اختصاصی طرفداری | سال 2023 برای طرفداران تاتنهام با سختی و ناامیدی آغاز شد و با ایستادن در رتبهی نازل هشتم جدول در فصل 2022/23 و فروش هری کین در تابستان به تاریکترین نقطه رسید؛ اما و در آغاز فصل جدید، پرندهی اسپرز با آنژ پوستکوغلو به سوی مسیری تازه پر گشود و خاطراتی شیرین را از گذشتههای دور وایت هارت لین، در ورزشگاه جدید باشگاه زنده کرد. گذشتهای که با عنوان پرطمطراق "نخستین باشگاه انگلیسی فاتح یک جام اروپایی" در سال 1963 اهمیت والایی در تاریخ فوتبال بریتانیا دارد.
به این بهانه و در کاری مشترک، امیرحسین صدر سرکی به گذشته و آینده باشگاه شمال لندن زده. به تاریخی که کمتر از آن شنیدهایم، شجرهنامهای شگفت انگیز که ثمرهی آن امروز نیز در باشگاه به چشم میخورد، و مصاحبهی خواندنی آنژ پوستکوغلو با مجلهی FFT و گریزی به گذشتهی مرد استرالیایی- یونانی در مجلهی فرانس فوتبال که توسط حمید. ش ترجمه و تکمیل شده.
در آغاز سال نو، داستان غوطهور بودن در گذشته و جستجوی آینده میتواند داستانی برای زندگی همهی ما باشد. و البته هدیهای برای عاشقان تاتنهام هاتسپر همراه با موزیک فیلم حکومت نظامی، ساختهی میکیس تئوداراکیس یونانی، متعلق به دوران کودکی و نوجوانی آنژ پوستکوغلو.
شکست برای رسیدن به اهداف بزرگ، بهتر از پیروزی در اهداف ناچیز و جزئی است. ما در اسپرز اهدافمان را بسیار بالا در نظر گرفتهایم، در حقیقت آنقدر بالا که حتی شکست نیز طنین پرشکوه پیروزی را خواهد داشت.
بیل نیکلسون
بزرگترین سرمربی تاتنهام هاتسپر - زندگی خود را وقف این باشگاه کرد، ابتدا به عنوان بازیکن و سپس مربی، مدیر و رئیس افتخاری باشگاه. او معتقد بود؛
"اگر ما، باشگاه تاتنهام هاتسپر در رقابتهای اروپایی نباشیم، هیچی نیستیم، هیچی."
بیل نیکلسون مانند بیل شنکلی در لیورپول یک clubman تمامعیار بود که ساعات زندگی خود را وقف تاتنهام کرد. او استانداردی را تعیین کرد که اسپرز از آن زمان تاکنون برای تحقق ذرهای از آن بدون موفقیتی چشمگیر دست و پا میزند. کورسویی در اینجا و آنجا به چشم میخورد. در این تلاش و تقلا بازیکنان و مربیان بزرگی امده و رفتهاند؛ اما تاتنهام هیچگاه به ثبات دائمی دست نیافته است. استاندارد نیکولسون تا امروز دستیافتنی مانده است. او وقتی احساس کرد که فوتبال با هولیگانیسم ۷۰ جذابیت خود را از دست داده است و بازیکنان دیگر مثل نسل قدیم گذشته، متعهد نیستند، تصمیم گرفت از ورزشی که به آن عشق میورزید، خداحافظی کند.
پیش از آنکه به امروز تاتنهام و مربی جدید این فصل برسیم، نقبی عمیقتر به گذشته میزنیم که طی ان به نکات تاریخی جالبی برخورد خواهیم کرد، آیا پیشتاز موفقیتهای تاتنهام بیل نیکولسون اسطورهای است؟!! … چگونه تاریخ و گذشته و بازیگران آن تا امروز، چون زنجیره ای ناگسستنی با یکدیگر به شکلی در ارتباط هستند. چنانچه بخشیهایی از یادداشت فرانس فوتبال برای پوستکوعلو و مصاحبهی او با مجلهی فور فور تو انگلستان را خواهید خواند.
