر» متفاوتی میآفریند و با تکیه مداوم قهرمانش برای محاکمه قانونی مجرم و پرهیز از انتقامجوئی شخصی، از یک پایان خوش قراردادی هم فاصله میگیرد.
برخی گفتگوهای فیلم مثالزدنیاند: «هر وقت دلت بخواهد، میتونی بری و خودت رو به کشتن بدی، ولی چهل سال دیگه گلهای دور قبر من هم به قشنگی گلهای دور قبر توئه، و هیچکس یادش نمیآد که من بزدل بودم و تو مثل یه احمق مردی».
***************************
65. جدال در اوکی کرال ; Gunfight at the O.K. Corra
سال تولید : ۱۹55
کارگردان: جان استرجس
بازیگران: برت لنکستر، کرک داگلاس، روندا فلمینگ، جو وان فلیت، جان آیرلند، ارل هالیمن و دنیس هاپر.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 87%
"تومستون آریزونا، سال ۱۸۸۰. کلانتر شهر، "وایات ارپ" (لنکستر) و دوست صمیمیاش، "داک هالیدی" (داگلاس) امنیت شهر را تأمین کردهاند. با این همه، شرارتەای "خانواده کلانتن" اوضاع را برهم میریزد. حالا، "ارپ" با کمک برادرانش و "داک هالیدی" در جدالی سهمگین "کلانتنها" را از پای در میآورد..."
وسترنی شهری که بهلطف داستانی آشنا، بازیگرانی مناسب و کارگردانی حرفهای با موفقیت بسیاری روبهرو شد و نقطه عطفی را در تاریخ سینمای وسترن رقم زد؛ تا آنجا که در دهه ۱۹۶۰ تولید وسترنهای رده "ب" از رسم افتاد. تماشای زوج غریب لنکستر و داگلاس برای تماشاگر اکشن دوست آن سالها جالب بود؛ و به سختی میشد یکی را به دیگری ترجیج داد. با این همه، استرجس نمیتواند به فیلم عمق بدهد (مثل وسترنهای آنتونی مان با جیمز استوارت) و کارش تنها در یک بعد حادثهپردازی مؤثر بهنظر میرسد. جدال وایات ارپ و داک هالیدی با خانواده کلانتن بارها در تاریخ سینما به فیلم در میآید؛ از جمله در اثر دوستداشتنی آلن دوان (کلانتر غرب، ۱۹۳۹)، شاهکار جان فورد (کلمانتاین عزیز من، ۱۹۴۶)، وسترن روشنفکرانه و دروننگر فرانک پری (داک، ۱۹۷۱) و نسخه روزآمد جرجپان کاسماتوس (تومستون، ۱۹۹۳). خود استرجس نیز برای فیلم دنبالهای بهنام ساعت اسلحه (۱۹۶۷) میسازد.
***************************
66. مرد ; Hombre
سال تولید : ۱۹67
کارگردان: مارتین ریت
بازیگران: پل نیومن, فردریک مارچ, ریچارد بون, دیان کیلنتو, کامرون میچل, باربارا راش, مارتین بالسام, فرانک سیلورا
امتیاز IMDb به فیلم: 7/4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 94%
"داستان عده ای مسافر دلیجان است که در راه مورد یورش راهزنان قرار میگیرند و با کمک جان راسل (پل نیومن) سفید پوستی که از بچگی در میان سرخپوستان آپاچی بزرگ شده نجات میابند ولی راسل در راه نجات یکی از مسافران جان خود را از دست میدهد ."
ترکیب مسافران این دلیجان بسیار جالب است دکتری فاسد که مسوول قرارگاه سرخپوستان بوده و همسرش که اختلاف سنی فراوانی با هم دارند٬ زنی که سرپرست مسافرخانه بوده و از قضا جان راسل با فروش همان مسافرخانه که بوی ارث رسیده او را بیکار کرده٬زوجی جوان که همواره با هم اختلاف دارند ٬ گریمز یاغی که در کالسکه است فردی بی ادب و گردن کلفت که سردسته راهزنان نیز میباشد و در نهایت جان راسل .
