دوازده سال پیش رئالمادرید و بارسلونا در 18 روز چهار بازی انجام دادند. هیجانانگیز و طاقتفرسا، زیبا و زشت، دوره کوتاهی بود که بزرگترین رقابت جهان به برخی از بالاترین و پایینترین نقاط تاریخ خود رسید. |
دو احساس وجود دارد: بهترین زمان، بدترین زمان.
دوازده سال پیش، بارسلونا و رئال مادرید دوره بیسابقهای را در رقابتهای خود آغاز کردند و در 18 روز چهار کلاسیکو را برگزار کردند: یک مسابقه لالیگا، یک مرحلهٔ نهایی کوپا دل ری و دو بازی در نیمهنهایی لیگ قهرمانان. هنگامی که این اتفاق رخ داد، مادرید در لیگ از بارسلونا عقبافتاده بود. مادریدیها 18 سال بود که یک کوپا دل ری را فتح نکرده بودند و بهشدت به دنبال لادسیما، دهمین جام اروپایی مورد انتظارشان بودند. معمولاً هنگام بازدید مجدد از مسابقات کلاسیک، سعی میشود از انحراف در حالت هایپربولی خودداری شود، اما در این مورد غیرممکن است. بازه زمانی بین 16 آوریل 2011 و 3 می 2011 نزدیکترین رقابت فوتبالی بود که به یک سری پلیآف مرحلهٔ نهایی NBA میرسید و بهاحتمال زیاد همیشه در یادها باقی خواهد ماند. سید لو از گاردین این طرح را «چهار نبرد، یک جنگ» توصیف میکند. تقریباً غیرقابلتصور بود، با زمانبندی عالی و بازیکنان بینظیر: داستانی از دو شهر، دو غول اروپایی با ایدئولوژیهای رقیبوارانه. اگر نویسندهای آن را بهعنوان فیلمنامه به شما ارائه میکرد، فکر میکردند همه اینها یک مقدار بیش از حد به ذهنتان خطور کرده است. روایتی بیش از حد در خطر.
در آن زمان، بارسلونا پپ گواردیولا تبدیل به بزرگترین تیم باشگاهی تاریخ شده بود. بارسلونا در اولین فصل خود در سال 2009 سهگانه را به دست آورد و لیونل مسی اولین توپ طلای خود را در اواخر همان سال در 22 سالگی به دست آورد. ژوزه مورینیو در سال 2010 با یک هدف ساده به مادرید آمد: شکست گواردیولا و بارسلونا. مورینیو این تجربه را داشت. تیم اینترمیلان او بارسلونا را در لیگ قهرمانان اروپا در سال 2010 در مسیر رسیدن به سه گانه شکست داد، اولین و تنها برای یک تیم ایتالیایی. خوزه سابقه حضور در بارسلونا را داشت. او در اوایل دوران حرفهای خود زیر نظر بابی رابسون در آنجا مربیگری میکرد و قبل از واگذاری آن به گواردیولا، این شغل را میخواست. تحت هدایت این دو مربی، بارسلونا و مادرید رقابت خود را فراتر از وحشتناکترین رویاها یا ترسهای هر کسی میبردند. آنها دو حالت افراطی را نشان میدادند. بارسلونا بیامان بود - پاس میداد، حرکت میکرد و درک ما از فوتبال را در مقابل چشمان ما با ترکیبی پر از فارغالتحصیلان لاماسیا دوباره اختراع میکرد. رئال مادرید یک وسیله نقلیه بیعیبونقص طراحی شده برای ثروت بود که کریستیانو رونالدو گرانترین بازیکن جهان را به خود اختصاص داده بود. الکلاسیکو قبل از این دوره تبدیل به بزرگترین بازی باشگاهی جهان شده بود، اما این چهار مسابقه آن را به چیز دیگری ارتقا داده بود. شکست 5-0 بارسلونا بر مادرید در نیوکمپ، بزرگترین پیروزی بارسلونا از سال 1994 و مسابقهای که مورینیو آن را "بزرگترین شکست دوران حرفهای خود" نامیده است.
