اختصاصى طرفداری | حکایت هواداران منچستریونایتد طی دوران پسافرگوسن همواره حکایت لب چشمه رفتن و تشنه برگشتن بوده. پس از امیدواریهایی که طی فصلهای نخست سرمربیانی همچون ژوزه مورینیو و لوئیس فن خال پیش آمد، این دو اَبَر سرمربی سابق نتوانستند در ادامه به دلایل فنی و غیر فنی مختلف یونایتد را رو به جلو پیشرفت دهند (در مورد این دلایل طی یک دهه گذشته بارها صحبت کردهام). حالا حکایت اریک تن هاخ نیز برای هواداران یونایتد مانند قبل شده.
سرمربی هلندی به رغم شروع امیدوار کننده و تحسین برانگیز در فصل نخست و رسیدن به دستاوردهایی که در سه فصل قبل از حضور او یونایتد نتوانسته بود به آنها دست پیدا کند (از جمله بیشترین امتیاز در رقابتهای لیگ و حضور در دو فینال و کسب یک جام)، این فصل اما انتقادهای جدی به او وارد است چرا که نتوانسته نسبت به فصل گذشته گامهای مهم و رو به جلویی از لحاظ فنی در تیم بردارد. پیش از این طی یادداشتهای مختلف اشاره مفصلی به مشکلات فنی یونایتد در فصل جاری زیر نظر تن هاخ داشتهام (اینجا و اینجا) و در این یادداشت نیز در ادامه مسیر یادداشتهای گذشته با ارائه نقشههای فنی مختلف و دادههای فنی پیشرفته مرتبط، با جزئیات بیشتری مشکلات فنی یونایتد زیر نظر سرمربی هلندی در این فصل را مورد بررسی قرار خواهم داد.
خیلی سریع وارد بحث فنی میشوم. در یادداشتهای گذشته به این نکته اشاره داشتم که یکی از بزرگترین مشکلات یونایتد در فصل جاری عدم پیشرفت این تیم در کنترل توپ، مالکیت توپ، چرخاندن توپ و در یک کلمه بازی سازی و مراحل چهار گانه آن بوده است (توضیح مفصل فنی). اریک تن هاخ در هیچ کدام از مراحل چهارگانه بازی سازی در فوتبال مدرن نتوانسته تیم را در این فصل پیشرفت دهد و یونایتد همراه با توپ در تمام فصل جاری تیمی بینظم، بدون هارمونی و بدون ایده بوده که فرقی نمیکند حریفش چه تیمی باشد. آنها در هر شرایطی نمیتوانند اصول بازی سازی را در مناطق مختلف زمین به خوبی اجرا کنند.
کار را با یک نقشه فنی بسیار مهم آغاز میکنم. نقشهای که ما در دورههای مربیگری و آنالیز از آن تحت عنوان «PASSMAP» یا «Passing Network» نام میبریم. پیش از این بارها درباره این نقشه فنی بسیار مهم توضیح دادهام (اینجا و اینجا). به طور خلاصه «PASSMAP» نقشهای است که مشخص میکند تیم همراه با توپ چه وضعیتی در طول 90 دقیقه داشته و هر بازیکن به طور میانگین چه عملکردی داشته است. میانگین موقعیت مکانی بازیکنان حین به گردش درآوردن توپ، حجم پاسهای ارسالی و دریافتی و همچنین میزان لمس توپ و بسیاری از گزارشات فنی دیگر، همگی در این نقشه قابليت رصد و تحلیل را دارد.
حالا به «PASSMAP» یونایتد در دیدار مقابل لوتون تاون که اتفاقا با برتری این تیم همراه شد، دقت کنید (نقشه از گروه فنی دوازده استخراج گردیده). یونایتد گرچه توانست در دیداری دشوار حریف ته جدولی خود را شکست دهد اما از لحاظ فنی همراه با توپ هیچ گاه نتوانست تیمی منظم، دارای هارمونی و دارای اصول باشد. نگاه کنید که چگونه شش بازیکن تیم تن هاخ به شکلی عجیب و غریب همراه با توپ به طور میانگین تشکیل چیزی شبیه به یک نیم دایره دادهاند و همگی عقبتر از گارناچو در سمت راست زمین قرار گرفتهاند. ما با تیمی طرف هستیم که مشخص نیست مدافعانش چه کاره هستند (سه مدافع در عقب زمین با فاصلهای زیاد از دیگر بازیکنان رها شدهاند)، نه مشخص است هافبک جلوی مدافعانش چه کسی است و قرار است چه کسی مرحله اول و دوم از بازی سازی تیم را از عقب زمین به عهده گیرد، نه مشخص هست بازیکن پست شماره دهاش چه کسی است و نه در یک کلام مشخص است که همراه با توپ قرار است با چه شکل و شمایلی فوتبال بازی کند.
