نوروز در اشعار ایرانی :
حکیم ابوالقاسم فردوسی :
چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مران روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج روی زمین
به چندین فروغ و به چندین چراغ بیاراسته چون به نوروز باغ
نگه دارد این فال جشن سده همان فر نوروز و آتشکده
خاقانی :
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین دهقان جهان دیدهاش پرورده ببر بر
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم میراث به نزدیک ملوک عجم
سعدی :
برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
عطار :
جهان از باد نوروزی جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شد
خیام :
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است در صحن چمن روی دلافروز خوش است
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست با لاله رخی اگر تو را فرصت هست
حافظ :
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
مولوی :
نوروز رخت دیدم و خوش اشک بباریدم نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا هرگز ندیده چشم جهان این چنین بهار
|