امیرحسین صدر
٢٥ دسامبر ٢٠٢٣
فلشبک؛ بازگشت به گذشته
-امیرحسین صدر
حتی بسیاری از طرفداران دو آتشه اسپرز نیز نام او را نشنیده اند؛ «آرتور راو Arthur Rowe»
تأثیرات تلاشهای او در فوتبال نسبتاً باورنکردنی است؛ اما نامش تا حد زیادی از نظرها محو شده و در مراجع کمی به او اشاره شده است. سی سالی از مرگ کسی میگذرد بیآنکه کسی، حتی محققین یادآوری و اشاره در خور توجه ای در باره او داشته باشند. همه از نیکلسون سخن میگویند درحالیکه وقتی در سال ۱۹۵۱ اولین عنوان قهرمانی تاتنهام را در تاریخ فوتبال انگلستان به دست آورد آرتور راو سرمربی تاتنهام هاتسپر بود
راو، به همراه نیکولسون در جمع کوچک دو نفره ای قرار میگیرد که میتوانند در تاریخ اسپرز ادعای قهرمان شدن را داشته باشند. نشان و تمایز گستردهتر راو، تأثیر و الهامی است که در دوران خود منتقل کرده است. آغازگر زنجیره ای جذاب و شکیل اما پر پیچ و خم که به شکلی تا "آنژ پوستکوعلو"هم میرسد.
یک «شجره خانوادگی» استثنایی و متفاوت با شاخههای دیدنی و مطرح فوتبال.
کرویف، پوشکاش و بریتانیایی ها،
شجره نامهی پرباری ست!!!
سر آلف رمزی، اولین و آخرین مربی تاریخ انگلستان که جام جهانی را تصاحب کرده است، اولین خرید آرتور راو در وایت هارت لین بود. شاگردی که مدارج ترقی را به خوبی طی کرد و آخرین خرید او، دنی بلانچفلاور اسطورهای و کاپیتان دوگانه بیل نیکلسون در سال ۱۹۶۱ بود.
ویک باکینگهام بازیکن و مربی معروف نیز مدتی در تیم راو بود که در دو نوبت در بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۵ از عاملان ظهور و صعود فوتبال بود. جایی که یوهان کرویف را کشف کرد و از پایهگذاران اصول توتال فوتبال و پیشگامان آن محسوب میشود. باکینگهام رئیس قدیمیاش را همیشه بهعنوان استاد و مرشد خود توصیف میکرد.
در یکی از پادکستهای فوتبال، استادی که خارج از دنیای آکادمیک، فقط بهخاطر علاقه، تحقیقات بسیاری در مورد اسپرز انجام داده است، راو را فردی ارمان گرا و جستجوگر میداند که در پی روشهای نوینی بوده است.
مردی که در آن روزگار، در قطاری که بهسوی خانه میرفت از حبههای قند برای تشریح پیروزی در برابر بردفورد استفاده میکرد تا علل موفقیت را بهخوبی توضیح دهد. جالبتر از هر چیز، موارد اشاره شده توسط"راو" است که بسیار جلوتر از زمان خود بوده است؛
اینکه پاسهای متعدد در زمین خودت چیز بدی نیست. این که بازیکنان میتوانند پستهای خود را دائماً عوض کنند و از فرستادن توپهای بلند که مشخصه فوتبال سنتی انگلیس بود امتناع ورزند. جمله معروف او این بود؛
ساده نگهش دارید، سریع انجامش دهید (
make it simple, make it quick)
تا مدتها شهامت انجام طرحهای نوین خود را نداشت، تا زمانی که با جرئت هرچه تمامتر همه آن چیزی را که به آن باور داشت به اجرا درآورد؛ تاتنهام در سال ١٩٥٩ به مقام قهرمانی لیگ دسته دوم دست یافت و تنها یک سال بعد از آن لیگ دسته اول انگلستان را به دست آورد.
