اختصاصی طرفداری | بوروسیا دورتموند پس از سرگروهی در گروه مرگ در برابر نیوکاسل، میلان و پی اس جی، عبور از اتلتیکوی سرسخت و تقابل دوباره با پاریسیها در نیمه نهایی، در پایان فصل به فینالی سینمایی رسیده. مطمئنا اگر قرار بود سناریویی برای سکانس پایانی عاشقانههای مارکو رویس و بوروسیا، درام ترزیچ در روز آخر بوندسلیگای فصل قبل و مت هوملسِ بازمانده از ترکیب آلمان برای یورو 2024، نمیشد به چیزی بهتر از این فکر کرد: فینال لیگ قهرمانان، رئال مادرید، ومبلی.
این تمام داستان پرتعلیق فصل 2023/24 در غرب آلمان نیست. بوخوم، تیم کوچک شهر، با توماس لچ مربی ریاضیدان خود توانست در بازگشتی غیر منتظره و شگفت انگیز از سقوط به بوندسلیگای 2 رهایی یابد و جشنی دیوانه وار را برای طرفداران خود رقم بزند.
حالا روئر در نوردراین وستفالیا، جایی که روزگاری همه چیز آن به معادن زغال سنگ وابسته بود، پذیرای سرخوشی مردم در جشنهای فوتبالی فصل بهار است. داستانی شبیه وقایع این منطقه در 27 سال قبل. فصل 1996/97، فصل بازگشت بوخوم به بوندسلیگای 1، قهرمانی شالکه 04 در جام یوفا و قهرمانی دورتموند در لیگ قهرمانان اروپا. وستفالن، بهار .1997
الو، آقای شهردار
صبح روز 11 مارس 1997، تلفن گرد رهبرگ شهردار وقت گلزنکرشن و رئیس شالکه 04 زنگ میخورد. زش هوگو مدیر معدن زغالسنگ روئر سراسیمه و ملتمسانه از پشت خط فریاد میزد :
زودتر خودت رو برسون اینجا آقای شهردار. اینجا تبدیل به جهنم شده
در آن زمان یارانه ذغالسنگ کاهش یافته و اعتصاب کارگران معدن روئر از چند هفته پیش آغاز شده بود. شهر در آستانهی یک فاجعه بزرگ قرار داشت.
رهبرگ از آن مدیرهای اهل کت و شلوار پوشیدن و نشستن سر میزهای شام فاخر روسا نبود. معمولا یک ژاکت قهوهای میپوشید و سوپ سیب زمینی میخورد.
رهبرگ متولد آلمان شرقی بود و به عنوان یک پناهنده جنگی راهی گلزنکرشن شد. وقتی امروز در 80 سالگی از او راجع به مراحل زندگی اش سوال میشود، با انگشتان خود آنها را میشمارد:
من یک کوهنورد آماتوربودم. سپس یک کوهنورد حرفهای، شهردار و رئیس شالکه...
رهبرگ همیشه اهل تعادل و میانه روی بود. حتی در مدیریت شالکه نیز این مشی را رعایت میکرد. اما آن روز وقتش رسیده بود تا زبان دیپلماسی را کنار بگذارد. در برابر تظاهرکنندگانی که با رسیدن به بن، پایتخت آلمان قدرت خود را نشان داده بودند.
رهبرگ، در میان هزاران کارگران خشمگین معترض با نردبان خود را به پشت بام یک کارگاه رساند. کارگران و سوسیال دموکراتهای علیه سیاستهای هلموت کهل صدراعظم آلمان. رهبرگ با صدای بلند از برنامهها و سیاستها گفت؛ حرفهایی که هیچ شنوندهای نداشت. تا وقتی جملهی آخرش را فریاد زد:
از شما دعوت میکنم همگی امروز برای تماشای بازی شالکه و دویسبورگ در ورزشگاه میهمان من باشید.
