1. کشته شدن مادری توسط پسر 9 سالهاش
هالووین 2005 توی ویرجینیای غربی خاطرات تلخ زیادی داشت که یکی از تلخترین اونها کشته شدن الیزابت راکفلر بهدست پسرش جورج بود! یکی از اعتقاداتی که مردم دربارۀ این شب دارن اینه که اگه وقتی لباس مبدل جشن رو بهتن دارن، چند قدم عقبعقب راه برن، یه جادوگر میبینن!
جورج که اون شب فقط نُه سالش بود تصمیم میگیره لباس هیزمشکن بپوشه. خانوادۀ جورج میخواستن اون رو غافلگیر کنن و برای همین الیزابت یواشکی خودش رو بهشکل یه عجوزۀ ساحره گریم میکنه و پشت درختها قایم میشه. وقتی پدرش به جورج پیشنهاد میده که شانسش رو امتحان کنه و بره توی حیاط تا بلکه بتونه جادوگر شهر رو ببینه، اصلا به فکرش نمیرسید که وقتی جورج بعد قدم آخر برمیگرده، از شوک روبهرو شدن با جادوگر قلابی، تبرِ توی دستش رو محکم به سر مادرش بکوبه!
2. سقوط از لبۀ بام شیروانی با لباس بتمن
یکی دیگه از اتفاقات ترسناک هالوین، حادثهای بود که برای لوگن توی دورهام کارولینای شمالی پیش اومد. لوگن که توی کالج دوک، تازهوارد محسوب میشد، خیلی دوست داشت بتونه توجه دخترها رو به خودش جلب کنه و متاسفانه برای این کار، احمقانهترین گزینه رو انتخاب کرد! لوگن تنپوش بتمن رو برای هالووین پوشیده بود. برای شیرینکاری، روز جشن به پشتبام یکی از ساختمانهای کالج رفت و شروع به راه رفتن روی لبۀ شیروانی کرد، به این امید که چشمهای رنگی دخترهای رنگووارنگ دانشگاه اون رو ببینن! چند دقیقه بیشتر طول نمیکشه که پای لوگن سُر میخوره و از بالای ساختمان هفتطبقه سقوط میکنه. امیدوارم توی دنیای بعدی توجه روح دخترهای جوان بدون انجام دادن هیچ کار احمقانهای، به روح تازهوارد لوگن جلب بشه!
3. مرگ مادربزرگ بهخاطر یه شوخی عاطفی
یکی از اتفاقات عجیب و البته ناگوار توی شب هالووین نتیجۀ شوخی بدی بود که لیام با مادربزرگ خودش کرد. ایسلا که به تازگی همسرش رو از دست داده بود، هشتادمین هالووین عمرش [و البته آخرینش] رو داشت توی وایت هورس کانادا جشن میگرفت که اون اتفاق افتاد. این نوۀ پسری عزیز به کمک دوست گریمورش، خودش رو شبیه پدربزرگش درست کرد و کتشلواری که اون توی کریسمس آخر، تن کرده بود رو پوشید. لیام وسط مراسم هالووین وارد سالن شد و رفت پیش مادربزرگش نشست. ایسلا که بهخاطر سن بالاش توانایی هضم این ماجرا رو نداشت، از شدت هیجان درجا سکته و فوت میکنه. به نظرتون توی دنیای دیگه روح پدربزرگ از ورود ایسلا همینقدر هیجانزده میشه؟!
4. مردن بهخاطر مراسم «تخممرغپرتکنی» در شب هالووین
«تخممرغپرتکنی» یکی از کارهاییه که اغلب نوجوانها برای شوخی و خنده توی این شب انجام میدن و متاسفانه میتونه جرقۀ یه اتفاق تلخ توی جشن هالووین باشه. کارل که توی محلۀ مریلبون لندن زندگی میکرد فقط یکی از قربانیان این مراسم مسخره بود. اون وقتی با همسر و فرزندش به خونه برمیگرده، میبینه که چند تا نوجوان مست درحال پرتاب تخممرغ به خونۀ اونها هستن. حین مشاجره و درگیری مختصری که کارل با اونها داشت، پاش بهخاطر تخممرغهای شکسته و لیز بودن پلههای ورودی ساختمون سُر میخوره و با برخورد سرش به لبۀ پله، جونش رو از دست میده! متاسفانه تلفات مراسم پرتاب تخممرغ برای پیش اومدن اتفاقاتی شبیه به این، زیاده.