آرتور راو و بچههای اسپرز
راو هرگز از برچسب مطبوعات و مردم به رویکرد و سیستم که داشت خوشش نیامد؛ "فشار و فرار"، اما نکته مهم اینجاست که انعکاس بینش و کارهای او در دور و بر اروپا شنیده شده بود. حتی در مجارستان و فرانس پوشکاش بزرگ که شهرت بسیاری به عنوان بهترین تیم اروپا به هم زده بودند.
اگر در مورد دوران مهم در تکامل و پیشرفت فوتبال صحبت کنیم، پوشکاش و مجارهای توانای دهه پنجاه جایگاه تعیینکنندهای دارند. امروزه چیز زیادی درباره راو و دعوت رسمی مجارها از او در دوران قبل از اسپرز بهعنوان "استاد فوتبال" در مراجع مختلف دیده نمیشود.
جنگ جهانی دوم او را از تصدی این پست باز داشت، اما نفوذ و معروفیت در مجارستان از دلایل آشنایی او با پوشکاش شد. به همین دلیل پسر راو در سال ٢٠٠٦ به فایننشال تایمز نامهای نوشت، تا مخالفت خود را مبنی بر اینکه مجارستان بانی و پیشتاز فوتبالی که ما امروزه میشناسیم بوده است را ابراز کند.
«گراهام راو» در بخشی از نامه خود نوشته بود:
اگر کسی نسخه زیبای بازی فوتبال را اختراع کرد، پدر من بود.
او برای اثبات ادعای خود به عکسی ارزشمند اشاره کرد که در دیوار خانه آویزان است؛ پدر در کنار فرانس پوشکاش افسانهای ایستاده است.
سالها بعد، راو در جنوب ملبورن در استرالیا، ساعتها با یک بازیکن جوان استرالیایی و راننده تاکسی، به نام آنژ پوستکوعلو، در باره فوتبال صحبت میکرد و بعدها پوشکاش مربیگری تیمی را به عهده گرفت که پوستکوعلو برای آن بازی میکرد.
این احتمالاً یک ردیابی ناقص، پر عیب با کاستیهای بسیار برای یافتن ایدئولوژی نو فوتبال، از آن دوران مهم و طلایی است. گاهی اوقات برای دیدن واقعیات و یافتن ارتباطات گذشته برای ریشههای «فامیلی فوتبال» باید چشمان خود را باز نگاه داریم و بدون شک، گاهی اوقات ممکن است این گونه ارتباطات بیش از حد اغراقآمیز و غیرواقعی و باورنکردنی به نظر برسد. دقیقاً مثل آنچه که پسر راو مدعی است!
پوشکاش و پوستکوعلو...
پوووووف
ولی به هر شکل، زیبایی و ارتباط با این پیوندها از زمان حال تا گذشته وجود دارد، بهخصوص وقتی باشگاهی را ارزیابی میکنیم که مدت مدیدی است به عقب نگاه کرده است. با وجود بنای مدرنترین استادیوم انگلستان در حال حاضر، تاتنهام باشگاهی است که در گذشته زندگی کرده، و در آنجا به دنبال آرامش است، در آنچه که بود، به جای آنچه که هست و خواهد بود. جرقههای پر نور اما بیخطر، رعد و برقهای سهمگین کم عمر، ترفندهای استثنایی گلن هادل، ضربه ایستگاهی ۳۰ متری گازا و البته، بیلی نیک (بیل نیکلسون)
گذشتهای که دقیقاً در مونتاژ قبل از بازیهای تاتنهام در استادیوم میبینیم، و آنچه که باعث تمسخر هواداران مهمان میشود. باشگاهی که فقط به فیلمهای کمرنگ و محو و بیکیفیت قدیم تکیه داده است.
اما فوتبال و بهطورکلی ورزش برای طرفداران نسل نو، چیزی نیست، جز لحظه، اکنون، حال، امروز و موفقیتهای پیش رو، فردا و اینده. آنجاست که گذشته و تاریخ، دیروزها، امروز و فرداها، در ترکیبی با یکدیگر، همه چیز را جذابتر و دیدنیتر میکند.