مسئولان پلیس و امنیتی شهر پس از این صحبتها به رهبرگ تاختند که چطور میخواهی این جمعیت خشمگین را در ورزشگاه کنترل کنی. رهبرگ پاسخ داد:
بگذارید آنها با لباس کارگری وارد ورزشگاه شوند و شعار دهند.
عصر آن روز بیش از 5 هزار کارگر معدن با لباس کار وارد ورزشگاه میشوند. در امتداد یک زنجیرهی انسانی 93 کیلومتری از خارج شهر. طرفداران شعارهای خود را فریاد میزنند. هرزمانتوس رئیس گروه کارگری و یکی از هماهنگ کنندگان تظاهرات میگوید :
اشک در چشمانم جمع شده بود. فوتبال همیشه در کنار مردم این منطقه بوده.. آن شب این امر برای همه ما ثابت شد. همگی شعار "روئرپات" (اطلاق مردم روئر به منطقهی خود) را سر داده بودند. شالکه آن روز 4-0 برد و بازیکنان برای همدردی و همصدایی با ما لباسهایشان را به سوی تماشاگران پرتاب کردند. این آغاز یک جنبش بود. پس از آن بازی، فریادهای روئرپات از وستفالن نیز شنیده شد. و از بوخوم....
آن بهار، آغاز یک فصل تاریخی در غرب آلمان بود. فصلی که بوخوم، از دسته دو به بوندسلیگا یک رسید، شالکه جام یوفا را فتح کرد، دورتموند قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شد و مهم تر از همهی اینها، به قول ارنست کوزورا اسطوره شالکه 04 " پیوند برادری میان فوتبال و کار ابدی شد..."
کارگران «در زمین» مشغول کارند
هر هفته در یکی از سه ورزشگاه، کارگران نام تیم خود را فریاد میزدند. انگار در میان هیاهوی رشد سرسام آور شبکههای تلویزیونی و غولهای تبلیغاتی و فوتبال تجاری دههی 90، ناگهان عقربههای ساعت، به عقب بازگشته بود. به عصر فوتبال کارگری در سالهای پیش از جنگ.
هر کدام از سه باشگاه در مقیاس خود نیز ترکیبی کارگری داشتند. خبری از خریدهای بزرگ که در آن روزها از سری آ نشات میگرفت، به لیگ برتر انگلیس و رئال مادرید و بارسلونا در اسپانیا میرسید در شالکه، بوخوم و دورتموند نبود. میشائیل هانکه، دستیار اوتمار هیتسفلد مربی دورتموند میگوید :
به عنوان کسی که تازه کارش را شروع کرده بود، دوست داشتم ترکیب پرزرق و برقی داشته باشیم، میخواستم دستیار ناخدای یک کشتی لوکس باشم اما دورتموند بیشتر شبیه یک کشتی بخار قدیمی بود!
ما پائولو سوسای پرتغالی را داشتیم که شبیه ملوانان بی تفاوت در تمرین میچرخید. وقتی همه به سمت راست میدویدند او به سمت چپ میدوید. صبحها دیر به زمین تمرین میآمد اما در عوض تکنیک ناب و فوقالعاده ای داشت.
همچنین ژولیو سزار یک دفاع برزیلی که تنها سهم دورتموند از برزیلی قهرمان جهان در 1994 در میان باشگاههای اروپایی بود. در کنار آنها ستارگان ملی پوش ما که از سری آ بازگشته بودند بدنهی اصلی تیم را تشکیل میدادند؛ اندی مولر. اشتفان رویتر. ماتیاس سامر و یورگن کوهلر. این شاهکار مایکل مایر بود. مدیر باشگاه ما که به خوبی از شرایط مالیاتی کشور ایتالیا آگاهی داشت. با ترفند مایر، دورتموند بخش زیادی از قیمت و حقوق بازیکنان را در همان زمان خرید، در ایتالیا میپرداخت. به این خاطر که مالیات چنین قراردادهایی در آنجا به شدت پایین تر از آلمان بود.