راسل شخصیتی کم حرف دارد او مردی سردو گرم چشیده است و چون از کودکی در میان سرخپوستان بزرگ شده بیابان و راه مبارزه و زنده ماندن را میداند مانند سرخپوستان تنها برای زنده ماندن تلاش میکند و مانند آنها کم حرف است در طول راه در جواب همسر دکتر که از اینکه سرخپوستان گوشت سگ را میخورند میگوید:
راسل:خانم شما تا بحال گرسنه بودین؟
زن: اگه حتی خیلی گرسنه هم باشم حاضر نیستم سگ بخورم
راسل: معلومه تا بحال گرسنه نبودین
در ادامه مسیر با حمله دزدان آشکار میشود که دکتر و همسرش هزاران دلار از سهم سرخپوستان را دزدیده ودر حال فرارند و در واقع راهزنان بدنبال این پول هستند
راسل در فیلم سفید پوستی است که به سفید پوستان تعلق ندارد در میانشان احساس غریبی میکند در اکثر صحنه های فیلم دستانش را بهم گره زده و بهم میفشارد ٬ مارتین ریت در فیلم اشاره ای به مشکلات سرخپوستان دارد در ابتدای فیلم پسرکی که برای راسل پیغام آورده از او میخواهد تا به سرخپوستان بگوید اسبش را به او بدهند تا هر چه زودتر قبل از تاریکی هوا از آنجا برود و وقتی راسل از او میپرسد مگه شب اینجا ترس داره ؟ در جواب میگوید حتی حاضر نیست روز روشن هم آنجا بماند. ویا در کافه هنگامی که راسل با دو سرخپوست وارد میشود دو کابوی برای سرخپوستان مزاحمت درست میکنند که سرخپوستان نباید جایی بیایند که سفید پوستان هستند . در ادامه مسیر فرار مسافران از دست راهزنان راسل در پی اثبات این موضوع است که سفید پوستان هم انطوری که وانمود میکنند نیستند .در جایی که همسر دکتر نیاز بکمک دارد تک تک مسافران را خطاب قرار میدهد و از آنان میخواهد تا همسر دکتر را نجات دهند حتی از خود دکتر و سپس رو به زن میگوید تو حاضری بری کمکش کنی دکتر که حاضر نیست زنشو کمک کنه؟
در نهایت این راسل است که بکمک زن میرود و کشته میشود.
***************************
67. تیرانداز چپدست ; The Left Handed Gun
سال تولید : ۱۹۵۸
کارگردان: آرتور پن
بازیگران: پل نيومن ، ليتا ميلان ، جان دنر ، هرد هتفيلد ، جيمز بست ، جيمز كانگدن و كالين كيت - جانستن .
امتیاز IMDb به فیلم: 6/4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 83%
"بیلی بانی" معروف به "بیلی د کید" (نیومن) ولگردی آس و پاس است که به دوستان انگشتشمارش بسیار وفادار، اما برای دشمنانش مرگبار است. تا اینکه گلهدار مهربانی بهنام "تونستال" (کیت ـ جانسن) او را زیر بال و پر میگیرد. "تونستال" بیسلاح را یک کلانتر و سه نفر دیگر میکشند، و "بیلی" و دوستانش، "چارلی" (کانگدن) و "تام" (بست)، بهدنبال آنان میروند و همه را میکشند. وقتی "بیلی" یکی از مهمانان جشن ازدواج (آخرین نفر از قاتلان "تونستال") "پتگارت" (دنر) ـ کلانتری که برای "بیلی" مثل پدر بوده ـ را میکشد، "پت" او را تعقیب میکند و در حالی که "بیلی" سلاحی به کمر ندارد، او را با شلیک یک گلوله به قتل میرساند.''
نخستین کار پن که بسیاری را به ظهور نسل جدیدی در سینمای هالیوود امیدوار میکند. فیلم برمبنای اسطورهای از غرب وحشی ساخته میشود و پیش درآمدی است بر جریانی روشنفکرانه در بازنگری تاریخ آمریکا که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بعضی از فیلمسازان با استفاده از نوع وسترن و نمایش قهرمانان زوال یافته آن پی میگیرند. اینجا، نیومن (بهجای جیمز دین؟) در نقش آدمکش بیرحمی که با مرگ خود به شهرت میرسد، واقعاً میدرخشد.
***************************
68. زینهای شعلهور ; Blazing Saddles
سال تولید : ۱۹74
کارگردان: مل بروکس
بازیگران: کلیون لیتل، جین وایلدر، اسیلم پیکنز، دیوید هادلستن، مادلین کان، لیام دان، الکس کاراس، جان هیلرمن، هاروی کورمن و بروکس.
امتیاز IMDb به فیلم: 7/7 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 89%
"یک فیلم هجو کمدی است که وسترن طنز ساخته شده و در آن در دنیای غرب آمریکا یک کارگر سیاهپوست قطار به عنوان اولین فرد سیاهپوست کلانتر شهر میشود در حالی که یک شهر برای اجرای خط آهن در شرق نابودی است. مرد شهر ابتدا به دلیل نژادپرستی او را اذیت میکنند ولی بعداً میفهمند که او و دوست تفنگدارش تنها کسانی هستند که در مقابل آدمکشهایی که اجیر شدند که به شهر حمله کرده و میخواهند شهر را تخیله کنند از شهر دفاع میکنند.''