فلاش فوروارد؛ بازگشت به جلو
در این روزها، اسپرز در شرایط خیلی خوبی با پوستکوعلو قرار دارد.
حتی اگر او قبل از شروع فصل ٢٤-٢٠٢٣ برای بسیاری از ما ناشناخته بود. اکنون بسیاری از ما از طرفداران پوستکوعلو هستیم، باید باشیم، چرا که نه؟
در شرایط بیطاقت و بیصبر فوتبال امروز، گاهی یکشبه همه چیز زیر و رو میشود، از این رو در دنیای پُر تلاطم دنیای امروز فوتبال، ممکن است موجهای سهمگین مرد استرالیایی را غرق کند. اما تا اینجای کار همه کمابیش راضی بودهاند و ثبات لازمه در دریای پر خروش ایجاد شده است. اگر بخواهیم واقعبین باشیم، شاید در آغاز فصل صحبت از کسب عنوان خارج از تصور بود و احتمالاً خیلیها با نیشخند کنایهآمیز و تحکمی غرورآمیز باور داشتند؛ معجزهای در این راستا روی نخواهد داد، اما باید پذیرفت پس از جابجایی سه سرمربی برجسته با حکومتی لرزان و به طور حتم، بیعشق در تاتنهام، پوستکوعلو به طرز چشمگیری در کار خود موفق بوده است و حالا با گذشت نیمی از فصل هنوز در میان ٤ تیم صدر جای دارند.
آیا در تاریخ اخیر هر یک از باشگاههای لیگ برتر مربی وجود داشته است تا در زمانی کوتاه، چنین تغییر سریعی در خلق و خو و راه و رسم تیم ایجاد کند؟ تأثیرگذار، مؤثر و مفید؟
مربیانی که سه بار پیاپی مربی ماه لیگ برتر شدند،
یک نفر از آنها در بدو ورود...
کمتر مربی در تاریخ لیگ برتر مسئولیت باشگاهی با هرج و مرج اسپرز را به عهده گرفته است، و به دنبال از دست دادن ستاره تیم و بهترین گل زن انگلستان، هری کین، در این سطحی که شاهد آن هستیم، تحول و خوشبینی به همراه آورده است.
جدایی بازیکنی چون کین هر تیمی را فلج میکرد، اما پوستکوعلو باعث بهتر شدن اسپرز شده است. اگر آنها در چهار مکان برتر لیگ انگلستان قرار گیرند، شک نداشته باشید حرفهایهای صحنه فوتبال از آن بهعنوان یک جادوی بزرگ از سوی مربی تیم، صحبتها خواهند کرد.
تساوی با سیتی که اینک بعد از پیروزی مطلق ٤-٠ در برابر فلومیننزه برزیل، قهرمان جهان هم محسوب میشود، معیاری برای سنجش هر تیمی خواهد بود، چشمانداز دلپذیری برای دوستداران اسپرز در دوردستها به نظر میرسد، اگرچه، تاتنهام با ظاهری برازنده که کمابیش در ادوار مختلف آن را حفظ کرده، اما سالیان سال است که هیچ موفقیت و جام در خور توجهی به دست نیاورده است. همه چیز ممکن است یک شبه فروبریزد، اصطلاح Spursy کلمهای آشنا در فرهنگ فوتبال انگلستان است که بسیاری از فوتبال دوستان و کارشناسانی چون روی کین از آن در اظهارنظرهای خود دائماً از آن استفاده میکنند، جایی که بیان آن نشان از خیلی چیزها دارد؛ «Too close yet too far» … «خوب بودن برای رسیدن به آنچه که باید، کافی نیست"، یا «به پای خود شلیک کردن»، «در عین صعود، یافتن راهی برای سقوط» یا خودمانیتر آنکه؛ «استاد سوتیهای بزرگ، وا دادن در مقاطعی که انتظار آن را نداری» و…به این لیست میتوانید هرچه مایل بودید اضافه کنید!