چنین روشهایی است که مردم شهر را شیفتهی تیم میکند؛
بورسیا دورتموند نیز مانند خود ما طرفداران خود به دنبال خرید ارزان، گریختن از مالیات یا دور زدن روسا است.
با این شرایط، حتی در صورت خرید یک بازیکن گرانقیمت به نام کارل هاینتس ریدله نیز طرفداران، باشگاه را به ریخت و پاش متهم نمیکنند. یک مصاحبهی تلویزیونی تاریخی در آن سالها با یکی از کارگران طرفدار دورتموند پخش میشود. گزارشگر از کارگر میپرسد :
باشگاه چند ده میلیون برای ریدله پرداخت کرده. این شما را ناراحت نمیکند؟
و آن طرفدار جواب میدهد :
چه ریدله باشد و چه نباشد، من بیکارم. پس ترجیح میدهم او در ترکیب دورتموند باشد.
به لطف گلهای ریدله، دورتموند قهرمان بوندسلیگا در سال 1995 میشود و در سال بعد نیز از قهرمانی خود دفاع میکند. در روزگاری که طبق یک قانون نانوشته میان مربیان آلمانی، هیچ مربی نمیتواند با یک تیم از منطقه روئر قهرمان شود. و در فینال 1997، در المپیک اشتادیون مونیخ این دو گل ریدله است که دورتموند را از یووه پیش میاندازد.
این روابط مافیایی
در همان زمان پروژه توسعه وستفالن نیز آغاز شده. دورتموند اولین باشگاه آلمانی است که استادیوم خود را از شهرداری شهر میخرد. یک طرح عالی از رئیس باشگاه گرد نیباوم با شعار "آینده، به ریشههای دورتموند نیاز دارد"
با این حال در بهار 1997، نیباوم عرصه را برای هیتسفلد، سرمربی تیمش تنگ میکند. نشانههای فرسودگی در دورتموند هویدا شده و رئیس باشگاه از سرمربی چیزهای بیشتری میخواهد. از طرفی در ترکیب تیم نیز ماتیاس سامر، به عنوان قهرمان یورو و برنده توپ طلا، جایگاه خاصی یافته و در کار مربی دخالت میکند. چیزی که دست نیباوم را برای انتخاب یک جایگزین جوان از جنس باشگاه برای اوتمار هیتسفلد باز میگذارد. اشتفان فروند بازیکن آن زمان بوروسیا در مصاحبهای میگوید :
من توصیههای تاکتیکی را بیشتر از سامر میشنیدم تا هیتسفلد!
ارتباط مستقیم نیباوم با سامر به عنوان سم مهلکی عمل میکند. هانکه، دستیار هیتسفلد میگوید :
وقتی هیات مدیره با بازیکنان رابطهی نزدیکی پیدا کند، آغاز فروپاشی رختکن تیم است. در آن زمان حتی پسر نیباوم نیز در کار تیم دخالت میکرد. باشگاه شبیه یک دیوانه خانه شده بود.
با وجود این وضعیت، یک اتحاد پنهان و نیروی مخفی جنگجویی در بورسیا وجود دارد. بیشتر بازیکنان و شخص مربی میدانند این آخرین فرصت آنها در وستفالن برای موفقیتی در اروپا خواهد بود. هانکه میگوید :
آنها مشتاق جام بودند. سامر شاید یک مربی در سایه بود اما این بیانگر غرور او نبود، بلکه جاه طلبی ماتیاس برای کسب عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان را به هر قیمتی نشان میداد. و اندی مولر که شاید در تمرینات مثل ستارگان ایتالیایی آن زمان ساز خود را کوک میکرد اما در زمین لحظهی خاص خود را داشت و الهام بخش تیم بود.
