دافای شهر پول پرستن
پسراش همه غول تر از من
من همیشه دیر میجنبم
مشکلات میدن قورتم رسما
گنده نیستم قد آرزوم من
خدا بی تلاش نون به ما رسوند ؟ نه
ساقی از ما مخفی کرد هی متاع رو
زندگی بهم فهموند قیمتارو
واسم هیچی باب دل نی
شدم شبیه عکس روی کارت ملیم
عین هم شدن واسم همه طعما
زخمام دارن میرسن به اعماق
هیچ پلنی روبه روم نی
حاجی تو جیب من یه قرون نی
بد خسته شدم من از دوییدن
خنده هام از قبل مصنوعی تر
نرخ اجناس خون بهاتن
من تو زندگیم فقط یه ک…ن ندادم !
خسته از این اصطکاکم
یه عمر جون کندم مثل کارگر
منم اون پسر ظاهرا شاد
که اشکاشو زیر بارون استتار کرد
یه روز نشسته بودم روی نیم کت
پیر مردی صدام کرد
گفت چیه آرزوت گل پسر
گفتم
میخوام کوچ کنم از دیارم
خدا میخوام بندتو پس بیارم
تا چش وا کردیم بودن پادشاها
میتازوندن و حکمرانی با فشارها
تن ما آشناست با خشابا
هرکی جلوشون واستاد باغش آباد
بین این همه من یه نقطه بودم
که رسید ته خط و مفته جونم
ببین باقی بلادو اونا که هم سنمونن
ما چه خیری دیدیم از زنده موندن ؟
گل تو دستمه ولی پوچه قلبم
میتونی صدام کنی لات کوچه خلوت