دوﻟﺖ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ در ﮔﺎم ﻧﺨﺴﺖ از ﻃﺮﯾﻖ ﻗﺒﺎﯾﻞ ﮐﺮد ﺑﻪ رﺻﺪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ، ﺗﺤﺮﮐﺎت دوﻟﺖ ﺻﻔﻮی ﭘﺮداﺧﺖ و ﺑﻌﺪ از آن ﻧﻈﺮ ﻗﺒﺎﯾﻞ ﮐﺮد را ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﻮد ﺟﻠﺐ ﮐﺮد . آن ها را ﺗﺴﻨﻦ و ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎن ﺻﻔﻮی ﻗﻠﻤﺪاد ﮐﺮدﻧﺪ .ﺳﻠﻄﺎن ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ دوم درﺳﺖ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻘﺎﺑﻞ : ﺳﯿﺎﺳﺘﯽ ﻣﻼﯾﻢ ﺑﺎ ﮐﺮدﻫﺎ در ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺖ؛ ﺳﯿﺎﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺳﻪ ﺿﻠﻊ ، ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﻨﮕﯽ ﺷﺎه اﺳﻤﺎﻋﯿﻞ اﺳﺘﻘﻼل داﺧﻠﯽ و ﺣﻤﺎﯾﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺻﻔﻮﯾﺎن .ﺳﻠﻄﺎن ﺧﻮد را وارث ﺧﻠﻔﺎی اﺳﻼﻣﯽ ، ﺻﺒﻐﮥ دﯾﻨﯽ و ﻣﺪاﻓﻊ ﻣﺬا ﻫﺐ اﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮد و ﺿﻤﻦ ﺗﺤﺮﯾﮏ اﺣﺴﺎﺳﺎت ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻗﺒﺎﯾﻞ ﺳﻨﯽ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻗﻮل داد از ﻣﺬﻫﺐ ﮐﺮد اﻣﺮای ﮐﺮد در ﺑﺮاﺑﺮ دوﻟﺖ ﺻﻔﻮی ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﺪ و ﻫﻤﮥ اﯾﻦ اﻣﺘﯿﺎزات را در ازای ﺑﯿﻌﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ امرای کرد، ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪ(وان ﺑﺮوﺋﯿﻦ سن 193)
البته کرد ها هم در سپاه صفوی مانند مثل سرداری کرد به نام ساروبیره(توحدی19-29) که در صفوف سپاه شاه اسماعیل به عنوان قورچی(سربازان حامل سلاح سنگین) حضور داشت.
ﺳﻠﻄﺎن ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ از ﻣﺘﻨﻔﺬان ﮐﺮد ﻣﻮﻻﻧﺎ ادرﯾﺲ ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ( ﻣﺘﻮﻓﺎی 926 ق) را ﻧﺰد اﻣﺮای ﮐﺮد ﻓﺮﺳﺘﺎد ﺗﺎ ﻣﻘﺪﻣﺎت ﺟﺬب آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﻨﺪ ، (زﮐﯽ بیگ، 127، ) ﮐﻪ ﻧﻔﻮذ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮی در ﻣﯿﺎن اﻣﺮای ﮐﺮد داﺷﺖ ِ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﮐﺎﺗﺐ در ﺧﺪﻣﺖ آق ﻗﻮﯾﻮﻧﻠﻮﻫﺎ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﺮده ﺑﻮد و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﮐﺎﺗﺐ ﺑﺎ ﺧﻠﻌﺖ و ، ﺳﻠﻄﺎن ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ دوم در درﺑﺎر ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮل ﮐﺎر ﺷﺪ .او از ﻃﺮف ﺳﻠﻄﺎن ﻫﺪاﯾﺎی ﺑﺴﯿﺎر ﻧﺰد اﻣﺮای ﮐﺮد رﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ اﯾﺸﺎن ﭘﯿﻤﺎن ﻫﻤﮑﺎری و اﺧﻮت ﻣﻨﻌﻘﺪ ﮐﻨﺪ(مه خدوم 129) ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻧﻔﻮذ ﺧﻮد توانست با شریف بیگ، اﻣﯿﺮﺑﺪﻟﯿﺲ، ملک ﺧﻠﯿﻞ، اﻣﯿﺮ ﺣﺼﻦ ﮐﯿﻒ؛ اﻣﺮای ﺟﺰﯾﺮه ابن ﻋﻤﺮ؛ اﻣﺮای ارﺑﯿﻞ و ﮐﺮﮐﻮک؛ ﺣﺎﮐﻤﺎن دﯾﺎرﺑﮑﺮ وﺳﺎﯾﺮ امرای کرد پیمان ببندد.(عبدالوحید، ۱۰۳)