شما با دیدن فیلم زینهای شعلهور با خود میگویید آیا این فیلم واقعا یک اثر وسترن است؟ فیلم مل بروک یک وسترن واقعی نیست. اما باید اقرار کنیم او با استفاده از طنابهای ژانر وسترن سعی کرد سبک سینمایی خاص خود را که آمیخته با درونمایه طنز است به همگان نشان دهد و اثری منحصربهفرد را خلق کند. در کنار تمامی چیزهایی که گفتیم فیلم زینهای شعلهور بسیاری از مشخصات جهان غرب و حتی موضوعات نژادپرستی هالیوود را به سخره میگیرد و این موضوعات را مورد سرزنش قرار میدهد.
در هرصورت فیلم زینهای شعلهور را باید یک اثر وسترن محسوب کنیم که سازندگان آن سعی کردند با داستانشان سیاستمداران جهان غرب را زیر سوال ببرند و همراه با چاشنی طنز موضوع نژادپرستی را مورد سرزنش قرار دهند. باید اعتراف کنیم که ماحصل این کار نیز موفقیتآمیز بود و بروکس توانست تا حد زیادی به هدف خود دست پیدا کند. پس با تمامی این تفاصیل میتوان فیلم زین های شعله ور را یکی از بهترین فیلم های وسترن محسوب کرد.
***************************
69. رفقا ; Compañeros
سال تولید : ۱۹70
کارگردان: سرجو کوربوچی
بازیگران: فرانکو نرو, توماس میلیان, جک پالانس, فرناندو ری, دانیل مارتین ,ایریس بربن
امتیاز IMDb به فیلم: 7/2 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 89%
"در حوالی سالهای ۱۹۱۰ در مکزیک، یک فروشنده اسلحه اهل سوئد (با بازی فرانکو نرو) و یک شورشی آسمانجل به نام واسکو (با نقشآفرینی توماس میلیان) با یکدیگر ملاقات میکنند. مرد سوئدی به شهر سان برناردینو آمده تا اسلحههای خود را به رهبر شورشیان، ژنرال مانگ (با بازی خوزه بودالو) که اکنون کنترل شهر را در دست گرفته است، بفروشد. از طرفی ثروت کلان شهر در گاوصندوقی در خزانهی بانک محبوس شده است و فقط پروفسور سانتوس (با بازی فرناندو ری)، رمز آن را میداند. اما او در آمریکا زندانی شده است. مرد سوئدی و واسکو، با تحریک ژنرال مانگ با همدیگر همدست میشوند تا سانتوس را آزاد کنند تا بدین طریق پولهای گاوصندوق را به غارت ببرند. در این بین مرد سوئدی با یکی از دشمنان قدیمیاش به نام جان (با بازی جک پالانس) که دل خوشی از او ندارد، برخورد میکند. جان شخصیتی شرور با یک دست چوبی که تنها مونس و همدمش یک عقاب دستآموز است که از آن برای ردیابی و شناسایی افراد استفاده میکند. کینهای که جان از مرد سوئدی دارد، آن دو را پس سالها مجدد در روبهروی هم قرار میدهد، علاوه بر اینکه جان، پرفسور سانتوس را نیز به اسارت گرفته است. مرد سوئدی معروف به پنگوئن و واسکو در بین راه با سربازان دولت فدرال و مخالفین ژنرال مانگ روبهرو میشوند. با زیر سوال بردن مشروعیت حکومت مانگ، انگیزههای آنها به تدریج تغییر میکند و … ."
مانند بسیاری از آثار برتر کوربوچی، فیلمنامهی رفقا نیز توسط خود او نوشته شد و میتوان فیلم را یکی از صریحترین آثار چپگرای فیلمساز دانست که تا حد بسیاری نمادین است. رفقا شبیه بیشتر فیلمهای سیاسی وسترن ایتالیایی، در مورد اختلاف میان گروههای مختلف شورشیان در طی انقلاب مکزیک است. اما خوشبختانه، کوربوچی اجازه نداده است که فیلم در دام نمادگرایی بیفتد و سیاستزده شود؛ هر آنچه که از یک وسترن اسپاگتی انتظار میرود در فیلم رفقا حضوری چشمگیر دارد؛ نماهای نزدیک از چهرههای جذاب، لانگشاتهایی که جز لاینفک یک فیلم وسترن محسوب میشوند، شوخیهای کلامی که همیشه در فیلمهای کوربوچی و اساسا در وسترن اسپاگتی کمدیساز هستند، دوئل و صحنههای تیراندازی و حتی عشق که این بار واسکو و لولا (با بازی آیریس باربن) دچار آن هستند.