اما به هر شکل بیایید از تأثیر مربی غافل نشویم، بخش بزرگی از آن مربوط به سبک فوتبال باز میگردد، سبک و استیل بازی پراهمیت و مهم است. برای اکثر افرادی که اسپرز را دنبال میکنند یا سمپاتی و علاقه عمیقی به این تیم دارند و سر و صدا به راه میاندازند، اهمیت آن صدچندان است.
شنیده اید؛
استایل یکی از مهمترین چیزهای بی اهمیت فوتبال است.
یک تیم خوش استایل
به همین دلیل زمانی که سبک عملکرد تیم تحت آنتونیو کونته، با شروعی نهچندان بد، بارور نشد، کار او با اسپرز تمام شده به نظر میرسید.
نتایج همه چیز را شکل میدهد، اما سبک میتواند یک سپر بلا باشد و ارواح بزرگ گذشته فوتبال پیوندی با هر دوی آن دارند؛ «سبک و نتیجه»
به تن هاخ در منچستریونایتد فکر کنید؛ او ۲۰ ماهی است رسماً در یونایتد کنترل را به دست گرفته و ما رسماً دریافتهایم کنترلی ندارد، همچنان سوار اوضاع نیست و هنوز نمیتوانیم دقیقاً توضیح دهیم؛ بهراستی طرح و نقشه او چیست؟ و قصد انجام چه کاری را دارد. برای تن هاخ، روح سبک و نتایج سر الکس فرگوسن، حضوری دائمی دارد.
میدانم، مربی فعلی اسپرز علاقه وافری به نمایشهای شکسپیر دارد. در نمایشنامه معروف مکبث در سال ۱۶۰۶، شخصیت «بانکیو Banquo» برخلاف مکبث است، او نماد مسیری است که مکبث انتخاب نکرد. راهی که جاهطلبی به خیانت و قتل نمیانجامد و پس از قتل او، شبح بانکو Banquo است که مکبث را بیش از هر چیز آزار میدهد. برجستهترین ارواح حاضر برای پوستکوعلو، نیکلسون و راو به حساب میآیند.
و در تاتنهام هاتسپر، پوستکوعلو باید با این گذشته و ارواح مبارزه کند، در جایی که بیشتر از بقیه در گذشته خود درجا زدهاند. مجبورند به آن بچسبند. کمی احساس حق و آقایی میکنند. در مواقع سخت از گذشته بهعنوان عصا استفاده میکنند و هنوز هم در پیروزی از همان عصا برای ضربه زدن به شکستخوردگان استفاده میکنند، بیآنکه قادر باشند موفقیت را به حال و آینده متصل کنند.
«آنژ بزرگ» با عمر کوتاه یا شاید بلند خود در شمال لندن، تاکنون از همان عصا استفاده کرده، سبک و نتیجه، مردی که بهعنوان راننده پوشکاش را بهدور و اطراف سیدنی برده است، تا تاتنهام را به جایی برساند که هیچکس تصورش را نمیکرد.
اگر او بتواند بدون عصای قدیمی، گذشته اسپرز را به امروز پیوند دهد، به افسانه فراموش شده ارتور راو اندکی جان دمیده است. در میان بسیاری از ارواح تاریخ اسپرز، راو مطمئناً از این نمایشنامه بکر و نو لذت خواهد برد و اسپرز فقط به پشت سر نگاه نخواهد کرد، چشمان به جلو و آینده خیره خواهد شد.
جلسهای در ملبورن
حمید. ش
در تابستان سال 1996، مطابق سنت همیشگی استرالیاییها، جلسهای غیررسمی دور یک باربیکیو در ملبورن برگزار میشود. پس از حدود نیم ساعت بحثوبررسی و چانه زدن، در حالی که تکههای استیک آبدار در حال جلز و ولز روی آتش هستند، پیتر فیلوپولوس، رئیس جلسه و مدیر باشگاه ساوت ملبورن صدایش را صاف میکند و خطاب به یک نفر میگوید:
تو، مربی جدید تیم خواهی بود آنژ!