ﺑﺮ اﺳﺎس ﮔﺰارش ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ حدود 20 ﻧﻔﺮ از اﻣﺮای ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﮐﺮد ﻃﺮﯾﻖ ﻣﻮﻻﻧﺎ ادرﯾﺲ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻧﺪ اطاعت خود را از سلطان اعلام کردند. اﻣﺮای ﮐﺮد ﺣﻔﻆ ، ﻗﺪرت ﻣﻮروﺛﯽ ﺧﻮد را اﻣﯿﺪ ﻣﯽ داﺷﺘﻨﺪ و دوﻟﺖ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﺨﺸﺶ ﭘﻮل و درﺟﺎت کشوری و لشکری. زﻣﯿﻨﻪ ﺟﻠﺐ ﻧﻈﺮ اﻣﺮای ﮐﺮد را ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﺮد ، ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺮ ﻣﻮﻻﻧﺎ ادرﯾﺲ ﺑﺴﯿﺎری از اﻣﺮای ﮐﺮد ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در / 920 ﻧﺒﺮد ﭼﺎﻟﺪران بلکه در ﺳﺎل 1514ق م در ﺟﻨﮓ ﺳﺎل های بعد به سپاه عثمانی ﭘﯿﻮﺳﺘﻨﺪ و ﺣﻤﻼت ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﺣﻀﻮر ﻓﻌﺎل داﺷﺘﻨﺪ )65 Mella,
اﯾﻦ اﻗﺪام اﻣﺮای ﮐﺮد ﭼﻨﺎن در ﻧﺰد شرف الدین بدلیسی،مورخ کرد، اﻫﻤﯿﺖ داﺷﺖ ﮐﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﺳﻠﻄﺎن ﺳﻠﯿﻢ ﺑﻪ اﯾﺮان را ﺑﻪ ﻗﺼﺪ اﺟﺎﺑﺖ دﻋﻮت اﻣﺮای ﮐﺮد ﺑﺮای ﺗﺴﺨﯿﺮ آذرﺑﺎﯾﺠﺎن و ارمنستان دانسته است. (بدلیسی ، 416)
ﺑﺮﺧﯽ از ﻣﺤﻘﻘﺎن ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺗﺒﻊ ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ ، ﺳﻠﯿﻢ ﺿﺪ ﺷﺎه اﺳﻤﺎﻋﯿﻞ را ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺒﺮد ﭼﺎﻟﺪران اﻧﺠﺎﻣﯿﺪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ های ﻣﻮﻻﻧﺎ ادرﯾﺲ ﺗﻠﻘﯽ ﮐﺮده اند.(اسپناقچی پاشازاده، 49)
|
در اﯾﻦ ﻣﻘﻄﻊ ﺣﺪود ، ﻧﻔﺮ از اﻣﺮای ﮐﺮد ﺑﺎ ﻗﺰﻟﺒﺎﺷﺎن ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ :ﻣﯿﺮﺷﺮف ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ ﺷﻬﺮ ﺑﺪﻟﯿﺲ را ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ؛ ﻣﺤﻤﺪﺑﯿﮓ ﺻﺎﺻﻮن ﺑﻌﺪ از ﺷﮑﺴﺖ ﻗﺰﻟﺒﺎش ﻫﺮزن را ،ﻫﺎ ﮔﺸﻮد؛ ﻣﯿﺮﺧﻠﻒ ﺣﺎﮐﻢ ﺳﺎﺑﻖ ﺣﺼﻦ اﯾﻦ دو ﺷﻬﺮ را ﻓﺮاﭼﻨﮓ آورد؛ ، ﮐﯿﻒ و ﺳﯿﺮت ﺳﯿﺪاﺣﻤﺪﺑﯿﮓ رﻓﻘﯽ ﺑﺮ دژﻫﺎی اﺗﮏ و ﻣﯿﺎﻓﺎرﻗﯿﻦ ﺗﺴﻠﻂ ﯾﺎﻓﺖ؛ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﯿﮓ ﻣﺮدﯾﺴﯽ ﺑ ﻌﺪ از ﭘﺮﭼﻢ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ را ﺑﺮ ﻓﺮاز ﻗﻠﻌﻪ آن ﺑﺮاﻓﺮاﺷﺖ و ﺳﻌﯿﺪﺑﯿﮓ ﺳﻮران ﮐﺮﮐﻮک و ، ﺗﺼﺮف ﭘﺎﻟﻮ ارﺑﯿﻞ و ﺷﺎه علی بیگ جزیره را متصرف شدند(برویین سن 24، بدلیسی 228)