5. مراسم هالووین فرصت مناسب انتقام از نامادری
طبق گزارشات پلیس، توی شب هالووین آمار جرموجنایت چندبرابر میشه. شاید بتونیم دلیل اون رو عادی بودن داشتن لباس مبدل، گریم و تغییر چهره توی این شب بدونیم که فرصت خوبی رو به افراد برای تسویهحساب و گرفتن انتقام بدون شناسایی شدن، میده. جان (ویلیام) لیسکه یکی از کسانی بود که این فرصت رو برای تلافی کارهای پدر و نامادریش غنیمت شمرد. اونکه خودش رو شبیه فردی کروگر [شخصیت فیلم کابوس در خیابان الم] درآورده بود، به خونۀ پدرش میره و اون رو همراه با زنش و پسر زنش، میکشه. اجساد این سه نفر، روز بعد توسط پسر دیگۀ نامادریِ جان یعنی دیوان گریفین پیدا میشه.
بعداز این اتفاق وحشتناک که توی هالووین 2010 میفته، مشخص میشه که ویلیام، اسکیزوفرنی داشته. اون توی دادگاه درحالیکه گریه میکرد گفت: «من واقعا نمیتونم توضیح بدم که چرا این کار باید توسط من اتفاق میفتاد اما فکر میکنم بیشتر از همه به بیماری روانی من مربوط بشه!» در نهایت ویلیام نتونست پروسۀ طولانی دادگاه و البته عذابوجدانش رو تاب بیاره و توی آوریل2015 توی زندان، خودکشی کرد!
6. انفجار انبار لوازم آتشبازی در روز قبلاز هالووین
بدون شک یکی از اتفاقات ترسناک و تلخ جشن هالووین، انفجاریه که مراسم سال 2005 شهر ساحلی باگریا توی سیسیل ایتالیا رو به عزای عمومی تبدیل کرد! جوانان باگریایی که میخواستن برای مراسم آتشبازی شب هالووین که بنا بود جلوی ورزشگاه مرکزی شهر برگزار بشه، سنگتموم بگذارن، جرقۀ این اتفاق وحشتناک توی هالووین رو زدن. اونها از یه هفته قبل، مواد آتشزا و لوازم نورافشانی رو توی اتاقک زیرشیروانی ساختمان اداری ورزشگاه جمع کرده بودن. از شانس بد مردم این شهر، یه روز قبلاز اجرای مراسم بهخاطر اتصال سیمهای برق اتاق، تمام مواد اشتعالزا آتش میگیرن و منفجر میشن.
متاسفانه توی این حادثه بهدلیل حجم زیاد باروت دپوشده، طبقات بالایی ساختمان کلا مخروبه شد. باگریا اون سال به احترام بیست نفری که جون خودشون رو توی این حادثه از دست داده بودن، جشنی به خودش ندید. از سال بعدش هم مراسم ادای احترام به کشتهشدههای این انفجار، شد بخش آغازین جشن هالووین مردم اون ناحیه از سیسیل!
7. مرد آبنباتی و کشتن پسرش بهخاطر بیمه عمر
یکی از ترسناکترین اتفاقات هالووین، داستان قاتل تگزاسیه که به «مرد آبنباتی» معروف شد. رونالد کلارک اوبرایان چند روز قبلاز مراسم هالووین 1974 هر دو فرزندش رو با بالاترین درصد، بیمه عمر کرده بود. اونکه بیشتر از 100,000دلار بدهی داشت و اقساط ماشینش هم عقب افتاده بود تصمیم میگیره که بچههاش رو با آبنباتهای آغشته به «سیانید» بکشه تا بلکه بتونه با گرفتن غرامت از بیمه، مشکلات مالی خودش رو حل کنه. خوشبختانه دختر 5سالۀ اون، الیزابت، از این ماجرا جون سالم به در میبره ولی پسر 8سالهش، تیموتی، کسی بود که نتونست چشمش رو روی آبنبات کدوحلوایی هالووین ببنده. سَم مهلک سیانید اول از همه باعث شد که تیموتی سردرد و استفراغ بگیره و بعدتر کارش به تشنج و ایست قلبی برسه. شروع علائم مسمومیت تا مرگ، چیزی حدود 20 دقیقه طول کشید.