نظر مورینیو در قامت باخت تحقیرآمیز، درست بود. فلورنتینو پرز، او را به مادرید نیاورده بود تا به چنین باختی نظارت کند. سرخیو راموس در اواخر بازی اخراج شد، پیشنمایشی از اتفاقات در بهار همان فصل. مورینیو میدانست که رئالمادرید نمیتواند با وجود بازیکنانی مانند رونالدو، کریم بنزما، آنخل دی ماریا، مسوت اوزیل و کاکا، صرفاً از نظر فوتبالی، بارسلونا را شکست دهد. او میدانست که برای موفقیت باید مادرید را به مکان بسیار تاریکتری ببرد. اولین بازی از چهار مسابقه شش ماه پس از شکست 5-0 انجام شد و تنها کمتر از 10 ثانیه برای اولین خطای بازی طول کشید. تمسخرها - هنوز پس از سوت آغازین خاموش نشده بودند - پررنگتر شده بودند. پاسهای استادانه از زوج افسانهای ژاوی و آندرس اینیستا، توسط مسی یا بهتر است بگوییم توسط همه. ۱۰ دقیقه ابتدایی از بازی هیجانانگیز و بیرقیب در سطح نخبگان بود. اما اگر تنش در نیمه اول زیاد بود، در نیمه دوم افزایش یافت. رائول آلبیول پس از سرنگون کردن داوید ویا در محوطه جریمه رئالمادرید کارت قرمز گرفت و مسی این پنالتی را به گل تبدیل کرد که ۳۰ مین گل او در 29 بازی در لیگ بود. خون اول، بارسلونا. رونالدو در 10 دقیقه مانده به پایان بازی با یک پنالتی کار را بهتساوی کشاند.
رئالمادرید 5 شکست متوالی خود در الکلاسیکو را متوقف کرده بود، اما لیگ از بین رفته بود و آنها این را میدانستند. اما هنوز سه بازی دیگر مقابل بارسلونا باقی مانده بود. احساس خستگی بعد از بازی از بازیکنان گرفته تا مربیان و حتی مطبوعات وجود داشت. چطور ممکن است این وضعیت 17 روز دیگر ادامه داشته باشد؟ مورینیو بهخاطر رویکرد دفاعیاش مورد انتقاد قرار گرفت. حتی آلفردو دی استفانو، اسطوره لوس بلانکوس، با تمجید از بارسلونا و تعجب از نحوه «فوتبال بازی و رقصیدن» آنها، درحالیکه مادرید محبوبش را به «تیمی بدون شخصیت» متهم کرده بود، صحبت کرد. بارسلونا 76 درصد مالکیت توپ را در برنابئو به ثبت رساند. مورینیو داور را مقصر میدانست. رئالمادرید در بازی بعدی، چهار روز بعد، در مرحلهٔ نهایی کوپا دل ری به لطف ضربه سر رونالدو در وقت اضافه در استادیوم مستایا در والنسیا، با حضور هواداران هر دو تیم، به پیروزی رسید. مسلماً این بیامانترین بازی این سری بود که به مدت 120 دقیقه هیاهو، شعارها و تشویقها را در پی داشت. مورینیو برد خود را به دست آورد و رئالمادرید جام کوپا دل ری خود را به دست آورد که سرخیو راموس آن را زیر اتوبوس انداخت.