این اولین تجربهی سرمربیگری برای مردی است که قبلتر به عنوان کمکمربی روی نیمکت ساوت ملبورن، باشگاهی که چهل سال پیش از آن توسط مهاجران یونانی در خاک استرالیا تأسیس شده...
روزهای آغازین برای پوستکوعلو خوب پیش نمیرود. تنها یک پیروزی در هفت بازی و اولتیماتوم مدیران... اگر بازی هشتم نیز بدون برد به پایان میرسید، شاید امروز چیزی دربارهی آنژ پوستکوعلو مینوشتیم! اما ساوت ملبورن، آن بازی را با گلی دیرهنگام 1-0 میبرد و با ابقای پوستکوعلو، عناوین و افتخارات نیز وارد باشگاه میشوند؛ دو قهرمانی در لیگ استرالیا، قهرمانی جام باشگاههای اقیانوسیه و بازی برابر من یونایتد در نخستین دورهی جام باشگاههای جهان در سال 2000. حالا آدمهای بیشتری پوستکوعلو را میشناسند. مردی که رابطهاش با فوتبال، به سالهای کودکی، کودتای ژنرالها در یونان و بیل شنکلی گره خورده.
سفری باور نکردنی آنجلوس پستکوغلو تا شمال لندن
اميرحسين صدر
سفر از آتن تا ملبورن با قایق ۳۰ روز طول کشید. سفری که زندگی آنجلوس پوستکوعلو را تغییر داد. سه سال قبل از آن، زمانی که او ۲۰ ماهه بود، یونان زیر و رو شده بود. آنژ که در حومه نئا فیلادلفیا، محل استقرار AEK آتن، تیمی که پدرش دیمیتریس از آن حمایت میکرد، به دنیا آمد. اَنگ بچهتر از آن بود که درک کند در سال ۱۹۶۷ یونان چه میگذرد. آنچه که میکیس تئوداراکیس با موسیقی معرکه و تأثیرگذار خود و کاستا گاوراس کارگردان فیلمهای زِد و حکومت نظامی (موزیک مورد استفاده در پست) سعی در ارائه آن داشتند. هفتهها قبل از انتخابات سربازان در خیابانهای پایتخت دیده میشدند. کودتای نظامی دست راستی رخداده بود و همه چیز در شرف تغییر بود.
در یونان، پوشکاش جلوی تصویر با ژاکت و سمت راست او پوستکوعلو
بر اساس قانون جدید، یونان به یک دولت پلیسی تبدیل شد، اعتراضات غیرقانونی و مشاغل ملی شدند، از جمله شرکت تولید مبلمان خانواده پوستکوعلو.
از ترس آینده، پدر انگ، دیمیتریس و مادرش، وولا تصمیم گرفتند بهخاطر فرزندانشان از کشور خارج شوند، مهاجرت به استرالیا. مسیر مهاجرتی که توسط ۱۸۰، ۰۰۰ نفر در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم طی شده بود...
آنژ کوچک هیچ خاطرهای از این سفر یکماهه و پرمخاطره به آنسوی دنیا، «اون پایین پایینهای Down Under» به همراه با والدین و خواهر بزرگش ندارد. سفر ازخودگذشتگی والدینی که سرنوشت فرزندان را تغییر داد.