جشنهای بهاره
با این ترکیب و آن طرفداران، ماجراجویی اروپایی بوروسیا دورتموند ادامه مییابد. اوسر. منچستریونایتد و بازی فینال برابر یووه. این در حالیست که همسایه دیگر آنها در روئر، و رقیب سنتی دورتموند، شالکه 04 با بازیهای معرکه به فینال جام یوفا برابر اینترمیلان میرسد.
بازی رفت در گلزنکرشن با گل ویلموتس و برد شالکه به پایان میرسد. با این حال هنوز هم اینتر تیم انتخاب اول قهرمانی است. با پالیوکا، برگومی، پل اینس و ایوان زامورانو.
در فاصلهی دو بازی رفت و برگشت، اینگو اندربروگ هافبک آلمانی شالکه میهمان شبکه zdf است. بازیکنی که پدرش یکی از معدنچیان زغالسنگ است و خود نیز پیش از بازی برای 04، در یک شرکت تجهیزات معدنی کار میکرده. اندربروگ در آن برنامه میگوید:
مطمئن باشید به خاطر تمام پتکهای شما کارگران بر دیوارهی معدن، دروازهی اینتر را خواهم گشود. اگر این کار را کردم، قول میدهم با شوت دیواری را بشکنم.
بازی با گل دیرهنگام زامورانو به ضربات پنالتی کشیده میشود. جایی که اندربروگ میتواند به قول خود وفا میکند؛ اولین پنالتی و گل روحیه بخش برای شالکه. در حالیکه زامورانو در مقابل ینس لمن ناکام است. سپس اولاف تون، مکس، ویلموتس...
هوب استیونس، سرمربی شالکه پیش از آنکه لپتاپ ها به کمک مربیان بیایند با پایگاه داده های دقیقی که خود جمعآوری کرده، جهت پنالتی اینتریها را در اختیار لمن میگذارد و در نهایت شالکه در سن سیرو موفق به شکست اینترمیلان میشود. هنگام بازگشت به شالکه، اندربروگ در میان طرفداران با سه شوت یک دیوار را به شکل نمادین خراب میکند و فریاد میزند ما به خاطر شما روداکرکراد را شکست دادیم، ترابوزان را، بروژ را والنسیا، تنهریف و... اینترمیلان...
اواخر همان عصر شنبه، بوخوم نیز صعودش به بوندسلیگا را قطعی میکند تا کارگران معدن روئر همچنان در خیابان بمانند. اما نمایش بزرگ هنوز در راه است. سه روز دیگر، المپیک اشتادیون مونیخ. فینال لیگ قهرمانان اروپا.
فقط 5 ثانیه
یک داستان دیگر از رقابت غولها و غول کشها. اینبار دورتموند و یوونتوس. یووه مدافع عنوان قهرمانی ست. یووه، زیدان، دشان و دلپیرو را در ترکیب دارد. یووه، بدون شکست راهی فینال شده....
دورتموند خیلی زود به گل اول میرسد.
و بسیار زودتر به گل دوم. چه کسی؟ بازیکنی که آن کارگر ترجیح میدهد در ترکیب تیم حاضر باشد. بله، ریدله. در نیمهی دوم الکس دلپیرو پروژهی بازگشت یووه به بازی را کلید میزند. سپس ریکن به زمین میآید. لارس ریکن. مارسل ریف، گزارشگر آلمانی میگوید :
حالا لارس ریکن به زمین میاد. مردی که گل تعیین کننده برابر اوسر رو به ثمر رسوند. مردی که گلهای تعیین کننده میزنه...
و کمتر از یک دقیقه بعد...
مولر... ریکن... از بالای سرش بنداز....... آرررررررررررره پنج ثانیه در زمین. لارس ریکن.... پنج.... روح برادران گریم* شاد شد.... این یکی، افسانهای حقیقی است....
*یاکوب و ویلهلم گریم، برادران نویسندهی داستانهای معروفی چون شنل قرمزی، سیندرلا، سفیدبرفی، راپونزل و..