دﯾﺎرﺑﮑﺮ ﻣﻬﻢ ترین ﻧﺎﺣﯿﻪ در ﻣﯿﺎن ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻣﺮزی ﻏﺮب دوﻟﺖ ﺻﻔﻮی ﺑﻮد و عثمانی ﻫﺎ در ﺻﻮرت ﺗﺴﻠﻂ ﺑﺮ آن ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﻣﺨﺎﻃﺮاﺗﯽ ﺑﺮای دوﻟﺖ ﺻﻔﻮﯾﻪ ﭘﺪﯾﺪ آورﻧﺪ .ﺟﻨﻮب دﯾﺎرﺑﮑﺮ ﻫﻤﺮاه ﺷﻤﺎل ارزﻧﺠﺎن و ﮐﻤﺎخ مرز شرقی عثمانی به حساب می آمد .ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻫﻤﯿﻦ اﻫﻤﯿﺖ راﻫﺒﺮدی، ﺗﺼﺮف اﯾﻦ ﻧﺎﺣﯿﻪ در دﺳﺘﻮر ﮐﺎر ﺳﻠﻄﺎن ﺳﻠﯿﻢ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ .ﺷﯿﻮه ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ آﻣﯿﺰ ﺗﺼﺮف از ﻃﺮﯾﻖ ادرﯾﺲ ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ کم ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ راه ﺑﺮای سلطان ﺳﻠﯿﻢ ﺑﻮد، در ﺑﺮاﺑﺮ اﻗﺪاﻣﺎت ﺷﺎه اﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ اﻋﺰام اﻣﺮا ﺑﻪ ﮐﺮدﺳﺘﺎن بیقللی محمد پاشا حاکم ارزﻧﺠﺎن، ﺑﺎﯾﺒﻮرد و ﺣﻮاﻟﯽ ﻃﺮاﺑﻮزان، ﻫﻤﺮاه ﻧﯿﺮوی ﮐﻤﮑﯽ ﺧﺴﺮوﭘﺎﺷﺎ واﻟﯽ ﻗﻮﻧﯿﻪ و البته به ﻫﻤﺮاﻫﯽ ادرﯾﺲ ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ ﮐﻪ دوﻫﺰار داوﻃﻠﺐ ﮐﺮد ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎن داﺷﺖ به مقابله قزلباشان آﻣﺪﻧﺪ. ﻗﺮاﺑﯿﮓ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎردﯾﻦ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﮐﺮد و در ﻧﺘﯿﺠﻪ نیرو های عثمانی وارد ﺷﻬﺮ ﺷﺪﻧﺪ .ﺑﻪ دﻧﺒﺎل آن ﺑﻪ ﯾﺎری ادرﯾﺲ ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ ﺷﻬﺮ ﻣﺎدرﯾﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﺼﺮف درآﻣﺪ . دراﯾﻦ ﮔﯿﺮودار ﺑﺎ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪن ﻗﺮاﺑﯿﮓ در ﺟﻨﮓ ﻗﻮچ ﺣﺼﺎر، ﻣﺴﺌﻠﻪ دﯾﺎرﺑﮑﺮ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﭘﺎﯾﺎن ﯾﺎﻓﺖ و ﺑﻪ آن ﻗﻠﻤﺮو ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪ) اوزو ن چارشلی .(308/2)
ﻗﺮاﺑﯿﮓ از ﺳﻮی ﺷﺎه اﺳﻤﺎ ﻋﯿﻞ ﺑﺮای ﺗﺼﺮف دﯾﺎرﺑﮑﺮ و ﻣﺎردﯾﻦ ﺑﺎ ﺳﭙﺎه ده ﻫﺰارﻧﻔﺮی اﻋﺰام ﺷﺪ و از آن ﻃﺮف اﻣﺮای ﮐﺮد ﺑﻪ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺑﯿﻘﻠﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﺎﺷﺎ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ آﻣﺪﻧﺪ و در ، ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﺎردﯾﻦ ﭼﻨﺪﺑﺎر دﺳﺖ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺷﺪ (زﮐﯽ ﺑﯿﮓ۱۳۶) .