در این پست میخواهم به تفسیر و تحلیل " شخصیتمتناقض " بپردازم که متاسفانه به وفور در بطن جامعه دیده میشود اما درک نمیشود ...
شخصیتهای متناقض یا درواقع " تناقض " ، به دو دسته ی " خودآگاه و ناخودآگاه " تقسیم میشوند ...
همانطور که میدانید ، تناقض خودخواسته یا به زبان عامیانه : " دورویی " ، اصل اول سیاست فردی و اجتماعی بوده هست و خواهد بود که به تشریح آن نمیپردازم و فعلا فقط قصد دارم ویژگیهای بیماران مبتلا به گروه دوم را بررسی کنم ...
اگر بخواهم ساده بنویسم ، این نوع انسانها در پندارگفتاررفتار ، ثابت قدم و استوار نبوده و دائما با خود در جنگ و جدال هستند ...
برای مثال ، آنها در عین دوستداشتن تنهایی ، میخواهند به بیرون بروند و در مهمانی های مختلف شرکت کنند اما پس از مدتی کوتاه از حضور در آن اجتماع خسته میشوند
دوستدارند رابطه ای پایدار و عمیق را تجربه کنند ولی تمایل بیشتری به حفظ وضعیت امن خویش دارند ، ریسک پذیر نیستند و از صمیمیت فرار میکنند
میگویند مسائل برایشان اهمیتی ندارد اما تا مغز استخوان به عمق ماجرا و تک تک جزئیات فکر میکنند
عاشق شنیدن و شنیدهشدن هستند اما هیچوقت نمیگویند چه چیزی در درونشان در حال رخدادن است
پیوسته محتاج توجه هستند و از بقیه توقع دارند حسوحالشان را بفهمند بیآنکه انعطاف لازمه را برای بیان نیازهایشان داشته باشند
به طور خلاصه باید گفت : " این انسان ها برخلاف گروه اول ، نمیدانند دقیقا چه چیزی را میخواهند و باید چه روشی را برای چه هدفی دنبال کنند " ...
لذا اگر در خود ، خانواده و یا دوستان و آشنایان این ویژگیها را دیدید ، حتما به فکر پیدا کردن یک تراپیست مناسب باشید ...