آقای رانندهاین کریس کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه ی اوست
دل هر کس که کریسی ست ز خود بی خبر است
کشته ی عشق کریس از همه کس زنده تر است
بس که آن جلوه ی توحید مرا در نظر است
هر کجا می نگرم نور گلش جلوه گر است
هر کجا می گذرم جلوه ی رکورد های اوست
هر خدا جوی تمسک به ولایش دارد
هر گرفتار غمی سر به هوایش دارد
ما ندانیم چه سِرّی ست که در خانه ی اوست
این کریس کیست که عالم همه دیوانه ی اوست...