سپس بازی رفت لیگ قهرمانان اروپا فرارسید و آن زمان بود که این اتفاق افتاد. گواردیولا وارد سالن کنفرانس مطبوعاتی قبل از بازی شد و شروع به یک جنجال متشنج اما شرورانه به سمت مورینیو کرد. اظهارات او در آن روز بهعنوان آخرین وقفه در روابط آنها بود. مورینیو پیشازاین، پپ گواردیولا را بابت اعتراض به تصمیمات صحیح داور مورد تمسخر قرار داده بود. گواردیولا بالاخره سکوتش را شکست. «فردا ساعت 20:45 در زمین با یکدیگر ملاقات خواهیم کرد. خارج از زمین او در تمام سال پیروز شده است. او میتواند لیگ قهرمانان شخصی خود را خارج از زمین داشته باشد. خوب. بگذارید از آن لذت ببرد، من این را به او میدهم.» نظرات او با واکنش روبرو شد: بارسا بازی را 2-0 برد، مورینیو و په په به همراه خوزه مانوئل پینتو، دروازهبان ذخیره بارسلونا از بازی اخراج شدند که به دلیل نقش خود در نزاع بین هر دو تیم تنبیه شدند. بعد از بازی، نوبت مورینیو بود که اعتراض کند. او دست به جنجال دیگری زد و داوران را به تعصب به نفع بارسلونا متهم کرد. او قبل از اینکه گواردیولا را مورد هدف قرار دهد، میگوید: "اگر به یوفا بگویم که واقعاً چه فکر و چه احساسی دارم، دوران حرفهای من اکنون به پایان میرسد. او مربی فوقالعادهای است، اما من دو بار قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شدهام. او یک قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را به دست آورده است و این چیزی است که باعث شرمساری من میشود."
دو طرف بازی برگشت را با تساوی به پایان رساندند. بازیکنان بارسلونا با رقصیدن در مرکز زمین و هواداران روی سکوهای نیوکمپ که روی پاهای خود بلند شده بودند، حضور خود در مرحلهٔ نهایی را جشن میگرفتند. این سرخوشی و شادی باعث شد که یکی از بزرگترین و شدیدترین دورههای این رقابت - شاید بزرگترین - به پایان رسیده باشد. و همانطور که میگویند همین گونه بود. آن چهار الکلاسیکو در 18 روز طاقتفرسا بود؛ لعنتی، خستهکننده برای هواداران، برای بازیکنان، برای مربیان، برای رسانهها بود. خصومت بعد از آن 18 روز از بین نرفت. دیدار بعدی آنها، کمتر از چهار ماه بعد در سوپرجام اسپانیا، نشان میداد که این عصبانیت فروکش نکرده است. مارسلو مدافع کناری رئالمادرید در عمق وقتهای تلف شده بازی برگشت، سسک فابرگاس را درست جلوی نیمکت تیم به زمین زد. هر دو نیمکت برای دعوا به جلو آماده بودند. به مارسلو قرمز مستقیم نشان داده شد و دعوای مرسوم بین بازیکنان، مربیان و بازیکنان زیرمجموعه آغاز شد. این یک نمایش بسیار تکاندهنده از خصومت انتقامجویانه بود و در شرف بدتر شدن بود. در جریان غوغا، مورینیو بدون هیچگونه تحریکی پشت سر تیتو ویلانووا دستیار بارسلونا رفت و انگشتش را در چشم او فروکرد.
درحالیکه ویلانووا او را دور میکرد، مورینیو چانهاش را بالا آورد و پوزخندی سرکش زد. هنوز فصل به طور کامل شروع نشده بود. به نظر میرسید آن 18 روز هر دو باشگاه را شکسته است. گواردیولا در سال 2012 خستهوکوفته باشگاه را ترک کرد. مورینیو پس از مدت کوتاهی سهساله، از رئالمادرید رفت. انگار همه دستاندرکاران شکسته شدند: مادرید مورینیو را شکست، مورینیو بهنوعی گواردیولا را شکست و بارسلونا و رئالمادرید همدیگر را شکستند.
رئالمادرید سه سال بعد لا دسیما را تثبیت کرد و بین سالهای 2016 تا 2018 سه قهرمانی دیگر در لیگ قهرمانان اروپا را به دست آورد. بارسلونا در سال 2015 سهگانه دیگر را به دست آورد. اما همانطور که قبلاً گفته شد، هیچکدام واقعاً این چهار الکلاسیکو نمیشود. برای آنها بهترین زمان و همچنین بدترین زمان بود...