واقعاً نه. ما در پنج سالگی یونان را ترک کردیم و بیشتر خاطراتم به داستان های نقل شده پدر و مادرم بازمیگردد که در ذهنم نقش بسته است. خاطرات روشن دوران کودکی از زمانی شروع می شود که در شش یا هفت سالگی مدرسه را شروع کردم، اما داستان سفر، مشکلات و اقامت در استرالیا را برایم تماما تعریف کرده اند. از آنجایی که خیلی بچه بودم همه چیز را تا مدت ها از من پنهان می کردند. پدر و مادرم نهایت فداکاری و گذشت را به خرج دادند. با وجود نیت و قصد و هدفی که در سفر ما نهفته بود، پناهنده بشمار می رفتیم. هیچکس را در استرالیا نمیشناختیم و والدینم زبان نمیدانستند، اما آنها ترجیح دادند به جای خودشان، شانس و فرصت و زندگی بهتری به فرزندانشان بدهند، می دانم زندگی برای والدینم سخت بود. این با شما می ماند، در زندگی شما طنین انداز می شود، شما این تجارب را در زندگی با خود همراه می کنید. خوب فهمیدم برای جبران فداکاری که پدر و مادرم انجام دادند، باید زندگی بهتری فراهم کنم که آنها آرزوی آن را داشتند.
فوتبال تنها چیزی بود که تمام خانواده را به هم چسباند و بیش از پیش به یکدیگر نزدیک کرد. سیر و سیاحت من در فوتبال به ما این امکان را داد که مشکلات مهاجر بودن در یک کشور جدید را پشت سر بگذاریم. نمی دانم اگر آن ها تصمیم می گرفتند در یونان بمانند یا به جای دیگری نقل مکان کنند، این فرصت برایم فراهم می شد یا خیر. همیشه سعی کرده ام قدر فرصتی را که پدر و مادرم برایم ایجاد کردند را بدانم و ان را ارج بگذارم.
در طول نزدیک به چهار دهه حضور در فوتبال به عنوان بازیکن و مربی، بیگ آنژ مسلماً ارج و قدر فرصتی که در حال حاضر از آن برخوردار است، را نیز دارد. از دورانی که دست کم گرفته شد، دورانی که نادیده گرفته شد، و در زمانی که در لیست سیاه قرار گرفت. او هرگز در زندگی چیزی را بهسادگی به دست نیاورده است. اینک او در بزرگترین صحنه نمایش به رسمیت شناخته شده است، ابتدا با سلتیک و اکنون در تاتنهام هاتسپر در لیگ برتر. ۲۷ سال طولانی کار سخت و جدی در سمت مربی طول کشید تا از آنژ پستکوغلو یکباره به عنوان یک مربی موفق در بالاترین سطح ممکن دنیای طاقت فرسا و بی رحم فوتبال، حرف و حدیثها در صفحات ورزشی به چشم بخورد.
پوستکوعلو مظهر آرامش است. با طراوت، مردی که به نام "بیگ آنژ" شناخته میشود، همیشه از گفتگوهای کوتاه با غریبهها راحت نیست، چیزی که بسیاری از ما میتوانیم با آن همذاتپنداری کنیم.
مرد آرام و خندان
بااینحال، بهمحض اینکه شروع به صحبت در مورد فوتبال میکند، ظاهراً راحتتر است، بهآرامی اما متفکرانه در مورد عشق خود از فوتبال صحبت میکند. از نشستن در مقابل تلویزیون در کنار پدرش که در استرالیا برای تلفظ راحتتر بهجای دیمیتریس، از اسم جیم استفاده میکرد.
پدرم ساعتهای طولانی برای تأمین مخارج خانواده کار میکرد، بنابراین تنها زمان تماشای فوتبال بود که واقعاً به هم نزدیک شدیم و رابطه پدر و پسر پیوند خورد و جالب این که همیشه فوتبال انگلیس را میدیدیم. در دوران رشد در استرالیا، معمولاً برنامهای در دوشنبه شبها پخش میشد، و برایان مور مسابقات آخر هفته را مرور میکرد. فوتبال ورزش اول در استرالیا نبود، بنابراین این برنامه در اواخر شب، حدود ساعت ۱۰ شب پخش میشد. با وجود اینکه روز اول هفته و دیروقت بود، پدرم اجازه میداد بیدار بمانم و با هم آن را به صورت جدی مانند اجرای آیینی مذهبی تماشا کنیم. اولین خاطراتم از فوتبال طبیعتاً تماشای بازیهای لیگ دسته اول انگلیس بود. جای تعجب نیست با توجه به دورانی که در آن بزرگ شدم بیشترین الهام را از مسترکلاس های لیورپول در آن دوران گرفتم. اواسط دهه ۱۹۷۰ تا نیمههای دهه ۸۰، لیورپول تیم فوقالعادهای بود، لیورپول تیم من بود. دوست داشتم آنها را تماشا کنم، نه فقط بهخاطر موفقیتهای بیشمار، بلکه برای نحوه و استیل بازی آنها که بسیار مبتنی بر مالکیت توپ بود و در عین حال خیلی هجومی، و من آن را دوست داشتم.