نیمهشب 31مارس1984 زمانی بود که رونالد به حکم دادگاه با تزریق وریدی کشته شد. شاید براتون جالب باشه که توی لحظۀ اعدام یه تعدادی از دانشجوهای کالج با ماسکهای هالووین برای شادی کردن، اومده بودن.
8. قتل بهخاطر اشتباه گرفتن خانه
توی سال 1992، «یوشیهیرو هاتوری» یه دانشجوی ژاپنی توی بتنروژِ لوئیزیانا بود که آخرین هالوین عمرش رو داشت میگذروند! یوشیهیرو توی شب هالووین با یکی از دوستهاش برای شرکت توی یه مهمونی بیرون رفتن. اونکه به محل، آشنایی کاملی نداشت اشتباها دم خونۀ همسایه یعنی رادنی پیرز میره. بعداز زدن زنگ بود که تازه میفهمه خونه رو اشتباهی اومده. وقتی داشته برمیگشته، رادنی در رو باز میکنه و به گمان اینکه اون دزده، با اسلحه بهش شلیک میکنه و درجا یوشیهیرو رو میکشه. رادنی توی دادگاه ادعا کرد که ماسک اونها خیلی ترسناک بوده و اون حق شلیک رو برای دفاع از خانوادهاش داشته! البته ناگفته نمونه که این ادعای رادنی توسط فرماندار و هیئت ژوری رد شد.
رادنی بعدا تونست با پرداخت غرامت 650,000دلاری، از والدین یوشیهیرو رضایت بگیره و تبرئه بشه. پدر و مادر یوشیهیرو با این پول دو تا موسسۀ خیریه به یاد پسرشون راهاندازی کردن. یکی برای تامین مالی دانشجویان آمریکایی که میخواستن از ژاپن دیدن کنن و اونیکی برای کنترل استفاده از اسلحه برای عموم مردم.
9. قتل جورابنارنجی در شب هالووین
یکی از اتفاقات وحشتناک توی شب هالووین، پیدا کردن جسد «جورابنارنجی» توی اطراف شهر جرج تاون بود. توی جشن هالووین سال 1979 جنازۀ لخت یه زنی پیدا شد که فقط یه جوراب به رنگ نارنجی پاش بود و قبلاز مرگ بهش تجاوز جنسی و بعدش خفه شده بود. این خانم بیستوچندساله موهای قهوهای مایل به قرمز با چشمهای فندقی و گوشهای سوراخ شده داشت. پلیس برای پیدا کردن قاتلش خیلی تلاش کرد ولی متاسفانه بیثمر بود. البته یه قاتل سریالی به نام هنری لیلوکاس قتل اون رو گردن گرفت که بعدا مشخص شد دروغ گفته و به قتلی که مرتکبنشده بود اعتراف کرده. هویت واقعی جورابنارنجی و اینکه چه کسی اون رو کشته، هنوز تا به امروز نامشخصه. اون توی قبری با سنگ «زن ناشناس» توی جورج تاون خاک شد.
10. کشتن رقیب عشقی در شب هالووین
پیتر و بتی فابیانو
حذف یکی از اضلاع مثلث عشقی خانوادۀ فابیانو اتفاق ترسناکی بود که توی جشن هالووین 1957 افتاد. دقیقا شب هالووین وقتی که زوج بهظاهر عاشق فابیانو یعنی پیتر و بتی داشتن برای خواب آماده میشدن، صدای زنگ در آرامش خلوت دونفرشون رو بههم میزنه. پیتر به خیال اینکه بچههای محل برای گرفتن آبنبات هالووین اومدن بهسمت در میره و بعداز باز کردن، یه فرد بزرگسال که نقاب بالماسکه زده بود، بهش شلیک میکنه. بتی تا خودش رو به طبقۀ پایین برسونه دیگه دیر میشه و پیتر تموم میکنه.