ریکن دربارهی آن گل خود که بعدها به لحظهای نمادین در تاریخ لیگ قهرمانان اروپا بدل میشود میگوید:
شاید نشستن روی نیمکت باعث شد آن گل را بزنم! وقتی روی نیمکت بودم میدیدم که پروتزی (گلر یووه) مدام از دروازه بیرون میآید. هنگام نواخته شدن سوت پایان نیمه اول پروتزی 35 متر از دروازه دور شده بود. به هرلیش که کنارم نشسته بود، گفتم اگر به زمین بروم از هر جایی که بشود شوت میزنم، نگاه کن او مدام آن جلوست.
مردم به محض دیدن من، شروع به توصیف حس و حالشان هنگام به ثمر رسیدن آن گل میکنند. یکی مشغول نوشیدن آبجو بوده، یک نفر در توالت و یک نفر به من توضیح داد که در آن لحظه با عصبانیت فریاد کشیده که برای چه از آنجا شوت میزنی احمق!؟
اما از میان آنها یک داستان برایم ماندگارترین است:
پسری بعد از آن که من گل زدم، طرفدار کناری خود را در آغوش کشیده... یک دختر غریبه. مثل هر نفر بغل دستی در استادیوم. اما آنها پس از آن آغوش با یکدیگر هم صحبت شدهاند. دوست شدند، ازدواج کردند و صاحب فرزندی شدند که اسمش را لارس گذاشتند!
جشن قهرمانی در دورتموند، با بوخوم و شالکه تفاوت است؛ هیتسفلد و سامر مشغول بحث و گفتگو هستند. نیباوم درِ گوش هیتسفلد میگوید
اگر ریکن را زودتر آورده بودی، زودتر پیروز میشدیم.
و اینها یعنی مربی قهرمان، رفتنی است. یا در حقیقت ماندنی در همان ورزشگاهی که قهرمانی را به چنگ آورد. در مونیخ. اوتمار هیتسفلد، مربی بعدی بایرن مونیخ که چهار سال بعد قهرمانی اروپا را با بایرن تکرار میکند.
در جایگاه تماشاگران اما دورتموندی ها نیز مانند طرفدران بوخوم و شالکه از ته دل فریاد میزنند. کلاوس هرزمانتوس، رئیس کارگران معدن یکی از تماشاگر بازی دورتموند است. مردی که سه سال بعد با چنگ و دندان سعی کرد معدن را سرپا نگه دارد. با کمکهای مالی رودی عساور، مدیر متفاوت شالکه. مردی که 3000 یورو به هرزمانتوس داد و از او خواست تا برای حفظ معدن بجنگد. هرزمانتوس میگوید :
همه ما افسانههایی از جام جهانی 1954 را فقط شنیده بودیم." قهرمانی و جامی که آلمان را از خاکستر جنگ بلند نمود." اما در آن بهار، ما این حقیقت را به چشم خود دیدیم. وقایع بهار 1997 مثل یک موج خروشان ما را سوار بر خود کرد.
و منظور هرزمانتوس از" ما"، هر کسی ست که در آن سالها در روئر زندگی میکرد. قهرمانان شالکه، بوخوم و دورتموند، طرفداران، کارگران معدنچیان.
خاطرات آن تابستان، برای همیشه در یاد مردم روئر میماند. حتی اگر چند سال بعد آخرین معدن روئر نیز برای همیشه بسته شود، دو دهه بعد شالکه به دسته بعد سقوط کند و انتظار دورتموند برای قهرمانی اروپا 27 ساله شود...
گاهی همانطور که نیباوم میگفت، گذشته میتواند آیندهای باشکوه را بسازد. چیزی که ادن ترزیچ و تمام طرفداران در ومبلی آرزوی آن را دارند. هنوز یک سکانس دیگر باقی مانده بچهها...