سقوط و پروازی دوباره
حمید. ش
پیتر فیلوپولوس رئیس باشگاه ملبورن هنگام مربیگری آنژ و یکی دیگر از مهاجران یونانی در ملبورن، دربارهی خاطرات آن روزگار میگوید:
والدین ما مجبور بودند تمام طول هفته و گاهی اوقات شنبه ها را نیز کار کنند. یکشنبه صبحها راهی کلیسا میشویم و یکشنبه عصر، تنها فرصت ما برای فوتبال دیدن بود. فرصتی برای گپ زدن با هم به زبان یونانی، خوردن غذاهای یونانی و تماشای فوتبال....
آنژ جوان در آن روزها بازیهای لیگ انگلیس که با یک هفته تاخیر در ملبورن پخش میشود را پیگیری میکند. وقت خود را با خواندن کتابها و روزنامههای فوتبالی میگذراند و در تمام سالهای نوجوانی و جوانی، شیفتهی لیورپول، فلسفهی بیل شنکلی، روشهای باب پیزلی و کنی دالگلیش است. سپس و وقتی همه چیز جدی تر میشود و آنژ به عنوان یک مدافع برای ساوت ملبورن به میدان میرود، سعی میکند همه چیز را از مربی مجارستانی خود بیاموزد. پوشکاش به واسطهی چهار سال مربیگری پاناتینایکوس، به زبان یونانی حرف میزند و این بهترین فرصت برای آنژ پوستکوعلو، کاپیتان تیم است؛ مترجمی پوشکاش و حتی رساندن مربی به خانه.
با این حال و در زمین بازی همه چیز خوب پیش نمیرود. ناکامی در رساندن تیم زیر 21 سال استرالیا به جام جهانی، مربیگری در دسته 3 یونان و... فیلوپولوس دربارهی آن روزهای آنژ پوستکوعلو میگوید:
او در پایین ترین نقطه قرار داشت اما در آن روزها هم دست از جاهطلبی برنمیداشت
در بازگشت به استرالیا، پوستکوعلو دوران جدیدی را آغاز میکند. در بریزبن رور، تیمی که به خاطر سبک بازی آنژ پوستکوعلو و نزدیکی آن به بارسای گواردیولا، لقب «رورسلونا» را میگیرد. بریزبن با هدایت پوستکوعلو دو قهرمانی پیاپی در سالهای 2011 و2012 بهدست میآورد. با فوتبالی هجومی، گلهای فراوان و ثبت رکورد 36 بازی بدون شکست. یک سال بعد پوستکوعلو برای هدایت تیم ملی استرالیا فراخوانده میشود. سپس ورود به بریتانیا و تلاش برای احیای سلطنتی دیرین در سرزمینهای شمالی. 5 جام در2 سال برای سلتیک گلاسکو، راه ورود آنژ پوستکوعلو به پایتخت پرهیاهوی انگلستان است.
آنژ بزرگ در لندن کارهای بسیاری دارد. بازگشت به گذشتهی و روزهای خوش بیل نیک و آرتور راو، ارائهی آنژبال و فوتبال آینده و هر چیز که طرفداران اسپرز به خاطر آن هر یکشنبه راهی ورزشگاه خود میشوند. اهداف بسیار بزرگ.