ﻧﻮرﻋﻠﯽ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﮐﻪ ، اﻣﺎرت ﭼﺸﻤﮕﺰک را اﺷﻐﺎل ﮐﺮده ﺑﻮد در ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﭘﺎﺷﺎ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ آﻣﺪ (روﻣﻠﻮ 142/1) به نوشته بدلیسی اﯾﻦ اﺗﻔﺎق ﺑﻪ دﺳﺖ ﮐﺮدﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﭘﯿﺮﺣﺴﯿﻦ روی داد ،(بدلیسی 168/1)، در اﯾﻦ ﮔﯿﺮودار، ﺟﻨﮓ ﻣﺎردﯾﻦ اداﻣﻪ داﺷﺖ .ﻗﺮا ﺧﺎن ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﺧﺘﻼف ﻣﯿﺎن ﺷﺎدی ﭘﺎﺷﺎ و ﻣﺤﻤﺪﭘﺎﺷﺎی ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ از ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﺎردﯾﻦ ﻣﻨﺼﺮف ﺷﺪه آن ﻗﻠﻌﻪ آن را ﻣﺴﺘﺤﮑﻢ ﮐﺮد .ﺑﺎ ﻣﮑﺎﺗﺒﻪ ادرﯾﺲ ﺑﺪﻟﯿﺴﯽ سلطان سلیم نیرویی تازه ﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ اﺣﻤﺪ نامی اﻋﺰام ﮐﺮد و با ﻧﯿﺮوﯾﯽ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰارﻧﻔﺮی ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺧﺴﺮوﭘﺎﺷﺎ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ.(ترکمان۱۱۰/۲) در ﻧﺒﺮد پیش رو قزﻟﺒﺎﺷﺎن ﺷﮑﺴﺖﺧﻮردﻧ ﺪ و ﻗﺮاﺧﺎن ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ .ﺑﻪ اﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺷﻬﺮ ﻣﺎردﯾﻦ ﺑﻪ ﺗﺼﺮف ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ درآﻣﺪ .ﺑﻌﺪ از پیروزی ﻫﺎی ﺳﻠﻄﺎن ﺳﻠﯿﻢ در ﺷﺎم و ﺗﺼﺮف ﺷﻬﺮﻫﺎی دﻣﺸﻖ و حلب، او ﺳﭙﺎه ﺑﺰرگ دﯾﮕﺮی ﺑﺎ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻃﻖ و سرزمین ﻫﺎی ﮐﺮدی ﻓﺮﺳﺘﺎد و ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻗﻠﻌﻪ ﻣﺎردﯾﻦ قلاع امیر نشین های اوفه ، ﺷﻨﮕﺮ ، ﻫﺎی اوﻓﻪ ﻣﻮﺻﻞ جصن کیفا ﻫﻢ ﺑﻪ دﺳﺖ او افتاد .ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﺟﻨﮓ ﭼﺎﻟﺪران روی داد / دو ﺳﺎل 921-9220 قﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ. ( ﻓﺮﯾﺪون بک420/1)
ﺑﻌﺪ از ﻧﺒﺮد ﭼﺎﻟﺪران، عثمانی ﻫﺎ ﺑﺮﺧﯽ از اﯾﻼت و ﻋﺸﺎﯾﺮ ﮐﺮد را ﺑﺮای ﺣﻔﺎﻇﺖ از مرز های شرقی خود در ﺑﺮاﺑﺮ ﺣﻤﻼت دوﻟﺖ ﺻﻔﻮﯾﻪ به آذربایجان کوجاندند، در برابر معافیت های مالیاتی آﻧﻬﺎ را ﻣﺘﻌﻬﺪ ﮐﺮدﻧﺪ ﺗﺎ در ﺣﻔﺎﻇﺖ از ﻣﺮزﻫﺎ در ﺧﺪﻣﺖ دوﻟﺖ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ، ﺑﺎﺷﻨﺪ.(ﻣﺤﻤﺪاﺳﮑﻨﺪر82)
ﭘﯿﺮوزی ﺟﻨﮓ ﻫﺎ در اﯾﻦ ﮐﻤﮏ ﻫﺎ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ کمک های بی شائبه کرد ها در نامه ﺑﯿﻘﻠﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﺎﺷﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﺰارش ﺷﺪه اﺳﺖ: << ﺑﺎ اﻣﺮای ﮐﺮد ﻫﻢ پیمان شده بر دشمن فائق آمدیم، سر بریده قراخان همراه عده ای از جنگاورانش به بارگاه ارسال شده امید است چنین سر هایی از سپاه متخاصم همیشه زیر پایتان باشد. |
مردم آذربایجان اسیر نشدند!