تحقیقات پلیس شروع میشه و به نتیجهای میرسه که همه رو شوکه میکنه! اونها میفهمن که جوآن راول (رابل) که تا چند وقت پیش توی فروشگاه پیتر کار میکرده با بتی رابطۀ عاشقانه داشته. رابل و بتی تصمیم میگیرن که هرجورشده پیتر رو از سر راه زندگیشون بردارن و برای همین از گلدین پیزر که عاشق رابل بوده، استفادۀ ابزاری میکنن. رابل با دادن وعدۀ دروغین ازدواج به گلدین، اون رو برای کشتن پیتر راضی میکنه و اینجوتری بود که شد اون چیزی که شد. در نهایت توی دادگاه، رابل ادعای بیگناهی میکنه و گلدین اعتراف به جنون ولی هر دو نفر اونها به قتل درجۀ دوم و حبس ابد محکوم میشن.
11. کشتن معشوقۀ مشترک؛ راهحل اختلاف دو برادر
آخرین باری که دورتی ماکسلی دختر پانزدهسالهش، مارتا رو زنده دید، شب قبلاز هالووین سال 1975 بود. اون با یکی از دوستهاش توی یه مهمونی نزدیک خونشون شرکت کرده بود. صبح روز بعد، جسد خونی و نیمهبرهنۀ اون توی باغپشتی خونشون توی گرینویچِ کانکتیکات پیدا شد. اون بهطرز وحشیانهای با چوب گلف مورد ضربوشتم قرار گرفته بود. ضربات واردشده به سر مارتا بهحدی بود که چوب گلف شکسته بود.
اولین نکتۀ مورد توجه توی تحقیقات پلیس، محل برگزاری مهمونی شب مرگ مارتا بود. جشن توی خونۀ برادران اسکاکل یعنی مایکل 15ساله و توماس 17ساله، پسران راشتون اسکاکل برگزار شده بود. دفتر خاطرات مارتا نشون داد که اون از برقراری رابطۀ عاشقانه با هر دو برادر لذت میبرده. تحقیقات پلیس و تکمیل پرونده چند سالی طول میکشه تا پلیس به هر دو برادر مشکوک میشه. در نهایت کاشف به عمل میاد که توماس بهخاطر حسادت به رابطۀ مارتا با برادر کوچکتر خودش، اون رو کشته!
12. فروش اتفاقی جمجمۀ واقعی انسان در فروشگاه
یکی از اتفاقات ترسناک در تاریخ هالووین جهان دقیقا 4نوامبر2023 توی فلوریدا رخ داد. حالا این اتفاق ترسناک میدونید چی بود؟ فروش جمجمۀ واقعی یه آدم، توی قفسۀ لوازم هالوین یه فروشگاه خیریه!
به گزارش پلیس محلی، یه دانشمند پیکرشناسی خیلی اتفاقی وقتی که داشته توی این فروشگاه خرید میکرده توجهش به این جمجمه جلب میشه. وقتی با دقت بیشتری استخوان کاسۀسر رو بررسی میکنه متوجه میشه که این جمجمه واقعا برای یه انسانه و ساختۀ دست بشر نیست. کمکم موضوع رسانهای و ابعاد ماجرا گسترده شد. صاحب این فروشگاه توی بازجوییهاش گفت که این جمجمه رو چند سال پیش از یه فروشنده دورهگرد خریده بوده. تمام این مدت، اسکلت مخوف توی انبار فروشگاه نگهداری میشده و تازه برای عرضه به سالن آورده شده بود. آزمایشات روی این جمجمه همچنان ادامه داره و تا این لحظه اطلاعاتی از هویت واقعی اون به دست نیومده. تاحالا به این فکر کردید که اگه موقع خرید توی قفسۀ فروشگاه، جمجمه یا اسکلت واقعی یه انسان رو ببینید چه واکنشی نشون میدید؟!