کوربوچی را باید یکی از اساتید به نام وسترن اسپاگتی بعد از سرجو لئونه بنامیم که سبک مخصوص به خود را دارد؛ او نویسندهای چیرهدست نیز به شمار میآید که برخی از مهمترین سکانسهای وسترن تاریخ سینما را به یاد ماندنی کرده است. (به عنوان مثال سکانس نجات دادن مرد سوئدی معروف به پنگوئن توسط واسکو در حالیکه طنابی به دور گردنش آویخته شده است). کوربوچی در این فیلم با یکی از مشهورترین فیلمبرداران اسپانیایی یعنی الخاندرو اولوآ کار کرده است که با به تصویر کشیدن مکانهای زیبای اسپانیا و صحنههای اکشن، تسلط خودش را بر مدیوم تصویر به خوبی نشان داده است.
انیو موریکونه با ساختن موسیقی متن فیلم کوربوچی، بار دیگر شاهکاری را به تاریخ موسیقی متن فیلم تقدیم کرده است؛ فیلم در ابتدا با موسیقی کوبندهی موریکونه آغاز میشود و دیری نمیپاید که مخاطب را مسخ میکند. بیدلیل نیست که سرجو لئونه از موریکونه به عنوان فیلمنامهنویس آثار خود یاد کرده است. آهنگسازی که تاریخ سینما به او مدیون است.
***************************
70. ریو گرانده ; Rio Grande
سال تولید : ۱۹50
کارگردان: جان فورد
بازیگران: جان وین, مورین اوهارا, بن جانسون, ویکتور مکلاگلن, جی. کارول نایش, گرانت ویثرز
امتیاز IMDb به فیلم: 7/1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 75%
"افسر کربی یورک" مسئول یک پایگاه مرزی و آموزش سربازان تازه وارد از جمله پسر خود که نزدیک به پانزده ساله او را ندیده می شود.او پسرش را وادار به جنگ با سرخپوستها می کند اما پیش از آن مادرش از راه رسیده و او را خارج می کند.دیدار دوباره "کربی" و "کتلین" که سالهاست از هم جدا شده اند آنها را عاشق یکدیگر کرده و..."
ریو گرانده سومین فیلم از سهگانهی «سواره نظام» جان فورد است. در این سه گانه درگیریهای ارتش آمریکا عموما پس از جنگهای داخلی در مبارزه با سرخپوستها روایت میشود.
آنچه هیچگاه در سینمای او فراموش نمیشود، قداست جایگاه خانواده و عشق میان یک زن و مرد است که راه حلنهایی هر مشکلی در آنجا پیدا میشود. ریوگرانده در کنار روایت تلاش نیروی سواره نظام ارتش برای غلبه بر سرخپوستها، به زندگی روزمره و خانوادگی اعضای ارتش میپردازد و همین موضوع باعث به وجود آمدن طنز جذابی ست که به برگ برندهی فیلم تبدیل میشود.
ریوگرانده ادامه دهندهی داستان فیلم قلعهی آپاچی ست.
***************************
71. ۳ پدرخوانده ; ۳Godfathers
سال تولید : ۱۹48
کارگردان: جان فورد
بازیگران: جان وین, پدرو آرمنداریز، هری کری جونیور
امتیاز IMDb به فیلم: 7/1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز : 83%
"سه دزد پس از فرار از دست کلانتر به دل بیابان میزنند. آنها در میان راه به دلیجانی برخورد میکنند که مادری با فرزند نوزادش در آن به امان خدا رها شدهاند…"
گاهی جهان جان فورد جهان متناقضی ست. اما یک چیز در آن هیچگاه تغییر نمیکند؛ قهرمانهای او در هر کسوتی که باشند به نهاد خانواده احترام میگذارند و زیر قول خود نمیزنند. در چنین بستری ایستادن تا پای جان برای نجات جان یک بچه تبدیل به فرصتی میشود تا سه یاغی فیلم سفری ادیسهوار را آغاز کنند که پایانش رستگاری آنها ست.
تصاویر فیلم و نحوهی نمایش بیابان سوزان چنان خیره کننده است که مخاطب گرمای طاقتفرسای آن را بهخوبی درک میکند. اگر از سینمای وسترن فقط هفت تیرکشی و جنگ و درگیری را به یاد دارید تماشای این فیلم را از دست ندهید؛ چرا که نحوهی دیگری از زندگی در آن دوران را پیش چشمان شما میگذارد.
۳ پدرخوانده به هری کری، دوست قدیمی جان فورد پیشکش شده است. کسی که یک سال قبل از اکران فیلم از دنیا رفت. پسر او، هری کری جونیور، ایفاگر یکی از نقشهای اصلی ست.
_______________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________