سه مدافع در عقب زمین رها شدهاند و شش بازیکن با فاصلهای زیاد در سمت راست تجمع کردهاند و گارناچو نیز در نوک قرار گرفته و تمامی توپها مقابل لوتون به او ختم شده است. این سرانجام تیمی است که همراه با توپ یا ایده مشخصی ندارد یا در اجرای ایدههای سرمربیاش ناتوان است. در هر دو صورت توپ در زمین سرمربی است که علیرغم محدودیتهای موجود (عدم در اختیار داشتن مهرههای کلیدی در طول فصل) باید راهکارها و نقشههای متفاوتی برای رسیدن به بهترین عملکرد تیمش داشته باشد. این یک نمونه از دیداری بود که یونایتد در آن موفق به پیروزی شده بود (مقابل تیمی ته جدولی). در سایر دیدارهای یونایتد (چه برنده چه بازنده) این رویه و این بینظمی و عدم هارمونی در کار با توپ همواره دیده شده.
برای درک بهتر این مسئله و عدم توانایی تن هاخ در اجرای اصول چهار گانه بازی سازی در فصل جاری (بر خلاف فصل گذشته) به تعریف، مطالعه و تحلیل چند داده فنی پیشرفته نیز دقت کنید. داده فنی پیشرفته نخست «Central progression» است. دادهای که مقدار سانترهای هر تیم را به ازای هر 100 پاس مشخص می کند. این داده چه معنی دارد؟ هر چه تعداد سانترهای هر تیم به ازای هر 100 پاس بیشتر باشد، نشان میدهد که تیم مورد نظر اصول بازی سازی اش را نه روی فوتبال مدرن، که بر روی رساندن هر چه سریعتر توپ به درون باکس حریفان بنا کرده است. تیمی که مدرن بازی کند، طبیعتا ترجیح میدهد به جای ارسال سریع توپ به درون باکس، اصول چهار گانه بازی سازی را به نحو صحیح انجام دهد و با آرامش بیشتری خودش را به درون باکس حریف برساند.
داده فنی پیشرفته دوم «Circulate» است. دادهای که مکمل داده قبلی است و مشخص میکند هر تیم تا چه اندازه تمایل به ارائه بازی مستقیم از طریق ارسال پاس و یا حمل توپ دارد. این داده از این لحاظ حائز اهمیت است که بار دیگر میتواند مشخص کند چه تیمی روی اصول صحیح بازی سازی تاکید دارد و چه تیمی ترجیح میدهد با استفاده از راه حلهای دم دستی و ارائه بازی مستقیم، خودش را به باکس حریفان برساند.
داده آخر نیز «Field tilt» است. دادهای که به محاسبه مالکیت توپ هر تیم فقط در یک سوم تهاجمی در یک مسابقه فوتبال می پردازد. به این معنی که در بازی کدام تیم توانسته مالکیت توپ (لمس توپ و پاس) بیشتری را در یک سوم تهاجمی خودی داشته باشد. این داده از این لحاظ اهمیت دارد که میتواند کنترل و اختیار یک تیم را مورد بررسی قرار دهد و مالکیت توپهای موثر تیم را عیان کند.
حالا به تصویر زیر دقت کنید که وضعیت یونایتد را از حیث این سه داده فنی پیشرفته در میان تمامی تیمهای هفت لیگ معتبر اروپایی در فصل جاری نشان میدهد (پنج لیگ معتبر + لیگ هلند و لیگ پرتغال). مطابق روال همیشه دادههای فنی پیشرفته را روی نمودار بر اساس «Percentile» (صدک) مشخص کردهام تا بهتر بتوانیم به مقایسه کیفیت یونایتد در هر یک از این دادهها با دیگر تیمهای حاضر در هفت لیگ مطرح اروپایی بپردازیم. به عنوان مثال وقتی میگوییم یونایتد از حیث داده فنی «Field tilt» در صدک 65 اُم قرار دارد، به این معنی است که این تیم تنها از 65 درصد تیمهای حاضر در لیگهای مطرح اروپایی وضعیت بهتری از این حیث داشته است.