با این وجود اما سربازان ایرانی که اغلب از شیعیان آذربایجان و اطراف آن بوده و شاه اسماعیل را علاوه بر حاکم سیاسی، مرشد دینی خود نیز میدانستند؛ دلاوریهای خیرتانگیزی در برابر سربازان متجاوز عثمانی انجام داده و توانستند توپهای سپاه عثمانی را از كار بیندازند. ولی شرایط نابرابر جنگ سرانجام باعث شكست و عقبنشینی سپاه ایران شد. سریازان ایرانی با ایمان و فداكاری تا پای جان ایستادگی و مقاومت كردند و بسیاری از آنان كشته شدند. براساس برخی نقلهای تاریخی شاه اسماعیل که با ۱۵۰۰ سرباز از جبهه باز می گشت ۱۹۰۰ اسیر با خود آورده بود، در حالی که هیچ کس از سربازان ایرانی اسیر نشده بود. در منبعی دیگر خبر از اعدام کلیه اسیران ایرانی در اردوگاه عثمانی داده می شود.
تبریز در مه
ترکان عثمانی اما به تلافی کشته شدن سربازانشان در این تجاوز، همراه با سلطان سلیم شهر تبریز را که در آن زمان «عروس شرق» نامیده میشد به تصرف درآورده و به ویرانهای تبدیل کردند. آنان که ترکان غیور ایرانی را عامل نابودی توپخانه و بیش از چهارهزار نفر از سربازان خود میدانستند؛ دست به وحشیانهترین جنایات در تبریز زده و تعداد بسیار زیادی از مردم غیرنظامی ان شهر اعم از زنان و کودکان و سالخوردگان را کشتند.
مورخان عثمانی می نویسند: «عثمانیان در شهر پراکنده شدند و به دستور عثمان پاشا به غارت مردم پرداختند و رعایا را اسیر کردند و در اثر جنگ و آتشسوزی تبریز به ویرانه ای بدل شد. آنان اهالی تبریز را موافق سلیقه و سیاست خود نمیدیدند بنابراین آنها را «خلق باطل و اصلاح ناپذیر» نامیده و از دم تیغ میگذراندند.»
«بیداری» از شاعران عثمانی وصف جنایات صورت گرفته در تبریز را این چنین بیان میکند:
چون تبریز آذمی ایدی خلق باطل
دگیلدی بعضی هیچ اصلاحه قابل
ایدی یاکا و تبریزی ییکا
خراب ایده و آندان رومه چیکا!!؟
چون باطل مذهبی سلطان گوردی
روان تبریز خلقین رومه سوردی
ترجمه ابیات اینگونه است: «چون مردم تبریز خلقی باطل و غیر قابل اصلاح تشخیص داده شدند خرابی ها و سوزاندن تبریز انجام گرفت و سلطان چون مذهب باطل ان مردم را دید تبریز را رها کرده و به روم بازگشت و چون مذهب آن هارا باطل دید جماعت تبریز برای اسیری به روم برد»
/منبع برای مطالعه کامل تر
https://ensani.ir/fa/article/418358/...