تحلیل دادهها بسیار معنادار است. میبینیم که یونایتد از حیث داده «Central progression» وضعیتی در بهترین حالت متوسط داشته و تنها از 59 درصد تیمهای حاضر در لیگهای مطرح اروپایی به ازای هر 100 پاس، تعداد سانتر کمتری به روی دروازه حریفان داشته است. مسئلهای که نشان میدهد اریک تن هاخ در فصل دوم به هیچ عنوان نتوانسته در کار با توپ به طور صحیح و اصولی عمل کند و تقریبا همچون یک تیم در بهترین حالت میانه جدولی، دست به دامن ارسال سانترهای متعدد برای رسیدن به دروازه حریفان شده و در اجرای اصول چهار گانه بازی سازی کاملا ناکام عمل کرده است.
این مسئله در داده «Circulate» نیز مشخص است. گرچه وضعیت یونایتد در این داده کمی بهتر است (صدک 70 اُم)، اما باز هم میبینیم که یونایتد نتوانسته جزء تیمهای برتر در بازی سازی اصولی باشد و 30 درصد از تیمهای حاضر در لیگهای مطرح اروپایی کمتر از این تیم رو به بازی مستقیم آوردهاند.
در نهایت به داده بسیار مهم «Field tilt» میرسیم که مشخص میکند چه تیمهایی توانستهاند مالکیت موثری داشته باشند و توپ را در یک سوم تهاجمی خودی به گردش دربیاورند. اوضاع در این داده نیز کاملا متوسط است. یونایتد تنها از 65 درصد تیمهای حاضر در هفت لیگ معتبر اروپایی توانسته میزان مالکیت بیشتری در یک سوم تهاجمی خودی داشته باشد که به خوبی فاصله این تیم را با بهترین تیمهای اروپا از جمله سیتی، آرسنال، لیورپول، رئال مادرید، لورکوزن، پاریس و حتی تیمهایی همچون اشتوتگارت، بنفیکا و یا آلکمار نشان میدهد. تیمی متوسط و میانه جدولی که اریک تن هاخ نتوانسته انتظارات را در فصل دوم بر خلاف فصل اول، برآورده کند. یونایتدِ تن هاخ به معنای واقعی کلمه از لحاظ فنی نمایشی در حد یک تیم متوسط (10 تا 12 جدول) از خود نشان داده و به اندازه چنین تیمهایی در کار با توپ توانا عمل کرده است.
من بزرگترین مشکل یونایتد را همانگونه که از ابتدای فصل جاری از آن صحبت کردهام، همچنان در کار با توپ و اجرای اصول چهار گانه بازی سازی میبینم. گرچه مشکلات یونایتد در بازی بدون توپ نیز کاملا هویدا و قابل بررسی است اما بخش زیادی از این مشکلات و فشارها به علت عدم مالکیت و کار با توپ صحیح است که باعث میشود حریفان مالکیت بیشتری در بازی مقابل یونایتد داشته باشند (توپ را راحتتر از این تیم پس بگیرند) و در نتیجه خطرات بیشتری نیز روی دروازه این تیم ایجاد شود.
مصدومیتهای بازیکنان کلیدی نکتهای مهم است اما باز هم نمیتواند عدم پیشرفت را آن هم در این ابعاد توجیه کند. مصدومیتها قطعا کار را برای تن هاخ سخت کرده اما این مسئله نباید باعث شود که او نتواند ایدههایش را به طور کامل در یونایتد اجرا کند. شاید کیفیت اجرا به همین علت افت کند، اما آن چیزی که ما در حال حاضر از یونایتد میبینیم، از لحاظ فنی به قدری ناامید کننده است که باز هم سنخیتی با تعداد مصدومان تیم ندارد. این انتقاد به طور جدی به تن هاخ وارد است. سرمربی هلندی گرچه فصل گذشته دستاوردهایی داشت که یونایتد طی سه فصل قبلتر به آنها نرسیده بود، اما حکایت هر فصل متفاوت است و این انتظار از او میرفت که علیرغم تمامی محدودیتهای موجود، بتواند کیفیت فنی بهتری را از خود در فصل جاری ارائه کند (کاری به نتایج نداریم).
توپ اما به طور کامل حالا در زمین مدیران جدید است. سر جیم رتکلیف اینجا باید نخستین تصمیم مهم خود را بگیرد و با تحلیل وضعیت فنی تیم در پایان فصل، این مسئله را تشخیص دهد که اریک تن هاخ پس از یک فصل خوب و قابل قبول و یک فصل ناامید کننده، آیا شایسته حمایت و فرصت در فصل سوم نیز میتواند باشد یا خیر. این تصمیم احتمالا بتواند سرنوشت یونایتد را طی پنج سال آینده تعیین کند. در ادامه راه در فصل جاری و پایان فصل سعی خواهم کرد تا پاسخ به این سوال را نیز از دید فنی ارائه کنم.
*دادههای فنی پیشرفته از مرجع The Athletic استخراج شده است.